تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
مروری بر «سفرنامه ميرزا صالح شيرازی» - قسمت دوم

نگاه ميرزا صالح شيرازی به جنسیت و زن در فرنگ

بهنام قلی پور

میرزا صالح شیرازی كه در عنفوانی جوانی با تمایلات خاص این دوران به فرنگ پا گذاشته‌بود، بر خلاف آنچه كه تصور می‌شد چندان علاقه‌ای به روایت شهوت انگیز از پیكره زن فرنگ از خود نشان نداد. او آنچه را كه سیاحان دیگر با حیرت از آن روایت می‌كردند با نگره‌ای حقوق‌زا و مدنی گزارش كرد: «جماعت زنان نه داخل به مشورتخانه می‌شوند و نه اقرار نامه نوشته كه فلان كس را قبول نموده كه وكیل شود، حق جلوس به منصب پادشاهی را هم ندارند.» (۱) نظام آموزشی دخترانه و پسرانه را دید و این گونه گزارش كرد: «مكتب‌خانه به جهت جوانان، بسیار بنیاد كرده‌اند و نیز چند مكتب‌خانه از برای تربیت دختران بنیاد كرده‌اند. اطفال آنها هرگاه ذكور باشند،به مكتب‌خانه مردانه می‌روند و اگر اناث باشند، به مكتب‌خانه زنانه می‌روند.» ( ۲ )



این دریافت میرزا صالح بعدها یكی از اركان نفس تجدد خواهی شد كه تربیت زنان را اساس قانونمندی، ادب مدنی و پیشرفت اجتماعی دانست. او در لزوم تربیت صحیح دختران انگلیس نوشت: «اولاً كه آنها را به مكتب خانه فرستاده، فوراً زبان انگلیزی در خواندن و نوشتن، او را ماهر نموده و بعد از آن زبان فرانسه و ایتالیا را به آنها تعلیم داده. همه دختران،بلكه از ده نفر، هفت نفر آنها آواز دارند.»(۳)

بر اساس مندرجات روزنامه خاطرات میرزا صالح، جمیع زنان و دختران آن دیار می‌توانستند علاوه بر خانه‌داری به شغل‌های اجتماعی نیز بپردازند: «در دكاكین مطلقاً دختران شیرینی می‌فروشند و صاحب دكان‌های مزبور، منتهای سعی می‌كنند كه دختران خوب صورت برای جلب قلوب مردم و رواج دكان خود، در دكان‌ها آورده باشد.»(۴)

میرزا صالح به قوانین نانوشته‌ای در ارتباط با زنان اشاره می‌كند كه نشان از تیزبینی و دقت نظر او داشت: «زنان انگلند بعد از صرف نهار به تهیه اسباب خانه مشغول می‌شود و یک ساعت از ظهر گذشته، لباس تبدیل می‌كند این است كه هیچ‌كدام از اهالی انگلند قبل از ظهر به دیدن زنان نمی‌روند و هر كسبه دیدن زنان رود باید یک ساعت از ظهر گذشته باشد. امور خانه و رتق و فتق خانه مطلقاً با زنان است و مردمان مطلقاً اطلاعی از خانه و اخراجات خانه ندارند.»(۵)

میرزا به آداب و رسوم جاری در انگلستان به منظور تشكیل خانواده نیز اشاره‌ای جذاب می‌كند: «مردی دختری را دیده و پسندیده كرده، مدت شش ماه و یا یک سال و یا زیاده با یكدیگر آشنایی كرده. بعد از آن كه از خو و طبع و رفتار وكردار همدیگر آشنا با دختر شده، اگر همدیگر را پسند كرده‌اند، مرد از دختر مزبور سئوال می‌كند، در نهایت ادب كه آیا مشارالیها او را به شوهری قبول می‌كند یا نه. اگر دختر مزبوره او را پسندیده است، قبول می‌كند و اگر نپسندیده، در نهایت ادب، دست رد به سینه او زده، بعد از آن به‌كلی ترک آشنایی با هم كرده.»(۶)

