خانه > نيلگون > سياست > کاريکاتورهاي هالوکاست در تهران خانه > نيلگون > فرهنگ > کاريکاتورهاي هالوکاست در تهران | |||
کاريکاتورهاي هالوکاست در تهراننوشتهء رويا حکاکيان اخبار مربوط به نمايشگاه کاريکاتورهاي هالوکاست (يعني همان آدم سوزي هاي هيتلري) در تهران، مرا ياد بچگي هايم انداخت. در سال ۱۳۵۳ برادرم که سال اول دانشکدهء هنرهاي تزئيني بود، نمايشگاهي ترتيب داد از طرح ها و کاريکاتورهاي خودش. اين اولين نمونه هاي طنز سياسيِ او بود که مي خواست غير مستقيم از اوضاع آن روز انتقاد کند. ولي همان طرح هاي نقاشِ تازه کار، زنگ خطري بود براي پدرمان که همان موقع برادر را براي ادامهء تحصيل روانهء آمريکا کند. اين آغاز پراکنده شده اعضاي خانوادهء ما بود. در ابتدا فکر مي کردم که پدرم از ترس ساواک آن تصميم را گرفت. سال ها بعد فهميدم که پدرم به خاطر قدرشناسي از همهء آن امتيازهايي که به عنوان يک نفر يهودي توانسته بود در جامعه به دست آورد نمي خواست پسرش ياغي شود و عليه همان جامعه سر به شورش بگذارد. از نگاه او شايد اين نوعي نمک نشناسي بود. پدرم متولد شهر خونسار بود و همانجا هم بزرگ شده بود. در جواني به رغمِ مشکلات بسيار موفق شد به دانشگاه برود، ليساس اش را بگيرد، خدمت نظام اش را تا درجهء ستوان دومي ادامه بدهد و بعد اولين کسي باشد که با يک دست کت و شلوار به شهر خودش برمي گردد. سالها بعد دوباره به تهران آمد و معلم مدرسه شد. قصه هاي پدر اوقاتي که در خانه دور هم جمع مي شديم، سرگرمي مان داستان هاي پدر از دوران کودکي اش بود. يک بار يک آخوند بدجنس که تازه به خونسار آمده بود شروع مي کند به اذيت کردن يهودي ها. تا اينکه يک شب يواشکي دونفر يهودي جانمازش را به مشروب آلوده مي کنند که بعدش بوي الکل در هوا پخش مي شود و آبروي ملا را مي برد. يک بار ديگر، پدر مي رود که از يک دستفروش ماهي بخرد. دست اش که مي خورد به يکي از ماهي ها، فروشنده جار مي زند ملت ماهي هام نجس شد و همهء بار ماهي را پخش مي کند روي زمين. يهودي هاي شهر هم، از خدا خواسته، مي ريزند و ماهي ها را جمع مي کنند و مي برند براي چند شام پياپي با ماهي مجاني. اما بهترينِ داستانها اين بود: وقتي که باران هشت روز پياپي يک نفس باريده بود ، دست آخر مادر بزرگم به ستوه آمد و برافروخته رفت دفتر مدير مدرسه به شکايت از اينکه چرا روزهاي باراني پدرم حق ندارد به کلاس درس برود. مدير مدرسه که تحت تأثير شکوهء مادربزرگ قرار گرفته بود دست پدرم را مي گيرد و مي برد سرکلاس، يک ليوان َآب به دست پدرم مي دهد که از آن جرعه اي بنوشد. بعد ليوان را از دست پدر مي گيرد و باقي آب را سرمي کشد. آنوقت رويش را به کلاس مي کند و مي گويد: اگر من اين آب را خوردم و نجس نشدم، شما هم مي توانيد اين کار را بکنيد. از اين به بعد حکاکيان، چه آفتاب چه باران، سرکلاس حاضر خواهد شد. هويت يهودي ايراني بيش از تعاليم مذهبي، اين داستانها به من معني ايراني يهودي بودن را آموختند. در اين سرزمين باستاني، کشور ملکه اِستر که با نيک انديشيتوانسته بود بر نيروهاي اهريمني فائق شود، با طنز يا درايت پيروزي بر تعصب و تنگ نظري امکان پذير بود. رئيس جمهور محمود احمدي نژاد که هالوکاست را باور ندارد، ممکن است کساني را که ايران را خوب نمي شناسند، دچار وحشت کند، اما آنها که مردم ما را مي شناسند، اين مسأله فقط براي شان غم انگيز است. با زنده کردن نمادهايي