خانه > نيلگون > سياست > روشنفکرانی که دموکراسی یکشبه می خواهند | |||
روشنفکرانی که دموکراسی یکشبه می خواهندبهروز علیخانیبا فاصله نگاه کردن به پروسه هاي اجتماعی در بینِ روشنفکرانِ در غربتمان و روشنفکرانی که در فضاي سانسور جمهوري اسلامی در ایران زندگی می کنند، کمتر دیده می شود. سیاه و سفید دیدنِ مسائل و فرار از نگاههایِ همه جانبه تر و رنگی تر، همچنان غالب است. در سالِ 1939 زمانی که نوربرت الیاس، جامعه شناسِ یهودی- آلمانی، کتابِ معروفش را "درباره فرایندِ تمدن در اروپا" می نوشت، روزگاری بود که وی سالها از ترسِ حکومتِ نازیها، در کشورِ انگلستان، در غربت زندگی می کرد، مادرش در اردوگاه آشویتس انتظارِ مرگ خود را در کوره هایِ آدم سوزي فاشیستها می کشید و پدرش از غمِ تنهایی، در لهستان، دق مرگ شده بود. در آن سالها خنده دار بود که کسی دربارهُ فرایند متمدن شدنِ انسانها در غرب چیزی بنویسد، چه رسد به اینکه آن فرد یهودی باشد، در غربت زندگی کند و پدر و مادرش، قرباني خشونتِ تکنولوژي تمدنِ مدرنِ غرب شده باشند. الیاس آلمانی و آشوری ایرانی نوربرت الیاس در مصاحبه هایی که بعدها با او انجام بذیرفت، اشاره نمود، که فاصله گرفتنِ از احساسات هنگام پرداختن به موضوعِ تحقیقش و جلوگیری ازغلبهُ خشم و نفرت در کارِ پژوهش، وی را قادر نمود تا به فهم عمیق ترِ ساختارِ تغییر و تحولات اجتماعی-روانی و نشان دادن جهتِ این تحولات در اروپاي غربی نایل آید. خوشبختانه در ایران هم می توان نمونه چنین روشنفکرانی را پیدا کرد. داریوش آشوری، زمانی نقدِ تاریخی اش را بر کتابِ غربزدگي جلال آل احمد نوشت، که اکثر روشنفکرانِ ایرانی در تب رادیکالیسم چپگرا و راستگراي روزگارِ خود می سوختند. این نقد که در سال 1346 نوشته شد، نه تنها خشمِ روشنفکرانِ چپگراي آن دوران را برانگیخت و باعثِ انگِ "نوچه امپریالیستی" خوردن به وی شد، بلکه باعثِ وحشت روشنفکران وابسته به حکومت آن زمان و در نهایت توقیف و جمع آوري این مقاله توسط ساواک نیز گردید. آشوری به حق، این مقاله را به عنوانِ نقطه عطفی در جریان نقد علمی-تحلیلی، در تاریخ روشنفکری ایرانی به حساب می آورد. وی دربارهُ این مقاله می نویسد: "باري، اين مقاله در مجموعهيِ کارِ قلميِ من جايِ ويژهای دارد و شايد در تاريخِ انديشهيِ روشنفکرانهيِ ما نيز، دستِ کم از يک نظر، برايِ خود جايی داشته باشد. زيرا اين نخستين مقاله در نقدِ غربزدگي ست. از نظرِ شيوهيِ نقد و نگرش نيز يکی از نخستين مقالههايِ نوعِ خود در زبانِ فارسي ست که در آن شيوهيِ نقدِ عقلاني و علمي ميخواهد زبان باز کند. پس از انقلاب تاختن به آلِ احمد و نقدِ غربزدگي يکی از رايجترين سوژههايِ روشنفکرانه شد. امّا ده سال پيش از انقلاب، در جامعهای که نگاهِ عقلي و تحليلي در آن هنوز چيزی بسيار کمياب و در آن فضايِ هيجان و احساسات چهبسا چيزی پرت و گمراه به نظر ميآمد، اين مقاله ميخواست چنين نگاهی داشته باشد و اگرچه سر و صدايی هم کرد و کسانی به زبان آن را ستودند، ولي خطِ نقدِ تحليليِ آن دنبالهای نداشت. در آن سالها، در زمانهای که همهچيز از زاويهيِ تنگِ راديکاليسمِ سياسي و هيجانِ انقلابي (تاُکید از علیخانی) نگريسته ميشد، در جامعهای از نظرِ عقلي و فرهنگي نابالغ، اين گونه نقدِ نظري جسارتی نابهنگام بود. از ترسِ «افکارِ عمومي» هيچکس دنبالِ چنين حرفهايی را نميگرفت، زيرا، به جايِ پاسخِ درخور، سيلِ تهمت و افترا از سويِ ارادتمندان و مريدان را نيز به دنبال داشت." خوشبختانه این مقاله ارزشمند با عنوان نقد غربزدگی در سایت اینترنتي آقای آشوری در دسترسِ همگان قرار دارد (اینجا). باری،هم الیاسِ آلمانی و هم آشوري ایرانی، در شرایطی زندگی می کردند که هر گونه پژوهشِ علمیِ با فاصله، از سوی روشنفکرانِ خشمگین آن زمان به نوعی سازشکاری و بزدلي علمی تعبیر می شد. خشم و نفرتِ حاصل از فضاي سیاسي طاقت فرساي آن زمان تنها به نگاههاي سیاه و سفید و مبارز، میدان مانور می داد. چه زیبا گفت مارکس که "فریاد علیه بیداد صدا را خشن می کند". روشنفکری تقلیل داده شده امروزه جامعه ایرانی در چنین فضایی بسر می برد و به تبع آن روشنفکرانِ این جامعه نیز تحتِ تاثیرِ این گفتمانِ احساسی هستند. (البته باید انصاف داد که حجمِ کارهاي علمی تر در زمینه علومِ انسانی، نسبت به دورانِ قبل از انقلاب رشِد بسیار چشمگیری داشته است.) حکومتِ جمهوري اسلامی، با ابزاری کردنِ دین، و سوُ استفاده از باورهاي مذهبي انسانهاي دیندار، دست به ایجادِ یکی از توتالیتاریست ترین نظام هاي حکومتي امروزِ دنیا زده است. روشنفکرِ ایرانی خود را به عنوانِ وجدانِ بیدارِ جامعه، موظف می داند که با این معضل برخوردی اصولی کند. از سوي طیفهاي مختلفِ روشنفکری، راهکارهاي مختلفی برای مقابلهُ با این پدیده پیشنهاد می شود. در مجموع می توان گفت، که با فاصله نگاه کردن به پروسه هاي اجتماعی در بینِ روشنفکرانِ در غربتمان و روشنفکرانی که در فضاي سانسور جمهوري اسلامی در ایران زندگی می کنند، کمتر دیده می شود. سیاه و سفید دیدنِ مسائل و فرار از نگاههایِ همه جانبه تر و رنگی تر، همچنان غالب است. تزها و نظریات، مطلق ترند و جمله هاي نسبی کمتر دیده می شود. پیشداوریهاي ذهنی بیشتر و نگاههاي ایدئولوژیک نزد افکار عمومی جذابترند. دشمنِ دشمنِ ما، دوستِ ما و دوستِ دشمنِ ما، دشمنِ ما تلقی می شود. روشنفکری و روشنگری تنها به یکی از صفاتش تقلیل داده می شود و آن هم سیاسی بودنش. ارزش گذاري مداوم و نورماتیو دیدن، در متنهاي به اصطلاح علمی در زمینهُ علوم انسانی موج میزند. نظریه هاي توطئه، نظریه های غالب در این حیطه هستند. سایه خبیث دشمن و دست پنهان او همه جا دیده می شود. تمامیت خواهی و راضی نبودن به قدمهای آهسته تر باعث ترویج بازار افترا و تهمت می شود. وقتی هر کار غیر رادیکال خیانت است رادیو زمانه که یکی از بیطرف ترین رسانه هاي صوتیِ تا به امروزِ زبانِ فارسی است و نسبتا صداهای مختلف و گرایشهایِ متفاوتِ فکری در آن اجازه بروز یافته اند، به بازتولیدِ هژمونیِ قدرتِ جمهوري اسلامی متهم می شود. در مصاحبه ای که عبدی کلانتری با رامینِ احمدی در رادیو زمانه در تاریخ سه شنبه 1 آبان 1386 می کند، مصاحبه شونده، رادیو زمانه را در بازتولیدِ هزمونیِ قدرتِ جمهوری اسلامی، به خاطرِ حرفه ای بودن و نامرعی بودنِ بیشترِ خطوطِ این هژمونی، حتی خطرناک تر از روزنامهُ کیهان، روزنامهُ جناح راست افراطی در ایران تلقی می کند. مصاحبه شونده پرداختنِ رادیو زمانه به مسائل فرهنگی و توجه کمترِ این رسانه به مسائل سیاسي روز را، آب ریختن به آسیابِ حکومت جمهوری اسلامی و در خدمت این نظام می پندارد. در این مصاحبه، که مصاحبه کننده با زیرکی تمام حرفهاي خود را از زبان مصاحبه شونده بیرون می کشد، هرگونه عملی، به غیر از مبارزهُ رادیکالِ سیاسی، نوعی خدمت به جمهوریِ اسلامی تلقی می شود. دایره هژمونی نظام جمهوری اسلامی گسترده فهم می شود و مرز این هژمونی مرموز مشخص نمی گردد. در مقاله ای که آقای احمدی در سایت نیلگون نوشته اشت و در واقع مقدمه مصاحبه رادیو زمانه او ست، نگاه دقیقتر و با فاصله تر آقای محمد رضا نیکفر به پدیده روشنفکری دینی نیز در سایه این هژموني غالب فهمیده می شود. نقد سیاستهای آمریکا ممنوع! البته فضای بین المللی و خطری که در غرب، از جانبِ جمهوری اسلامی احساس می شود و گاهی نیز در آن مبالغه می گردد، دربیشتر مد شدن این نوعِ نگاهِ غیر دقیق، بی تاُثیر نیست. مشخص نیست که آیا چنین رویکردی، که چندی است رادیو زمانه را مورد هجوم تبلیغاتی خود قرار داده است، در آینده باعث فشار بیشتر حامیان مالي رادیو زمانه در مجلس هلند بر این رسانه خواهد شد و زمانه وادار خواهد گردید که از بارِ فرهنگی اش بکاهد و به تیز کردنِ سلاح سیاسی اش بپردازد؟ بهر حال دوستان رادیکالِ ایرانی مان، متحدانِ غربی قدرتمند و با نفوذ خاص خود را دارند. اینکه آقای احمدی هر گونه انتقاد به سیاستهای دموکرات مآبانه و حقوق بشری دولت آمریکا را باعث خدمت به تحکیم هژمونی حکومت اسلامی می داند، نتیجه رویکرد فوق الذکر است که: دشمنِ دشمن ما، دوست ما و دوستِ دشمن ما، دشمنِ ماست. آیا از این بیشتر می توان سیاه و سفید و مطلق دید؟ گزارش فولکس کرانت بر اساس استشهاد اینگونه روشنفکرانِ ایرانی تنظیم می شود که فعالیتهای رادیو زمانه را در راستاي سیاستهاي جمهوري اسلامی می پندارند. بودجه اختصاص داده شده به این رادیو توسطِ مجلس هلند، از جانب این افراد، به شکل پوپولیستی به عنوان به هدر دادنِ مالیاتهایِ شهروندانِ هلندی تبلیغ می شود. این گونه افراد خوب می دانند که دست روی چه نقطه حساسی می گذارند. شنیدن "به هدر رفتن و سوء استفاده از مالیاتهاي مردم" توسط شهروندانِ هلندی، دست کمی از شنیدنِ هتکِ حرمت به پیامبر و فحشِ ناموس، توسط شهروندانِ مسلمان ندارد. دموکراسی با نیروی نظامی ترویجِ دموکراسی و حقوق بشر در ایران، که از اهدافِ اصلیِ راه اندازیِ این رسانه بوده است، توسط این طیف از روشنفکرانِ ایرانی و هم فکران غربی شان، تنها به بعد سیاسي آن تقلیل داده می شود. بی دلیل نیست که دولتِ آمریکا با نیروي سیاسی و نظامی آرزوی دموکراتیک کردنِ نهادهایِ سیاسی در عراق و افغانستان را دارد. این نوع دموکراسی سازي از بالا، تئوریسینهاي خاص خود را دارد. آثار برنارد لوئیس و هانتینگتون که در برنامه های مختلفِ جنابِ عبدی کلانتری، بعنوان منابعِ اصلیِ بسیاری از گزارشهایشان استفاده می شوند، جزو تئوریسینهای اصلی چنین نهاد سازیِ دموکراتیکی هستند. آیا با اختصاص دادن فضائی به برنامه هایِ، به گمان من، "ایدئولوژیک" نیلگون در رادیو زمانه، هنوز هم این رادیو را باید به یک جانبه گرائی متهم کرد؟ زمینه های اجتماعی-روانی دموکراسی بطور کلی توسطِ این روشنفکرانِ ایرانی و همفکرانِ غربی شان، ریشه های اجتماعی-رواني فرایندِ دموکراتیزه شدنِ جوامع، به خاطر زمانبر بودن این فرایند و پیچیده بودنِ فهم آن، نادیده انگاشته می شود. فراموش می شود که زمینه هایِ اجتماعی-روانی حکومتهاي دموکراسی در غرب، ریشه در قرون 12 و 13 میلادی دارند. فراموش می شود که مردم فرانسه، حتی پس از انقلاب کبیر 1789 دهه ها بعد و با سرنگوني ناپلئون سوم در سال 1871 به یک دموکراسي