خانه > نيلگون > سياست > بومي گرايیِ ضداستعماریِ مريم جميله خانه > نيلگون > فرهنگ > بومي گرايیِ ضداستعماریِ مريم جميله | |||
بومي گرايیِ ضداستعماریِ مريم جميلهنوشتة عبدی کلانتری *** در ميان سخنگويان اسلام ، تعداد زناني که صداي آنها برُد زيادي داشته باشد و نوشته ها و کتاب هاي شان به اندازهء مردان از نفوذ و اعتبار برخوردار باشد ، به تعداد انگشتان دست هم نمي رسد. در اين ميان، نام مريم جميله بدين لحاظ شناخته شده است که مقاله ها و کتاب هاي او در ميان مسلمانان خوانندگان بسيار دارد و اين نوشته ها به زبان هاي متعدد ترجمه شده اند از جمله اردو، عربي، فارسي، ترکي، بنگالي، و اندونزيايي. مريم جميله تعليمات اسلامي خود را به طور عمده در پاکستان زير زعامت مولانا مودودي، گذرانده است. از ميان کتابهاي او که به زبان انگليسي در پاکستان و هند منتشر شده اند مي توان از اين ها نام برد: اسلام و سکولاريسم نگراني اصلي مريم جميله در آثارش آن است که اسلام با پذيرش تجدد و ارزش هاي فرهنگ غربي ، و زندگي مُدرن، روح و توان يا اصالت خود را از دست بدهد. او حامي سنت اسلامي در تماميت خود است و در اين رابطه مي نويسد: «لازم است که اسلام را در تماميت اش بپذيريم؛ نه تنها قرآن، حديث، وسنت ، بلکه هرچهار امام و تفسيرهاي ارتدکس سنتي آنها را همراه با ميراث تصوف يا عرفان، کليهء هنرها و علومي که در تمدن اسلامي توسعه پيدا کرده اند، و تمام ميراث زيبايی شناختي و فرهنگي سراسر تاريخ اسلام تا سال ۱۹۲۴؛ سالي که کمال آتاتورک خلافت را برانداخت و کشورش را تبديل به دولتي يکپارچه سکولار کرد.» انتقاد مريم جميله از سکولاريسم در جهان اسلام شامل آن گروه از اصلاح طلبان ديني نيز مي شود که از اوايل قرن بيستم ميلادي تا کنون سعي داشته اند ارزش هاي ليبرالي غربي را که همان ارزش هاي سکولاريسم و تجدد بوده، وارد پيکرهء آموزه هاي اسلامي کنند و اسلام را به همان مسيري بکشانند که مسيحيت و يهوديت در غرب پيمودند. او اين مصلحان را به «غرب پرستي» متهم مي کند، به اين معني که آنها قصد دارند دين را از زندگيِ اجتماعي و سياسي حذف کنند و محدود به اعتقاد شخصي افراد سازند. مريم جميله اعتقاد دارد اين گرايشي است که جامعهء اسلامي را در برابر قيادت و استعمار بي دفاع مي کند. مريم جميله در کتاب «اسلام و مدرنيسم» با قاطعيتي ضد استعماري مي نويسد: «مدرنيست هاي بومي ما قصد دارند اسلام را در قالب هاي سکولاريسم مُدرن بريزند و با اين کار به ميسيونرهاي مسيحي و امپرياليست هاي خارجي ياري رسانند. در حقيقت مدرنيست هاي ما مؤثرترين عاملانِ اجرايي اهداف امپرياليست ها هستند.» از همين زاويه، مريم جميله از محمد عبده و اميرعلي، آغازگران تجدد در اسلام به شدت انتقاد مي کند. او مي نويسد: «تمايل شيخ محمد عبده به همکاري با اهداف امپرياليسم انگليس و سازش اسلام با زندگي مُدرن، جز زيان نتيجه ای نداد. او درها را گشود تا غرب زدگان يک به يک فعاليت اش را دنبال کنند.» مريم جميله معتقد است اصلاح طلبان ، دچار عقدهء حقارتِ بومي اند و مي پندارند با کسب ارزش هاي غربي از عقب ماندگي به در مي آيند. او مي نويسد: «پيشاهنگان تجدد و غربي شدن در جهان اسلام ، افرادي نظير سيد احمدخان، شيخ محمد عبده ، قاسم امين ، شيخ علي عبدالرازق ، دکتر طاها حسين ، ضيا گوکالب ، و مصطفا آتاتورک ، همه افراد ميان مايه اي هستند که در چنگال عقدهء حقارت