تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
در نقد نيلگونِ عبدی کلانتری در زمانه

منتقد کجا می‌ايستد؟

داريوش محمدپور

مواضع فکری عبدی کلانتری بعد از انتشار سلسله‌ برنامه‌ی نيلگون در طی مدتی نزديک به يک سال، ديگر کمابيش روشن است و ابهامی ندارد. با کنار هم چيدن نوشته‌های او می‌توان به يک جمع‌بندی کلی از انديشه‌های او رسيد. نقدِ انديشه‌ی عبدی کلانتری، البته جای خود را دارد. اما بايد ديد عبدی کلانتری آيا به آن موازينی که خود می‌گويد معتقد و ملتزم است يا نه؟ ادعای نگارنده اين است که انديشه‌ی عبدی در اين زمينه‌ها دچار تناقض است. نمونه‌هايی از اين تناقض‌گويی‌های عبدی کلانتری، به نقل از يکی دو مطلب اخير او در زمانه، در اين مطلب آمده است.


عبدی کلانتری يک مطلب در شرح آراء دوستدار، و در واقع در معرفی کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» برای نيلگون نوشته است و به فاصله‌ی کوتاهی پس از آن مصاحبه‌ی صوتی نسبتاً بلندی با آرامش دوستدار کرده است. بدون هيچ ترديدی اين‌که عبدی کلانتری صدای آرامش دوستدار را به رسانه‌ کشانده است و پرسش‌هايی جدی را از او پرسيده است، کاری ستودنی است: عبدی کلانتری اسطوره‌ی آرامش دوستدار را با اين کار شکسته است. پيش از اين برای عده‌ای از مخاطبان، آرامش دوستدار انديشمند و فيلسوفی برجسته بود که کمتر شناخته شده است و کسی بود که حرف‌هايی جدی برای گفتن داشت. مصاحبه‌ای که عبدی کلانتری با او داشت، رخنه‌ای در اين باور افکنده است. اما نکته‌ای که من می‌خواهم بنويسم اين نيست که چرا آرامش دوستدار چنين می‌گويد يا چنان. قلب سخن من متوجه عبدی کلانتری است. و ديگران ، وبلاگ نويسان و صاحبان انديشه و منتقدان فلسفی، را نيز دعوت به شرکت در اين بحث و گسترش گفت‌وگو می‌کنم.

عبدی در خلال مصاحبه با دوستدار می‌گويد آن بخش‌هايی از نوشته‌های دوستدار که «به معنای فنی کلمه فلسفی است» به نظر او «نمونه‌ی درخشان فلسفی‌ انديشیدن در زبان فارسی در فرهنگ معاصر ماست» و دوستدار را واجد انديشه‌ای اصيل می‌شمارد. تکرار می‌کنم، کار من نقد انديشه‌ی عبدی کلانتری نيست. در اين نوشته هدف من نقد دوستدار هم نيست. گوهر سخن من به نقش رسانه و روش حرفه‌ای روزنامه‌نگارانه بر می‌گردد. عبدی کلانتری چه در نوشته‌هايی که درباره‌ی دوستدار می‌‌نويسد و چه در مصاحبه‌اش آشکارا از موضعی جانبدارانه و ستايش‌آميز وارد بحث می‌شود. يک روزنامه‌نگار که کار رسانه‌ای می‌کند و مصاحبه، آيا مجاز است در خلال مصاحبه‌اش به تمجيد و ستايش از شخص گفت‌وگو شونده بپردازد؟ بهتر نيست داوری درباره‌ی درخشان بودن انديشه‌ی فلسفی دوستدار به مخاطب واگذار می‌شد؟ تا اين‌جا هنوز شايد بتوان برای اين شيوه توجيهی يافت. اما عبدی کلانتری در يادداشت‌های ذيلِ مصاحبه‌اش (در بخش نظرها) پاسخی را آورده است که بسيار درخور تأمل است. او می‌نويسد (تأکيدها از من است):

«فرد مومني که نتواند از حق زيست و بيان منتقدان دين، کساني چون ولتر، آنسيکلوپديست‌ها، کسروي، سلمان رشدي، ايان هرسي علي، تسليمه نسرين، يا فريدون فرخزاد به صراحت دفاع کند به هيچ وجه نمي‌تواند «ليبرال»، «سکولار»، يا «عقلي» و «دموکرات» باشد. ذهنيت متجاوز هنوز بر او غلبه دارد. يهوديان و مسيحيان اين مشکل را حل کرده‌اند. چاپ کتاب‌هاي آرامش دوستدار در ايران ممنوع است اما گروهي از روشنفکران ديني به جاي دفاع از حق او در چاپ کتاب در کشور خودش ، مي‌خواهند که او را در تبعيد هم به سکوت بکشانند! ليبرال يا سکولار کسي است که وقتي بشنود الله آنقدرها هم اکبر نيست و مي تواند در زندگي حضوري مشمئز کننده داشته باشد، اين «حقيقت» دگرگونه ، پايه هاي وجودي او را نلرزاند و براي صاحب آن حقيقت همهء حقوق و امتيازاتي را به تساوي قايل باشد که هرشهروند مسلمان از آن برخوردار است. يهوديان و مسيحيان اين مشکل را هم حل کرده‌اند.»

عبدی کلانتری در همين قطعه‌ی کوتاه خويشتنداری خود را يکسره از کف داده است و به روشنی از موضع اعتدال و بی‌طرفی فاصله گرفته است. عبدی خود معتقد است که فرد مؤمن ليبرال يا سکولار يا عقلی يا دموکرات کسی است که از «حق زيست و بيان» ولتر، کسروی، سلمان رشد، ايان هرسی علی، تسليمه نسرين و فريدون فرخزاد به صراحت دفاع کند. چنين فردی اگر نتواند اين کار را بکند، «ذهنيت متجاوز هنوز بر او غلبه دارد». البته بايد از عبدی کلانتری پرسيد مقصودش از «متجاوز» چيست؟ روی سخن من با کسانی است که مدعی آزادانديش بودن و «ليبرال بودن» و «سکولار» بودن و «عقلی» بودن و «دموکرات» بودن هستند. پرسش جدی من اين است: آيا اقتضای عقلی بودن و ليبرال بودن و سکولار بودن و دموکرات بودن اين است که بتوانيم آشکارا و بی‌پرده در نوشته‌ای بنويسيم «الله آن قدرها هم اکبر نيست» و می‌تواند «در زندگی حضوری مشمئز کننده داشته باشد»؟ آيا بلافاصله پس از آن می‌توانيم نام اين موضع را «حقيقت» بگذاريم و بر حقانيت اين موضع پای بفشاريم و باز هم مدعی سکولار بودن و ليبرال بودن و عقلی بودن و دموکرات بودن باشيم؟

عبدی ممکن است بگويد اين سخن خود او نيست. شايد بگويد او چنين باوری ندارد. عبدی ممکن است بگويد اين مثالی است برای آزمودن ميزان رواداری و تحمل يک ليبرال يا سکولار. اين البته نظر شخص اوست. اما چرا در رسانه؟ رسانه چه مسئوليتی دارد؟ مرز آزادی بيان در رسانه‌ای مثل زمانه کجاست؟ طبيعی است که بسيار احمقانه خواهد بود اگر کسی بياييد از روش‌های غيرانسانی و خشونت‌آميز بن لادن و ايمن الظواهری و هر مسلمان بنيادگرا و افراطی دفاع کند. هيچ انسان سليم النفسی چنين نمی‌کند. اما فارغ از اين‌که من و شما اساساً ايمان به خدای مسلمانان داشته باشيم يا نه، اين سخن بسيار درشت و توهين‌آمیزی است که بگوييم الله آن قدرها هم اکبر نيست و می‌تواند حضوری مشمئز کننده در زندگی داشته باشد. چنين سخنانی آشکارا ناديده گرفتن حقوق اکثريت مسلمانی است که بارها در طول شبانه‌روز عبارت «الله اکبر» را به عنوان رکن اعتقادی خويش تکرار می‌کنند و نه تنها حضور الله باعث اشمئزاز آن‌ها نمی‌شود بلکه زندگی مادی و معنوی آن‌ها را گرما می‌بخشد و انسانی‌تر می‌کند. اين‌که فلان گروه تروريستی هنگام سر بريدن يک انسان بی‌گناه عبارت «الله اکبر» را بر زبان جاری می‌کند، آيا به ما اجازه می‌دهد، آن هم در يک رسانه‌ی همگانی که بايد نسبت به همه‌ی مخاطبان‌اش بی‌طرف باشد و حقوق همگی آن‌ها را رعايت کند، خود آن عقيده‌ی اسلامی را به سخره بگيريم و آشکارا آن را دست بيندازيم؟ درس ليبراليسم و دموکراسی اين است؟

به اعتقاد من هنوز در ميان بيشتر ايرانی‌ها، تصور و درکی که از آزادی و ليبراليسم و دموکراسی وجود دارد، درکی راديکال است. در اين درک از آزادی و ليبراليسم تا کسی نتواند بنياد اعتقاد ميلياردها مؤمن به يک دين را به «سخره» بگيرد، ليبرال و عقلی و دموکرات نيست! (عبدی کلانتری معتقد است اين مشکل را يهوديان و مسيحيان حل کرده‌اند: می‌پرسم اگر حل کرده‌اند چرا در آمريکا هنوز سقط جنين مسأله‌ای جدی است و هنوز مذهبيون مسيحی برای آن غوغاها راه می‌اندازند؟). طنز تاريخ اين است که مخالفان خاتمی در ایران هر بار که آزادی مورد نظر خاتمی را به باد حمله می‌گرفتند به نمونه‌هايی مشابه سخنان عبدی کلانتری استناد می‌کردند. آن‌ها آزادی مورد نظر خاتمی را نهايتاً چيزی می‌ديدند که منجر به سخنانی از اين جنس می‌شود.

اين شيوه‌ی عبدی کلانتری در نقد اسلام و مسلمانان نخستين پيامدی که دارد سلب اعتماد از خود عبدی کلانتری و روش فکری او و هم‌فکران‌اش است. نه اين‌که خود او چندان به جلب اين اعتماد اهميتی بدهد. اقتضای آزادی برای او سر سپردن به آن «حقيقت» ديگرگونه است و آن حقيقت ديگرگونه پروای هيچ کسی را ندارد. اين انديشه آن قدر محترم است که می‌توان به اعتبار آن به حساسيت‌های ميلياردها انسان بی‌اعتنا بود. اين‌جاست که اين انديشه بر خود آدمی تقدم پيدا می‌کند. در انديشه‌ی افراطيون می‌تواند به اعتبار داشتن يک انديشه، جان کسی را ستاند. در اين انديشه، می‌توان کسی را به اعتبار داشتن يک انديشه تحقير کرد و به تمسخر گرفت. اين تعريفی تازه از دموکراسی است: آيا در دموکراسی مطلوب عبدی کلانتری می‌توان در کشوری که هفتاد ميليون مسلمان دارد به صراحت گفت حضور خدا مشمئز کننده است؟ آيا دموکراسی حکومت اکثريت مردم بر خودشان نيست، چنان‌که خودشان می‌خواهند؟ پرسشی که پيش می‌آيد اين است که آيا فقط يک نوع دموکراسی وجود دارد؟ آيا دموکراسی مفهومی عينی و بيرونی است؟ يا دموکراسی‌های مختلف و متنوعی می‌توانند وجود داشته باشند که شهروندانِ آن مجموعه‌های ارزشی متفاوتی دارند؟ آیا دموکراسی‌ها برای يکديگر مزاحمت ايجاد می‌کنند؟ و اگر مزاحمت ايجاد می‌کنند، دست بالا با کدام دموکراسی است؟ دموکراسی آمريکايی؟ دموکراسی انگليسی؟ دموکراسی ايرانی؟ دموکراسی اسراييلی؟ يا دموکراسی فرانسوی؟ آيا همه‌ی اين کشورهايی که نام برديم دموکراسی دارند يا نه؟ اگر ندارند چرا ندارند؟ اگر دارند آيا دموکراسی‌های‌شان شبيه به هم است؟ آيا ميزان حساسيت‌شان به تنوع و تکثر فرهنگی، اجتماعی و دينی شهروندان‌شان به يک اندازه است؟

راديو زمانه،‌ چنان‌که خود ادعا دارد، راديوی نخبگان نيست. بنا به ادعای راديو زمانه، اين راديو برای شهروندان ايرانی است، آن هم شهروندان زير سی‌ سال. عبدی کلانتری شايد بتواند اين سخنان را برای جمعی از نخبگان هم‌فکر خود بيان کند و حتی مورد ستايش واقع شود. اما اين جنس سخنان (اللهی که اکبر نيست و حضورش مشمئز کننده است)، در ميان ايرانیان مسلمان داخل و خارج کشور با چه واکنشی مواجه می‌شود؟ من نمی‌گويم عبدی کلانتری بايد به خاطر گفتن اين سخنان مجازات شود. من حتی کاری ندارم که اين ادعای عبدی – يا ادعای هر کسی که او سخن‌اش را نقل می‌کند – درست است يا غلط. من حتی به صحت و سقم اين ادعا هم کاری ندارم. اما عبدی کلانتری هيچ اعتنايی به حساسيت‌های فرهنگی و پيچيده‌ی مخاطب ايرانی و مخاطب زمانه ندارد. شگفت‌انگيزتر آن‌که قول به اين سخنان را «حقيقت» می‌شمارد و با تعصبی ايدئولوژيک از آن دفاع می‌کند (چنان‌که دوستدار را نمونه‌ی درخشان فلسفی‌انديشی می‌داند). عبدی کلانتری عيبی را بر ديگران می‌گيرد که در خود او هم هست. به همان اندازه که او می‌تواند بر اين حقيقت پافشاری کند و از آن دفاع کند، مخالف فکری او نيز می‌تواند از حقيقت مخالف او، که لاجرم بايد برای عبدی «باطل» باشد، دفاع می‌کند و نزاع تا محشر ادامه خواهد داشت. هيچ گونه دموکراسی و ليبراليسمی با اين نگاه و اين زبان و اين برخورد شکل نمی‌گيرد. ما در قرن بيست و يکم زندگی می‌کنيم نه در روزگار نزاع‌های کلامی و جنگ‌های مذهبی. عبدی می‌خواهد در کنار آرامش دوستدار نقش ولتر را در اسلام بازی کند. اما اين سناريو با آن سناريو فرق‌های بسيار دارد و بحث درباره‌ی آن فراوان است.

عبدی در همان عبارات کوتاه، تعريف طرفه و شگفتی از ليبراليسم، دموکراسی، عقلی بودن و سکولار بودن عرضه کرده است و سزاوار است صاحبان انديشه درباره‌ی آن سخن بگويند و آن را به نقد بکشند. اين نوع نگاه عبدی سايه‌ی سنگين‌اش را بر برنامه‌های نيلگون در راديو زمانه نيز انداخته است. ايدئولوژی دينی و ضد دينی ندارد. ايدئولوژی، ايدئولوژی است. خط‌کشی می‌کند. سياه و سفيد می‌بيند. دنبال «حق» و «باطل» است. تکثر معرفتی و سياسی برای ايدئولوژی بی‌معنا و بلاموضوع است. تفکر ايدئولوژيک ماهيتاً ميان اشرار جند الله در سيستان و بلوچستان که هنگام سر بريدن يک انسان «الله اکبر» می‌گويند و آن مسلمانی که زندگی صلح‌آميزی دارد و هر روز الله اکبر را در اذان می‌شنود و بارها در نمازش آن را تکرار می‌کند، فرقی نمی‌بيند. برای ايدئولوژی دينی، هر که قايل به الله اکبر و لا اله الا الله نباشد، کافر است و خون‌اش مباح. برای ايدئولوژی ضد-دينی هر که قايل به الله اکبر باشد، الله‌اش آن‌قدرها اکبر نيست و حضورش مشمئز کننده است و نمی‌توان نام سکولار و لیبرال و عقلی و دموکرات بر او نهاد. شايد عده‌ای از مسلمانان صلح‌جو نه روی خوشی به سکولاريسم نشان بدهند و نه ليبراليسم را بپذيرند، اما يک مسلمان چه بسا خود را عقلی و دموکرات بداند (فارغ از اين‌که عقلی و دموکرات اساساً يعنی چه و اين ادعای يک مسلمان – يا يک نفر لاييک – چقدر درست است). ايدئولوژی به حساسيت‌ها و تفاوت‌های فرهنگی بی اعتناست. نيلگون عبدی کلانتری در زمانه هم مستثنا نيست.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اين بار اول نيست که داريوش محمد پور در مقام محتسب گريبان راديو زمانه را مي گيرد که چرا به عبدی کلانتری ميدان داده است. سال گذشته ، به فاصله چندهفته از آغاز برنامه هاي نيلگون ، او در همين سايت زير عنوان «خوب و بد زمانه» نوشت :

«من شديداً با برنامه‌هاي نيلگون مشکل دارم. . . نيلگون يک خصلت روشن دارد: مشرب تاريخي‌اش متأثر از انديشه‌ي مارکسيستي است يا حداقل نشان مي‌دهد نويسنده‌ تمام عمرش را صرف خواندن (يا حتي عمل به) انديشه‌هاي چپ سياسي کرده است. . . . اين برنامه‌، مگر روزي اصلاح شود و نويسنده‌ روش‌اش را تغيير دهد، تا به امروز خالي بزرگ بر گونه‌ي راديو زمانه است. بودن‌اش البته خوب است. آدم با اين جنس انديشه‌ها آشنا مي‌شود. من هرگز مخالف بودن‌اش نيستم. اما بدون هيچ شکي تريبون يک روشنفکر چپ است با سوابق مارکسيستي روشن. بهتر بود نيلگون در همان سايت خودش مي‌ماند تا تريبوني اين‌جوري در زمانه پيدا کند. من هرگز با متحواي نيلگون در آن سايت مشکل پيدا نمي‌کردم، اما اين‌جا نه. بايد يک چيزهايي کنارش بياييد. يک تغييراتي بکند تا از اين وضع بيرون بيايد. مطلقاً حذف نبايد بشود. عبدي کلانتري با اين شيوه‌ي انديشه بايد حضور داشته باشد، اما نه حضوري يکه ‌تاز و بلامنازع. »


در اين گفته خواسته شده که نيلگون «اصلاح شود» و «نويسنده روش اش را تغيير دهد.» کمي پرونده سازي هم براي چاشني آمده : «سوابق روشن» آنهم از نوع «مارکسيستي» که «خالي بزرگ بر گونهء راديو زمانه است.»! نيلگون نبايد «تريبوني اين جوري در زمانه پيدا کند.» بايد «يک تغييراتي بکند.»


اين بار داريوش محمد پور توهين به مقدسات «ميلياردها مسلمان» را بهانه قرار داده تا بار ديگر همان خواسته را تکرار کند. او دو باره با همان ذهنيت نهي از منکری اش، زمانه را امر مي دهد که:

«راديو زمانه،‌ چنان‌که خود ادعا دارد، راديوي نخبگان نيست. . . عبدي کلانتري شايد بتواند اين سخنان را براي جمعي از نخبگان هم‌فکر خود بيان کند و حتي مورد ستايش واقع شود. اما اين جنس سخنان ، در ميان ايرانيان مسلمان داخل و خارج کشور با چه واکنشي مواجه مي‌شود؟ من نمي‌گويم عبدي کلانتري بايد به خاطر گفتن اين سخنان مجازات شود. . . . عبدي کلانتري هيچ اعتنايي به حساسيت‌هاي فرهنگي و پيچيده‌ي مخاطب ايراني و مخاطب زمانه ندارد.»
×

لابد منظور از مجازات چيزي در حد فتواي محدورالدم است که او خواهان آن نيست ، وگرنه سانسور هم نوعي مجازات است. جاي خوشوقتي است که داريوش محمد پور مسئول رسانه اي يا ناشر کتاب نيست وگرنه انتقاد فرهنگي همانطور که هميشه در ايران و در فرهنگ ديني ممنوعه و ضاله محسوب مي شده ، براي صد سال ديگرهم «در ميان ايرانيان مسلمان داخل و خارج کشور» مي بايست خاموش بماند. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jun 6, 2007

من اصلاً نمی‌خواهم جدل وب‌سايت-وبلاگی راه بيندازم. اما واکنش عبدی بسيار تأمل بر‌انگيز است: جملاتی از جنس اللهی که آن قدرها اکبر نيست و حضورش در زندگی مشمئز کننده است، اسم‌اش «انتقاد فرهنگی» است؟! تمام انتقاد من به همين عبارات است. ظاهراً عبدی کلانتری از اين تعابير دفاع می‌کند
چون هيچ نشانی از ملايمت يا تغيير روش در آن نيست. حرف من اين است: در يک جامعه‌ی دموکراتيک می‌شود به بهانه‌ی «انتقاد فرهنگی»، اعتقاد گروهی را به سخره گرفت؟ مهم نيست آن گروه مسلمان باشند يا نه. آيا می‌شود اعتقادات آن‌ها را به اين شيوه به استهزاء گرفت؟ «مشمئز کننده» خواندن خدای يک قوم، نه استدلال است، نه انتقاد فرهنگی. «اشمئزاز» يک حس است. و حس هيچ ربطی به استدلال ندارد. عبدی به صراحت «حس»‌اش را بيان کرده است. من با اين بخش ماجرا کار دارم و دست بر قضا عبدی از همين بخش است که می‌گريزد. هيچ نيازی نيست غوغا به با کنيم و مظلوم‌نمايی راه بيندازيم. عبدی دارد نيلگون‌اش را می‌نويسد. ميدان نوشتن‌اش را در زمانه دارد. هيچ کس قلم‌اش را از دست‌اش نگرفته است.

بهترين شاهد بر اين‌که عبدی کل ماجرا را تبديل به بازی زبانی و بازی روانی کرده است، همان آغاز يادداشت اوست: «داريوش محمدپور در مقام محتسب گريبان راديو زمانه را گرفته است». محتسب؟ گريبان گرفتن؟ از کی تا حالا انتقاد کردن و خدشه وارد کردن بر روش نقد ديگر اسم‌اش «محتسب‌منشی» است. اين است ميزان تحمل عبدی کلانتری در برابر انتقادی که از او می‌شود؟ دقت کنيد: نه کسی عبدی کلانتری را از نوشتن منع کرده است و نه به راديو زمانه «دستور» داده شده است. نه بودجه‌ی راديو زمانه در اختيار من است، نه سياست‌گذاری‌اش. من در مقام يک شنونده‌ی راديو زمانه، همان حقی را دارم که هر کس ديگری دارد. چسباندن انگ «محتسب بودن» به داريوش محمدپور فرار به جلو است و گريختن از پاسخگويی. عبدی کلانتری نه ممنوع القلم شده است نه جان‌اش به خطر افتاده است، به ويژه از سوی داريوش محمدپور. داريوش محمدپور نه ولايتی بر زمانه دارد و نه قدرت سياسی در اختيار دارد. پس چه شده است که عبدی کلانتری را هراس برداشته است و اين قدر عصبانی پاسخ نقدی را که به او شده است می‌دهد؟ برای من نه مسأله توهين به مقدسات مسلمانان است و نه بهانه‌ی نقد توهين به مقدسات آن‌هاست. توهين، توهين است. به هر کسی که می‌خواهد باشد. عبدی می‌گويد «بهانه». لطف کنيد تعريف کنيد اساساً چيزی به اسم «توهين» وجود خارجی دارد يا نه؟ اصلاً می‌شود کسی ادعا کند به من، به باورم، به عقيده‌ام توهين شده است؟ وقتی عبدی چنين فغان‌اش به عرش می‌رسد که وا آزاديا! وا دموکراسيا! وا ليبراليسما! بردند! خوردند حق ما را! چه توقعی می‌توان از او داشت؟ او که دارد می‌نويسد و روز به روز هم تيغ‌اش تيزتر می‌شود. اعتراض‌اش به چی‌ست؟ نکند توقع دارد آن‌ها که موضوع انتقاد او هستند بگويند چشم!‌ ما همان خرافه‌پرستانی هستيم که شما فرموديد و اصلاً ببخشيد که ما وجود خارجی داريم؟ اين است ميزان آزاد‌انديشی عبدی کلانتری؟! نخير! آقای کلانتری، چنان که من نوشته‌ام نه خاموش بماند و نه قلم بر زمين بگذارد. بنويسد. خروش و غوغا کند و اصلاً آسمان را روی سر مسلمانان آوار کند. اما به همان اندازه که او می‌نويسد، ديگران هم حق نوشتن دارند. همين. نکند عبدی اين حق را برای ديگران قايل نيست؟ نکند عبدی توقع دارد آن‌که به او ميدان می‌دهد، اين ميدان را از رقيب و مخالف فکری او بستاند؟

-- داريوش ، Jun 6, 2007

حاج آقا داریوش!

این همه سایت و وبلاگ و روزنامه ای که در ایران وجود دارند و ایدئولوژی مورد نظر شما را تبلیغ می کنند در کنار کدامشان یه قسمتی هم هست که نظر کسی چون عبدی کلانتری منتشر شود؟
اصلا اجازه انتشار دارد؟
واقعا نمی دانم این مشکل شما با بودن نیلگون در زمانه چیست؟
خنده دار است ولی واقعا آدم احساس میکند حرفیهایی که شما و دوستانتان می زنید ، آنقدر بی بنیه و پشتوانه است که مدام خودتان هم می ترسید از اینکه اندیشه رقیب هم تریبونی برای بیان نظراتش داشته باشد!

یادم هست خیلی قبلتر نوشته بودید " صادقانه بگویم نوشته های عبدی کلانتری مرا آزار میدهد "
بگذارید من هم صادقانه بگویم نوشته های شما ، اندیشه ء شما و مخصوصا این زاویه ء تنگ ِ دید شما مرا آزار می دهد ، این استهزای که در جای جای نوشته هایتان موج می زند ، این عقل کل بودنتان و ...!

در همین نیلگون در دو برنامه ( اگر اشتباه نکنم ) جوابهای مفصل بر اندیشه و نقد های شما بر نیلگون تهیه و پخش شده است ، یک بار صادقانه برگردید و آنها را بخوانید ، چیزی جز احترام به شما و اندیشه تان وسعی بر پاسخ فنی و بیان اندیشه ای که نگارنده دارد در آنها می یابید؟

آنوقت نوشته های خودتان را بخوانید ، یک خط در میان می کوبید و بعد نقضش میکنید! حرف من نیست ، فلان است البته عبدی باید تریبون داشته باشد ( شما چه کاره ء زمان اید که تعیین کنید چه کسی تریبون داشته باشد ، چه کسی نداشته باشد ؟)
در دو برنامه ءای که یاد شد من بعنوان یک مخاطب از جوابهای محترمانه ء نیلگون به شما و اندیشه تان کیفور شدم و در کنارش از خواندن وبلاگ شما ، از مسخره و طعنی که در نوشته هایتان موج می زد ( که البته خیلی خودتان را ناراحت نکنید خاص شما نیست ، اندیشه ء که از آن طرفداری میکنید چون خود را برحق میداند همیشه دیگران را مسخره میکند و شما مثتثنی نیستید!) حرص خوردم!


با تشکر

-- صورتک خیالی ، Jun 6, 2007

محدورالدم؟ نمنه؟! من فکر می‌کردم مشکل فقط در تلفظ کلمات باشد. عجب!

-- یک انسان متعجب! ، Jun 6, 2007

من درست متوجه نظر آقای محمدپور نشدم، آقای کلانتری گفت است/فرد مومني که نتواند از حق زيست و بيان منتقدان دين، کساني چون ولتر، آنسيکلوپديست‌ها، کسروي، سلمان رشدي، ايان هرسي علي، تسليمه نسرين، يا فريدون فرخزاد به صراحت دفاع کند به هيچ وجه نمي‌تواند «ليبرال»، «سکولار»، يا «عقلي» و «دموکرات» باشد/. توجه کنید منظور دفاع از آزادی بیان عقاید گوناگون است و نه اینکه شرط سکولار یا دمکرات بودن گفتن این جملات یا هم فکر بودن با آن باشد. آقای محمدپور همین قسمت را اینطور معنی کرده است/ پرسش جدی من اين است: آيا اقتضای عقلی بودن و ليبرال بودن و سکولار بودن و دموکرات بودن اين است که بتوانيم آشکارا و بی‌پرده در نوشته‌ای بنويسيم «الله آن قدرها هم اکبر نيست» و می‌تواند «در زندگی حضوری مشمئز کننده داشته باشد»/. بقیه نقد هم به همین صورت ادامه پیدا می کند. امیدوارم که منظور از این مقالات تسویه حساب های شخصی یا گروهی نباشد و چیزی بیشتر از یک سوتفاهم نباشد. مهدی هلند

-- مهدی ، Jun 6, 2007

از تذکر خوانندهء محترم (انسان متعحب) در تصحيح غلط املايي من تشکر مي کنم. «مهدورالدم» درست است. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jun 6, 2007

اقای داریوش محمد پور
انسان های ناصادق به تقلب سخنان خویش دست میزنند. انگ؟ ا اشاره به سخن خود را به انگ تبدیل میکنید ؟ ایا این دروغ و تقلب نیست. از قضا من سخن شما را فرار به جلو میدانم.
.
کارنامه ی سخنان شما نه سخنان یک موجود مریخی که نه دیده ایم و نه میدانیم کجاست بلکه ادمی که در وبلاگش نوشته و مصاحبه با رادیو زمانه انجام داده است درباره ی نیلگون کارنامه روشنی است. شما که بررسی بیوگرافی سی سال پیش افراد عادت دارید بد نیست مال خودتان را جلوی چشمتان بگذارید تا ببینید چه گفته اید و نوشته اید. وگرنه مخاطبان این تصور را میکنند که با فردی روبرو هستند یا دروغگو یا اینکه دارای عدم تعادل روانیست در سخن گفتن. نکند شما در خواب راه میروید و سخنانی که شنیدیم از فرد دیگریست؟
.

ازینروست که سخنان شما در کمنت اقای عبدی کلانتری جلوی چشمتان است. شما که تا همین دو روز پیش چنان اظهار نظراتی مینمودید از مخاطبان میخواهید شما را به عنوان اندیشمندی منتقد دموکرات بشناسند که خواهان احترام افراد به حقوق میلیونها مسلمان است.
.
شما که در پسستان فرهنگ و سیاست را در امیختید بدنیست چند سخن بخوانید
این دیکتاتوری اکثریت بنام دموکراسی که شما در پست منتشر شده خواهانش هستید در بغل گوش ما بنام حکومت اسلامی میباشد چندان فرقی هم با نوشته های شما و قوانینش ندارد. برای شخص من اصلاح طلبان همانقدر عضو ان دیکتاتوری هستند که محافظه کارانش. خاتمی که زن ایرانی سخنرانی را در خارج کشور به در برداشتن حجاب اسلامی دعوت میکند انسانی نیست که به حقوق انسانی احترام میگذارد بلکه انسانی است که به قوانین اسلامی حکومت احترام میگذارد . تدافعی که عبدی کلانتری از ان نامهای انسانهای ان هم مورد تجاوز قرار گرفته مدعیش شد برای شما بی معنی است. چون شما اصل را بر احترام افراد به مقدسات و عاداشان میگذارید و پس از ان اگر اتفاقی رخ داد عواقبی است که باید متحمل شوند یا باید تدبیری باشد چنین نشود. دفاع از ان افراد در مخیله شما هم نمیگنجد چون دفاع از ان افراد به معنی حق ازادی بیان و فردیت انهاست و این دقیقا خلاف انچه هست شما قانونش میگذارید این برخورد چیز تازه ای نیست. . این برخورد را حتی شماا و دوستتان اقای مهدی جامی در قتل فیلمساز هلندی هم داشته اید. ما درباره ی تاریخ سی سال پیش سخن نمیگوییم بلکه درباره ی تکرار تاریخ همین امروز و برخورد شما و ان برخورد چند سال پیش سخن میگوییم. اقای عبدی کلانتری باید بسیار خام باشند که انتظار داشته باشند شما از سلمان رشدی یا مثالهای ایرانی ان دفاع کنید. شما سلمان رشدی را محکوم اظهار نظرش به مقدسات میدانید. مستقیم بگویم شما از روی جنازه ی این افراد عبور میکنید و به نادرستی عملشان هم حکم میدهید.
.
عبدی کلانتری و سخنی که از االه زد دقیقا همین مثال بود هیچ تفاوتی با همان برخوردها با دگر اندیشان بنا توهین نیست. شما به من بگویید اگر در مر جع تصمیم گیری درباره شخصی بودید که چنین حرفی توهین امیز را میزد و پایش میایستاد چه تدبیری برای ان داشتید. اول ارشاد و بعد تنبیه؟ اگر ارشاد نمیشد و سخنش را تکرار میکرد چه تنبیهی برای ان در نظر میگرفتید یا اینکه تنبیه انرا به امور قضایی و مهره های دیگر میسپردید؟ دقیقا همان کار را که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نه در اواخر بلکه همیشه انجام داده است. بدنیست برای خوانندگان مشخص کنید چه تفاوتی میان این برخورد شما و چنان برخورد کاملا یکسانی میباشد؟ قبل اینکه به انها برچسب سیاسی بزنید.
.

شما به روشنی تمام میخواهید که االه و اسلام چنین برخوردی نشود چون افراد بسیاری مقدسات انرا حمل میکنند. شما که تاریخ خوانده اید شباهت زیادی میان خواسته های خود و برخی دیگر نمیبنید!.
شما هر چه را که موثر بر غیراسلامی بودن و الله ناپرستی مردم شود بر نمیتابید. به تعبیری دیگر شما معتقد به سیستم اسلامی ایده ال برای یک ایرانی اسلامی هستید. برای زیر سی سال نباید بلند گویی در دست گرفت که انها را منحرف کند! نباید بلندگویی در دست گرفت که بپریسم جنایت هایی که بر انسانهایی رفتهاست چرا پوشانده میشود و چرا سخنی از انها رانده نمیشود و االه انها درین میان کجاست ؟
.