سیاسي نسبی رسیدند. فراموش می شود که یکی از دلایلِ اصلیِ شکست سیاسی تحقق اهدافِ دموکراتیکِ انقلابِ فرانسه، عدم آشنائی فرانسویان با الگوهاي رفتاری و احساسي دموکراتیک و حکومت کردن بر خود بود. آلکسی دوتوکویل، جامعه شناس فرانسوی در نیمه اولِ قرنِ نوزدهم، در کتابهای خود "دولت قدیمی وانقلاب" و "دربارهُ دموکراسی در آمریکا" با مقایسه دو جامعهُ فرانسه و آمریکاي آن زمان، سعی در نشان دادنِ بعد اجتماعی-روانی حکومتهای دموکراتیک دارد. بر اساس نظرِ این جامعه شناس، سنتِ دیکتاتوری، که ریشه در تاریخ فرانسه داشت، انسانها را از نظرِ روحی وابسته به یک نظامی سیاسي قوی کرده بود و آنان را به فرمانبرداري از بالا خو داده بود. سالها زمان برد و نسلها گذشت تا فرانسویان در جریان تقویتِ طبیعی نهادهای مدنی آموختند، حکومت بر خود چگونه است و چه آداب و رسومی دارد. در جریان این فرایند بسیاری از مفاهیم، معنی گذشته خود را از دست دادند و معنی های جدیدی پیدا کردند. برای نمونه مفاهیمی چون شرف، آبرو، مذهب و عقل تعبیر و تعریفِ تازه ای یافتند. نه تنها نگاه انسانها به عالم ماورای طبیعی، بلکه نگاه انسانها به خود و انسانهاي دیگر نیز تغییر نمود. نمونه چنین نگاهی که توکویل به فرایند دموکراتیزه شدن در غرب داشت در تاریخِ روشنفکریِ غرب کم نیستند؛ مارکس با وجود اینکه از سوی بسیاری از روشنفکران امروزی، رهیافتش، رهیافتی تقلیل گرا قلمداد می شود، در کتابِ "برومر هجدهم"، به خوبی ریشه های اجتماعی-روانی ظهورِ دوبارهُ نظامِ دیکتاتوری در سال 1851 در فرانسه را توضیح می دهد و نوربرت الیاس با اصطلاحات دقیق تری، در کتاب "مطالعاتی درباره آلمانیها" نشان می دهد که یکی از دلایلِ اصلیِ شکستِ جمهوریِ وایمار و ظهورِ دوبارهُ دیکتاتور در قالب هیتلر، ضعفِ سنتِ دموکراتیکِ اجتماعی درآلمان بوده است. شاید در یک پژوهشِ مقایسه ای بتوان گفت که یکی از عللِ اجتمائی-روانی شکستِ حکومتِ پارلمانیِ پس از انقلابِ مشروطه در ایران و روی کار آمدنِ رضا شاه نیز فقدانِ همین سنتِ پارلمانی باشد. کم حوصلگی و سیاست زدگی کسانی که به رادیو زمانه این انتقاد را می کنند که این رسانه به تقویت دموکراسی در ایران کمک نمی کند باید بدانند، بعدِ اجتماعی-روانیِ دموکراسی تنها با ابزار و اهداف سیاسی فربه نمی شود. تغییر ساختار احساسی و غریزی و الگوهای رفتاری انسانها، فرایندی است بس زمانبر. کار روشنگری و روشنفکری جهت دادن و سرعت دادنِ بیشتر به این فرایند است. در این راه پر سنگلاخ نتیجه هر گونه کم حوصلگی علمی، رادیکالیسم و سیاست زدگی است. کار روشنگران و روشنفکران غرق شدنِ در یک دنیایِ ایده آلی نیست. خلسه در عالمِ خیال، نتیجه ای جز تکبرِ روشنفکر مآبانه و بریدنِ از دنیایِ واقعیت ندارد. تنها رهیافتی اثرگذار است که انسانهایِ واقعی را با ساختارِ بیولوژیک و روانی ای که دارند در مرکزِ توجهِ خود قرار دهد، نه یک نمونه ایده آلی از انسان و جوامع انسانی که تنها در ذهن انتزاعی متافیزیک گرایان و فیلسوفان وجود دارد. --------------------
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
You claim that a certain group of people are radical. They say that you are conservative and opportunist. You mean they are trying to obtain democracy over night and they maintain that you are actually hinderring its prossess.