عظيمي دست و پا مي زنند؛ حقارتی ناشي از عقب ماندگي و تسليم و تحقير شرق در بارگاه غرب امپرياليست.» تجدد امپرياليسم سياسي از امپرياليسم فرهنگي جدا نيست. سرسپردگي به ارزش هاي فرهنگي غرب ، عقدهء حقارت فرهنگي و تنفر از خود ، باعث سترون شدن ارزش هاي معنوي و اخلاقي بومي می شود که نه تنها رهايي بخش نيست بلکه قيادت به استعمار را تشديد می کند. ضدکولونياليسم «تنگناي کنوني ما برآيند مستقيم و اجتناب ناپذير بهره کشي درازمدت استعماري است. [البته] خود مسلمانان بايد در وهلهء اول مسؤليت سقوط و انحطاط را به گردن بگيرند. اما نيروهاي امپرياليستي نيز وظيفهء فرهنگ زدايي از ما را به شيوه اي علمي و روش مند چنان عملي ساختند که ما هرگز نتوانيم دوباره قد راست کنيم و نيروي حياتي خود را بازبشناسيم. در عوض ، گروهي از زبدگان ليبرال را در ميان ما به وجود آوردند که ايمان و ميراث فرهنگي و تاريخي خود را با ديده اي بي تفاوت مي نگريستند. طولی نکشيد که همين بی تفاوتی به تحقير آشکار فرهنگ خودي تبديل شد.» به گمان مريم جميله ، مدرنيته معادل شکست و قيادت مردمان غير غربي بود. آشنايي مريم جميله با فرهنگ آمريکايي به او کمک مي کند که اين وضعيت قيادت آميز توأم با احساس حقارت و تنفر از خود را با وضعيت سياهپوستان در جامعهء آمريکا مقايسه کند و درس هاي مشابهي از تجربهء جنبش آزاديخواهانهء سياهان فراگيرد. جميله قيادت فرهنگي را به مراتب از قيادت سياسي مهلک تر ارزيابي مي کند. قيادت فرهنگي ، مقاومت سياسي در برابر استعمار را از توان مي اندازد. مريم جميله براي اثبات اين نظر ، به نوشته هاي مردان سفيدپوست اروپايي که عاملان استعمار در مصر، هندوستان، پاکستان و کشورهاي ديگر بوده اند رجوع مي کند تا نشان دهد آنها به بوميان زير سلطهء خود چگونه مي نگريستند و چه طرح هاي براي فرهنگ زدايي آنها به اجرا مي گذاشتند. علما و روشنفکران مريم جميله به روشنفکران پيشنهاد مي کند که آنها بايد توجه خود را به نقد مدرنيته و کولونياليسم معطوف بدارند. مدرنيت و تجددي که با شعارهاي ترقي و پيشرفت ، همواره به تضعيف ريشه هاي فرهنگي و ديني بومي مي پردازد. مريم جميله مي نويسد: «اين به مراتب تهديدي خطرناک تر از اشغال سرزمين هاي فلسطين توسط صهيونيست هاست.» مقاومت «ضد استعماری» مأمون فَندي ، رئيس بخش خاورميانه در «انستيتوي بين المللي مطالعات استراتژيک» دربارهء اين نوع جهادهاي به اصطلاح ضداستعماري بر اين باور است که جهاديان اکنون به مرحله اي از مبارزه رسيده اند که گمان مي کنند هرچه بيشتر به کشتار در ميان خودشان دامن بزنند (کشتار عراقي توسط عراقي، افغاني توسط افغاني ، مسلمان توسط مسلمان) چنين تاکتيک هايي به ضرر آمريکا تمام خواهد شد. او مي گويد: «آنها گمان مي کنند با اين کار به آمريکا ضربه مي زنند. اکنون همهء دنيا نگران اورانيوم غني شده است. اما خطر واقعي ، اسلام غني شده است. شيعي گرايي و سني گرايي غني شده است.» يک نويسندهء اهل عربستان سعودي به نام وجيهه الهويدر در انتقاد از اين ذهنيت چنين نوشته است: وقتي که نمي توني يک باغ آباد تو شهر خودت پيدا کني ولي سرهرکوچه اي که نگاه مي کني يک مسجد مي بيني ــ بدون که توي يک کشور عرب هستي. Thomas Friedman, The Silence that Kills
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
او در ۲۷ سالگي به اسلام روي آورد و نام خود را به «مريم جميله» تغيير داد.
