خانه > نيلگون > فرهنگ > مرجان ساتراپي در نيويورک | |||
مرجان ساتراپي در نيويورکنوشتهء عبدی کلانتری در يک شب بارانيِ ماه اکتبر مرجان ساتراپي مؤلف يکي از پرفروش ترين کتابهاي سالهاي اخير در اروپا و آمريکا، کتاب مصور «پرسپوليس» ، به نيويورک آمد و براي جمعي از طرفدارانش صحبت کرد. مرجان ساتراپي نوعي از مؤلف و هنرمند است که در غرب به آنها «کاميک آرتيست» مي گويند ؛ يعني کسي که قصه هايش را به شکل سريالهاي مصور بيان مي کند ، با امضا و سبک متمايز خودش و جهان بيني خاص خود اين هنرمند. مرجان ساتراپي با کتاب اولش «پرسپوليس» به شهرت رسيد که خاطرات خود اوست به زبان تصوير از سال هايي که او در تهران بزرگ مي شد و انقلاب سال ۱۳۵۷ و سپس جنگ هشت ساله با عراق را تجربه ميکرد. کتاب دوم ساتراپي ادامهء کتاب اول بود که به نام «پرسپوليس ۲» منتشر شد و خاطرات او را از سالهاي دبيرستان و دانشگاه در اطريش در برمي گيرد . اين دو کتاب که نخست به زبان فرانسه و سپس انگليسي به بازار آمدند پرفروش شدند و براي نويسندهء خود شهرت و محبوبيت جهاني آوردند. *** {صداي مرجان ساتراپي را مي شنيديم که در مورد فمينيسم و راه و رسم نوشتن به اصطلاح «زنانه» سخن مي گفت.} مرجان ساتراپي چندين کتاب براي کودکان نوشته اما کتاب سومي که از او به زبان انگليسي منتشر شد «دوخت و دوز» نام داشت که باز هم به زبان تصوير، داستان دوخت و دوز و ترميم بکارتِ دختراني را حکايت مي کند که در ايران مي خواهند شوهرشان در شبِ اول ازدواج احساس غرور و افتخار کند. داستانهاي مرجان ساتراپي با رنگ سياه و سفيد، نام «خاطرات» به خود گرفته و با شرکت خود او و اعضاي دور و نزديک خانواده اش تحقق مي يابند ، اما اين داستانها به هيچ وجه «خصوصي» نيستند. آنها با جنبه هاي مهمي از فرهنگ و سياست سر و کار دارند و با نگاه طنزآلود و تلخي که قضاوت نمي کند ، با آشنايي زدائي و حفظ فاصله ، و با واقعيت گراييِ بي طرفانه و حتا معصومانه ، از اعتقادات ديني ، از رفتارهاي مألوف اجتماعي ، از حجاب و روسري ، از تئوکراسي ايراني و کاتوليسم متعصب اروپايي ، از شاه شاهان در عصر پهلوي و از مشکلات جنگ در رژيم ديني گزارش مي دهند. او اين گزارش ها را از راه روايت ماجراهاي خودش و خانواده اش ترسيم مي کند ، خانواده اي که شجرهء اشرافي و قاجاري دارند اما روشنفکرانش به چپ گرايش نشان مي دهند ؛ مرجان ساتراپي هم با همان نوع حساسيت به خوبي روابط طبقاتي را در هر دو نظام شاهي و شيعي نشان مي دهد. هدف طنز تصويري مرجان ساتراپي انواع جزم انديشي هاي فرهنگي ، ديني و سياسي است. او اين کار را با بي احترامي و زخم زبان نمي کند ، بلکه با فاصله گيري و حسي از اعجاب و حتا ناباوري ، از ديد کسي که کنار ايستاده و از هر لحاظ خود را بيرون از موضوع واقعه مي بيند انجام مي دهد. کسي که درک نمي کند براي مثال چرا در کلاس درس طراحي و نقاشي آناتومي انسان ، معلم مسلمان اصرار دارد که او به جاي نگاه کردن به مدل زندهء مردي که موضوع نقاشي است بايد نگاهش را تمام وقت به در کلاس بدوزد و همانجور موضوع را نقاشي کند! البته ساتراپي مي تواند با همان حالت بيگانه از بيرون ، خودش را هم زير ذره بين بگذارد و ضغف ها و ابهام هاي شخصيت خودش را بکاود. {مرجان ساتراپي که سياه مي پوشد و به راک متال گوش مي دهد و پشت سرهم سيگار مي کشد با همان لهجهء فرانسوي اش راجع به اخلاقياتِ سلامت بدن از يک سو و اخلاقياتِ لذات جسماني همچون لذت سيگار و سکس و غذا از سوي ديگربه شنوندگان اش چنين مي گويد:} اگر چيزي که به من