-- moodie ، Oct 26, 2007These are general statements. We should pick up one single problem and discuss the different solutions to that problem proposed by different groups. You know many peple hide themself behind vage and general propositions. It's time for us Iranians to discuss about concrete issues and problems.Consider the titles of the pragraphs of you article. What exactly is a radical action and what isn't?
انتقاد به رادیو زمانه به خاطر توجه درستش به بعد اجتماعی-روانی دموکراسی و تقلیل ندادن دموکراسی تنها به ابزار و اهداف سیاسی نیست؛ مشکل آنجاست که مدیریت و غالب برنامه سازان رادیو زمانه در نگاه سیاسی شان به جمهوری اسلامی به معیارهای حقوق بشر و دموکراسی پای بند نیستند و این عدم پایبندی را به عنوان این که رادیو زمانه یک رسانه اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی نیست فرموله می کنند.
-- کویر ، Oct 26, 2007-----------------------------
زمانه: خوشحال می شویم مقاله ای در نشان دادن شواهد ادعای خود بنویسید که نشان دهد زمانه پایبند معیارهای حقوق بشر و دموکراسی نیست. با کمال میل آن را منتشر خواهیم کرد
حالا من نمی خوام حال گيری کنم ها! اما پيش خودمون باشه تو چطور نوربرت الياس المانی با آن شاهکار عظيم اش «درباره فرايند تمدن» را که تقريباً به همه زبانهای مهم دنيا ترجمه شد و اثری علمی و ماندگار است با داريوش آشوری ايرانی که خُب مترجم خوبی است اما جز همان يک فرهنگ و چند مقاله، کتابی و اثری ماندگار ندارد را با هم مقايسه کردی که هيچ هر دو را همسطح و همطراز قرار دادی؟ بابا يه کمی انصاف! بابا راستی که "هنر نزد ايرانيان است و دو بس"!!
-- حميدرضا ، Oct 26, 2007دوست عزیز شما با یک اتیکت علمی هرگونه توجیهی را در رد استدلال عنوان شده بکار میبرید الا پاسخ مستقیم به خود استدلال. لطفا به این نکات پاسخ مستقیم بدهید که مثلا چگونه مداحی غلیظ گنجی و باقی از خمینی به بازتولید هژمونی جمهوری اسلامی نمی انجامد؟ و کدام مثال تاریخی هست که مداحان هیتلر در خدمت ایجاد دموکراسی در غرب بوده باشند؟
-- ana ، Oct 26, 2007اين روشنفكران بد بخت ايران هم شده اند مرغ عذا و عروسي حالا يك شبه دمكراسي نميشه را خاتمي گفت انهم زماني كه در قدرت سياسي سهمي بزرك داشت . اتفاقا شاه هم گفت كه يك شبه ميشه ولي من ميگم كدام شب.گويا مردم هم ٢٨ سال پيش ازادي را خواستن و هزاران شب هم گذشت.حال راديو زمانه هم حواله ميدهد به شبهاي ديگر .گويا دموكراسي در پاكتي به ايرانيان شبي ميرسد بازش كرده و به فيضش ميرسند . حتي در سويد كه مهد دموكراسي و عدالت اجتماعيست ميگويند از ١٠ سال پيش به امروز دموكراسي به عمق بيشتري رسيده است. اغاز اين پروسه از چه شبي براي ما شروع ويشود????????????ali
-- ali ، Oct 26, 2007چرند محض. ارزش خواندن نداشت.