-- Alireza ، Apr 23, 2007az che naami be in naam taghiir daad
?
عبدی عزيز،
دو نکته: يکی اينکه خوب بود اسم اصلی اين مريم جميله را میآورديد و بعد میگفتيد اسماش را عوض کرده است: اسم اصلی مارگارت (پگی) مارکوس است.
ديگر اينکه اين «مولانا معدودی» (!) شما، همان سيد ابولعلاء مودودی پاکستانی نیست؟ من نفهيدم مودودی چطور در متن شما تبدیل به معدودی شده است. لطفاً اگر نام درست همين مودودی است، اصلاحاش کنيد و اگر «معدودی» است، توضيح بدهيد که اين معدودی (که به احتمال قريب به يقين در املای ناماش اشتباه کردهايد) چه کسی است؟
بد نبود لينک دو سه مطلب به زبان انگليسی را هم دربارهی مريم جميله میآورديد از جمله همين لينکی که بالاترين لينک در گوگل است و مصاحبهای است با اين خانم:
-- داريوش محمدپور ، Apr 23, 2007در پاسخ به داريوش محمدپور ـــ داريوش عزيز، حق با شماست. «مولانا سيد ابوالعلي مودودي» درست است. از اين نکته بيني تشکر مي کنم و از خوانندگان پوزش مي خواهم. در ترجمهء نامهاي عربي ، اردو ، و ترکي هميشه اين مشکل براي من پيش مي آيد./// از لينک مصاحبه با مريم جميله هم متشکرم، من آنرا نديده بودم. در مطالب نيلگون، ترجيح من آن است که در وهلهء اول به منابع آکادميک و کتاب هاي دانشگاهي رجوع کنم که روي هم رفته از سايت هاي اينترنتي قابل اعتماد تراند. /// در متن ، به سابقه و تغيير نام مريم جميله اشاره کرده ام، اما اينکه نام اصلي او چه بوده، به نظرم مهم نيامد. چرا اين نکته براي شما اهميت دارد؟ آيا فکر مي کنيد اين نکته که در خانودهء مسلمان به دنيا نيامده ، عقايد او را مورد شبهه قرار مي دهد؟ برخي از صحابه پيامبر و مسلمانان سرشناس در تاريخ مسلمان زاده نبوده اند. براي من مهم و شگفت انگيز اين بود که نوشته هاي او در هند و پاکستان و اندونزي چنين تأثير گذار بوده است. به نظر مي رسد جهان اسلام در شرق آسيا به کلي کهکشان ديگري است!/// هم اينک در سايتي خواندم که جلد پنجم دايرةالمعارف سيره رسول اكرمصلي الله (نقش زن مسلمان در جامعه) مقالاتي از مولانا سيد ابوالعلي مودودي، مريم جميله ، يوسف قرادوي ، مرتضي مطهري، دكتر باهنر ، محمدتقي مصباح يزدي ، افضل الرحمن، محمد ظهيرالدين ندوي، دكتر ترابي، محمد قطب به چاپ رسانده است. /// عبدی کلانتری
-- Abdee Kalantari ، Apr 23, 2007بيشتر سخنان وجيهه الهويدر در مورد ايران هم صدق مي کند.
عبدی عزيز،
ممنونام از پاسخ به موقع. من دربارهی اسم اصلی مريم جميله هيچ داوری نکرده بودم؛ نه مثبت نه منفی. هيچ چیزی هم در نظرم نبود، جز اينکه به «دادهها» چيزی افزوده شود. همين و بس. در نتيجه اصلاً برای من «مهم» نيست. افزوده شدن يک «داده» از اين دست، هيچ چيزی به مجموعهی داوریهای من نمیافزايد. درست مثل اينکه بدانم تاريخ تولد عبدی چیست. دانستن تاريخ تولد عبدی شاخصهايی را به من میدهد، اما هيچ کمکی در شناختن شخصيت و مشی فکری عبدی نمیکند. لذا من واقعاً معنای اين کنايه و نيتخوانی شما را نمیفهمم. لزومی ندارم هر بار که تذکری صادقانه از کسی میشنويم به جای اندکی فاصله گرفتن، آن را وارونه بفهميم و دنبال تفسير کردن تک تک حرفهای او باشيم.