او در روایتی دیگر از جوانانی می‌گوید كه دیوانه عشق شده و عقل و هوش به كل از كف داده‌اند: «بعضی از جوانان خوش قامت در آنجا دیدم كه آنها دیوانه عشق شده بودند. به این معنی كه در این ولایت دختران در مجالس پسران را می‌توانند دید و بعضی از جوانان، دختران را دیده به یكدیگر مایل شده. چنانچه بعد از مصاحبت آنها، پدران آنها راضی به عروسی آنها نشده، آنها را منع از دیدن همدیگر كرده، آنها مجنون می‌شوند... . نظام ولایت اینكه هر كس از مرتبه خود تجاوز ننموده، و كسی به مواصلت به كسی كه به او مقابله نكند.»(۷)

نغمه‌های داوودی

میرزا صالح در عصری پای به دیار فرنگ گذاشت كه در سرزمین خود خرید و فروش زنان رایج بود، خانواده‌ها به بهانه فقر یا از سر فقر، دخترانشان را به ٣٠ یا ٤٠ تومان به اتباع خارجى مى‌فروختند. تنها شغلى که براى زنان به رسمیت شناخته مى‌‌شد، روى بردن به فحشا بود. ارباب هنگام سفر به مباشران خود اکیداً سفارش مى‌کرد که درب اندرون من باید همواره بسته باشد، عصمت و عفت کلفت‌هاى من (زنهاى من) باید در غیاب، زیاده از حضور من باشد. از اندرون صداى حرف و آواز به گوش نرسد، بالاى بام و مهتابى دیده نشوند. به گردش و هواخورى در باغ نروند و اگر جز این کنند باباى قاپوچى بیاید چوب و جوال بیاورد و پوست از سرشان بکند. (۸)



وضع به گونه‌ای بود كه توران تاج السطنه دختر ناصر الدین شاه در مقایسه زنان ایرانى با زنان فرنگ چنین نوشت: زنان ایران از نوع انسان مجزا شده و جزو بهایم و وحوش هستند و از صبح تا شام ناامیدانه در یک مجلس زندگى مى‌کنند. این جماعت یا از دور تماشا مى‌کنند یا در روزنامه‌ها مى‌خوانند که زن‌هاى حقوق طلب در اروپا چه قسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدیتى مى‌طلبند. حق انتخاب مى‌خواهند. حق راى مجلس مى‌خواهند. دخالت در امور سیاسى و مملکتى مى‌خواهند و به همین قسم موفق شده‌اند. چه خوب بود سفرى به مغرب پیش مى‌آمد و به آن زنان حقوق طلب مى‌گفتم: «وقتى شما غرق سعادت و شرافت از حقوق خود دفاع مى‌کنید و فاتحانه به مقصود موفق شده‌اید، نظرى هم به گوشه ایران بیافکنید و ببینید در خانه‌هایى که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد مخلوقاتى سرو دست شکسته، بعضى با رنگ‌هاى زرد و پریده، برخى گرسنه، برخى برهنه، قسمتى در تمام شبانه روز منتظر و گریه کننده... در زنجیر اسارت به‌سر آرند. آیا اینها هم زن هستند؟»(۹)

توران تاج السطنه در آرزوی سفر به دیاری بودكه غم دل با زنان فرنگی گوید و میرزا صالح در حیرت شب نشینی با زنانی كه در گوشه‌ای آنان را نظاره كند: «بعد از شام، دختران به آواز خوش به لحن داودی مشغول به نغمه‌سرایی گردیده و پسران گل رخسار با آنها به ساز و نواز دمساز بوده. من بیچاره در كناره‌ای تنها نشسته، به نظاره آنها مشغول گردیدم.» (۱۰)

میرزا در فرنگ بیچاره بود و خواهران و مادرش در وطن. او در شكل و شمایل زیبای زنان فرو رفته بود ،‌خواهرانش درنگاه شهوت آمیز مردان قجر. او در عیش شهوت انگیز سینه زنان بود؛ «در نهایت صفا، و دختران و زنان هم لباسی در نهایت لطافت در بر كرده، دستها الی شانه آنها باز است و سر و گردن الی سینه آنها باز است، لیكن پستان آنها هرگز نمایان نمی شود.»(۱۱)