شخص من به دلیل همین سرکوب فردیت است که ترجیح میدهم در میان گروهی مانند شما زندگی نکنم میدانید چرا؟ چون صبح تا شب باید مراقب باشم سخن و عملم مقدسات شمای مسلمان متعلق به ان میلیون مسلمان که تازه نماینده یشان هم نیستید جریحه دار نکنم. احترام به االه اکبر فقط یک مثال است. میدانید چند عدد ازین مثالها وجود دارد؟ این برخورد رادیکال شما ضدیت کامل با ازادی دارد که فقط نوع اسلامی ان برای دیگران مجاز است. خواندن توهین به مقدسات . توهین به ناموس. توهین به ارزشها. توهین به بزرگان توهین به معنویت .فلان و فلان. انچه که از هر سو ان فرهنگ را در بند کشیده است. ادبیاتش را. موسیقیش را هنرش را همه را در بند کشیده است.
م برخورد شما ایا مگر چیزی جز یکی از قوانینی یک سیستم اسلامی است؟
.

اگر یکبار در نوشتهها ی نیلگون خواندید الله مشمئز کنندهاست. میتوایند بار دیگر درین کمنت بخوانید که فردی از ان سرزمین اعتقادات شما را با صدای بلند خرافات مینامد چون هیچ دلیل عقلی برای انها که نیست هیچ بلکه ارزشمندی خود را با محترم شمردن در دو زمینه ی عمومی و خصوصی بدست میاورد. سالهای سال است که با همین ابزار فقط همین چیزها تبلیغ میگردد در دانشگاه در مدرسه در اداب اجتماعی و هیچکس هم حق سخن گفتن ندارذ که اقایان و خانمها به ساحت مقدسشان توهین میشود


موفق باشید

-- علیرضا ، Jun 6, 2007

باتوجه به پیشزمینه بحث میان این دو نگرش، موضوع اتفاقاً بسیار عمیق و بنیادین است. دستکم دو موضوع مطرح است: یکی تعریف ما از برخی اصطلاحات و مفاهیم است و دیگری مرز و حدود این تعاریف است. البته موضوع سومی هم هست. رسانه زمانه و رابطه آن با نیلگون. که برای مثال فرق دارد با رابطه زمانه و سایت های دیگر که فقط لینک شان در زمانه هست. اما در مورد نیلگون گویا بخشی از زمانه است. البته این دو بحث با هم متفاوت است. اما رابطه آزادی بیان و درنظرگرفتن مرزهای دیگری گویا در این بحث عمده می نماید. بنده می توانم درک کنم که جمله آقای کلانتری واکنشی مانند واکنش آقای محمدپور را برمی انگیزد. البته این کنش و واکنش، هر دو، از مقدماتی حرکت می کنند که با هم متفاوت هستند. اما دستکم در این زمینه گویا اشتراک نظر است که کسی مخالف حذف دیگری نیست. بلکه بحث بر سر سبک و سیاق آزادی بیان است. آزادی بیان تا مرز بی حرمتی به عقاید دیگری؟ یا آزادی بیان در عین حرمت به عقاید دیگری؟ این از این جهت نیز مهم است که وقتی بحثی در یک رسانه در می گیرد، با بحث میان دو طرف یا بحث میان دوستان فرق دارد. لذا، سئوالی که نقش می بندد- دستکم در ذهن من- آیا کاربرد چنین گزاره هائی در یک رسانه عمومی به جا و مفید است یا نه؟ از این منظر اگر نگاه کنیم، نقد آقای محمدپور قابل توجه می نماید.

-- بردیا ، Jun 6, 2007

مهدی عزيز (از هلند)،
سوء تفاهم زمانی رفع می‌شود که به سادگی بگوييم در مشمئز کننده خواندن حضور الله (که من واقعاً نمی‌فهمم خدايی که اين همه فيلسوفان و متکلمان به خاطر اسماء و صفات‌اش توی سر هم زده‌اند، چگونه حضور آزار دهنده‌ای پيدا کرده است)، تندروی بوده است و از کوره در رفتن. همين. عبدی کلانتری دو سه روزی با آرامش دوستدار از نزديک حرف زده است و جوگير زبان و ادبيات درشت و دشنام‌گوی حضرت فيلسوف شده است. خوب است کمی خودمان باشيم و به ديگران هم اندکی احترام بگذاريم. اهميت و اعتبار وجودی ما با ناسزا گرفتن به ديگران و تمسخر آنان ثابت نمی‌شود.

-- داريوش ، Jun 6, 2007

1- من نفهمیدم که چرا انسان باید چیزی که به آن اعتقاد ندارد را توصیف‌اش کند؟ آیا الله برای ایشان وجود دارد که حضوری مشمئز کننده داشته باشد؟ بهترست که ابتدا به این سوال جواب دهند وگرنه حق نخواهند داشت که حتی به توصیفی -چه خوب و چه بد- از آن دست‌یازند.
2- بهترست که باور کنیم امثال ایشان، روزگاری سخت خداباور بودند و حالا به هرجهت، فقط عصبانی‌اند. اشتباه می‌کنم؟
3- متاسفانه همین عصبیت کافی‌ست تا به غیر علمی بودن سایر بحث‌های ایشان پی ببریم. این‌قدر هم به فشار از بالا و چانه‌زنی از پائین نیاز ندارد.

-- سوشیانت ، Jun 6, 2007

درضمن برای فحش دادن اصولا دلیل هم نداشتید -مانند همین مقالات جنابان عبدی و دوستدار- مهم نیست. اما این حق را هم به بقیه بدهید که شاید چوبی سخت قطور لای چرختان بگذارند.
داستان همان انگشت و در و مشت و از این قبیل چیزهاست.

-- سوشیانت ، Jun 6, 2007

خیلی شگفت زده شدم وقتی سخن جناب جامی را دیدم.مگر شما رسانه نخوانده اید یا نمی دانید؟ گیرم که ریزبینی و موشکافی ای باشد که نیست. بر فرض که تدقیقی باشد اما جایش کجاست؟رسانه چیست؟ هدف ندارد؟مخاطب نمی شناسد؟آیا ما می توانیم از تناقضهای مکرر لیبرالیزم کلاسیک در ایران به راحتی بگوییم؟آیا این انصاف است که با این اوضاع آشفته ی سیاسی هر چیزی نوشته شود؟فی المثل دیدگاه پست مدرن ها بی جا ترویج شود؟ در این باب چند کلمه نگاشته ام و امیدوارم استاد کلانتری محدور الدم!!!؟ اعلامم نکنند.
http://rendane.blogfa.com/post-129.aspx

-- مازاریان ، Jun 6, 2007

آقای محمدپور، با تشکر از جواب شما، من گویا نتوانسته ام منظور خودم را درست بیان کنم. شما خودتان یک قسمت از گفته های آقای کلانتری را ذکر کرده و در جواب دفاع از حقوق گوینده را با گفتن همان جملات و باور آنها یکی کرده اید. گفته آقای کلانتری / حداقل در یک مورد، هرسی علی / بحث داغ چندی قبل هلند بوده است. گروهی از مسلمان های افراطی تا حد حکم مرگ او بخاطر کفر گویی پیش رفتند، گروهای مسلمان دیگری ضمن انتقاد شدید از افکار او خواهان ایجاد امنیت و حق آزاد نویسندگی برایش شدند، مسلمان هایی هم بودند که بنفع اش / و نه به باور عقایدش/ اعلامیه دادند. باز هم تاکید می کنم که فرق بسیار بزرگی بین دفاع از آزادی بیان و باور همان بیانات می باشد. امیدوارم که منظور از جمله آخر شما من نباشم، اگر غیر از این است از شما برای رنجاندنتان معذرت می خواهم. مهدی هلند

-- مهدی ، Jun 6, 2007

اگر می‌خواهید با حضور مشمئزکننده الله آشنا شوید، خاطرات زندان را بخوانید، مثلا کتاب خانم پارسی پور را، آنجا که توصیف می‌کند چگونه الله گویان می‌کشتند و شکنجه می‌کردند. مطمئن باشید سعید اسلامی نیز در هنگام کشتن ورد می‌خوانده است.

-- رها ، Jun 6, 2007

آقای محمد پور

من یک خدا نا انگار هستم و به وجود خدا اعتقادی ندارم. چه برسد به اکبر بودن یا نبودن این موجود وهمی. و این را یک حقیقت می دانم و کتمان هم نمی کنم. به تمامی مسلمانان و غیر مسلمانان جهان هم به واسطه انسان بودنشان احترام می گذارم، حاضرم سخنان آنها را گوش کنم و با آنها گفتگو کنم. هر چند که با آنها اختلاف نظر دارم و به نظرم آنچه را که قرنهاست مقدس می پندارند یکی از بزرگترین عوامل نگونبختی، جنگ، آدمکشی و جهل آنان بوده است.
.
آیا در دموکراسی مورد نظر شما امثال من باید خفه شویم و تا آخر عمر آنچه را که به نظر ما حقیقت است به زبان نیاوریم؟ مبادا که دل نازک تر از آبگینه خدا پرستان که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند ، بشکند؟ اگر بنا بر این بود که در سیستم دموکراتیک هم همه همان حرفی را یزنند که اکثریت قرنهاست همان حرف را باور دارد دیگر چه فضیلتی می داشت این دموکراسی؟ آیا اینکه امثال من الله شما را موجودی وهمی می دانیم به شما آنقدر گران آمده است که با لطایف الحیل می خواهید ما را وادار به خفقان کنید؟ این است دموکراسی شما؟
.

ولتر را خوانده اید؟ مارکس را چه؟ نیچه را چه؟ همه اینها در جهان مسیحی - یهودی زیسته اند، نوشته اند و نقد شده اند. آیا جهان اسلام و حتی شخص شما تحمل یک صدم آنچه اینان گفته اند را دارد؟ برادر! خفه کردن ما کار شاقی نیست و خیلی هم لازم نیست که آنرا در لفافه های روشنفکری و دموکراسی خواهی بپیچید. همفکران شما قرنهاست که همین کار را کرده اند و می کنند. بیخود زخمت نکشید! قلم ابزار بهینه این کار نیست! تجربه نشان
داده است که حبس تفنگ و چوبه دار و گیوتین بهتر جواب می دهد!

-- شادی صمیعی ، Jun 6, 2007

آقای کلانتری
نويسنده اين مطلب، نقدی بر نوشته‌ها و گفته‌های شما داشته است. از شما نيز انتظار می‌رود که به دقت و با خونسردی، به تک‌تک موارد مورد انتقاد وی جواب دهيد. متأسفانه کامنت شما به چنين پاسخی چندان شبيه نيست

آقا يا خانم صورتک خيالی
نخست اين که اين انديشه، ايدئولوژی نيست.
دوم اين که اتفاقاً انديشه نوگرای دينی و مبلغانش نظير سروش، کديور، مجتهد شبستری، يوسفی اشکوری و ديگران، کمترين جايی در رسانه‌های ايران ندارند. يک روز ممنوع‌القلم می‌شوند، فردايش از دانشگاه اخراجشان می‌کنند و روز سوم اجازه سخنرانی را از آنان سلب می‌نمايند.
سوم اين که به فرض درست بودن ادعای شما (در مورد تريبون داشتن تفکر نوگرای دينی) اين چه ربطی به راديو زمانه دارد؟ مگر يک رسانه موظف است که نامتوازن بودن تريبون‌ها را بپوشاند و به اين بهانه اجازه نقد از ديگر زوايا را ندهد؟ اتفاقاً خود رسانه بايد متوازن باشد و شايد جا داشت که در کنار برنامه نيلگون و انديشه انتقادی دکتر نيکفر، جايی نيز برای انديشه دينی در نظر گرفته می‌شد.
-------------------------
زمانه: زمانه تريبون جمعيت خاصی نيست و به روی همه بحثهايی که در جامعه ما به نحو جدی مطرح اند باز است از جمله مباحث روشنفکران دينی.

-- بهرنگ ، Jun 6, 2007

به مازاریان: شما یه کم از مرحله پرت هستید. داریوش هم بنیادگرایی را رد می کند. بحث بر سر حفظ ارزش های حکومت اسلامی نیست؛ بر سر دین به خودی خود است. عبدی کلانتری و آرامش دوستدار، با همه ی خطاهای فکری شان، در اندیشه ورزی کیلومترها از شما و رفیقت شریعتمداری سر هستند. این وسط شما از آب گل آلود ماهی نگیر.
.
اسکندر از دیوژن پرسید: "هر چیز بخواهی به تو می دهم. چه می خواهی؟" دیوژن گفت: "برو اونور، آفتاب بیاد." حالا حکایت شماست. بگذارید اینجا یحث خوبی دربگیره!!! آفتاب، آقا! آفتاب!!! برید کنار.

-- همراه ، Jun 6, 2007

آقای محمدپور عزيز! برادر شما دست در لانه زنبور کرده ايد. چه تصور و انتظاری داشتي که آمدي و در زمانه مطلب نوشتي؟ همانجا در وبلاگ خودت می نوشتي و هر کامنتی را هم تند و تيز بود منتشر نمی کردي. حالا آمده ايد در سايت راديو زمانه که اختيارش دست "مدير" آن هم نيست. اين بنده خدا مهدی جامی خودش با اين بودجه هلندی آلوده شده است و می خواهد تا آنجا که امکان دارد بقيه را هم آلوده خارجی خوری کند تا بعد از چندی که اين در و دستگاه به هم خورد و پول ها ته کشيد و تعطيل شد، کسی نمانده باشد که آلوده نباشد و به او بگويت پس چی شد مهدی؟؟. حالا چه کسانی بهتر از همين چپ و چوله های قديمی که بعد از فروپاشی کمونيسم تريبونی نداشتند و حالا راديو زمانه شده تريبون چپ ها و سکولارها. حال تو بنده خدا که هنوز ته ايمان و اندک اعتقادی داری می خواهی اين جمع را که نه به خدا که به خودشان هم اعتقادی ندارند ارشاد کنی و به راه راست هدايت کنی!؟ برو بنشين و با بانو زندگی ات را بکن و حرفهايت را هم در همان وبلاگ خودت بزن. اينجا راه گم کرده ايد عمو؟!!

-- سهراب ، Jun 6, 2007

"ليبرال يا سکولار کسي است که وقتي بشنود الله آنقدرها هم اکبر نيست و مي تواند در زندگي حضوري مشمئز کننده داشته باشد ، اين «حقيقت» دگرگونه ، پايه هاي وجودي او را نلرزاند و براي صاحب آن حقيقت همهء حقوق و امتيازاتي را به تساوي قايل باشد که هرشهروند مسلمان از آن برخوردار است."

متن بالا حاوی توهینی به الله نیست. متن میگوید لیبرال یا سکولار کسی ست که حقوق و امتیازاتی که برای خود قائل است را برای کسی که الله را چنین و چنان میداند هم قائل باشد. این از نظر منطقی ابدا به این معنی نیست که خود متن مصداق توهین به الله باشد. توجه کنیم که متن میگوید "برای صاحب آن حقیقت" یعنی کسی که مشمئز کننده بودن الله را حقیقت میداند. این فقط یک فرض است و نسبت دادن آن به نویسنده فقط توسل به احساسات مذهبی برای ساکت کردن صدای نویسنده است.

-- داوود پزشک مرندی ، Jun 6, 2007

عده اي دفاع از آزادي را به ظرف مکاني ان محدود مي کنند. به عقيدهء اين عده ، مثلا من که در اروپا زندگي ميکنم اگر واقعا معترض به محدوديت ازادي ها هستم ، بايد به مشکلات ازادي مهاجران يا تابو هاي ديگر مانند اسراييل توجه کنم. اگر شخصي به محدوديت هاي ازادي بيان در اسلام بپردازد کار نادرست کرده است. مثلا اگر عبدي کلانتري در امريکا زندگي کند ، بايد فقط به نقد ازادي ستيزي در انجا بپردازد اعتراض او هنگامي شجاعت! است که در ظرف مکاني ان مشکلات بيان شود. اعتراض او به قتل يک نويسنده در ايران هنري نيست! چون او يا شخص معترض ديگري در ايران که نميزيد.

اين افراد ميگويند بايد به اعتقادات مردم احترام گذاشت و ظرف مکاني انرا در نظر گرفت. رعايت نکردن اين احترام عکس العمل هايي دارد که ميتواند به قتل منتقد هم بينجامد. انها هيچوقت قتل را محکوم نميکنند چون خود را حقوقدان! نميدانند و به تحليل «واقع بينانه» وضعيت ميپردازند و وضعيت و نوع ظرف مکاني ان است که ميزان ازادي بيان را مشخص ميکند. انها «بي احترامي به مقدسات» را و به چالش کشيدن نقش و تاثيرات اجتماعي اين مقدسات را توهين ميدانند. انها ميگويند براي بررسي خشونت عليه زنان يا سرکوب کردن ازادي هاي مدني نميبايست تابوي احترام به اعتقادات شکسته شود. انها معتقدند بااينکار ها زيراب اسلام زده ميشود. مهاجران مسلمان در اروپا با مشکلات تبعيض گريبانگير هستند بنا براين نبايد انتقاد کرد.