درست گفتهايد که جهان اسلام در شرق آسيا کهکشان ديگری است. خوبتر آن است که بيشتر دربارهی آنها مطالعه شود و تکثر جامعههای مسلمان را بهتر درک کنيم.
(با شرمندگی، اين را هم اصلاح بفرماييد: به جای «افضل الرحمن» بايد بنويسيد: «فضل الرحمان»).
-- داريوش محمدپور ، Apr 23, 2007اقاي داريوش محمد پور: چرا فكر ميكنيد كه همه بايستي مثل شما فكر و رفتار كرده و مثل شما به نويسند.؟ مگر اين قانونه كه نويسنده در زير نوشته اش بايد چندين لينك به زبان انگليسي--- راستي چرا فقط به زبان انگليسي؟ چرا نه به زبان آلماني و فرانسوي و عربي و غيره؟.... را هم بياورد.؟ ايا خود شما در هر نوشته تان بيوگرافي رفرنس ها را همراه چندين لينك به زبان انگليسي درج ميكنيد.؟ بر عكس. هر وقت كه پيامگزارانت به شما انتقاد ميكنند كه مثلا چرا موضوعي را خوب توضيح نداده ايد عذر شما اين بوده كه با عجله نوشته بوديد و هميشه هم قول داده ايد كه در اينده مبسوط خواهيد نوشت كه هيچوقت به قولتان هم وفا نكرده ايد.
راستي شما كه هم عاشق قرآن هستيد و هم عاشق مولوي و حافظ و ديگر شاعران عرفان و هيج شبي را هم بدون خواندن چندين سطر از اينها سر به بالين نمي گذاريد مگر نمي دانيد كه قرآن شاعران را منحرف مي نامد.؟ شما چطوري اينهمه تضاد با خود داريد.؟ نكنه مثل استادت دباغ( يا همان دكتر سروش) به عشق خودت ميخواهيد بخشي ار قرآن را كه به نفعت هست قبول كرده و بخشي را ناديده بگيريد.؟ مثل آن يكي استاد منحرفت يعني مولوي كه گفت " ما ز قران مغز را بر داشته ايم.... پوست را بهر خران بگذاشته ايم." اگر شما قرآن را حرف خدا ميدانيد ايا ميتوانيد بيسوادي مثل من را روشن كنيد كه چرا خداي قادر و توانا حرفهايي زده كه به درد خر ميخوره.؟ مي بينيد چقدر تضاد دروني داريد.؟ ايا بهتر نيست كه بجاي قبول وكالت دفاع ار عرفان و اسلام يه ذره به خودتان توجه مي كرديد.؟ اينمهم حرف قرآن در باره شعرا."
آيا شما را آگاه كنم كه شياطين بر چه كساني فرود مي آيند؟ بر بسيار ياوه گويان گناهكار. آن ها كه خبرها و موضوعات غالباً نادرست را مي پراكنند، و بر شاعران، كه گمراهان از آن ها پيروي مي كنند. آيا نمي بيني كه در هر وادي سرگشته اند و چيزهاي ناشدني و غير عملي بر زبان مي آورند؟!
و نه بر كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند، خدا را بسيار ياد مي كنند و پس از آنكه ستم ديدند پيروز مي شوند. ستمكاران خواهند دانست به چه بازگشت گاهي خواهند شتافت. ( 227 – 221 شعراء )
-- Nima ، Apr 24, 2007عبدی عزيز،
ببخشيد که دوباره جسارت میکنم و توضيح تازهای میافزايم. شما صادقانه میگوييد که: «در ترجمهء نامهاي عربي ، اردو ، و ترکي هميشه اين مشکل براي من پيش مي آيد». من اين حرف را باور میکنم. اما مسألهای عميقتر هم داريم:
عبدی کلانتری دارد دربارهی فرهنگها و جامعههای شرقی کار علمی میکند. اما از قرائت درست آيههای قرآن عاجز است، اسامی را غلط مینويسد: به جای «مودودی» مینويسد: «معدودی»، به جای «قرضاوی» مینويسد «قراداوی» و چيزهايی از اين است (دقت کنيد که اينها اشتباه تايپی نيستند؛ نويسنده آگاهانه فکر میکرده املای درست همينهاست که نوشته است). اين يک چيز را آشکار میکند: عبدی به انگليسی میخواند، اما به فارسی مینويسد. عبدی خود را از مراجعه به متون اصلی فارسی، عربی، اردو و ترکی بینياز میداند. اگر به آنها نيازمند بود، کافی بود يک بار اسم را ببينيد تا هميشه به يادش بماند. عبدی اساساً توجه چندانی به متون پايه و زبان اصلی ندارد. عبدی از غرب میآموزد. واسطه و وسيلهی اصلی علمآموزی و جامعهشناسی او آن چيزی است که از کتابهای آکادميک و علمی غرب میآموزد. اين فینفسه چیز بدی نيست و خيلی هم خوب است که محقق و نويسنده از متون آکادميک غرب استفادهی وسيع بکند. اما غافل بودن و احساس استغنا کردن از متون اصلی، داوری آدمی را مخدوش میکند و راه را بر خطاهای عميقتر بعدی هم میگشايد.
