خانه > نيلگون > ايران > دوراهه های ذهنيت بومی گرا | |||
دوراهه های ذهنيت بومی گرانوشتهء عبدی کلانتری گفتيم که بومي گرايي، به عنوان يک شيوهء تفکر ــ و نه الزاماً يک شيوهء زيست ــ از دل نارضايتي انسانهاي ريشه کن شده از زمين و سنت بر مي آيد؛ انسانهايي که «هويت» خود را دستخوش تهاجم فرهنگي غرب مي پندارند. اين پندار ريشه در واقعيت دارد. راههاي توسعهء اقتصادي از لحاظ سياسي و فرهنگي «بي طرف» يا خنثا نيستند. راههاي توسعه و نحوه بيرون آمدن از واپس ماندگي اقتصادي، ساختارهاي سياسي و روال فکريِ خاص خود را طلب مي کنند. «مدرنيزاسيون» با نيروي سرمايهء دولتي يا خصوصي، اقتصاد يک کشور درحال توسعه را با سرمايهء جهاني، که امروزه آنرا «امپراتوري» نام گذاشته اند، پيوند مي دهد. «امپراتوري» (امپاير/ Empire)، شبکهء جهاني حرکت و انباشت سرمايه است که مرکز سياسي يا ملي ندارد و هيچ دولت يا ابرقدرتي برآن حکم نمي راند. شايد بتوان «سازمان تجارت جهاني» (WTO) را نمايندهء سمبوليک آن خواند؛ تنها نمايندهء آن، نه فرماندهنده! زيرا سرمايه، به جز خودِ سرمايه، فرماندهء ديگري ندارد. اگر تفکر بومي گرا پيوند با امپراتوري (بخوان عضويت درWTO) را بطلبد اما همزمان بخواهد با فرهنگي که بخش جدايي ناپذير آن است مبارزه کند، با يک «دوراههء ناخوشايند» (دي لِما / dilemma) روبروست. روند جهانگستري سرمايه (گلوباليزيشن /globalization) براي هرکشور تازه از راه رسيده، سياهه اي از اقلام وارداتي تجويز مي کند که در صدر آن «مصرف گرايي» است. اين همان فرهنگ يکپارچه سازِ سرمايهء جهاني است. مي توانيد اسم آن را «ناتوي فرهنگي» بگذاريد يا به همان توصيف آشناي «شيوهء زيست طبقهء متوسط شهري و مدرن» بسنده کنيد. تهاجم فرهنگي درست از همينجا آغاز مي شود. منظور از «شيوهء زيست» چيست؟ در جامعهء مبتني بر اقتصاد سرمايه ــ يا همان «جامعهء بورژوايي» ــ ، شيوهء زيست (لايف ستايل / life style) چيزي نيست مگر الگوهاي مصرف شهروندان. اگر با يک آمريکائي صحبت کنيد، او مي گويد شيوهء زيست يا «لايف ستايل» من چنين و چنان است. اگر در توصيفات او دقيق شويد متوجه همين نکته مي شويد: اين فرد از فلسفهء زندگي يا تعريفش از سعادت صحبت نمي کند بلکه از الگوي مصرف در زندگي اش حرف مي زند، اينکه دوست دارد چه بپوشد يا از چه فروشگاهي خريد کند، به چه نوع رستوراني بيشتر سرمي زند، چه غداهائي را بيشتر دوست دارد، از چه فيلمي لذت مي برد، چه اتوموبيلي را به ديگري ترجيح مي دهد، و نظاير اينها. در جامعهء بورژوايي، الگوهاي مصرف اند که «هويت» افراد را مي سازند. حتا توهم «فرديت» نيز در چنين جامعهء يکپارچه ساز و توده گيري، همان الگوي مصرف افراد است. در ناخودآگاه سياسي بسياري از بومي گرايان، راههاي توسعهء «غيربومي» (ليبراليسم اقتصادي)، خود معادل استعمار نو است. اما آنها و همفکران «پُست کولونياليست» شان، در برابر اقتصاد سرمايه، نسخهء اقتصادي ديگري ارائه نمي دهند. در نتيجه، براي آنها