اکنون چنين بر ميايد راديو زمانه ميخواهد اين تابوها را بشکند. به معني ديگر تمرين در محيط مجازي مانند اينجا ياري ميدهد تا تحمل و تصحيح عمل و باور در محيط واقعي نيز صورت گيرد. اما درهمين محيط مجازي بازهم اعتراض ميشود که چرا به «مقدسات» توهين شده. «توهيني» که در محيط مجازي تحمل نشود چگونه ميتواند در دنياي واقعي عکس العمل بهتري را توسط اين افراد انتظار داشته باشد؟
موفق باشيد

-- علیرضا ، Jun 6, 2007

من بخش بلندی از کامنت دوستان را درباره آقای محمدپور نادرست می دانم. بحث ایشان اصلا این نیست - همان طور که ایشان تصریح می کنند که اساساً بحث حذف نیست- که مقاله ای یا سخنی حذف شود؛ چه رسد به یک اندیشه یا انسان. بلکه می گویند، و این گفته درست است یا دستکم شایسته است که به آن توجه کرد- که رابطه کلام و رسانه در این میان چیست؟ و آیا بجااست از رسانه ای که چنین گرایشی دارد، این نوع گزاره ها ذکر شود؟ گزاره هائی که بیشتر به تخلیه خود می ماند تا استدلال. دوستان اکثراً با به رخ کشیدن واقعیت موجود، از دوستی که چه بسا علائق مذهبی دارد اما درک دیگری از دین و رواداری دارد، می خواهند یا او را مرعوب کنند یا تقصیر اسلام واقعاً موجود را به گردن آن بیندازند یا با ارائه این واقعیت، از واقعیت موجود استدلال بتراشند برای ردّ کردن برهان وی. این راه به جائی نمی برد و اصولا نادرست است. بحث را در چارچوب این مقاله پیش ببریم، بهتر است. موضوع رابطه میان آزادی بیان و حرمت یا توهین به دیگری است؟ سوای این که چنین گزاره هائی اساساً چه جائی می تواند در رسانه ای داشته باشد که به مفهوم رسانه، رسانش می خواهد باشد نه قطع رسانش. و این استدلال ایشان نیز به جا می نماید، که آقای کلانتری و دوستدار گویا هنوز بر قله روشنگری - آنهم با خوانش قرن هجدهمی و بدون تامل و درنگ در دویست سال اخیر- نگاه تامگرا به اندیشه و انسان دارند و گویا رابطه میان دین و عقل، مسلمان و سکولار و لیبرال و غیره را با این قاطعیت و با این خط فارقِ آهنین دنبال می کنند. خرد در پایان سده بیست و یک فراگرفته است فروتنی پیشه کند و فروتنی خرد سبب درنگ در جملاتی این چنینی است. لطفاً مقوله رسانه را در این بحث فراموش نکنیم. چراکه بستر نقد آقای محمدپور بیشتر همین بستر و رابطه می نماید. معضل ما، که این چالش نیز به خوبی بیان می کند، دستیابی به بنیادهای رواداری و ایجاد ترازی موفق میان آزادی بیان و حرمت به عقاید دیگران است. و این استدلال نیست، وقتی گفت: ببینید در ایران اسلامی با دگراندیشان چه و چه می کنند. مگر این که فرض را بر این نهاد که آقای محمدپور از این حکومت اسلامی یا اسلام واقعا موجود دفاع می کند. که حتا در این مورد نیز، این ربطی به بحث رابطه آزادی بیان و حرمت یا توهین به نظرات دیگران ندارد. مگر این که بگوئیم: نشانه مدارا پذیرش توهین دیگری بدون مقابله به مثل است. اما در این فرض حکمی خوابیده است که بیشتر رنگ و لعاب تحکم دارد و اگر طرف مقابل رواداری را به این مفهوم نه بفهمد و نه حس کند، چانه زنی بر سر رسیدن به توازنی در مفهوم رواداری ادامه پیدا می کند. این که اسلام واقعی، برای مثال در ایران کنونی، این است، به خودی خود استدلالی برای ابطال نقد آقای محمدپور نیست. ضمن این که برآنم که اصولا چنین گزاره هائی، مانند آن چه آقای کلانتری به کار می برند، کمکی به رسانش و همرسانی نمی کند، چه رسد به این که راه را بر روشنگری هموار سازد.

-- بردیا ، Jun 6, 2007

کسی نمی‌خواهد به بنیان مسئله بپردازد؟ چرا همه دارند فحش می‌دهد بابا. جالب است. آیا آقای عبدی در جواب به سوال‌های ساده‌ی بنده، خواب رفته‌اند؟
دعوت می‌کنم به آرامش -البته نه از نوع دوستدارش که با فحش است- احترام و از این قبیل چیزها خلاصه.

-- سوشیانت ، Jun 6, 2007

جناب پزشك مرندي عزيز
اگر اشتباه نكرده باشم (يعني اگر داود پزشك مرندي ديگري وجود نداشته باشد) بنده شما را از قبل مي شناسم و علاقه ي فراواني هم به شما دارم. احيانا اگر وب لاگ يا وب سايتي داريد ادرس اش را بگذاريد تا بتوانم نظرات تان را دنبال كنم. ادرس وب لاگ من
http://blindpilot.vox.com/
-----------------------------------
با عر معذرت از دبير سايت اگر اين پيام نامربوط است و جاي اش اين جا نيست ممنون مي شوم ان را به اي ميل داود پزشك مرندي ارسال كنيد.

-- خلبان كور ، Jun 6, 2007

Šayad allāh vāqean hamchi akbar-e-akbar ham nist. Age bud ke āqā ye Mohammadpur xod rā movazzaf nemidid jolo ye “biehterāmi” be u rā begirad.

-- dárá ، Jun 6, 2007

خانم شادی سميعی عزيز،

من مشخصاً چندين بار تکرار کرده‌ام که چه مسلمان چه غير مسلمان، چه لاييک و چه ملحد همه حق حيات و حق سخن گفتن دارند. اتفاقاً حرف من همان حرف شماست. يک بار ديگر بخوانيد نوشته‌ها را. چه کسی خواسته‌ است شما خفه باشيد؟ از کجای نوشته‌ی من چنين چيزی بر آمده است؟ من می‌گويم هر که هر چه می‌خواهد بگويد اما نه به قيمت خفه کردن دیگران. تمام ادعای من دقيقاً اين است که عبدی کلانتری دارد اين کار را می‌کند. گرفتيم که در جمهوری اسلامی به آرامش دوستدار اجازه‌ی سخن گفتن ندادند. شما که سخنان‌اش را داريد نشر می‌کنيد و خيلی هم خوب است. اما داريد انتقام کاری که با شما کردند را از هر که مؤمن به الله باشد می‌گيرد و استدلال هم اين است: چون آن‌ها ما را خفه کردند و شما هم به همان خدا باور داريد، پس شما حق نداريد حرف بزنيد!‌ استدلال از اين فاشيستی‌تر می‌شود؟ کافی است به مشترکات انسانی بر گرديم و تعصبات سياسی را کنار بگذاريم. يادداشت مرا دوباره و دقيق بخوانيد و بحث‌ نظری را با مسايل شخصی و حيثيتی خلط نکنيد. موضوع چيز ديگری است.

-- داريوش ، Jun 6, 2007

به جناب همراه:ورود این دو تعبیر نو آمد و حقیقتا ابتکاری را از سوی استاد بزرگ؛«همراه» به ادبیات فارسی تبریک می گویم:1. پرت بودن از مرحله!!!2.کیلومترها سر بودن!!! چون تا کنون پرت بودن از ماجرا یا بحث یا... و همچنین کیلومترها جلوتر بودن و ...را شنیده بودیم اما این دو حقیقتا ابتکار است. بهتر است شما همان داستان ها را بخوانی تا خوابت بگیرد. در ضمن آقا برید کنار.برید!!!

-- مازاریان ، Jun 7, 2007

در پاسخ آقاي سوشيانت ــ اقاي سوشيانت ، شما گله داريد که چرا از من پاسخي نمي گيريد و همزمان از اينکه «چوبي سخت قطور لاي چرخ» من گذاشته شود اظهار شعف مي کنيد. آيا فکر نمي کنيد اگر شما يا دوستان شما چوب غير قطور هم «لاي چرخ من» بگذاريد ، اين کار ، ديگر جايي براي گفت و گو باقي نمي گذارد؟ پرسش شما اين است که اگر خدايي وجود ندارد ، چطور ممکن است در جايي ، در زندگي گروهي ، همان خدا «حضور» ي بد يا خوب داشته باشد؟ پرسش همين است؟ شما در آن تناقضي منطقي کشف کرده ايد؟ اگر من مي گفتم چيزي به نام «پري دريايي» وجود ندارد اما در زندگي کودکانهء خواهرزاده هاي من و همبازي هايش حضوري زيبا و معصومانه دارد، اين گفته شما را شگفت زده مي کرد؟ اگر شما بگوييد چيزي به نام سانتاکلاز (پاپانوئل) وجود ندارد اما شب عيد بدون او کمي بي رونق است ، آيا من بايد با قيافه اي فيلسوفنما بالا بپرم که «آها! همين ثابت مي کند که سانتا کلاز وجود دارد!» ؟ پيشنهاد من اين است که از چوب لاي چرخ گذاشتن منصرف شويد و به برنامه هاي نيلگون گوش دهيد، شايد در يکي از برنامه هاي آتي به مقايسهء خدايان در اديان سامي و غيرسامي ، يا تاريخچه هاي اين خدا و آن خدا و حضورشان در زندگي روحي و رواني مردم يک جامعه نظري بيندازيم. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jun 7, 2007

من وقتی به نیلگونِ زمانه یا زمانه نیلگون یا زمانه-نیلگون می نگرم، نمی دانم چرا بی اختیار تصاویر سه نفر مشخص به ذهنم می آید و بس. گویی کس دیگری در این میانه نیست که مقاله و یا حرفی برای گفتن داشته باشد. و بی اختیار از خودم می پرسم مشکل کجاست که نیلگون گویا به حجره ای می ماند که در اختیار سه نفر است. چرا متفکران متفاوت در این عرصه جای نمی گیرند؟ البته خط فکری مشخصی دنبال می شود. اما نیاز به حرف های تازه و بدیع و به قولی غیرمتعارف داریم. یا بهتر است بگویم من و امثال من دارند. افرادی که از تکرار مکرر این داستان نخ نمای دین و عقل و ضدیت خرد و بی خردی و از این کالاهایی که تاریخ مصرف شان، اگر نگذشته باشد، اما دستکم دیگر به هیبت و صلابت گذشته نیستند. قرار بر این نیست که هرکس از خرد انتقاد کرد، به بی خردی و غیره متهم شود. همان طور هم که قرار نیست که هرکس که به دین تمایل کرد، بی خرد دانسته شود. حس می کنم این دوستان نیلگونی دارند حرف هایی را تکرار می کنند که شاید تا اویل قرن کالای مصرفی قابل اعتنایی بوده است، اما اینک دارد پا پس می گذارد و به شیوه های جدید بازاریابی نیاز دارد. خدا بیامرزد کانت را، که به خوبی و به دقت مرزهای خرد را به نمایش نهاد و خرد را به توجه به مرزهای خود دعوت نمود. و خدا ایدون بدارد هابرماس را، که در این سال های اخیر نگاه دیگری به رابطه دین و جامعه افکنده است و به نقد خرد و دین و جامعه پرداخته است. نقدهای فراگیر در ذات خود تامگرا هستند. چه خرد باشد چه دین. به قول کاسیرر عصر روشنگری گذار به جزگرائی بود نه کل گرائی. و تفکیک حوزه ها اولین شرط شکیبائی و فروتنی خرد است. نقد دوستدار و یاران وی نیز از این خلل پاک نیست. و مدرنیت ما، اگر قرار است که گذشته غرب نباشد، لازم است راه های دیگری را در سر بپروراند. خدا نه خوب است نه بد است. رابطه نظریه و کارکرد نظریه بر بستر مشخص تاریخی فرهنگی مطرح است. شاید برای خیلی ها، که به خدا باور دارند، خدا آن حلقه گمشده است. سقف و کف جهان است. مساله این نیست. مساله گفت و گوی میان این نگرش ها بر پایه رواداری است و در این رواداری نقش رسانه- پرسش آقای محمدپور- هم چنان به قوت خود باقی است.

-- بردیا ، Jun 7, 2007

کس یاز خود پرسیده است چرا در ایران وضعیت دانشگاهها و نشریات بدانگونه است. چونکه همه چیز از فیلتر عقاید همچون اقایانی باید بگذرد. تا فرهنگ به یکپارچگی مورد نظرشان برسد. روزنامه و نشریه و سایت رویه خود را عوض کنند و از فیلتر اعتقادات اقایان بگذرد. در وضعیت مکانی اکنون یعنی خارج از کشور چنین حدی برای ان در نظر گرفته مشود در داخل کشور چه؟ درینجا از یکطرف همان فرد و افراد سخن از تغییر رویه و تغییر مکان نیلگون میزنند از سوی دیگر میایند میگویندما منتقدیم و بنام انتقاد! چه نتیجه ای غیراین دیده میشود که این حرف را نزن یا رویه ات را عوض کن.
درباره ی دین و اسلام و تاثیرات اجتماعی حتی جمله ای را نوشتنش میبایست اول از فیلتر عقاید اقایان بگذرد. که درستیش را تایید کنند یا اصلاحش کنند. چه تاریخ باشد چه فلسفه چه ادبیات.

-- علیرضا ، Jun 7, 2007

1- فکر نمی‌کنم فهم جملات من این‌قدر سخت باشد برای شما جناب عبدی. عرض کردم اگر فحش می‌دهید، انتظار هر بازخوردی را هم داشته باشید. یا خیلی با ادب و در کمال احترام به یک عقیده بنشینید و بحث کنید یا انتظار هر چیزی را باید داشته باشید. نمی‌شود از همه انتظار داشت که همه جا را با سکوت و بلند همتی بگذارند و بگذرند. یکی هم در این میان در عکس‌العمل به رفتار شما، جور دیگری جواب را خواهد داد. مسلما نه داریوش و نه هیچ انسان دیگری که می‌تواند کارش را با بحث علمی پیش‌ببرد، نه به وادی فحش و ناسزا می‌افتد و نه حاضر به چوب گذاشتن لای چرخ دیگری خواهد شد. در جائی هم گفته بودم این رفتار شما برای من حاصلی جز خنده تا کنون نداشته است. پس مسلما ذهن و زبانم را هم به الفاظی چنان‌چه شما و دوستداران‌تان به آن عادت دارید آلوده نمی‌کنم و ترجیح می‌دهم که با بحث و گفتگو کار پیش برود و نه چیز دیگر. امیدوارم جملات من از روشنی برخوردار باشد و جور دیگری تعبیر نشود.
.
2- شما و تمام کسانی که می‌پندارند باید بر الله یا هر مقدس دیگری بنا بر هر تفکری که دارید، توهین روا داشت و آن‌را از اصول اولیه‌ی آزادی بیان می‌شمرید، بر نوع بشر خیانتی مرتکب شدید و، باید پاسخ‌گو باشید. می‌دانید برای چه؟ به حکم انسانیت باید باور داشته باشید که توهین به بالاترین مقدسات میلیاردها انسان که با حضور «او» نفس می‌کشند و... بزرگترین خیانت را مرتکب شدید. حتی اگر الله را مصداق سانتاکلاز یا پری دریائی بدانیم، باید که به شرط همین‌ها که گفتم رعایت ادب را فراموش نکنیم. بهتر است که قبول کنید که جدای از تمامی بحث‌های فلسفی در باب وجود یا عدم وجود خدا، شرط گفتگو، ادب است و نه جامه دریدن‌ها و بد-و-بیراه گفتن‌ها.
.
3- آیا براستی جناب عبدی نمی‌داند که پری دریائی [دارای بار ارزشی خوب] و دیو هفت سر [با بار ارزشی منفی] چیزی جز نمادهای الوهی نیستند که در اسطوره‌های کهن پرداخته شده و حالا داستان‌های ساده‌اش را ما به کودکان‌مان می‌گوئیم؟ بحث اسطوره و اسطوره‌شناسی را می‌دانم که درین کوتاه نوشته نمی‌شود پیش کشید. بهتراست ایشان بروند و چند واحدی اسطوره‌شناسی را بگذرانند تا بدانند همین نمادهای امروزی از پاپانوئل و عمو نوروز گرفته تا تمام اسطوره‌های نو شده‌ی عصر حاضر، دارای چه خصوصیات و پیشینه‌ای هستند. مسلما ساده‌انگاری‌ست که نماد و انگاره‌ی اسطوره‌ای را چون دارای ماهیت اسطوره هستند، نفی کنیم و کاری به باقی ماجرا و ریشه‌اش نداشته باشیم.
.
4- فیلسوف شهیر، استاد معظم، جناب آقای عبدی و رفقا. اصطلاح «مشمئز کنندگی» حتی برای خودکان ما نیز مشخص است که برای چه به کار می‌رود. جادوگرسیاه پوش زیبای خفته هم برای ایشان «مشمئز کننده» نیست. بهتر است قبول کنید که دارید از اصل موضوع فرار می‌کنید. داغی دارید – به هر دلیل – و حالا به هر دری دارید می‌کوبید. حتی اگر حق هم با شما باشد، که نیست، ناسزا گوئی را بسیاری تاب نمی‌آورند و نتیجه همان خواهد بود که گفتم. بهتر است منطقی باشیم.