اميدوارم در این داوری، چندان به راه افراط نرفته باشم. اما چون ديدم اين اشتباهات در نوشتههای عبدی فراوان خود را نشان میدهد، گمان بردم لابد بروز اين خطاها دليل عميقتری دارد. بعيد است کسی که کارش جامعهشناسی فرهنگها و کشورها و تمدنها باشد و اين همه دربارهی اسلام نوشته باشد، اين همه خطاهای مرتب و مکرر مرتکب شود، مگر اينکه اساساً به زبانهای اصلی بیاعتنا باشد.
با اعتذار فراوان،
د. م.
-- داريوش محمدپور ، Apr 24, 2007کامنت اخر اقاي داريوش جاي شگفتي دارد اينکه چرا اقاي کلانتري در نام اشخاص به زبان عربی اشتباه املايي داشته است نفهميدم چه ارتباطي به انچه اقاي داريوش از جامعه شناسي و بحث های ديگر او استنباط کرده است دارد. ايا اين رابطه را نيز چون ديگر نوشته هاي خود او در عرفان بايد جست؟ بايد به ايشان ياداور شد دچار خود بزرگبيني ميباشد. ايشان صرفا به عنوان شخصي مدافع اسلام در دنياي وب شهرت دارند نه بيش. در مرور نوشته های ايشان با شخصي مواجه ميشويم که انديشه سازگاري ندارد. ايا ديدن کمنت بالا از ايشان با اين سابقه ي درخشان جاي شگفتي دارد؟ دو پهلو گويي ايشان نه تنها در نوشتار ايشان پيداست بلکه شخصيت چند گانه ي ايشان در برخورد ها و انکار ها هم کاملا اشکار است. من فکر ميکنم اگر اقاي جامي اينقدر به دوستشان علاقه دارند يک بخش در راديو زمانه درست کنند و اسمش را بگذارند مدافعين اسلام حقيقي که ايشان و دوستانشان آنجاکار کنند. ايشان که اينهمه به نقد هاي اجتماعي اسلام حساسيت دارند و چون بخشي از زندگيشان کورکورانه بدون اينکه ببينند طرف مقابل چه ميگويد بعنوان يک مسلمان مينيمال! چه چيز جز پارادکس هاي نوشتاري و گفتاري و مدافعات کورکورانه نشان خواننده هايشان داده اند؟ ايشان چون هميشه در انديشيدن ناتوان ميمانند به درو ديوار زده ، ژست های عرفاني ميگيرند يا در جمع گري هاي خويش به تمسخر طرف غايب مينشينند و به تاييد يکديگر ميپردازند. ايشان که اسلام را ميشناسند چگونه هميشه ما را وعده به شناخت ان در اينده ميدهند يا اينکه ميبايست چون ايشان تخدير ايدوولوگي شد و دنياي درون معنوياتش را کشف کرد! اين در حالسيت که عبدي کلانتري بارها اينجا ياد اور شد به تاثيرات اجتماعي اين دين ميپردازد و نيکفر ياداورشد ما به «ذات» ان کار نداريم. ما انچه تاکنون در تاريخ رخ داده و بنام تمدن اسلامي وجود داشته بررسي ميکنيم.