-- Qolang International Laboratory ، Oct 26, 2007اين پروسه مدت هاست که آغاز شده.باید این تمرین را ادامه داد.
-- آرش کرامتیان ، Oct 26, 2007فکر نمی کنم نیازی به نوشتن مقاله باشد. اما می توانم برای تایید نظرم توجه تان را به سخنان آقای مهدی جامی جلب کنم. ایشان در "میزگرد روز جهانی آزادی مطبوعات- بخش سوم؛ تاریخ انتشار: ٢٣ اردیبهشت ١٣٨٦ رادیو زمانه" بیان می کنند:
-- کویر ، Oct 26, 2007.
"منظور من از اینکه ما مقابلهجویی را بگذاریم کنار، این بوده که بگوییم اصلا تغییردادن یک رژیم کار ما نیست و به این علاقهمند هم نیستیم و دنبال این هم نیستیم. ما فرض میکنیم این رژیم و این حاکمیت وجود دارد و ما میخواهیم در داخلش تصحیحاتی صورت بگیرد و در داخل آن مردم راحتتر حرفشان را بزنند و راحتتر حرفشان شنیده بشود و مؤثر هم واقع شود، نه اینکه فقط گفته یا شنیده شود."
.
پس روشن است که نگاه سیاسی و خواست مدیر رادیو زمانه این است که در داخل " این رژیم و این حاکمیت" اصلاحاتی صورت بگیرد؛ هم به این علاقمند است و هم دنبال این است . معنای این نگاه آن است که رادیو زمانه به مثابه یک رسانه، از جنبه سیاسی نه خود را ملزم و پایبند به حقوق بشر و بازتاب نقض آن از طرف "این رژیم و این حاکمیت"، بلکه خود را ملزم به بازتاب یا عدم بازتاب خبر و گزارش را به نحوی می داند که از فیلتر این نگاه عبور کند.
یک رسانه ای که خود را مستقل و پایبند به حقوق بشر می داند می باید خود را با معیارهای جهانی حقوق بشر و دموکراسی در اطلاع رسانی ملزم بداند؛ این که اطلاع رسانی به "تغییر دادن یک رژیم و یا اصلاح آن" یاری خواهد رساند نباید دغدغه چنین رسانه ای باشد
حيف که درک اين نوشته و معاني همچو اين ديدگاه براي بسياري از به اصطلاح روشنفکران ايراني ــ که البته در حقيقت افرادي هستند که تنها کمي بيش از مردم عادي عامي از دانش هاي نيمه کاره يا سطحي برخوردارند ــ مشکل است، يا بطور کلي ممکن نيست. اي کاش که اين تنگ نظري هايي که در مورد بودجه ي اين راديو مطرح شد، تاثيري در بودجه ي کمکي آينده براي اين رسانه ي جوان موفق پيش نياره.
-- شهرزاد ، Oct 26, 2007تعجب ميکنم کمنتي اينجا منتشر نشد درباره ی مقايسه هاي سطحي این مقاله. اقاي عليخاني که تاريخ اروپا، المان، و فرانسه را روبرويمان قرار داده اند و انرا براي وضعيت ايران نسخه پيچيده اند، براحتي ازين مطلب گذر ميکنند که اخر انقلاب فرانسه و فرهنگش، حتا در زمان خودش، به وضعيت فرهنگ ايران چه شباهتي دارد؟ اين مقايسه ها مارا ياد کپي برداريهاي روشنفکران ديني از فلاسفه و مصلحان فرهنگي غرب مياندازد. گيريم که بشود. در مقاله ي اصلي رامين احمدي، که نمي توان آن را راديکال خطاب کرد، پرسشهايي است که زمانه به نام اعتدال از پاسخ دادنش طفره مي رود.
-- علیرضا ، Oct 26, 2007.
از نظر من راديو زمانه کارنامه خوبي در بسياري از بخشهاي فعاليت هايش دارد. در بخش هاي نيلگون و انديشه مقالات و مصاحبه هاي بسيار خوبي منتشر گشت. در بخش اخبار حقوق بشر هم راديو زمانه در انعکاس خبر کوتاهي خاصي نکرده است. اما نقد بر ان هميشه وارد است و زمانه در تمام بخش ها بر خلاف تعاريف مداوم از خويش، بهترين نيست.