تاج السطنه دختر دیگر ناصرالدین شاه حتی پس از سال‌ها از عشرت او در اندیشه رهایی: «خیلى محزون هستم و دلتنگ چرا که همجنس‌هاى من یعنى زن‌هاى ایرانى حقوق خود را ندارند و هیچ درصدد تکلیفات انسانى خود بر نمى‌آیند، به‌کلى عارى و با جهل براى انجام هر کارى در گوشه خانه‌هاى خود خزیده و تمام ساعات عمر را مشغول کسب اخلاق بد هستند. آیا وقت آن نیست زنان از پرده برون آیند و مانند تمام مردمان متمدن جهان، زن و مرد آزاد وار همدیگر را انتخاب کنند و زندگى خویش را در عشق و راحت معنوى آغاز نهند؟ مایه بسیارى از خرابی‌ها و فساد اخلاقى و حتى عدم پیشرفت تمام کارها حجاب زن است. زندگى زنان ایران یا به رنگ سیاه است یا سفید. یا پرده سیاه تن کنند و به هیکل موحش عزا درآیند، یا کفن‌هاى سفید پوشند و از دنیا رخت بربندند. من یکى از همین زن‌هاى بدبخت هستم. آن کفن سفید را ترجیح به این هیکل موحش عزا داده و همیشه پوشش آن ملبوس را انکار دارم. زیرا در مقابل این زندگانى تاریک، مرگ روز سفید ماست.»(۱۲)

روزگار میرزا در فرنگ بد نبود، علی‌رغم توصیه‌های اخلاقی سنت خود و دیگران، هم به كار تحصیل پرداخت هم به كار مهمانی و عیش مشغول. در مهمانی‌ها به قدری دوست یافت كه به هنگام بازگشت دوستان زنش به گریه افتادند: «از نوع مهمان نوازی و غریب نوازی و محبت و خوش رفتاری و مهربانی اهالی مستر ابراهیم،بی نهایت بنده را ممنون داشت. طرفه‌تر این كه، مجموع آن قبیله را گریه دست داده. سبحان الله،اختلاف مذهب به كجا، مغایرت طریقه سویی و منافات ولایتی، از سمتی، مع‌هذا نوعی گریه بر اهالی خانه، صغیرآ وكبیرآ دست داد كه بنده تا به حال چنین متأثر نشده بودم.»(۱۳)

روایت میرزا از زن فرنگی هر چند مبنایی عقلانی و منطقی دارد اما حیرتش باز همانند دیگر سیاحان بر خردش چیرگی دارد: «الحق زنان بسیار خوش صورت در آن باغ‌ها گاهی پیدا می شود. و هر كدام از غربا درآن باغ رود، اندک خیالی در پاكیزه‌گی و یا تمیزی اهالی انگریز بهم می‌رساند كه هرگز لباس چرک، خواه مرد و خواه زن در آنجا یافت نمی‌شود.»(۱۴)

میرزا حتا استحمام مشترک زن و مرد فرنگی در حمام را چنین روایت می كند: «زنان و مردان با یكدیگر در یک جا به حمام می‌روند. و از برای آنكه چندان قباحتی نباشد، زنان پیراهنی پوشیده كه همه اعضای آنها را می پوشاند.» (۱۵) اما به گمان من آنچه كه میرزا روایت می‌كند نه حمام بلكه استخر و شاید سونا باشد.