-- سوشیانت ، Jun 7, 2007

گاو در باور برخي از شاخه هاي هندو مقدس است و در بعضي نه فقط واسط خدا بلکه خود گاو خدايي است مقدس. در رسم خط هاي قديم هندو ( ودا) گاو خدايي ماده است که در شاخه هاي متفاوت و در زمانهاي متفاوت تغييراتي هم داشته است. براي آنها گاو براستي خدايي مقدس بوده است. آيا خداي شما از گاو آنها مقدس تر است؟ حضور خداي شما حتي از گاو هم بيمعني تر است که انسان دست کم نفعي از آنرا در زندگيش ببيند. شايد اکبر تو براي من خالق مرگ ، پليدي ، نفرت ، و بيماري باشد. به هرحال شايد کسي پيدا شود و به هر دليلي اينرا بگويد . اين «خيانت و جنايت» را چرا و چگونه مي خواهيد جزا بدهيد؟ بياندازيمش به سلول انفرادي يا کاري کنيم که نفسش بند بيايد از اين خيانت (مهدورالدم)؟

-- علیرضا ، Jun 7, 2007

من فکر میکنم برخورد تحقیر آمیز و محکوم کننده آقای کلانتری به انتقاد آقای داریوش و استفاده از کلماتی چون محتسب و غیره بیشتر از تحقیر حضور خدا در میان انسانها قابل انتقاد و شماتت است. اقای داریوش حرف روشنی دارد و باید از سوی آقای کلانتری جواب در خور را بگیرد که متاسفانه تاکنون چنین نشده است. اقای کلانتری در برابر یک آزمون دموکراتیک قرار گرفته است و برای من به عنوان یک خواننده علاقه مند به بحث ها و نقش روشنفکرانه ایشان مهم است که ببینم ایشان سربلند بیرون بیایند.

-- مرتضی ملکی ، Jun 7, 2007

اعتراض اقاي محمد پور فقط مربوط به يک پست و کمنت نيست. ايشان به بيشتر نوشته هاي عبدي کلانتري اعتراض داشته اند. ميتوانيد به سير اعتراضاتشان نگاهي بيندازيد تا معني کلمه محتسب اشکار گردد. ايشان «تغيير روش» آقاي کلانتري را مي خواهد. اگر اين روش طبق خواست ايشان تغيير نکند جاي آن در رسانه اي فراگير نيست بلکه در سايت نا شناخته! نيلگون بايد باشد و براي اقليتي از «نخبگان» ، تا باعث رنجش ميليون ها مسلمان نشود. به کلامي ديگر، تعريف دموکراسي اکثريتي مسلمان ايشان حکم کرده چنين نقد هايي حضور پر رنگي نداشته باشند، يا اينکه هميشه با حضور نوشتار ايشان يا افراد هم فکر اثر منفي آن خنثي شده و «چند رنگي» بوجود ايد.

مي بينيد که نقد هايي که به ريشه مسايل ميپردازند برچسب هاي سياسي هم ميخورند. اغراض پنهان و «سوابق روشن» منقد بايد بررسي شود تا سانسور و محدوديت توجيه اخلاقي پيدا کند. همه ي اينها براي چيست؟ و چه لزومي دارد؟ اينکه شخصي در رسانه اي عمومي و فراگير به نقد فرهنگ و سياست (که در مواردي هردو مي توانند خصلت ديني پيدا کنند) بپردازد کجايش خود بخود مورد اشکال است؟ چون جاي حساسي را دست زده است؟

موفق باشيد

-- علیرضا ، Jun 7, 2007

نقدی که از آقای عبدی شده است روشن است. ظاهراً از اين نويسنده فقط يک بار چنين نقدی در زمانه منتشر شده است. بقيه‌ ارجاعهای آقای کلانتری به نقدهای نویسنده ظاهرا به وبلاگ ایشان مربوط است. آقای کلانتری به جای پاسخگویی به نقد، کل ماجرا را دور زده‌ اند و اساس پاسخگویی را تعطیل کرده اند. عجیب اینجاست که آقای کلانتری به جای پاسخگویی سعی دارد کل نقد را به دعوای عمری-حیدری تقلیل دهد. به فرض هم که داریوش محمدپور در نقدش چنان باشد که آقای کلانتری و مدافعشان آقای علیرضا توصیف کرده اند - که با ملاحظه مجموع نوشته های وبلاگشان بسیار بعید است چنین باشند - باز هم دلیل نمی شود کسی که در یک رسانه عمومی مطلب می نویسد از پاسخگویی فرار کند.
.
آقای کلانتری اگر هم بنشینند و پاسخی دقیق، مستدل و حساب شده و فارغ از جنگ و جدل به نقد بدهند باز هم خاطره جدل هاشان در ذیل یادداشت ها در ذهن خواننده باقی می ماند. پاسخ متین و آرام دادن به دور از انگ زدن و متهم کردن منتقد تنها کمک می کند که آقای کلانتری چهره ای که از خود به عنوان یا منتقد عصبانی و متعصب اسلام ساخته است اصلاح کند. به گمانم اصل موضوع خود نقد است. نباید از نفس نقد غافل شد. آقای علیرضا هم که مرتب سینه چاکانه به دفاع آقای کلانتری می آیند و به منتقد حمله می کنند، گویا خرده حسابی با منتقد دارند. بهتر است به جای تسویه حساب، اصل مطلب پاسخ داده شود.

از نقد آقای داریوش اصلا استنباط نمی شود که او خواهان سانسور و تعطیل نیلگون است. لذا این سؤال پیش می آید چرا آقای کلانتری و بعضی دوستان مدام روی این اصرار دارند؟ وقتی خود منتقد نه تنها قایل به این نیست بلکه قویا آن را انکار می کند، معنای این اتهام زدن چیست؟ غیر از این است که انگار با یک کیفر خواست برای منتقد روبرو هستیم که چرا نقد کرده است؟ خوب است این را هم ببینید:
http://blog.malakut.org/archives/2007/06/post_271.shtml
توضیحات بیشتری هست که بحث را خیلی جالب و در خور تأمل می کند.

-- علیرضا حقیقی ، Jun 8, 2007

ببخشید دوباره نظر می دهم. محض کنجکاوی هم که شده متن آقای محمد پور را يک بار ديگر به دقت خواندم. و شمردم که اين متن ۲۴ پرسش را در خود دارد. پرسش هایی که می توان به دقت به آن ها پاسخ داد و به خوبی آن ها را تحلیل کرد. اغلب پرسش ها هم جدلی نیستند و سرشت انتقادی جدی - فارغ از شخص عبدی کلانتری - دارند. این متن حداقل ۲۴ سوال دارد و عبدی کلانتری به هیچ کدام از این سوال ها پاسخ نداده است. در سراسر این متن حتی یک کلمه ی «باید» دیده نمی شود. حتی یک امر و تکلیف و چنین باد و چنان باد در نوشته ی آقای داریوش نیست. نه به زمان تکلیف و حکمی شده است نه به عبدی کلانتری. هیچ امر و نهیی در این متن دیده نمی شود. آقای کلانتری چه متنی را خوانده است و به کدام نقد واکنش نشان داده است؟ اگر واقعا آقای کلانتری معتقد است کارش درست است می تواند با آرامش به همین ۲۴ سوال پاسخ بدهد و بگوید فهم داریوش محمد پور از آزادی بیان، آزادی عمل و آزادی عقیده غلط است. آیا این که آقای کلانتری به این ۲۴ پرسش هیچ جوابی نمی دهد، معنای اش این است که این پرسش ها را اساسا پاسخ داده می داند؟ جواب همه این پرسش ها را در آستین دارد؟ فکر می کنم اگر چنین باشد، نهایتا همان حرف داریوش ثابت می شود: نویسنده دچار نخوت و خودخواهی است. من هم امیدوارم آقای کلانتری بتواند از این آزمون دموکراتیک سر بلند بیرون بیاید و انتقاد را بپذیرد. پذیرفتن انتقاد و اذعان کردن به خطا، نه به معنای سانسور است نه به معنای خودسانسوری. چرا آقای کلانتری حتی یک در صد احتمال نمی دهد که ممکن است جایی خطا کرده باشد و با این اعتماد به نفس مثال زدنی از تمام حرف های اش دفاع می کند؟ اگر کسی نداند فکر می کند با یکی از پیامبران هزار سال پیش روبروست که به دعوت خودشان یقین دارند!

-- علیرضا حقیقی ، Jun 8, 2007

در پاسخ آقاي عليرضا حقيقي ـ آقاي حقيقي آن بيست و چهار سوآل روشن چيستند؟ آيا ممکن است زحمتي بکشيد و آن ها را دقيق و روشن ، يک به يک ، بپرسيد؟ آنوقت من هم مي توانم به شما بگويم آيا پيش از اين در نيلگون پاسخي به آنها داده شده يا اينکه پاسخ تازه اي مي طلبد و آن پاسخ چه مي تواند باشد. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jun 8, 2007

اقای حقیقی
ضمن احترام ، صفت «سينه چاکانه» ربطي به موضوع نداشت. هر کسي حق دارد نظرش را بنويسد هر چند بار هم که خواست. همانطور که اقاي محمد پور بارها در کامنت هاي و دو مقالهء مستقل در سايت زمانه و چندين شکايت نامه در سايت ملکوت اعتراض خود را بيان داشته اند؛ و افرادي ديگر هم نظراتشان را. براي شخص من اين صفات مفهومي ندارند اما نشانه هاي جالبي را از طرف مقابل حکايت مي کنند!.
.
اصطلاح «حمله» هم از نگاه شما بر ميخيزد. در متنم هيچ حمله اي به خودشخص ايشان صورت نگرفت ، به نوشته هاي خود ايشان اشاره داشتم.
.
بسياري نظر موافق و مخالف دارند. هريک از ما عضوي از ان مجموعه کلي هستيم. من مدافع اقاي عبدي کلانتري نيستم بلکه مخالف نوع برخورد اقاي محمد پورم. همچنين موردي در پست هاي نيلگون راديو زمانه نميبينم که بخواهد تعديل!! شود. ادامه ي اين فضاي کاري نيلگون را هم بعنوان يک خواننده ميپسندم. تعبير «وکيل مدافع» بيشتر زاييده ي ظن و گمان کساني است که خودشان اينگونه رويه اي دارند. لطفا از شخصي کردن موضوع بپرهيزيد. بر چسب زدن کار بيهوده ايست و از ناتواني بر ميخيزد. تصميم به انتشار مطالب بهر تعداد هم برعهده من و شما نيست بلکه بر عهدهء راديو زمانه است.
.
اقاي محمد پور خواهان «تغيير روش» اقاي کلانتري در نوشتارشان و همينطور توضيح «توهينشان»! به ساحت مقدس الله هستند. نظر شخصيم است که اقاي کلانتري نه وظيفه اي اخلاقي و نه هر چه ديگر دارد که بيش از اين توضيحي ارايه دهد يآحتي تصاويري که شما از ايشان ارايه داديد را بخواهد تصحيح کند. البته اين نظر شخصي من است قصد تحميل به شما نيست.

موفق باشيد. با سپاس از توجه يتان

-- علیرضا ، Jun 8, 2007

آقای محمد پور

به احترام تذکر شما، نوشته شما را دوباره و با دقت خواندم. باز هم همان است که قبلا نوشته ام. شما به پر قبایتان بر خورده است چرا که عبدی گفته است: "ليبرال يا سکولار کسي است که وقتي بشنود الله آنقدرها هم اکبر نيست و مي تواند در زندگي حضوري مشمئز کننده داشته باشد، اين «حقيقت» دگرگونه ، پايه هاي وجودي او را نلرزاند و ...". آنچه شما را بر آشفته است این است که چرا انسان فرضی که چنین عقیده ای دیگرگونه دارد باید بتواند حرفش را بزند. از نوشته شما بر می آید که چنین فردی باید لب فرو بندد و خفه شود. همین! ما بقی تعارفات است.
.
از کجای نوشته های عبدی بر می آید که او می خواهد بقیه را به خفقان بکشد، آنطور که شما ادعا می کنید؟ مگر امثال او حتی در این فضای مجازی هم توان چنین کاری را دارند؟ بله او عقیده ای متفاوت با شما و نزدیک به آرامش دوستدار دارد و آنرا بیان کرده است. تازه مصاحبه اش با آرامش دوستدار هم آنچنان از سر تایید بی چون و چرا و همدلی نیست. اگر انتظار دارید که او از سر مصلحت عقاید باب میل شما و بلکه اکثریت توده را بیان کند که دیگر بحثی نداریم. اگر هم اعتراض دارید که چرا رادیو زمانه فقط اندیشه های عبدی را منتشر می کند، می بینید که اینطور نیست. نوشته بالا از شماست!
.
خودتان پیش وجدانتان به قضاوت بنشینید که دگر اندیشانی مانند عبدی و دوستدار و... تا کنون چند تریبون داشته اند و همفکران شما چند تا؟ آیا وجود همین یک تریبون نیم بند هم آنقدر خون شما را به جوش آورده است که با پیش کشیدن "رسالت رسانه" و "مرز آزادی بیان" آنها را به خود سانسوری و سکوت دعوت می کنید؟ این همه رسانه در اختیار شما و دوستان و همفکران شما! چه شق القمری کرده اید که حتی این یکی را هم بر اندیشه ای "دگر گونه" بر نمی تابید؟
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنور
باطل در این خیال که اکسیر می کنند
.
اگر باز هم در فهمیدن منظور نوشته شما اشتباه کرده ام ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید.

-- شادی صمیعی ، Jun 8, 2007

خوب آقا داريوش اين عبدی هم همين رو ميگه، همه که لازم نيست "ليبرال" و ... باشند. طبق تعريف عبدی هرکی اينجوری تونست با خودش فکر کنه حايز اون شرايط هست (حالا من کاری به درست و غلط نظر اون ندارم، اون برای خودش اينجوری تعريف کرده). حالا تقصير عبدی چيه که شما خودت رو از قبل "ليبرل" و روشن فکر تعريف کردی و حالا اينجور تعريف ها به بتی که شما از خودت تو ذهنت ساختی نميخونه؟!
.
شما نوشتی:
....به اعتقاد من هنوز در ميان بيشتر ايرانی‌ها، تصور و درکی که از آزادی و ليبراليسم و دموکراسی وجود دارد، درکی راديکال است. در اين درک از آزادی و ليبراليسم تا کسی نتواند بنياد اعتقاد ميلياردها مؤمن به يک دين را به «سخره» بگيرد، ليبرال و عقلی و دموکرات نيست! (عبدی کلانتری معتقد........

اين ببکه نگفته که يکی بايد عقايد بقيه رو به سخره بگيره تا "ليبرل" محسوب بشه، اگر تونست عقايد خودش رو به اين صورت نقد کنه يا تحمل شنيدن مشابه اون رو از "رسانه" مثل "زمانه" داشته باشه ميشه بهش گفت آزاد انديش. بعلاوه، تو متن شما هم هست "حق" زيست! نکنه اين رو هم منکر هستيد؟! در دمکرسی مورد نظر "ملکوت" چجوريه؟ فقط "من" و "سروش" و دوستان روشنفکر هستيم و بقيه يا از اين ور پشت بام افتادند يا از اون ور نه؟!
.
من واقعاً نه وقت دارم نه حوصله که بشينم از بند بند نوشته "ملکوت خان" ايراد بگيرم ولی اينقدر اين نوشته از رو عصبانيت نوشته شده که ميشه از هر جملش اين رو فهميد. ولی در انتها من 2 نکته رو ميخوام بگم:
.
1. آقا داريوش، شما اگه خيلی ناراحتی از اين برنامه چرا ميخوای خفش کنی "سکولار مسلمان" عزيز؟ تو هم يک برنامه درست کن اسمش رو بگذار "واژگون" يا "ملکوت گون" يا هرچی، تو هم حرف های خودت رو بزن! البته احتمالاً ملت بعد يک مدت حالشون بد ميشه چون يا داری قربون صدقه سروش ميری، يا فحش به عبدی ميدی، بقيه رو هم داری اسلام ليبرال معرفی ميکنی که هنوز کسی نفهميده چی هست، حتی خود خدا؟!
.
2. به نظر من اين مصاحبه شما رو خيلی عصبانی کرده، ميدونی چرا؟ چون همچين يک خورده بفهمی نفهمی به آقا سروش (و امثال ايشان) متلک گفته. شما تا اين حد هم تحمل ندارين؟

