تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

اعتراف گونتر گراس: شرم، شجاعت اخلاقي و شيوه بيان

نوشته سعيد شرويني

مصاحبهء اخيرِ «فرانکفورتر آلگمانيه» با گونترگراس موجي از شگفتي و بحث و جدل در بارهء کارنامه، اعتبار و شأن اخلاقي اين نويسندهء بزرگ آلمان به راه انداخته است؛ آن هم نه تنها در خود آلمان که در کل اروپا و نيز در ايالات متحده. گراس در اين مصاحبه نکته اي را افشاء ميکند که در کتاب در دست انتشارش « پوست کندن پياز» نيز به آن اشاره دارد: «من در پانزده ساالگي (در گرماگرم جنگ جهاني دوم) داوطلب خدمت در نيروي دريايي آلمان شدم اما درخواستم پذيرفته نشد. ولي دوسال بعد در ۱۹۴۴به عضويت در نيروهاي مسلح اس اس فراخوانده شدم.» نيروهاي مسلح اس اس به عنوان بخشي از تشکيلات شبه نظامي بزرگ اس اس، توسط حزب نازي به رهبري هيتلر سازماندهي شده بود و دوش به دوش ارتش منظم آلمان در جبهه هاي جنگ جهاني دوم فعاليتي گسترده داشت.


تنها در پايان جنگ چشم ما گشوده شد

گونترگراس در کتاب «پوست کندن پياز» لايه لايه زندگي خود و هم نسلانش را در دهه هاي چهل و پنجاه قرن گذشته پيش چشم خواننده ميگشايد و شرح ميدهد که به اتفاق بسياري از هم ميهنانش، به خاطر القائات ايدئولوژيکي دستگاه تبليغاتي رژيم نازي و به سبب نوع ويژهء نگاه آلمانيها به قدرت و قانون در آن زمان و يا از سر جواني و ماجراجويي، همراهي نظري و عملي گسترده اي با سياستهاي جنگي رهبري وقت آلمان داشتند.

گونترگراس مي گويد که در سالهاي آخر جنگ از مواردي از ستم و سرکوب حکومت هيتلري باخبر شده که ميتوانسته او را به تأمل وادارد و از اين رژيم و سياستهايش رويگردان کند، اما تاثير القائات و تبليغات حکومت و باور و اعتماد کورکورانه به ادعاهاي آن، مانع می شد که وي و بسياري از هم ميهنانش به چنين تأملی برسند. تنها پس از پايان جنگ و آشکارشدن جنايات بيشمار نازيها در سراسر اروپا بودکه به گفته نويسنده رمان معروف «طبل حلبي»، چشمان او و بسياري از آلمانيها به روي ابعادِ فاجعه گشوده ميشود. گراس البته مدت زيادي در نيروي مسلح اس اس باقي نمي ماند و قبل از آن که بهانه اش در مورد ابتلاء به يرقان موثر افتد و موجب ترخيصش شود، ارتشهاي متفقين فراميرسند و او و شمار ديگري از همتايانش را به اسارت ميگيرند.

اعتراف وجدان بيدار آلمان

در دهه هاي گذشته اهميت گونترگراس علاوه بر کيفيت آثار ادبي اش در اين بوده که در کنار هاينريش بل و ويلي برانت برلزوم بازنگهداشتنِ پروندهء سياه آلمان در جنگ جهاني دوم و لزوم به عهده گرفتن مسئوليتهاي اخلاقي و سياسي ناشي از آن تأکيد داشته است. او درونمايهء بسياري از آثارش را به اين مسئله اختصاص داده است و در عرصهء عمل نيز مدافع آن بوده که آلمان بايد از راههاي گوناگون نسبت به اروپا و بلايي که در جنگ بر سر آن آورده هم اخلاقاً و هم به لحاظ سياسي و اقتصادي جبران مأفات کند.

زماني که کساني به رغم سابقه همکاري آگاهانه و تنگاتنگ با رژيم هيتلري به رياست جمهوري و صدراعظمي آلمان پس از جنگ رسيدند، گونتر گراس صداي اعتراض خود را بلند کرد و آن را ننگي براي تاريخ معاصر کشورش خواند. اين ها همه گراس را در موقعيتي قرار بوده بود که مدتها پيش از دريافت جايزه نوبل به عنوان «وجدان بيدار و روح منتقد و معترض» آلمان مطرح باشد و به الگو و سرمشق جواناني بدل شود که سال ۱۹۶۸ و پس از آن، صحنه سياسي آلمان و اروپا را گسترهء اعتراضات و قيامهاي خود کردند و تحولات فرهنگي و سياسي گاه گسترده اي را دامن زدند.

بي سبب نبود که اين «چشم بيدار و نماد اخلاق» جامعه آلمان حالا که اعترافاتي در مورد دوران جواني خود ميکند اين چنين حساسيت برانگيزد و جدل و جبهه گيري را باعث شود.


هزارتوي خاطره و فاصله گذاري زماني

اظهارات جنجال برانگيز گراس در مجموع در ميان اهل فرهنگ و سياست در اروپا و آمريکا سه نوع نگاه و برخورد را در پي داشته است. مخالفان ديرينهء گراس که عمدتاً به لحاظ سياسي در جبههء مقابل او قرار دارند فرصت را براي تسويه حساب بيشتر با او مساعد يافته اند. آنها معتقدند که اعتبار و شأن اخلاقي نويسندهء آثاري همچون «سده من» و «دشت گسترده» يک سره بر باد رفته ، کل کارنامه اجتماعي و فرهنگي او زير علامت سوال قرار گرفته و جايزهء نوبل ادبياتش نيز بايد پس گرفته شود.