چگونگي فرديت انسان و تربيت او در ان جهانبيني با تحليل هاي روانشاختي نيز کاملا قابل تجزيه و تحليل است. خدمت اقاي محمد پور بگويم از نظر من ايشان چيزي جز يک محصول ايدوولوگيک نيستند. محصولي که نه تنها مانند خيلي ايرانيان غير مومن و غير متدين فرهنگ ديني را دارند بلکه به عنوان يک مسلمان تربيت گشته ي يک سيستم بطور خودکار وظايفي را بر دوش دارند. از نظر من ايشان نماينده ي دانشگاهي سيستم حکومتي ايران هستند. بنوعي هيچ حکومتي براي امثال ايشان ايده ال تر نميتوانست باشد. حکومتي که فقط خطا ميکند و تصوير نا مناسبي از اسلام به نمايش ميگذارد. حکومتي اسلامي که راه بسوي دموکراسي اسلامي را ميتواند برود. بنظر من انسان ديندار ي چون ايشان نه تنها از فرصت هاي ان سيستم استفاده ميکند هر دقيقه اماده است بنام ارزش هاي جديد از موهبات ديگر استفاده کند و معنو يات خويش را تبليغ . موفق باشيد ـ عليرضا
-- علیرضا ، Apr 24, 2007در پاسخ داريوش محمد پور ـــ داريوش عزيز، باز هم ممنون از هشدار و تذکر شما. حدس مي زنم قصد داريد تذکر دهيد که بدون دانش از زبان عربي و خواندن قرآن و احاديث به اين زبان ، يک نويسنده ، منتقد، محقق ، يا جامعه شناس، چندان صلاحيت اظهار نظر در مورد اسلام را ندارد. اگر منظورتان اين است، اشتباه مي کنيد! از ترجمهء نادرست دو سه نام خاص ، نمي توان به آن نتيجه رسيد. من پاي هرآنچه در مورد بررسي و نقد فرهنگ ديني نوشته ام مي ايستم مگر اينکه دوستان و منتقداني نظير خود شما ، با استدلال و شناخت کافي از علوم اجتماعي غربي که لازمهء نقد فرهنگی است، بتوانند نشان دهند در کجا به راه خطا رفته ام. شک نيست خواندن متون اوليه در هرزمينه اي براي داشتن تخصص در آن زمينه لازم است : زبان يوناني براي فلسفه و دراما؛ هر سه زبان عبري و لاتين و عربي براي اديان سامي ، پارسي باستان براي زرتشتيت ، و البته همهء اين ها به اضافهء يافته هاي باستان شناسانه براي رشتهء تاريخ. اما خارج از حوزهء «تخصص» ، در هرزبان اروپايي ميزان منابع و تعداد متخصصان بدان اندازه هست که کارمنتقدان فرهنگي اي چون مرا راه بيندازد. مثل هميشه غربی ها ـــ و فقط غربی ها ، نه خود ما ايرانی ها ـــ کار را آسان کرده اند! فراموش نکنيد ما درباره يک دين صحبت مي کنيم: موضوعي به مراتب ساده تر و محدود تر از رشته های تاريخ، فلسفه، ادبيات ، و هنرها. اين تذکر شما را هم آويزهء گوش خواهم کرد تا متوجه خطاپذيری خود باشم: «غافل بودن و احساس استغنا کردن از متون اصلی، داوری آدمی را مخدوش میکند و راه را بر خطاهای عميقتر بعدی میگشايد.»/// عبدي کلانتري
-- Abdee Kalantari ، Apr 24, 2007عبدی عزيز،
توضيحات به قدر کافی روشن بود. چيز زيادی نمیخواهم بر آن بيفزايم. نکاتی را که میخواستم به آنها اشاره کنم به خوبی رسانده شدهاند. خودت هم خوب و منصفانه توضيح دادهای. فقط يک نکته را اصلاح میکنم: من هيچ جا نگفتم که کسی که چنين باشد و
چنان نباشد «چندان صلاحيت اظهار نظر در مورد اسلام را ندارد». بحث من اصلاً بر سر صلاحيت داشتن يا صلاحيت نداشتن نيست. اي داوری نرماتيو است نه داوری سرد و انتقادی.