-- kayhan ، Jun 8, 2007

آقای کلانتری، تقریبا قریب به اتفاق مواردی که یک علامت سؤال جلوی شان دارند، پرسش هایی جدی هستند. خوب اگر می گویید پاسخ این سؤال ها را قبلا در نیلگون داده اید، همین ها را متذکر شوید دقیق و مو به مو. چه ایرادی دارد همین جواب ها را صاف و ساده بنویسید؟ اگر معتقدید شما حرف درست را می گویید عصبانی شدن ندارد. پاسخ بدهید همه می فهمند منتقدتان تند رفته است. ولی تا شما چیزی ننوشته اید و همین جوری منتقد را زیر حمله گرفته اید و همه حکمتان را درباره او صادر کرده اید، بحث راه به هیچ جایی نمی برد. برای من هیچ کدام از طرفین ماجرا مهم نیستند. ظاهرا تنش خیلی شدیدی این وسط هست. هیچ کدام هم کوتاه نمی آیید. شاید دو سه نفر اهل فکر بیرونی بتوانند مشکل شما را حل کنند. هیچ کدامتان آن قدر نمی توانید به تنهایی مشکل را حل کنید. مایه تأسف است که وقتی می توانید با هم حرف بزنید صورت همدیگر را خراش می دهید.
علیرضا حقیقی
-----------
آقاي حقيقي ، کجا نشانه اي از «عصبانيت» من ديديد؟ چرا مدام مثل صفحهء خط خورده تکرار مي کنيد «عصبانيت» و «توهين»؟ براي بار دوم از شما مي پرسم: آن بيست و چهار سوآل چيستند؟ آنها را يک به يک ، روشن و دقيق ، از من بپرسيد. من هم يک به يک به شما پاسخ خواهم داد. من براي داريوش محمدپور و نظرات اش احترام قايل ام. از تابستان سال پيش تا کنون دو مقالهء بلند درپاسخ به ملکوت ، يک گفتگوي زنده با داريوش و نيکاهنگ کوثر (که روی سايت در دسترس است)، چندين مطلب مستقل در مورد خشونت ديني و مفاهيم آن ، پرسش از شرايط آزادي خواهي از ديد مسلمان «حداقلي» و بسياري مطالب تحليلي ديگر نوشته ام. براي نمونه چرا شما و داريوش مقالهء «مسلمان سکولار چه کسي است؟» را بررسي نمي کنيد و صادقانه به پرسش هاي آن پاسخ نمي دهيد؟ همه در بخش نيلگون زمانه موجود است. از ماه اوت گذشته شروع کنيد و جلو بياييد. /// عبدي کلانتري

-- علیرضا حقیقی ، Jun 8, 2007

مشکل اصلی در استفاده از ابزار هرمنیوتیک در متون اسلامی این است که بنا به ذات این مفهوم هیچکدام از خوانش های ممکن از یک متن اتوریته مطلق ندارد(نمیتواند که داشته باشد)چرا که در این مفهوم همه قرائتها با فواصل مختلف از حقیقت مثالی متن(مثلا قران)که دستیاب نیست دورند.از انجا که اصولا تعیین فاصله یک قرائت از متن با حقیقت متعالی ان(به علت در دست نبودن معیار)ممکن نیست بنابر این هیچ گروهی حق ندارد گروه دیگر را به دورتر بودن از صورت مثالی متن متهم کند.در غیر این صورت فرضا گروهی مثل طالبان میتواند همین اتهام را به گروهی دیگر(نواندیشان دینی بزند(اگر به فرض محال به هرمنیوتیک باور داشته باشد)از انجا که اسلام ناب و حقیقی از دسترس همه گروه ها خارج است اسلام طالبان هم می تواندمثل اسلام داریوش م یا شرف یکی از صراطهای مستقیم(به تعبیر سروش)باشد.وقتی بنای یک اندیشه بر مبنای منطق سستی چون هرمنیوتیک باشد انگاه نمیتوانی اعمال گروهی چون طالبان را به نام اسلام زیر سووال ببری چرا که این زیر سووال بردن چونان شمشیر داموکلس عمل میکند

-- soheil ، Jun 8, 2007

کم کم این پرسش به ذهن می نشیند که بحث آزادی بیان و رعایت یا عدم رعایت دیگری، آنهم از مجرای رسانه، چرا دارد به سطح شخصی تقلیل داده می شود؟ همینکه آقای محمدپور بر آقای کلانتری نقد نوشته است، کافی است تا نشان داده شود که ایشان خواهان گفت و گو و نقد است؛ نه سرکوب.در ضمن در این بحث حدوحدود و سبک و سیاق دفاع از حق دیگری و وجود یا عدم وجود مرزهای آن نیز مستتر است. اما برداشت من از نگاه آقای محمدپور اتفاقاً دفاع از تنوع و کثرت در رسانه زمانه است و نه چیز دیگر. پرخاش، برهان نیست. جالب این است که من نمی دانم چرا دوستان حساب جمهوری اسلامی را به پای آقای محمدپور می نویسند؟ چرا نمونه های دیگر را در نظر نمی گیرند؟ دین داری جرم نیست و کسی لازم نیست به خاطر دین داری حساب پس بدهد؛ همان طور که هیچ کس برحق نیست از چنین آدمی جواب بخواهد. تا آن جا که من دنبال کردم، آقای محمدپور گرایش به نواندیشی در دین دارد و این گرایش دارد تاوان دفاع از آرمان خود را می پردازد. من فکر کنم بحث هم این نیست - و سزااست که نباشد- که هر آدم دین داری باید نخست برادری خود را اثبات کند و بگوید که من سکولار هستم به این معنی که دوستان شما تعریف می کنید. درضمن من نفهمیدم منظور از "پایه های وجودی" چیست که اگر "نلرزد" آدم دین دار هم سکولار و لیبرال و غیره است؟ همین طور نفهمیدم بحث مقدس تر بودن "گاومقدس هندی از خدای واحد" چه ربطی به این بحث داشت و دارد؟ چون اصولا بحث برتری این اندیشه بر آن اندیشه بحث دیگری است و برابری تنها جنبه صوری قضیه است و درواقع بستر زندگی است و نه نداشتن مزیت و تفاوت.

-- بردیا ، Jun 8, 2007

هر نقدي را مي توان «توهين» خواند. محدوديتي مشخص از ان نوع که اين دوستان طلب مي کنند و بايد متناسب با ظرفيت فرهنگي اجتماعي انها باشد ، شايد از ديد برخي ديگر سانسور تلقي شود و ادامه ي يکپارچگي و وضعيت فرهنگي موجود. نقد فرهنگ ديني يا بيان هر نظر و ديدگاهي تبليغ کفر ! نيست که تبليغ و دين و دفاع به خاکستري کردن سياهي ان دست زند.

موفق باشيد

-- علیرضا ، Jun 8, 2007

´ dariosh ... hala az hameye in harf,ha gozashte nazaretan inast ke bayad vezarate ERSHADE eslami masalan dar kharej az iran ham bashad? hala chera be baztab va ya saite shariatmadari negah nemikonid shoma ra chekar ba sekolar,ha ateist,ha . ghodrate siyasi va ghodrate eghtesadiye 70 melion ra be zoor namayandegi mikonin kafi niist?ZAMANEH ra bebandid barnameye baadi chiye?d?

-- ali ، Jun 8, 2007

HAMRAH, shoma az koja fahmidi ke baradaretan dariosh byadgara ra ghabol nadarand magar osama ben laden ghabol dasht ke ishan ghabol konanad che kesi migooyad man bonyad,gara hastam?,intor ke pish mire bezoodi BASIJE daneshgahe tehran dakhele NIILGON mishe

-- ali ، Jun 8, 2007

سلام . من بیست و دو سال دارم و اهل فلسفه و قلم و این چیزها خیلی نیستم ولی این بحث را از ابتدا تا به کنون با دقت و اشتیاق خواندم و میخواهم نظرم را با شما در میان بگذارم .
این گفتگوها در عین حال که جالب بنظرم می آید و به لجاظ فکری ، پویا و چالشی برای درک بیشتر و ایجاد تمرین های فکری و یادگیری جدل منطقی و بازیهای کلامی - اما تعجب میکنم که چطور دو انسان اندیشمند مثل آقای عبدی و آقای داریوش بر سر موضوع ای که اتفاقا خیلی آشکار و به همین جهت پیش پا افتاده بحث لفظی میکنند.
در قسمت ( مشمئز کننده خواندن حضور الله) که به آقای داریوش گران آمد من الله را یک نام عربی برای خدای یک دین خاصی میدانم که خیلی ها به این نام و به این دین پایبند هستند و خیلی ها نیستند. اما نفس ذات هستی ، و آگاهی جاری و ساری در همه چیز و معمای حیرت آور حیات - چیزی نیست که ما انسانهای کوچک بتوانیم با یکدیگر بر سر آن نزاع کنیم و غیرت از خودمان نشان بدهیم ! بله ، میشود بر سر کلمه الله و یا یهوه و یا روح القدس و یا ویشنا و یا مرد سبز جنگلی یا هر نام دیگری بحث کرد زیرا همه ساخته و پرداخته ذهنیت ما انسانها در طول تاریخ هستند . حتی در مورد پیامبران هم بفرض که تجارب معنوی آنها صادق باشد باز هم فهم آنها از دین کاملا منحصر به شخصیت و ظرفیت خودشان است و نه در حد فهم کل کائنات و حقیقت عالم.
الله میتواند حضور مشمئز کننده ای داشته باشد زیرا آن الله ای که از آن گفتگو میکنیم ساخته و پرداخته یک دین ای است که در فرقه شیعی اش جنبه سازمانی و سیاسی به خودش گرفته و از این نام به عنوان یک وسیله قدرت برای سرکوبی مخالفانش استفاده میکند. وگرنه که خیلی بچگانه است اگر هستی این عالم و رازآلودگی اش را که بزرگترین انسانها در مقابل اش به عجز مانده اند را مورد قضاوت ونامگذاری حمله و دفاع قرار داد!
آقای داریوش روحیه بسیار عاطفی و عمیق و اخلاقی و درک عارفانه و زیباشناسانه ای نسبت به باور های دینی و روحی خود دارند که قابل ارزش و ستایش است. ایشان الله مشمئز کننده را به زعم روحیه لطیف خود همان الله ای میدانند که در قاموس فکری ایشان ذات پاک خوبی ها و آفرینندگی هاست و همان کسی است که شبها به راز و نیاز و عبادت اش می نشینند . شاید در ذهنیت نیالوده ایشان الله بعنوان یک نام و وسیله برای جنایات و خشونت های خونین معنایی ندارد.
در عین حال آقای عبدی را خیلی خوب می فهمم و با ایشان همدلی میکنم . من فکر میکنم دین یک دست آویز و بهانه ای بر قدرتگری در تمام طول تاریخ بشری بوده است. البته معدودی در این میان عارف و اندیشمند و هنرمند هم پرورانده است ولی بطور کلی بنظرم می رسد دین یک طوری است که نمی تواند سازمانی نشود مگر آنکه خصوصی و در خلوت ذهن انسان ها بماند چون وقتی از خانه ها و از دل ها بیرون آمد لباس قدرت می پوشد و خشونت را پیشه میکند و چهره خود را کریه می نمایاند.
بهر حال خواستم بگویم من هر دو را خوب می فهمم و جالب آنکه با هر دو موافقم !

-- شیرین ، Jun 9, 2007

با سلام
مصاحبه ی عبدی با دوستدار را خواندم و بعد انتقاد داریوش محمد پور را با همه ی کامنت ها.
.
1. بحث ها نشان از دوران تمرین دموکراسی و لاجرم عصبیت ها دارد. گهگاه هم رگ های گردن به حجت قوی می شوند تا ضعف ِ دلایلی که، می بایست قوی و معنوی باشند، پوشانده شود. در مجموع نگرانی نیست. ما دانش آموزان دبستانی درس دموکراسی هستیم.
.
2. من هم به عبدی خرده انتقادها، و گاه درشت تر از خرده، در شیوه ی بیان و نظراتش و حتا نوع تفکرش دارم، که این اختلاف نظر هم در حوزه ی بحث و گفتگو کاملا طبیعی است.
.
3. چون با متون مذهبی، مثل تورات و انجیل و قرآن و اکسودوس و تالمود و حلیه المتقین و ...، سروکار دارم، وقتی نوشته ی داریوش محمدپور را خواندم، از آن ناصراحتی جمله ها و دوپهلو و گاه چندپهلو بودن آن ها، مدام نثر های مذهبی در ذهنم تداعی می شد. نثر مذهبی صراحت لهجه ندارد و به همین دلیل هم تفسیر پذیر است. نوشته ی داریوش هم طوری نوشته شده که او می تواند هربار منظوری دیگر از نوشته اش را تفسیر کند. فکر می کنم در این نثر می توان آن ریاکاری مذهبی و پنهان کردن ِ حرف اصلی را دید. نثر داریوش در ظاهر مودبانه است، اما در Context توهین آمیز، تحقیرآمیز و فحاش. فکر می کنم یکی از پایه های اصلی ذهن مدرن، روشن نویسی و متمرکز بر موضوع بودن است، بدون بازی های زبانی و شیله پیله برای داشتن راه فرار از عقیده ی ابراز شده. البته متوسل شدن به دفاع از مستضعفین و یا حتا مستکبرین فکری تحت عنوان جریحه دار شدن اعتقاد قلبی و بی شائبه ی ملیون ها مسلمان نیک کردار را دیگر نمی توانم زیر عنوان لیبرالیته در دیالوگ تحمل کنم.
.
4. "ليبرال يا سکولار کسي است که وقتي بشنود الله آنقدرها هم اکبر نيست و مي تواند در زندگي حضوري مشمئز کننده داشته باشد، اين «حقيقت» دگرگونه ، پايه هاي وجودي او را نلرزاند و... " ( حالا بماند که من با در کنار هم گذاشتن "لیبرال" و "سکولار" بعد شاخص آن را در پاسخ به پرسشی معطوف کردن مشکل اساسی دارم و آن را از همان گاف هایی می دانم که عبدی در نوشته هایش دارد) من در این ادعای تند و تحریک کننده، اما صریح و روشن ِ عبدی در نوشته اش، مخاطب ملیونی مسلمان را نمی بینم. مخاطب، کسی است که خود را سکولار بداند و از او پرسشی شده است. بکارت مریم در مسیحی ها به هنگام داشتن عیسا در شکم، اصلی پایه ای است. مسیحی سکولار کسی است که بتواند این "حقیقتی دگرگونه" را، که "مریم باکره نبوده و به کسی غیر از یوسف نجار داده و حامله شده " از زبان دیگری گوش دهد، آن دیگری را بفهمد، بدون آن که بخواهد و یا می بایست از "حقیقت" خود عدول کند. معلوم است که مسیحی متعصب و غیر سکولار و فالانژ و یا مسیحی بی آزار معتقد به دین مسیحیت این "حقیقتی دگرگونه" را برنتابد و دلش بشکند. آیا قرآن و یا اسلام که عیسا را فرزند خدا نمی داند و مریم را هم باکره نمی داند، دل ملیون ها مسیحی سکولار را شکسته است؟ به زبان عبدی: اين «حقيقت» دگرگونه ، پايه هاي وجودي آن مسیحی سکولار را لرزانده است؟