ليبراليسم سياسي و فرهنگي، آماج سهل تري براي مقابله است. شيوهء زيست مبتني بر مصرف، براي آنها معادل بردگي در بارگاه استکبار جهاني است. دوراههء ناخوشايند ذهنيت بومي گرا آن است که مي خواهد پيتزا، همبرگر مکدانالد، و مرغ سوخاري کنتاکي مصرف کند، رژيم لاغري بگيرد، زير ابرو بردارد، بيني اش را عمل کند، موي سر بکارد، و همزمان ايثارگر و منتظرالظهور هم باقي بماند. دوراههء شيوهء زيست بومي گرا آن است که مي خواهد ــ هم در واقعيت و هم به طور سمبوليک ــ لهجهء غليظ شهرستاني اش را مدرن و تهراني کند (کاري که اين روزها، به شهادت فيلم هاي مستند نشان داده شده در فستيوالهاي جهاني، حتا روحانيان جوان و خوش تيپ قم و مشهد نيز به خوبي از پس آن برمي آيند) و همزمان به هويت اصيل خود (معلوم نيست چه) وفادار بماند. حتا چين «کمونيست» و عربستان «بنيادگرا» نيز در برابر اين مصرفگرايي دست از مقاومت شسته اند. مگر بهبود کيفيت زندگي از راه رياضت کشي و اقتصاد معيشتي قابل حصول است؟ مگر مي شود بازار را تعطيل کرد؟ دوراههء بومي گرايي آن است که هرچه بيشتر به مصرف ميدان دهد، بيشتر به دام «ليبراليسم» مي افتد، و هرچه بخواهد از ليبراليسم فاصله بگيرد، بايد بيشتر بر «مصرف» افسار بزند! در اين سپهر معنايي، واژه هايي چون «دوبي» و «کيش»، اسم رمز يا دلالت گرهايي براي «آمريکا» و «مصرف» اند؛ و اين مصرف از شريان خون نيز به ما نزديک تر است! آيا بومي گرايان مي توانند اثبات کنند که مصرف برخي اقلام ضرورت ندارد و آنها در زمرهء تجملات و کالاهاي لوکس به شمار مي آيند؟ آيا داشتن يک دستگاه نمايش ويدئو و چند فيلم هاليوودي، يک جفت چکمه، عينک آفتابي، و تلفن همراه، تجملات محسوب مي شود؟ (از اين بگذريم که گاه شنيده مي شود گوجه فرنگي و خربزه هم مثل کالباس و خيارشور، کالاي لوکس اند!) آيا مي توان جوانهاي تازه به شهر آمده را راضي کرد که از اين کالاها استفاده نکنند؟ اگر پاسخ منفي باشد، معني اش آن است که «ذهن استعمار زده» جهانگستر و بلامنازع است. اگر پاسخ مثبت باشد و با قهرپليسي بتوان جوانها را از اين «شيوهء زيست» جهاني محروم کرد، آنگاه شيوع سرخوردگي، اعتياد، و خودکشي را هم بايد به عنوان بهاي بومي گراييِ ايثارگر و پسااستعماري، پرداخت. اما پيش از آنکه به نسخهء ليبراليسم بپردازيم، بايد نکته اي را يادآور شويم. برخلاف بينش بومی گرايان، انتقاد چپ سکولار اين نيست که کالاهاي مصرف شده، لوکس، غيرضروري و طاغوتي هستند و جبههء مقاومت در برابر تهاجم فرهنگي (ناتوي فرهنگي) را تضعيف مي کنند. انتقاد چپ سکولار آن است که اين مصرف، برخلاف ادعاي ايدئولوژي حاکم برآن، شامل همه نمي شود. آن مبتني بر امتياز طبقاتي است و «روياي مصرف» براي بسياري از مردم، همان «رويا» باقي مي ماند. اين انتقاد، نيک که بنگريم، انتقاد به «مصرف» نيست بلکه انتقاد از روابط اجتماعي توليد است. /// بهبود کيفيت زندگي (۱) ـ راههای توسعه
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|