.
چطور اقاي جامي نويسندگان ان مقاله را راديکال ميداند ولي نگاهي به بغل دستش نکرده تا انچه زماني بنام نقد متشر کرده راديکالتر از ان مي باشد؟ برخورد به مقالات روشنفکرانه و انتقادی داستان تازه اي نيست. اقاي جامي که به ان نويسندگان در ان مقاله مي تازد فراموش کرده است که اين داستان از سوي دوستان خودشان نيز بيان شده است. به مقالات سايت نيلگون کم تاخته نشد و خواهان حتا حذف نويسنده ي مقالات شدند و همزمان بااين خواسته ، جايگاه ديدگاه تبليغي ديني را قويتر خواستند.
.
بنظرم انتقاد از ان روزنامه ی هلندی و ادعای آنها در متعادل بودن زمانه ، تا زماني که خود اقاي جامي نظرات شخصيشان را منتشر نکرده بودند مشکلي نداشت. انچه مشکل افرين شد و افرادي چون رامين احمدي را هم به بدرون گود اورد نوشته هاي خود اقاي جامي در بخش وبلاگ زمانه بود که به تازگي منتشر گشت. اقاي جامي بجاي نقد مناسبي از ان روزنامه نگاران مهر تاييدي بر نوشتار انها نهاد. ايا شما ميتوانيد ميان حکومت اسلامي و جمهوري اسلامي که بسياري به ان هنوز التزام داريد مرز مشخصي بکشيد؟ شما با نامه ي مصطفي رحيمي و خود او و مخالفشان در ان سالها چه ميکنيد؟ با پديده ي انقلاب فرهنگي اسلامي چه ميکنيد؟ بالغ بر هزاران دانشجو و استاد دانشگاه اخراج شدند. و سه سال دانشگاهها در زماني بسته شد که گروههايي که اکنون راديکال ميناميمشان جان گرفتند. معتدل هاي امروزي که سخنرانان اصلاح طلب هستند دم که نزدند هيچ، همکار همان سيستم شدند و اکنون دعوت به سکوت ميکنند . انها حتا برگشت به تاريخ را زيانبار ميدانند.
.
شما با نامه هاي فتواي قتل دسته جمعي، با نامه ي فتواي قتل نويسنده ي خارج از کشور و غيرايراني، وکتاب وزير فرهنگ اصلاح طلب در توجيه ان چه ميکنيد؟ شما با فيلترهاي عقيدتي در سيستم اموزشي کشور چه ميکنيد و با تغيير محتوي کتابها؟ ايا چسبيدن به نام جمهوري اسلامي راديکالتر است يا مخالفت تحليلي باان؟ ديدگاه ايدولوگيک بسياري روشنفکران چنان در واهمه ي از هم پاشي ان سيستم اسلاميشان خوابيده که هر صداي مخالفي را راديکال و همراه با راه حل خشونت اميز ميدانند و بران براحتي برچسب ميزنند. من تيتر اقاي عليخاني راقبول دارم اما نميفهمم که چطور اين جاده ي اعتدال با سانسور صداهاي بلند است فقط مي تواند اسفالت بشود؟
.
پس نوشت کمنت ـ موافقت من با تيتر آقاي عليخاني با توجه به روشنفکراني است که زماني در ايران به ان دموکراسي يکشبه رسيدند!!
موفق باشيد
نوشته متورم از شعار است.
-- مخلوق Creature ، Oct 27, 2007در ضمن! رامین احمدی کجا گفت که از آمریکا انتقاد نکنید؟!
آنچه رامین احمدی گفت جز این نبود که کارنامه یِ آمریکا از جهتِ توجه به دموکراسی یا حقوق بشر، کارنامه یِ مخلوطی است ولی روشنفکرانِ ما تا زمانی که نخواهند بپذیرند دولتِ آمریکا ولو بر اساس منافع اش، عزم بر حمایت از یک جنبش دموکراتیک در ایران دارد، از تله یِ جمهوریِ اسلامی نجات نمی یابند.