علی صیامی/ هامبورگ

-- ali Siami ، Jun 9, 2007

دو يادداشت خانم شيرين و آقاي علي صيامي ، به گمان من از اهميتي به مراتب بيشتر از آنچه در ظاهر مي نمايد ، برخوردارند. نکات هوشمندانهء اين دو يادداشت ، که من در اساس با همهء آنها موافق ام ، بدون شک مي تواند موضوع مقاله هاي مستقل باشد. مختصر به دو تا از اين موضوع ها مي پردازم: مقدسات (مسألهء «توهين» و «هويت گروهي») ؛ و زبان (مسألهء نثر و «ستايل»).
.
مقدسات
خانم شيرين مطلب را درست تحليل کرده اند. اضافه مي کنم که داريوش محمد پور ، سوشيانت ، برديا ، و عليرضا حقيقي نوشتند که در اينجا اهانتي بس بزرگ و خطير صورت گرفته است. چگونه اهانتي؟ اهانت به «ميلياردها مسلمان». آنها نمي گويند فقط به شخص آنها به عنوان يک فرد يا يک شهروند توهين شده است. «توهين کننده» با يک معذرت خواهي بخشوده نمی شود بلکه بايد منتظر «عواقب کار خودش» هم باشد. هر قدرهم در برخورد شخصي با اين دوستان نزاکت رعايت شود، باز به محض پيش کشيدن «مقدسات» ، آنها اهانت را شخصي تلقي مي کنند. به نظر مي رسد آنها هويت فردي يا شهروندي براي خود قايل نيستند بلک هويت آنها بخشي از هويت گروهي بزرگ است و همين گروه بزرگ است که به «مقدسات» آن توهين يا «خيانت» (عبارت آقاي سوشيانت) شده است. «مقدسات» البته نام ديگري است براي همان پايهء وجودي يا «هويت» که در اينجا با مستحليل شدن فرد در جمع بايد آن را «هويت گروهي» بشناسيم.
.
معادل ديگر اين «مقدسات» همان «حقيقت» است که براي صاحبان آن نسبي نيست. طبيعي است که هيچ مذهبي نمي تواند نسبي گرا باشد (خانم شيرين و آقاي صيامي به خوبي اين نکته را ديده اند و بر نمونه هاي گويايي از آن انگشت گذاشته اند). نهايت رواداري فقط آن است که «ديگري» (ملحد، بهايي، يهودي، همجنس خواه، آته ئيست) فضايي کوچک براي «زيست» يا بيان عقيده داشته باشد (يعني «تکفير» نشود يا فتواي قتل او صادر نشود) اما او نمي تواند از لحاظ سياسي بر «من» حکومت کند ، او نمي تواند از لحاظ حقوقي بر «من» قضاوت کند، او نمي تواند از لحاظ اخلاقي بر فرزندان «من» تعليم دهنده باشد: تدريس در همهء سطوح، نمايندگي درهمهء سطوح ، مديريت و رياست در همهء سطوح. در رابطه با بحث ما ، حوزهء عمومي يا «رسانه» نمي تواند عرصهء يکه تازي آن «ديگري» باشد. ما در بحث هاي پيشين نيلگون به همهء اين تم ها پرداخته ايم و به احتمال زياد در آينده هم از زواياي تازه تر به آنها خواهيم پرداخت.
.
زبان گفت و گو ميان روشنفکر لاييک و روشنفکر ديني
در ايران ، مسألهء زبان مانع بزرگي بر سرراه انواع مناظره ها و گفت و گوها است. مشکلات زباني در عرصهء روشنفکري، غالب اوقات معلول مشکلات فرهنگي، از جمله فقدان سنت تفکر تحليلي است. در سطحي عميق تر و تاريخي تر، اين همان ممتنع بودن تفکر (آرامش دوستدار) است. زيرا زبان از تفکر جدا نيست. نمي توان مشکل اولي را بدون ارجاع به دومي حل کرد. اما من در اين يادداشت ، همانند آقاي صيامي، اشاره را فقط به «نثر» يا «ستايل» محدود مي کنم.
.
وضع زبان روشنفکري ما در «حوزهء عمومي» (پابليک سفير) ـــ چنانکه در چند برنامهء متوالي در «نيلگون» به اتفاق آقايان داريوش آشوري ،محمدرضا نيکفر ، و علي ميرسپاسي در باره اش بحثي به راه انداختيم ـــ ظرف بيست و چند سال اخير به مراتب بدتر از دورهء پيش از انقلاب شده است. اين ناشي از نقش هژمونيک انواع گفتارهاي مذهبي در پهنه هاي سياست ، آکادمي ، ژورناليسم ، و اخيراً فضاي مجازي بوده است.
.
زبان ژورناليسم بدون شک پسرفت کرده و من به جز چند نمونه (مثلاً محمد قائد ، الاههء بقراط ، داريوش همايون و چند تن ديگر) ستايليست خوب سراغ ندارم. هرچه هست انشانويسي است ، گاه حتا انشانويسي مصنوع و متظاهرانه که مي خواهد ستايليست قلمداد شود.
.
در پهنهء روشنفکري ، از جمله در علوم انساني و در نقد فرهنگي ، هنوز نثرهاي خوب ، تميز ، روشن ، و دقيق را (فارغ از سبک ها و سليقه هاي متفاوت) بايد در قديمي تر ها يافت : محمدحسن لطفي ، نجف دريابندري، داريوش آشوري ، باقرپرهام ، اميرحسين آريانپور، احسان طبري، و چند تن ديگر. اما به نظر مي رسد پس از انقلاب اين گروه تآثيري بر نسل جوان نداشته است. برعکس، «روح زمانه» (همان نقش هژمونيک خرده فرهنگ ها و گفتارهاي ديني) ، باعث رجعت به بدترين و بدآموزترين نوع نثرها شد: جلال آل احمد ، شريعتي ، مطهري ، و انواع ديگري از ستايل هاي شبه آخوندي. يکي از کارکردهاي اصلي نثر آل احمدي ، پوشاندن ناداني زير ظاهري از عبارات «رندانه» و روشنفکر نما است که مي توان همان را با تسامح نوعي «ستايل» يا حتا «روحيه» ي روشنفکري به معني بد آن دانست. اين ستايل را خيلي ساده مي توان بازتوليد کرد و به همين دليل نمونه هاي دست دوم آن از همان زمان حيات آل احمد (در مجلهء فردوسي، در نثر عباس پهلواني مثلاً) تا امروزه در وبلاگستان به وفور يافته مي شود.
.
آن عده از روشنفکران که به نام «روشنفکرديني» يا حتا «فيلسوف» (البته «دکتر» فيلسوف) در ايران چيز مي نويسند ، يک پا در همان سنت شريعتي ـ آل احمدي دارند. اما آموخته هاي وسيع تر آنها از فلسفه و علوم انساني غربي ، به همراه تربيت فکري صوفيانه يا عارفانه يا حوزوي ، به ستايل آنها خصلتي التقاطي داده است. اين ستايل ، مخلوطي است از زبان شبه فلسفي (يا پاپوليزه کردن مکاتب فلسفهء غربي) همراه با انشاپردازي هاي رايج عارفانه يا آخوندي ـ حوزوي و ، مهمتر از هرچيز به گمان من ، تورم زباني و زياده نويسي (يا زياده گويي که همان نوارصوتيِ «کتاب» شده است). به گمان من اين ستايل هم به تفکر و هم به روشني زبان تحليلي ،که ما شديداً به آن نياز داريم ، لطمه زده و مي زند. با اين زبان ، نمي توان به سادگي ميان روشنفکران لاييک مدرن و روشنفکران ديني مناظرهء روشنگرانه اي به راه انداخت.
.
زبان فلسفه و زبان رسانه
بد نيست اشاره اي هم به زبان هاي دشوارتر بکنم. فرض کنيد زبان شرف الدين خراساني ، آرامش دوستدار ، اديب سلطاني ، و محمدرضا نيکفر. هريک از اين متفکران البته با ديگري زمين تا آسمان تفاوت فکری و سبکي دارد. اما همه دشوار نويسند. حدس مي زنم که تربيت فکري به زبان آلماني باعث اين دشوار نويسي است اما در اين مورد مطمئن نيستم. (شرف دوره اي را در بريتانيا تحصيل کرده بود و روشن تر مي نوشت. در ضمن او به صراحت مارکسيست بود.)
.
حتا درمواردي ، براي مثال ستايليستيکزهاي آرامش دوستدار ، به نظر مي رسد به عمد بعضي از قواعد دستوري يا نحوي هم زير پا گذاشته مي شود. من ، به دليل کنجکاوي و علاقهء شخصي ام به اين متفکر منحصر به فرد ، چند بار سعي کردم بعضي از فراز هاي او را «سليس» تر کنم ، اما هم معنا و هم روال استدلالي به هم خورد! تنها راه ، متورم کردن يا گسترش دادن تک جمله ها بود زيرا فشردگي بي حصر نثر آرامش دوستدار، خواندن آن را بسيار کند و صعب مي کند.

{خاطره} ــ دو سه سال پيش از انقلاب ، زماني که من در دانشگاه ملي ايران جامعه شناسي مي خواندم ، هميشه به اتفاق چند همکلاسي از درس هاي خودمان «جيم» مي شديم و به دپارتمان همسايه مي رفتيم (فلسفه) تا هيچيک از کلاس هاي شرف الدين خراساني را از دست ندهيم. من هربار از نو مبهوت مي ماندم که او چگونه مي تواند به هنگام تدريس ، به طور شفاهي ، جملاتي بسيار طولاني ادا کند به درازاي چند دقيقه که هيچ ويرگول و واو آن ، هيچ قيد و صفت آن ، از تو نيفتد و يک نفس تا فعل پاياني ، به درستي جلو برود. و بعد جملهء ديگر به همين روال! آيا شاگردان ديگر هم در آن کلاس ها مي توانستند هم پاي نفس او ، گوش شان را تنظيم کنند؟ اين انسان بي نظير، اين مارکسيست عارف مسلک، با آن موهاي بلند سفيدِ سه شوآر کشيده و پاپيوني عظيم ، و آن «حاضرـ غايب» کردن هاي دقيق و طولاني و ميميک های تئاتری اش ، با هيئتي همچون نوابغ ديوانه ، در هر ترمِ درسي ، به اندازه چندين سال به ما چيز آموخت!
.
در مورد زبان دشوار مي گفتيم. اعتقاد من اين است که اين زبان براي حوزهء عمومي ، از جمله رسانهء شنيداري ـ ديداري و فضاي مجازي اينترنت ، مناسب نيست ؛ به راحتي مخاطب را به خود جذب نمي کند؛ آن کشش توأم با سرگرمي و روح و «ترفند» هاي نويسندگي که بايد خواننده و شنونده را تشنه به دنبال خود بکشاند از آن غايب است. اما ترديدي نيست که اين زبان ، زبان پرتواني است و تنها همين زبان است که «زور فکري» يک متفکر واقعي را به نمايش مي گذارد.
.
من متفکر و فيلسوف نيستم. به عنوان يک روشنفکر و منتقد فرهنگي در حوزهء عمومي، از نمونه اي تبعيت مي کنم که همان زبان روشن، تحليلي و دقيق انگليسي است. منظورم زبان تخصصي دانشگاهي در فلسفه آناليتيک نيست ، زيرا آن زبان ، فني و دشوارفهم است. منظور من زبان «مقالهء فلسفي» يا نقد فرهنگي است. الگوي من در اين کار ، هم از لحاظ جهان بيني و هم «ستايل» ، دو متفکر انگليسي زبان ، الاسدر مکين تاير و چارلز تيلر ، و نيز مارکسيسم بريتانيايي (پري اندرسون و تري ايگلتون) هستند. عقيده دارم زبان سنت کانتي (کانت ، رالز، هابرماس) و زبان مکتب فرانکفورت و زبان پسامدرنيست ها ، براي حوزهء عمومي ما و روشنفکر حوزهء عمومي مناسب نيستند و با بلبشوي ترجمه هاي بد ، امکان گفتگوي سالم ميان روشنفکران ما را ضعيف مي کنند. نبايد نسل جوان و کنجکاو را از حالا دچار چنين زباني کرد. زبان فارسي کنوني اين گنجايش را ندارد و باز ما را به دور باطل ثقيل نويسي ها و قلنبه گويي هاي متظاهرانهء جهان سومي خواهد انداخت. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jun 9, 2007

من واقعاً در حیرتم که چگونه می توان نسل جدید و پرتوانی از روزنامه نگاران و اهل قلم و اندیشه را در ایران کنونی نادیده گرفت یا ندید. روزنامه نگارانی مانند قوچانی، جمشیدی، باستانی، سیدعلی آبادی، خجسته رحیمی، صدر، سیفی، و شمس واعظین، گنجی، و غیره را نادیده گرفت. مگر می شود تجربه و نوزائی و باززائی روزنامه نگاری در دوران اصلاحات را به همین سادگی به بوته فراموشی سپرد؟
در زمینه اهل قلم و اندیشه و ترجمه نیز همین گونه است: اسامی بسیاری را می توان نام برد: کاشی، فردهاپور، مهرگان، اباذری، بابک احمدی، جمادی، رشیدیان، خرمشاهی، مخبر، موحد، خشایار دیهیمی، کریم مجتهدی، ناصر فکوهی، ضیمران، موقن، و و و. از گروه کیان وامثالی مانند آرش نراقی، سوسن و سارا و احسان شریعتی، مجتهد شبستری و کدیور و غیره می گذرم.
تنوع کنونی در سپهر اندیشه و فرهنگی ما کم سابقه است و محدود به حلقه نیلگون نیست.
درثانی نحله های فکری متفاوت سبک های مختلف دارند. آیا آن چه به نام تفکر فرانسوی مطرح شده است، همان گونه می نویسد که فلسفه به سبک آلمانی یا انگلیسی؟
تکلیف چیست آیا مومنانی مانند ابراهیم دینانی، که درباره ابن رشد پس از هشت صد سال در این مرزوبوم کتاب می نویسد، و کسان دیگر که مدعی فلسفه اسلامی هستند، و شیوه نگارش شان متفاوت است، باید نادیده گرفته شوند، چون حلقه نیلگون ملاک و معیار دیگری دارند؟ و آیا می توان این افراد را با این استدلال که گویا شیوه نگارش شان مانند سبک شریعتی و آل احمد است، نادیده گرفت و یا کنار نهاد؟ سبک نگارش مصطفی ملکیان آیا سبک نگارش آل احمد یا شریعتی است؟ افراط در ساده نویسی یا پای فشاری افراطی در ساده نویسی، آن روی سکه افراط در نگارش است.
فقط هویت حقوقی است که یکپارچه است. زیرا صوری است. اما هویت های حقیقی ممکن است چندپاره باشند. آدم چپ سکولار لیبرال یا مذهبی سکولار لیبرال و غیره یا هویت شهروندی و شخصی و فردی و ملی و قومی و تاریخی و دینی می توانند آبشخور افراد متفاوت باشند.
مشکل مناظره هم مشکل زبان الکن یا غیرمتعارف یا ناهنجار روشنفکران دینی نیست. تفاوت در زبان امر الزامی است. اندیشه فرانسوی سبکش با اندیشه آلمانی یا انگلیسی متفاوت است. اما مناظره در می گیرد. مثلا هابرماس و فوکو. و یا هم درنمی گیرد میان عدم مناظره میان دریدا و گادامر. بااین که این جا مبانی بحث، آنی نیست که در ایران است.

-- بردیا ، Jun 10, 2007

با سلام
1. اگر به نشان طرفدار عبدی مفتخر نشوم، از بردیا می پرسم که با چه نوعی از خوانشِ متن به حیرت زیر رسیده است:
.
"من واقعاً در حیرتم که چگونه می توان نسل جدید و پرتوانی از روزنامه نگاران و اهل قلم و اندیشه را در ایران کنونی نادیده گرفت یا ندید. روزنامه نگارانی مانند قوچانی، جمشیدی، باستانی، سیدعلی آبادی، خجسته رحیمی، صدر، سیفی، و شمس واعظین، گنجی، و غیره را نادیده گرفت. مگر می شود تجربه و نوزائی و باززائی روزنامه نگاری در دوران اصلاحات را به همین سادگی به بوته فراموشی سپرد؟"
.
دستِ کم من هیچ گونه "نادیده گیری" دیگران را در نوشته ی عبدی نمی بینم. حدس می زنم که موضوع ِبحث بر روشنی و صراحت ِنوشته و زبان است: Text & Context . زبان ایما و اشاره و ضرب المثلی و چندپهلو و غیر دستوری و... برای بیان اندیشه ی نویسنده ی متنی علمی، فلسفی زبانی ناگویاست. دیروز "هلموت شمیت" صدراعظم سابق آلمان در شهرتوبینگن آلمان در هفتمین اجلاس دین های جهان =Weltethos که از کانال Phoenix پخش می شد، خطر سیاست امروز جهانی برای دموکراسی را، سنگر گرفتن سیاستمداران پشت زبان و عمل مذهبی عنوان می کرد. مثل جورج بوش، مرکل، دوقلوهای لهستان و... . کانت و انشتاین آتئیست نبودند، اما در نوشته های فلسفی شان به "خرد" شان مراجعه می کردند نه به باور مذهبی شان. از همین رو زبان نوشته شان سکولار است. گونتر گراس و فوکو، حتا با دو زبان آلمانی و فرانسوی، می توانند با هم دیالوگ کنند، چون خاستگاه اندیشگی شان از یک کاسه است. اما فوکو با "لوپن" فاشیست فرانسوی و گونترگراس با "ادموند اشتویبر" آلمانی نمی توانند دیالوگ کنند.
.
2. عبدی می نویسد:
"حدس مي زنم که تربيت فکري به زبان آلماني باعث اين دشوار نويسي است اما در اين مورد مطمئن نيستم."
.
اگربه عنوان نمونه، به سلیسی و تمرکرنوشته های محمود فلکی بر موضوع نوشته ای که در پیش رو دارد دقت می کردید، چنین حدسی نمی زدید.

علی صیامی/ هامبورگ

-- ali siami ، Jun 10, 2007

از زمانه بسیار ممنونم که چنین عرصه‌ای را گشوده. دارم یاد می‌گیرم. از آقای داریوش و آقای عبدی کلانتری هم ممنونم. فقط یک نکته‌ی جزئی: جناب سوشیانت! به‌عنوان یک خواننده، عصبی می‌شوم وقتی می‌بینم کودکانه وسط بحث می‌پرید و به در و دیوار می‌کوبید. کمی فکر کردن و بعد نوشتن این‌قدر سخت است برادر؟ سوالی سخیف پرسیدید، جوابی روشن گرفتید. دیگر داد و فریاد ندارد که. سعه‌ی صدر در اسلام هم توصیه شده.