او در پایان سفرنامه‌اش به جایی اشاره می‌كند كه گویا محل زنان تواب است: «از جمله ابنیه‌ای كه الحق بوی آدمیت و نیک‌ذاتی، خیرخواهی و مروت از آن می‌آید، هاستل یا دارالشفایی است كه آن را مگدان هاسپتل می گویند... مقصود از بنیاد آن این است كه زنانی كه مرتكب اعمال ناشایست گردیده، داخل به قبیله فیوج گردیده، پشیمان از افعال خود شده، توبه نموده، مراجعه به اوطان خود كنند و به پرهیزكاری مشغول شوند.»(۱۶)

پس از سال‌ها كه میرزا صالح شیرازی از فرنگ بازگشت، روایتش از تمدن فرنگ را نگاشت و به داوری آیندگان گذاشت و رفت. «بعد او این تنها احمد كسروی نبود كه چنین از زنان آزادیخواه وطن نوشت: «زن‌های ایران دو چیز بد را از اروپا یاد می‌گیرند: یكی آراسته به میان مردان درآمدن و شیک‌ترین رخت‌های خود را برای كوچه و خیابان نگاه داشتن، دیگری با مردان آزادانه درآمیختن و به بزم‌ها خودسرانه رفتن. اینها هر دو غلط است. هر دو به زیان خود آنهاست.»(۱۷)

كسروی مورخ نامدار ایران و بعض از همراهانش در صفوف دگر با گذشت ده ها سال از روایت سیاحان ایرانی از پیكره عفیف و سكنات جمیل زن فرنگ اما سخت بر اندیشه استوار بود: «زن‌ها باید به دو چیز پا بستگی نمایند:یكی آنكه به كوچه و خیابان و همچنین به انجمن‌ها و بزم‌ها، بی آرایش و ساده درآیند. آرایش و خودنمایی را به‌ خانه و برای شوهران نگه دارند. دیگری آنكه با مردان بیگانه آزادانه در نیامیزند و به بزم‌ها جز همراه شوهران و خویشان نزدیک نروند. آن پرده‌داری كه زنان را باید به اینهاست. اینهاست كه زنان را از لغزش و از فریب و نیرنگ مردان نگه تواند.»(۱۸)

------------------------
۱) «سفرنامه ميرزا صالح شيرازی» تصحيح و توضيح ازغلامحسين ميرزا صالح، نشر تاريخ ايران، سال ۱۳۶۴، چاپ اول،ص۳۰۴

۲) همان،ص ۱۷۹

۳) همان،ص۳۱۶

۴) همان،ص ۲۹۳

۵) همان،ص ۳۱۱

۶) همان،ص۳۱۷

۷) همان،ص ۸۳

۸) هما ناطق، «نگاهى به برخى از نوشته ها و مبارزات زنان در دوران مشروطيت»، نشر کتاب جمعه، شماره ٣٠، ٢٣ اسفند ٥٨ و ژانت آفارى، «تاملى در تفکر اجتماعى - سياسى زنان در انقلاب مشروطه»، نيمه ديگر شماره ١٧، ١٣٧١، آمريکا

۹) فريدون آدميت - هما ناطق، «افکار اجتماعى، سياسى و اقتصادى در آثار منتشر نشده دوران قاجار»، انتشارات نويد، آلمان غربى، ١٣٦٨- ١٩٨٩ ص ١٥٧

۱۰) سفرنامه ميرزا صالح شيرازی،ص۱۸۴

۱۱) همان،ص۳۱۲

۱۲) فريدون آدميت - هما ناطق، «افکار اجتماعى، سياسى و اقتصادى در آثار منتشر نشده دوران قاجار»، انتشارات نويد، آلمان غربى، ١٣٦٨- ١٩٨٩،ص۱۸۲

۱۳) سفرنامه ميرزا صالح شيرازی،ص۱۹۲

۱۴) همان،ص ۲۸۵

۱۵) همان،ص۳۳۷

۱۶) همان،ص۲۲۸

۱۷) خواهران و دختران ما ،احمد كسروی، تهران، چاپخانه پيمان، چاپ اول، سال ۱۳۲۳،ص۱۵

۱۸) همان،ص۱۵

------------------------

قسمت اول: قاصد حضرت عزراييل در خانه خواتين

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خوش‌حالم درست‌اش كرديد.

-- ح.ش ، Jul 18, 2007

کار بسیار جالبی بود. با سپاس علیرضا

-- علیرضا ، Jul 21, 2007

khaili khoub

-- mohammadreza shaabani ، Nov 1, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)