سي چهل لذت داده سرانجام مرا بکشد ، بگذار بکشد! من ترجيح مي دهم بوسيلهء عشق زندگي ام کشته شوم تا تصادف ماشين يا يک تروريست يا جورج بوش!» کتاب تازهء مرجان ساتراپي داستان هشت روز آخر زندگي مردي است که در واقعيت، عموي مادر مرجان بوده. مردي با طبع هنرمندانه که عشق زندگي اش موسيقي و نواختن تار است اما همسر او در يک لحظهء عصبانيت و قال و مقال خانگي تار او را خرد مي کند. اين مرد که ناصرعلي خان نام دارد خود تصميم به مردن مي گيرد و ما دليل اين تصميم را در يک سلسله فلاش بک و فلاش فوروارد (رجوع به گذشته و آينده) در برخورد اين مرد با ارزش هاي حاکم شاهد مي شويم. مرجان ساتراپي با کتاب «خورش آلو با مرغ» (Chicken with Plums) بار ديگر با اخلاقيات حاکم و جزم انديشي هائي درگير مي شودکه زندگي انسانهاي آزاده را در ايران تباه مي کند. *** {صداي مرجان ساتراپي} با شخصيت اصليِ داستان زماني آشنا شدم که عموي خودمن عکس هاي عمويش را نشانم داد. مردي خوش سيما که زيباييِ چهره اش مرا گرفت. اگر اين مرد بدقيافه مي بود من هرگز علاقه اي به سرگذشت او پيدا نمي کردم. در اين کتاب من مي خواستم راجع به مرگ حرف بزنم ، و سنتّي که صوفيان ماهم داشته اند يعني انتخاب نوع و زمان مرگ خود ، تصميمي که آدمي براي خودش مي گيرد که چطور بميرد.»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
قابل توجه آقای کلانتری؛ ما قبل از خانم ساتراپی هم کامیک آرتیست ایرانی داشته ایم، مانا نیستانی مجموعه ای سه جلدی به نام ماجراهای آقای "کآ" دارد که به مراتب _لااقل از نظر زیبایی شناسی طراحی و طنز تصویری_ قویتر از کارهای خانوم ساتراپی است؛ اگر مانا نیستانی شانس خانوم ساتراپی را داشت الان به جای زندان شاید در نیویورک مشغول صحبت برای طرفداران و امضا کردن نسخه های کتابش بود.
-- (.)(.) ، Oct 21, 2006می شود لطفاً با توجه به کامنت قبلی و اين واقعيت که کتاب های مانا نيستانی در کتابخانه اتاق من موجود هستند، اين جمله «نوعي از هنرمند که ما تاکنون در ايران نداشته ايم» را تصحيح کنيد؟
-- پرستو دوکوهکی ، Oct 23, 2006مزدک علی نظری- کامنت های قبلی را تایید می کنم. ضمناً یادم هست وقتی بچه بودم، مجله ای چاپ می شد به نام «کارتون» که بعد به «هزارقصه» تغییر نام داد. در این مجله علاوه بر استریپ های خارجی، داستان های مصور ایرانی هم دیده می شد. البته به شکل کتاب نبود اما بلاخره کمیک استریپ بودند. کسی درباره تصویرگر (های) آن کارها اطلاعاتی دارد؟
-- مزدک علی ، Oct 26, 2006دوستان عزيز پرستو ، مزدک علی و (.)(.) از تذکر شما بسيار تشکر می کنم. جملهء «نوعي از هنرمند که ما تاکنون در ايران نداشته ايم » که نادقيق بود از متن برداشته شد.
-- عبدی کلانتری ، Oct 26, 2006ممنون ـ عبدی کلانتری
من عاشق کتابای مارجی هستم.پرسپولیس رو به فارسی ترجمه کرده ام.اما هيچ جور نمی تونم با اون تماس بگيرم و يا مکاتبه کنم.کسی ای میل از مارجی ندره که به من بده؟
-- amaranta ، Oct 27, 2006من تونستم قسمتي از كتابهاي ايشون رو در سايت randomhouse پيدا كنم و بخونم. با توجه به كيفيت و سبك تصويرگري و همچنين روايت داستان (زندگي روزمره از زبان ايشان)، به نظر مياد كه اتفاق خاصي در زمينه كميك استريپ ايران نيافتاده.
اين سري داستانها ميتونه براي افراد خارجي كه علاقهمند به جمعآوري اطلاعات بيشتر از ايران هستند جالب باشه ولي اميدوارم كه ايشون با تجديدنظر در سبك كنوني خودشون، بتونن براي خوانندههاي حرفهاي ايراني جذاب باشند.
-- رامتين ، May 13, 2007