-- هوشنگ ، Jun 10, 2007

آقای صیامی، همشهری هامبورگی عزیز
شما اگر هوادار یا طرفدار نظریات آقای کلانتری باشید، حق شمااست و هیچ احدی حق ندارد شما را از این بابت سرزنش کند. اما من حرفم را براساس این عبارات آقای کلانتری گرامی بیان کردم، وقتی می گوید:
"وضع زبان روشنفکري ما در «حوزهء عمومي» (پابليک سفير) -...-ظرف بيست و چند سال اخير به مراتب بدتر از دورهء پيش از انقلاب شده است. اين ناشي از نقش هژمونيک انواع گفتارهاي مذهبي در پهنه هاي سياست ، آکادمي ، ژورناليسم ، و اخيراً فضاي مجازي بوده است.
.
زبان ژورناليسم بدون شک پسرفت کرده و من به جز چند نمونه ... ستايليست خوب سراغ ندارم. هرچه هست انشانويسي است ، گاه حتا انشانويسي مصنوع و متظاهرانه که مي خواهد ستايليست قلمداد شود."
برداشت من این است که، برخلاف آن چه ایشان اظهار می نمایند، ما شاهد پیشرفت هستیم. کافی است آقای عبدی کلانتری به کتاب "نظم و روند تحول گفتار دموکراسی در ایران" به قلم آقای محمدجواد غلامرضا کاشی مراجعه نمایند، تا دریابند که در پشت نگاه ایشان، به نظر من، دو نکته نشسته است: افسانه دوران طلائی و نگاه نفی گرای ایشان به دین و پدیده روشنفکری دینی. اسامی که ایشان نام می برند - گرچه همه از بزرگان اهل قلم و اندیشه و ساحت زبان هستند- اما تنها بخشی از این سپهر هستند. چنین نیست که گویی روند تحول در این مرز و بوم قطع شده باشد. من فکر می کنم دوران آن فرا رسیده است که نسل جدید، جایگزین نسل پیشینی شود. هرچند این جایگزینی نه امر مکانیکی است نه امر حذفی است نه امر دستوری. درهرحال، آن چه در میان ما حلقه گشمده است، گفت و گو میان این نسل ها است. کافی است ایشان به ترجمه این همه آثار فلسفی و ادبی و غیره مراجعه کنند. درضمن، نقد ایشان چنین تلقین می کنند که گویا سبک نگارش تحویل یافته است به سبک نگارش شریعتی یا آل احمد. کافی است به نقدهای سارا یا سوسن شریعتی بر نوشته های پدر خویش بنگرند، تا دریابند که چنین نیست.
.
اگر می بینید هابرماس و فوکو مناظره می کنند، این تنها مبانی نیست. بستر دمکراتیک حاکم است. کما اینکه بحث میان هابرماس و راتسینگر هم ممکن است که در سال 2002 صورت گرفت. میان روشنفکری که خود را چنین تعریف می کند که اصلا موسیقیای دین به گوشش دلنواز نیست و بااینحال با راتسینگر درباب خرد و مرزهای آن و جامعه بحث می کند.
.
برخلاف آن چه شما نوشته اید، ابهام زبان با ساده نویسی از میان برداشته نمی شود. ساده نویسی، پیشنهادی شما، در ذهن من نظم سربازخانه ای را متبادر می کند. پوپر بود که می گفت باید ساده نوشت و حتا در یکی دو مقاله جملات هابرماس را، به قول خودش، ساده بازنویسی کرد. اما میان اندیشه و سبک نگارش تناسبی هست. ساده نویسی دارد کم کم تبدیل به یک حکم و نسخه و شمشیر داموکلس می شود. برعکس نظر شما، اگر مباحث حوزه عمومی میان نواندیشان دینی و اندیشمندان سکولار در نمی گیرد، نه ناشی از هژمونی این تفکر است نه ناشی از زبان چندپهلوی آن. این بیشتر ناشی از فقدان فرهنگ دمکراسی در میان ما است. که ربطی به نواندیش دینی یا سکولار هم ندارد. چراکه نواندیش دینی نیز، وقتی در حوزه عمومی بحث می کند، اتفاقا به خرد اقتدا می کند و همیشه هم با مخاطبان رابطه نزدیک داشته است. اگر میان گراس و شتویبر بحثی در نمی گیرد، بله، به همان خاطر است که می گوئید. هرچند میان این ها هم بحث در می گیرد. مشکل ما هم این است که مبنای گفتار دمکراتیک در میان ما هنوز نهادینه نشده است. و اتفاقا نواندیشان دینی در این زمینه کم تلاش نکرده اند. به همین جهت است، که من باز تکرار می کنم، که آقای عبدی کلانتری، در داوری خود بر صدق نیستند، وقتی چنین نظری می دهند.
.
اگر کلام هورکهایمر و آدورنو پیچیده است، زبان آن ها پیچیده است. سنت فکری که از آن بهره می برند، چندلایه است. اگر سلوتردیک امروز به گونه جستاری درباب فلسفه می نویسد، چون با زبان حاکم با فلسفه در می افتد، یا اگر هایدگر چنان می نویسد، چون حتا درباب علت غایی یا دلیل نهائی به گونه دیگری می اندیشد.
.
باز هم تکرار می کنم، آقای کلانتری، کم لطفی می کنند. و این کم لطفی البته دلایل نظری و عقیدتی دارد. برعکس، نظر ایشان، خوشبختانه آن نسل هر چند محدود مانده است، اما روند زیگزاگی رشد فرهنگی ما فراتر از آن ها رفته است و افراد بسیاری را برای ارائه دارد. و این باز برخلاف آن چیزی است که آقای کلانتری مدعی هستند که گویا این پسرفت ناشی از " نقش هژمونيک انواع گفتارهاي مذهبي در پهنه هاي سياست ، آکادمي ، ژورناليسم ، و اخيراً فضاي مجازي بوده است". ما هر نقدی بر نواندیشی دینی هم داشته باشیم، که لازم است داشته باشیم، اما نقش مهم و کم نظیر آنان را اگر دست کم بگیریم - یا حکم به پسرفت به بهانه هژمونی آنان بدهیم- آب در هاون می کوبیم. سنگفرش دمکراسی در ایران مرکب از همین مناظره و گفت و گوی بخش سکولار با بخش نواندیش دینی است.

-- بردیا ، Jun 10, 2007

«روشنفکران ديني» تاکنون پاسخي جدي به نقد انديشمندان بر مفهوم روشنفکر «ديني» نداشته اند. پاسخ به چنان نقد هايي زمينه را براي گفتگو ميگشايد.
مشکل فرهنگ روشنفکري ايران (که به گفته برديا در حال پيشرفت ! است) عدم گفتگو نيست. بلکه اينکه اصلا اجازه داده شود انديشمندان در نهاد هاي دانشگاهي و رسانه هاي فراگير حضور کامل و جدي داشته باشند. چنين حقي به انديشمندان ، فيلسوفان و روشنفکران منتقد فرهنگي داده نميشود و باز شدن روزنه اي براي انهم برتابيده نميشود. فضاي يکپارچه ي فرهنگي با تبليغات رنگارنگ ديني حاکم است. روشنفکران «ديني» بر خلاف تبيلغات از فضا و حق موجوديت در نهاد هاي دانشگاهي بر خوردارند و با سيستم قدرت کاملا در ارتباط.
.
مطلب غير روشني دراين ميان براي گفتگو وجود ندارد ولي شما اگر ملاحظه بفرماييد روشنفکران ديني خود تغذيه کننده ي سيستمي هستند که بر ايدوولوگي ديني پايه ريزي شده است و روشنفکران ديني فقط با عملکرد سيستم مشکل دارند. اين شايد يکي از مواردي است که برخي انديشمندان روي ان دست گذاشته اند. با توجه به اين مشکلات ابتدايي ، اينهمه مثال از فضاي غرب و دست يازيدن به نامهاي غربي عملي صادقانه نيست و حتي نه کاري دشوار و جز اتلاف وقت چيزي به بار نمياورد.
.
انباشتن تاريخ فسلفه ي غرب در ذهنمان و خوراندن ان به فرهنگمان دردي رادوا نميکند. پيشرفتي که ذکر شد مانند سيستم شهر سازي ايران ميماند . همه چيز در نگاه اول از سازندگي حکايت دارد ولي با نگاهي انتقادي سست بودن چارچوب ان و تقلبي بودن مصالحش نمايان ميشود. ازاينرو بهتراست بجاي قطار کردن اسامي فيلسوفان غربي براي توجيه عملکردخودمان ، توانيم با انچه در اختيارمان گذارده اند بيانيدشيم و نقد کنيم انگاه شايد ببينيم از ان «پيشرفتها» فقط پوشالي بيش باقي نماند.
.
اين کاريست که ارامش دوستدار بعنوان يک فرد و به طور محدود اغاز کرده است. حتي در کنايه هاي درون کتاب بنظرم ميتوان روزنه اي يافت که به مشکلات فرهنگيمان اشاره دارد. دين در ايران اولين عامل محدود کننده ي ازادي و توقف پويايي فرهنگ بوده است. اين امريست که حتي روشنفکران ديني هم به ان واقفند. اما اينکه اصرار داشته باشيم بعنوان روشنفکر زمان را صرف پرداختن به پارادکس هاي خودمان کنيم تا دين درين ميان لطمه نبيند حرف ديگريست.

-- علیرضا ، Jun 10, 2007


"روشنفکران «ديني» بر خلاف تبيلغات از فضا و حق موجوديت در نهاد هاي دانشگاهي بر خوردارند و با سيستم قدرت کاملا در ارتباط."
کافی است این لینک را بخوانید تا کمی درباب این اظهارنظر تردید کنید.
http://www.roozonline.com/
archives/2007/06/005119.php
.
درضمن، نقد قدرت از جانب نواندیشان دینی سال هااست که دارد انجام می گیرد و بهای اش را هم دارند پرداخت می کنند. حرف من این است که آقای کلانتری در آن نقل قول یک جانبه به قاضی رفته اند و حکم شان بر صدق نیست. بحث پسرفت یا پیشرفت فرهنگی، بحث خطی نیست. دیدن زوایای مختلف است.
.
. نظریه قبض و بسط سروش یا تجربه دینی شبستری یا معنویت و عقلانیت ملکیان همه در نقد این نظر است. اتفاقاً در حوزه عمومی بحث میان روشنفکران سکولار و نواندیشان دینی، اگر صورت بگیرد، کمترین تنش را دارد. همین الان هم در همین نواندیشان چرخش دیگری دارد صورت می گیرد- دستکم در آن بخش که نگاه به تجربه ترکیه دارد- که موضوعات را از زاویه دیگری می نگرد. یا جلائی پور و علوی تبار. این که همین الان کدیور و حجاریان را اخراج می کنند و خطر انقلاب فرهنگی دوم مطرح است، خطر واقعی را نشان می دهد.
.
کافی است به مباحث همین ده یا پانزده سال اخیر ما درباب تجدد و سنت بنگرید، تا از ادبیاتی که در این زمینه هست، دریابید که عنوان پسرفت تمام واقعیت را پوشش نمی دهد. افت و خیز جامعه ما با این یکسونگری ها قابل تحلیل نیست. همین و بس. شاد باشید.

-- بردیا ، Jun 10, 2007

فکر کنم شما مفهوم قدرت را بد متوجه شديد. کسي حرف از مشکلات روشنفکران «ديني» با بنيادگرايان نزد. کتابهاي آنها درايران مشکل چاپ ندارد و سخنراني ها انجام ميگردد. خطر انقلاب فرهنگي دوم انديشمندان و فلاسفه را تهديد نميکند چون انها در انقلاب فرهنگي ( اول) تارو مار شدند و اصلا حضوري ندارند. روشنفکران «ديني» بانيان و عاملان «انقلاب» اول بودند.
.
روشنفکران «ديني» و دنباله روان انها با چالشهاي جدي نقد دين مواجهند و اولين مشکل انها برنتابيدن نقد ها و کوشش در کمرنگ کردن حضور انهاست . جالب است در چنين زماني به يکباره دوستان ياد گفتگو و دموکراسي ميافتند.
.
پويايي فرهنگ ثمره ي کار فرهنگيست نه سنت شکني روشنفکران «ديني». پويايي فرهنگ منحصر به چند نفر نيست و چند نمونه فردي ( اگر تازه داشته باشيم ) نماينده ي پيشرفت فرهنگي ما نميتوانند باشند. کار فرهنگي اموزش ميخواهد و بستر ازادي. در ايران ما هيچکدام را نداريم. متولي فرهنگ در ايران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است. بخش ديگر وزارت اموزش و پرورش و سازمان اموزش عالي ميباشد. شما اگر به ساختار اين وزارتخانه ها نظريبيندازيد و همين
طور برويد تا پايين و نهاد هاي زير نظرشان به وضعيت نهاد هاي فرهنگ ساز ايران اشنا ميشويد. نهادهاي غير دولتي فرهنگ ساز در ايران هم بسيار محدود و تحت کنترل است. جامعه ي ايران پيشينه ي فرهنگي قابل استفاده اي ندارد. شما نميتوانيد انرا با جامعه ي روسيه مقايسه کنيد. با کنترل دين ، ادبيات ما ، موسيقي ما ، هنرما داراي فقر شديدي بوده است. شخصن نميتوانم با وضعيت موجود حرفي از پيشرفت !فرهنگي بزنم. بلکه سر همان بررسي و نقد وضعيت کنوني ميمانم.
موفق باشيد

-- علیرضا ، Jun 10, 2007

دوست گرامی
آن چه من گفتم، ناظر بود بر آن چه آقای کلانتری گفته است. و نیاز به تکرار و نقل به قول نیست. بحث پیشرفت تنها در رابطه با پسرفت پیشنهادی ایشان نهاده شده است. بحث فرهنگ و فرهنگ سازی یا نظام آموزشی، بحث جداگانه ای است. درواقع، بحث بیشتر بر سر اهالی قلم- پسرفت یا پیشرفت- در این زمینه بود. که نظر من در تعارض با نظر ایشان و شما است. موضوع بد فهمیدن قدرت هم نیست. قدرت، به نظر من، بنیان روابط اجتماعی است. و این قدرت فقط دولت نیست. و تاروپود همه روابط اجتماعی و انسانی را در بر می گیرد. نقد قدرت و نقد فرهنگ مهم است. و این نقد از جانب روشنفکران دینی صورت گرفته و می گیرد. پیشنهاد می کنم به این سخنرانی سروش در باره کارنامه روشنفکران دینی مراجعه نمائید که در تاریخ چهارم آبان ماه 1385 در خانه عبدالله نوری ایراد کرده است. البته اگر مایلید.
http://www.drsoroush.com/Lectures-85.htm

-- بردیا ، Jun 11, 2007

ممنون.
شخصن به روشنفکران ديني احترام ميگذارم. افرادي که نام برديد سروش و شبستري و ديگران چالشهاي فراواني داشته و دارند. نقد انها در دايره ي دين ميتواند ارزشمند باشد و اين بخشي از نقد قدرت و فرهنگ در جامعه را هم در برميگيرد. ولي روشنفکران ديني هم با بن بست هاي جدي و زيادي در نقد فرهنگ و قدرت مواجه هستند. بن بستهاي فکري انها هم بن بستهاي جدي ان فرهنگ است. نقد يک فرهنگ و قدرت ( بخصوص ديني) نميتواند محدود به آثار روشنفکران ديني يا گروه مورد تاييد انها ، با ميزان حضور از قبل تعيين شده باشد، و اين مطلبيست که هنوز عملن انها و تاييد کنندگانشان درک نکرده اند.
موفق باشيد

-- علیرضا ، Jun 12, 2007

آقای محمّدپور، از شما انتظار چندانی نست؛ امّا دست کم اگر درست فکر کردن را یاد نمی گیرید ای کاش فکر کردن را می آموختید. اگر نویسنده بودن را یاد نمی گیرید، ای کاش نوشتن یا نقد کردن را یاد می گرفتید. اگر خواندن را یاد نمی گیرید ای کاش خواننده بودن را یاد می گرفتید. ای کاش یک بار از روی صحبت های خودتان و یک بار از روی نوشته های عبدی کلانتری می خواندید و سعی می کردید هر دو را به یاد آورید. این کاری ست که من هربار پس از پاسخ های شما به نوشته های کلانتری می کنم و هیج وقت هیچ چیز از گفته های شما عایدم نمی شود. جالب است که کلانتری حتّی جواب شما را هم نمی دهد و شما باز ادامه می دهید. کدام بحث آقای عزیز؟ کدام گفتگو؟

-- تانیا ، Jul 13, 2007

مقاله ی محمد پور با این ایراد آغاز می شود که چرا کلانتری کتاب دوستدار را درخشان نامیده است و او «مجاز نیست» در نوشته اش به داوری بپردازد . تازه این حرف( و باقی حرف هایش) را به چه روشی هم بیان می کند . مقاله ی او پر از احکامی است که به شکل پرسش صادر شده اند و حتی یکی از کامنت گذاران آنها را شمرده (24 تا) و با اصرار از کلانتری می خواست به این «سوال ها» جواب بدهد !

به هر حال درباره ی اینکه یک روشنفکر حوزه ی عمومی ( معلوم نیست چرا کلانتری را روزنامه نگار نامیده است) آیا باید در نوشته هایش اندیشه ای را خوب یا بد بداند گمان نمی کنم نیاز به توضیح زیادی باشد و معلوم نیست چرا کلانتری به خاطر مهم دانستن اندیشه های دوستدار ویا حتی خیلی مهم دانستن اندیشه های او مقصر قلمداد شده است . مگر علاقه به اندیشه ای و تبلیغ آن ( اگر بتوان این واژه را به کار برد ) چیز عجیبی است .

و اما الله :

می گوید که به مسلمانان جهان توهین شده است (جالب است و کلانتری هم در یکی از کامنت هایش اشاره ای دارد که محمد پور مدام از توهین به میلیون ها و میلیاردها سخن میگوید) . حال چه کسی معیار توهین را معلوم می کند . لابد وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ( من که نهاد دیگری را که چنین ادعایی کند نمی شناسم!) . اگر کمی فکر کنید یادتان می آید که گالیله نیز نزدیک بود به خاطر توهین به مقدسات زنده در آتش بسوزد و یا همین حالا اگر به عده ای از مسلمانان کشورهای عربی بگویید که ادرار پیامبر اسلام متبرک نبوده به مقدساتشان توهین کرده اید ( گویا در این باره اخیرا در مصر بحث عالمانه و مقدسی در جریان بود) . حال سوال ساده ای که به ذهن می رسد این است که به راستی چگونه در این« زمانه» کسی پیدا شده می گوید این حرف ها را نزن چون توهین به مقدسات من (ببخشید ! توهین به مقدسات میلیون ها مسلمان ) است !؟


در ضمن این مقاله پر از ایرادات تئوریک پیش پا افتاده است (مثلا جایی که درباره ی دموکراسی حرف زده) که ارزش بحث ندارند .

-- رضا ر ، Jul 15, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)