مثل صليب شکسته و علامت هاي ديگر دوران هيتلري، فضايي آلوده مي شود که پيش از آن در آن چنين مظاهري وجود نداشت. درست است که يهودي ها در طي تاريخ بلندشان در ايران از مضيقه هاي زيادي رنج برده بوده اند، اما اين مضيقه ها هرگز قابل مقايسه با سرنوشت يهودي ها و يهودي ستيزي در روسيه و اروپا نيست. طي بيش از دوهزارسال که جامعهء يهودي در ايران زيسته، به همان نسبت هم در شکل دادن به هويت ايراني نقش داشته است. تعدادي از متون مهم ادبي ايران به اين دليل در حملهء اعراب در قرن هفتم ميلادي از ميان نرفت که يهودي ها آن ها را با حروف عبري ثبت کردند و با اين ادعا که آنها متون مقدس هستند از نابودي شان جلوگرفتند. موسيقي سنتي ايران دوام و بقايش را، در زماني که تعليم و اجراي موسيقي از سوي مراجع مسلمان نهي شده بود، مديون موسيقي دان ها و هنرمندان يهودي است. شايد بشود گفت از ميان همهء سختي هايي که مسلمانان ايران به ايرانيان يهودي تحميل کردند، بادوام ترين اش ناديده گرفتن هويت آنها، گمنام بودن آنها، بود. ما را هميشه به عنوان «ايراني اصيل» مي ستودند که معني اش در حقيقت اين بود که ما به چشم نمي خورديم. نمي شد ما را از بقيهء مسلمانها تشخيص داد. ما به فارسي حرف مي زنيم، نوروز را مثل بقيه جشن مي گيريم. در آشپزخانه مان بوي غداي ايراني مي پيچد. در جشن هاي مذهبي با موسيقي ايراني مي رقصيم. در آمريکا بيشتر اوقات يهودي ها از دست ما حرص شان مي گيرد که چرا به اماکن مقدس آنها نمي رويم و ترجيح مي دهيم به زبان فارسي عبادت کنيم. اما ايراني هاي مسلمان، حتا آنهاکه ما را دوست دارند، ما را با هويت «يهودي» مان نمي شناسند، يعني همان طور که ما به کنيسه مي رويم و عباي دعاي مان را دور خودمان مي پيچيم يا در ايام عيد دور هم جمع مي شويم و طي مراسمي داستان بقا و تداوم فرهنگيِ قوم خودمان را براي خود روايت مي کنيم. گاه از ما مي پرسند: شما را چه بايد بناميم، «کليمي» يا «جهود»؟ کليمي مترادف يهودي است، حال آنکه لفظ توهين آميز «جهود» همان «جهود نجس» است. حتا گاه از ما مي پرسند «آيا شما ايران را وطن واقعي خودتان به حساب مي آوريد يا نه؟» کشورما يهودي هاي ايران براي يهودي هاي غير ايراني هم معمايي شده اند. بعضي اوقات تعجب زده مي شوند وقتي به آنها مي گويم نسل من در سال انقلاب در خيابانها فرياد «مرگ بر شاه» مي کشيد. انقلاب آن لحظهء زيباي مساوات طلبانه اي بود که ما بچه جوانها مي خواستيم هرچيزي که باعث تفرقه ميان مان بود بيرون بريزيم و فقط ايراني باشيم. چهار سال بعد از آن تاريخ، رژيم ايران نهايت تلاش خودش را کرد تا سياست تبعيض عليه اقليت هاي ديني را جا بيندازد. در دبيرستاني که من مي رفتم، شير هاي آب و توالت ها را سوا کردند و روي بعضي هم علامت زدند «فقط براي مسلمين». اما کم و بيش ايراني ها زير بار اين تعصبات نرفتند. ما آنقدر به هر دو دسته دست شويي ها سرک کشيديم تا جايي که ديگر آن علامت هاي جدايي افکن معني شان را از دست دادند. رژيم پس از انقلاب از اين بخت بد برخوردار است که بايد بر مردمي حکومت کند که آن پيام هاي افراطي اش را به دل نمي گيرند. به همين خاطر است که ايران، با آنکه بخش بزرگي از جمعيت يهودي اش مهاجرت کرده اند، هنوز که هنوز است بزرگ ترين جامعهء يهودي خاورميانه را پس از اسرائيل در خود دارد. پدر من اين روزها به ندرت پايش را از آپارتمان کوچکش در کوئينز (نيويورک) بيرون مي گذارد. وقتي من و خويشان ديگر او را سرزنش مي کنيم که چرا خانه نشين شده، مي گويد بيرون چيزي وجود ندارد که او آرزوي ديدن اش را داشته باشد. مي گويد: «فقط به من بگوييد مي رويم ديدن خونسار، آن وقت من پايين پله ها منتظرتان خواهم نشست.» کاريکاتورها و ما نوشتهء عبدي کلانتري آيا جمعيتِ ايرانيان يهودي که مرتب کاهش پيدا کرده، مي رود که با کم و کمتر شدن، به تمامي از ميان برود؟ جمعيتي که نسبت به اين سرزمين دست کم چندصدسال بيشتر از مسلمانان حق آب و گل دارد. بنا به گفتهء آقاي موريس معتمد، نمايندهء يهوديان در مجلس اسلامي، تعداد اين جمعيت از چيزي نزديک به صدهزار نفر قبل از روي کارآمدن رژيم اسلامي به پانزده تا سي هزار نفر کاهش پيدا کرده است. رويا حکاکيان نويسندهء کتاب تحسين شدهء «سفر از سرزمين نه» زمستان گذشته در روزنامهء «واشنگتن پست» نوشت که زندگي يهوديان ايران چه برروي اوراق تاريخ و در منابع چاپي و چه در واقعيت روزمره، يک زندگي صامت است. هويتي که نبايد برجسته شود و به رخ کشيده شود تا حساسيت برنينگيزد. در ايران منبع موثق و قابل اعتمادي در مورد يهوديان، تاريخ و دستاوردهاي آنها، به ندرت يافته مي شود. آگاهي از جامعه و کشور اسرائيل به حداقل هم نمي رسد. همچنان که چشم انداز صلح ميان اسرائيل و فلسطيني ها نزديک تر نشده و راه حلِ دو دولت دوست و متحد در کنارهم هرباره با شکست روبرو مي شود، از اين سو نيز با روي کارآمدن آقاي احمدي نژاد، يهودي ستيزيِ رسمي نيز در جامعهء ما عيان تر به چشم مي خورد. پرسش اين است که آيا اين يهودي ستيزي تنها واکنشي است عليه «استکبار» آمريکا و اسرائيل يا ريشه هاي فرهنگي و دينيِ عميق تري دارد؟ نمايشگاه يهودي ستيزانهء کاريکاتورهاي هالوکاست در تهران به منظور تلافي جويي از چاپ کاريکاتورهاي اسلام ستيز در دانمارک برپاشده و هدف آن انکار و تمسخر کشتار شش ميليون يهودي در کوره هاي آدم سوزي هيتلري است. يکشنبهء گذشته اعلام شد که تهران بزودي در يک کنفرانس به ادعاها و «گفته هاي اغراق شده» در مورد هالوکاست هم رسيدگي خواهد کرد! آيا روشنفکران يا مردم مسلمان به اين تبليغات باور خواهند آورد يا از آن با پوزخند همچون واقعه اي مضحک و بي اهميت خواهند گذشت؟
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
Aghaye Kalantari
-- parisa ، Sep 11, 2006I don't know, in the concluding remarks to your piece here,what kind of intellectuals you are talking about but. However, some thinking people I come across a lot consider The Iranian exhibition as probably the first daring to make commentary about the phenomenon of 'holocaust industry'. It is in this sense that it is of note to the many intellectuals and non-intellectuals who are sick to the bone of the myth of ever victim jew paving the way for the massacre and dispossession of palestinian peoples. If any jewish person -Iranian or not-feels an affinity for the colonialist project of israel and its corrupt, racist and brutal system of control they should know that today the world, or some of us who can see through the mechaniations of the holocaust industry feel that all jewish people should feel responsible for separating themselves from israel and its agenda.