گروه دوم را کساني تشکيل ميدهند که انتشار خاطرات نامطلوب گراس از دوران جواني اش را نشانهء ديگري از شجاعت اخلاقي وي تلقي ميکنند. برخي از اينان تأخير در بازگويي اين خاطرات را به ويژگيهاي ذهن و روان هزارتوي انسان و چالشهاي دروني او و نيز فرارسيدن شرايط مساعد ربط ميدهند.

«ايوان ناگل» نويسندهء يهودي تبارِ مجارستاني که در چهارده سالگي اسير اردوگاههاي مرگ هيتلري بوده، در دفاع از گراس از خود مثال ميآورد. او ميگويد که به رغم قرباني بودن، تنها به سال ۱۹۹۹، يعني ۵۰ سال بعد از پايان جنگ جهاني دوم، در شرايطي قرار گرفته است که بتواند تجارب تلخ خويش را در سطحي گسترده بازگو کند. به عقيده ناگل، تجارب و خاطرات انسان دائره المعارفي نيست که هر موقع که اراده کند بتواند به هر برگ و سطر آن رجوع کند. این خاطرات هزارتويي است که سيرکردن در برخي زوايا و گوشه هاي آن نيازمند فاصله گيريِ زماني و بروز شرايط مساعد است.

«جان ايروينگ» نويسنده معروف آمريکايي نيز با اشاره به بی اطلاعی از هويت پدر خود و نيز با انگشت نهادن بر اين نکته که در سن يازده سالگي توسط يک زن بالاتر از بيست سال مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته، يادآور ميشود که اين تجارب منفي را نه در اولين کتابهايش که در يازدهمين کتاب و آن هم در آستانه شصت سالگي توانسته در قالب رمان «تا من خود را يافتم» بازتاب دهد.

نگاه سلمان رشدي

سلمان رشدي نگاهي نسبتاً متفاوت تر به ماجراي گراس دارد. او سکوت گونترگراس در باره سابقهء خويش راتأييد نميکند و آن را تا حدودي حيرت انگيز ميخواند ولي در اين سکوت هيچ اثري از پنهانکاری و فريب نمي بيند.

سلمان رشدي شأن و موقعيت ادبي گراس را بالاتر از آن ميداند که با اين خطاها مخدوش شود. او در اين رابطه مقايسه اي ميکند ميان گراس و «لويي فرديناند سِلين» نويسنده بزرگ فرانسوي که کتاب «سفر به انتهاي شب» و «مرگ قسطي» او در ايران هم خوانندگان بسياري داشته است. سلين که سال ۱۹۶۱ درگذشت، نه در جوانی بلکه در ميانسالي گرايشاتي ضديهودي داشت و با رژيم نازي از در همکاري درآمد. کارنامهء سلين اما اهميت و کيفيت ادبي آثارش را مخدوش نکرده و به گفته رشدي آثار وي کماکان جزء خواندني ترين کتابهاي دنياست.

بازگويي شرم شيوهء مناسب بياني مي طلبد

گراس در واکنش به انتقاداتي که به تاخير در بازگويي کارنامه دوران جواني اش ميشود گفته است که اين انتقادات را درک ميکند و وارد ميداند. ولي نه به قصد توجيه بلکه صرفاً به منظور توضيح ادامه ميدهد که شرم دروني اش از يک سو و نيافتن شکل مناسب بيانِ اين واقعيت از سوی ديگر، سبب آن تأخير بوده است و حالا در يک مقطع زماني دورتر، هم بر شرم خود فائق آمده و هم بيوگرافي نويسي را شيوهء مناسبي براي بيان اين موضوع يافته است.

اغلب اينان بحث شان را بر اين مبنا قرار ميدهند که گراس به گونه اي واقعي يا کاذب نماد اخلاق و مظهر تحول فکريء جامعه آلمان و رهنمون شدن آن به انديشيدن در باره گذشتهء خويش است. بخشي از اين منتقدان و مدافعان در يک نکتهء ديگر هم اشتراک نظر دارند: گراس هم، به رغم شأن و موقعيت کنوني اش يک انسان است که در شرايط متفاوتي زيسته و در کردارش ضعفها و قوتهاي خاص خود را داشته و لذا با کارنامهء او نيز بايد برخوردي چندوجهي و با فاصله داشت و از ارائهء چهره اي واحد و منفي از او و نفي همهء آنچه که وي در عرصه ادبي و اجتماعي ظرف شصت سال پس از جنگ انجام داده است بايد حذر کرد.

اعتراف، رسانه ها و فراموشي

بسياري از منتقدان و مدافعان گراس آن دسته از اهل فرهنگ و سياست اند که حداکثر در يک فاصلهء سنيِ سي ساله از خود وي قرار دارند اما اين بحثها برای بخش ديگری از جوان ترها کمتر جاذبه دارد. کساني مانند خانم «يولي سه»، نويسندهء سي و دوساله آلماني که رمان «عقاب و فرشته اش» به بيست و هفت زبان دنيا ترجمه شده، لزوماً نگاه آرمانگرايانهء نسلهاي پيشين را به گراس و افراد مشابه او ندارند و نقش مغرضانهء رسانه ها را نيز در ايجاد جاروجنجال در بارهء موضوعِ نه چندان مهمي که زياد هم پوشيده نبوده ناديده نمی گيرند. به عقيدهء اينان کافي است که مسألهء خبرساز ديگري پيدا شود تا موضوع گراس و نکته اي را که او در متن يک مصاحبه يا در يک سطر در گوشه اي از کتاب چهارصد صفحه اي اش بيان کرده به فراموشي سپرده شود.

----------------------------------------------------------
*تصوير گراس در اين مقاله کاری است از اکرم ابويی

----------------------------------------------------------

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)