من خيلی روشن میگويم که اگر کسی بر متنی اشراف و احاطه نداشت باشد، داوریاش دربارهی آن متن مخدوش خواهد بود، ضعف خواهد داشت و احتمالاش بسيار زياد است که تفسيرها و داوریهایاش از آن متن خطا باشد. در مقام مقايسه، کسی که متن را هم به خوبی بشناسد و مثلاً عربیدان طراز اولی هم باشد، لزوماً رأیاش دقيق، منصفانه و علمی نخواهد بود. ممکن است يکی در علوم عربيت، در فقه، در صرف و نحو و کلام استادی دانشمند باشد، اما وقتی پای داوریها به ميان میآيد، داوریاش سخت جزمی باشد.
اما میشود تعادل بر قرار کرد. مغز حرف مرا خودت به خوبی تکرار کردهای: احساس استغنا، توهم درست بودن و علامهی دهر بودن را به آدم میدهد و راه جستوجو و پرسشگری و نقد مدام خویشتن را میبندد. ما علاوه بر نقد ديگران، به نقد خود نياز شديداً محتاجايم. و گمان نمیکنم در اين نکته با من اختلافنظری داشته باشی.
با مهر،
د. م.
-- داريوش محمدپور ، Apr 24, 2007کامنت عليرضا را تازه خواندم. واقعاً شاهکار است. دست مريزادی بايد به راديو زمانه گفت که جسارت میکند و اين کامنتها را منتشر میکند. واقعاً کامنت بسیار درخشانی است: سرشار از توهم و تصورهای خودبافته. گاهی اوقات يک حملهی بد به آدم، کار هزاران دفاع را میکند. عميقاً خرسندم از اينکه میبينم کسانی که با مشی فکری من مخالفت دارند، به قدر ذرهای از وجود و زندگی و انديشه من چيز نمیدانند و مدام در حال خيالبافی هستند. سخت خرسندم از این بخت (واژگونه) که نصيبام شده است!
يک دنيا ممنونام عليرضا! هيچ وقت در هيچ جا به اين صراحت و بیپردگی نظرت را دربارهی من نگفته بودی. عالی بود. شب مرا روشن کردی! کاش اين همه که اين طرف و آن طرف وب با تلويح و تصریح به داريوش محمدپور کنايه میزنی، حرفهايی از جنس همين سخنان را هم کنار آنها میگذاشتی و کار خلقی را آسان میکردی. خوب، حالا کردی و چه خوب کردی.
-- داريوش محمدپور ، Apr 25, 2007آقای داریوش میم شما انتقادات رفیقتان را بدون ذکر ماخذ استفاده کرده اید:
http://rendane.blogfa.com/post-86.aspx
انتقاد شما هم به اندازه انتقاد رفیقتان بی مایه است. از تلفظ غلط اسمهای خاص غیر فارسی در زبان فارسی هیچ ارزیابی درباره ماهیت مقاله هایی در علوم اجتماعی نمیتوان کرد.
-- qolang ، Apr 25, 2007لطفا کمی برای انتقاد کردن زحمت بکشید. شما ماه هاست به عبدی کلانتری بند کرده اید و در این مدت از ارائه حتا یک نقد حساب شده و سرپا عاجز بوده اید. یا شاید تنبلی فکری هم ناشی از معنویت بی حد است؟
جناب آقاي داريوش محمد پور!
-- سعيد جهانيان ، May 26, 2007به اعتقاد بنده شما نبايد بيش از حد با كسي كه چندان در بند منطق نيست وقت خود را تلف كنيد.
داريوش محمد پور و عبدي كلانتري عزيز،
ملاك برگردان نام هاي غير ايراني به فارسي نمي تواند ترجمه هاي فارسي ديگران باشد. چه بسا ديگران هم به خطا رفته باشند. براي برگردان درست نام هاي غيرايراني به فارسي چندين كتاب مرجع مفيد و تا حد زيادي قابل اعتماد هست كه ويراستاران هميشه آن ها را دم دست دارند. يكي از آن ها:
"شيوه نامه ضبط اعلام انگليسي در فارسي" اثر ماندانا صديق بهزادي -از ويراستاران كتابخانه ملي ايران- است كه توسط مركز نشر دانشگاهي منتشر شده است.
و ديگري
"فرهنگ تلفظ نام هاي خاص" اثر فريبرز مجيدي كه انتشارات فرهنگ معاصر در سال 1381منتشر كرده است.
در هر دو اين شيوه نامه ها، نامها به ترتيب الفبايي آمده است و با مقايسه ميتوان تلفظ يك نام خاص را بدست آورد.
-- حميد پيماني ، Jun 6, 2007