وقتی مستندساز این مرز و بوم (کامرانِ شیردل) به برگزارکنندگانِ مراسم نمایش و تجلیل از آثارش در آمریکا نامه می نویسد و یک دعوتِ فرهنگی را به طرزی شگفت آور به دادخواستِ سیاسی علیهِ استعمار تبدیل می کند و به نشانه یِ اعتراض به سیاستهایِ آمریکا در عراق، بنحوی کاملاً بی ربط یک بزرگداشتِ فرهنگی - هنری را تحریم می کند، باید نگران بود که این اشتراکِ نظر در آمریکاستیزی چگونه میانِ روشنفکران و هنرمندانِ ما با اسلام گرایانِ حاکم پدید آمده است.
دستِ بر قضا ارزشمندترین بخش مصاحبه همین اشاره به "تله یِ رژیم اسلامی" بود.
هیستریِ آمریکاستیزی معضلی نیست که قابل انکار باشد.
be radio zamane. lotfan agar Dariyoush Baradari saiti darand baraye man hamin ja benevisid va hamchenin Abdee Kalantari.- ba tashakkor, Ali
-- ali ، Oct 27, 2007در پاسخ به کامنت حمید رضا: من داریوش آشوری و نوربرت الیاس را تنها دربارهُ یکی از آثارشان و آن هم از زاویهُ خاصی مقایسه کردم. فاصله گرفتن احساسي هر دوی این افراد از موضوع تحقیقشان ملاک مقایسه بود. اگر شما هم داریوش آشوری و نوربرت الیاس را در بستر اجتماعی و سنت روشنفکري زمان و مکان خود قرار دهید، شاید قضاوتتان نسبی تر شود.
-- بهروز علیخانی ، Oct 28, 2007در پاسخ به کامنت ana، جمهوری اسلامی مانند هر پدیدهُ اجتماعی دیگری کلیت واحد و ثابتی ندارد که بازتولید شود. همهُ نهادهایی که توسط انسانهاو گروههای شکل می گیرند در حال تحول هستند، چون خود انسانها و روابط شان در حال تغییر دائمی هستند. اگر دقیق تر و با فاصله تر به باقی و گنجی نگاه کنید، تفاوتشان را با سایر متعهدان به جمهوری اسلامی خواهید دید.
آقای احمدی بر پایهُ تئوری مارکسیستی گرامشی استدلال می کند. هم روش و هم ایده ال گرامشی نه رسیدن به یک جامعهُ دموکراتیک که در آن همهُ گروههای اجتماعی حق مشارکت سیاسی در قدرت داشته باشند، بلکه رسیدن به جامعهُ تک صدائی کمونیستی بود.
گرامشی و حزبش به خیال خود به دنبال خوشبخت کردن مردم ایتالیا بودند ولی نتیجه مبارزهُ رادیکال آنها با گرایشات لیبرالیستی و دموکراتیکتر در آن زمان منجر به دیکتاتوری فاشیستی موسلینی گردید.
در ضمن نباید فراموش کرد که این تئوری افراطی که سایهُ دشمن را همه جا می بیند یک بار در تاریخ کشورمان چراغ راه گروههای چپیگرای پیش از انقلاب بوده است. چگونگی استقرار جمهوری اسلامی را بدون منش سیاسی چنین گروههایی نمی توان فهمید. به درستی گفته اند که ایرانیان حافظهُ تاریخی ندارند.
-- بهروز علیخانی ، Oct 28, 2007I read the Ahmadi's article and it was useful and valuable. I cannot call it radical or "black & white", in the contrary this article seems to be black & white. Dr. Ahmadi has tried to clarify some issues with obvious reasons and criticized some thinkers and enlightened for their behavior. It was his point of view and this is democratic behavior to criticize him not accuse him for being radical. He hasn't written the Folx Grant article, so your word is really similar to Kayhan's in this regard. I love this radio but it seems that still there are some people who cannot bear critiques. Unfortunately, still almost of our thinkers remain in their Left part views and be sure that the hegemony of Iran's government is on this bases and also religious people.
-- Homayoun ، Oct 29, 2007lمقاله خوبی بود از آقای دکتر علیخانی که مقایسه ای در خور داشتند و با توجه به درک عمیق ایشان از دموکراسی و جامعه شناسی سیاسی ایرانیان قابل تقدیر است . منتظرمقالات بعدی شان هستیم . موفق باشید .
-- امینی ، Oct 30, 2007Great article,well presented, I enjoyed it very much but sorry to see negative comments from some of these six grade intellectuals. Keep up the good work and I am looking forward to read more of your articles in the future, I would also like to know if you have your own blog.
-- Morid ، Oct 30, 2007