خانم پريسا،
در يادداشت تان سوءتفاهمي ديده مي شود. آنچه که به نام «صنعت هالوکاست» (هالوکاست اينداستري) شناخته مي شود نقدي است که به هيچ وجه واقعيت هالوکاست و آدم سوزي هاي هيتلري را انکار نمي کند. موضوع اين نقد، استفادهء فرصت طلبانه از اين تراژديِ تاريخي جهت پيشبرد پروژهء محافظه کارانهء صهيونيستي است. نقد «صنعت هالوکاست» نخستين بار توسط خود منتقدان مترقي يهودي، به ويژه نورمن فينکلستاين در آمريکا، مطرح و پيگيري شده است. همين نوع انتقادِ خويش نگر از سوي منقدان يهودي «دالان نفوذ اسرائيل» (ايسراييلي لابي) در ايالات متحده را به نحو مؤثري افشا کرده است.
چنانچه ادعاي شما درست باشد که هدف جمهوري اسلامي ايران از برگزاري نمايشگاه کاريکاتورهاي هالوکاست افشاء «صنعت هالوکاست»است (و نه انکار و تمسخر يهودي کشي ها)، اين کار پيشتر توسط منتقدان يهودي انجام شده و دليل آن هم اين است که در آمريکا و اسرائيل حوزهء عمومي (پابليک سفير) انتقاد آزاد و رسانه هاي آزاد وجود دارد. منتقد و ناراضيِ سرشناس آمريکايي نوم چامسکي به تازگي در مصاحبه اي با آقاي اکبر گنجي در همين رابطه دو نکته را تأکيد کرد: آمريکا آزاد ترين کشور دنياست؛ انتقاد هاي او از اسراييل و آمريکا بهترين پوشش رسانه اي را در خود اسرائيل داشته است. با کمال تأسف چنين چيزي را در مورد جمهوري اسلامي نمي توان شاهد بود. بنابراين، «افشاء هالوکاست» از سوي جمهوري اسلامي نه تنها طبق گفتهء شما اقدامی جسورانه و «با شهامت» نيست بلکه درشرايط سرکوب هرنوع صداي مخالف، نهايت جبوني را نشان مي دهد.
جمهوري اسلامي ايران، به خاطر کارنامهء بدش در رعايت آزادي هاي مدني و سرکوب يا کشتن منتقدان، از لحاظ اخلاقي در مقامي نيست که بتواند از اسرائيل يا آمريکا انتقاد کند. مثل اين مي ماند که جورج بوش يا مناخيم بگين يا شارون بخواهند از حقوق مستضعفان و محرومان ايران و عراق دفاع کرده باشند. آنها صلاحيت اخلاقي چنين کاري را ندارند. آن عده از روشنفکراني نيز که به دام يهودي ستيزي و فاشيسمِ جهان سومي مي افتند، پيشاپيش از لحاظ اخلاقي حق انتقاد از رژيم آپارتايد در فلسطين را از خود سلب مي کنند.
-- عبدی کلانتری ، Sep 11, 2006با احترام ـ عبدي کلانتري
برام خیلی جالب هست که خانوم حکاکیان با ما همشهری در اومدند
-- امیر ، Sep 15, 2006كار بدي نبود چون ما مقدساتشان رو مسخره نكرديم
-- پرويز ، Sep 25, 2006من تمام غیر مسلمانهای ایران را دوست داشته ام .در این سالهای پس از انقلاب همه مردم ایرا ن زجر کشید ه اند.
-- hamed ، Oct 23, 2006Aghaye Kalantari
-- بدون نام ، Nov 7, 2006man yek barnamegozare tv hastam . jahate taasob zodaee mayelam holokast khani roya hakakian ra ba sedaye khodeshan ba zekre makhaz pakhsh konam . lotfan in file ra barayam befrestid . mamnon mishavam . alma
آقاي کلانتري ـ من يک برنامه گزار تلويزيون هستم. جهت تعصب زدائي مايلم «هالوکاست» خواني رويا حکاکيان را با صداي خودشان با ذکر مأخذ پخش کنم. لطفاً اين فايل را برايم بفرستيد. ممنون مي شوم. آلما
barayeh hameh mardom iran aziz moteasemam.
-- بدون نام ، May 24, 2008