خانه > سید ابراهیم نبوی > روی تاریک ماه > ما بیگناهان | |||
ما بیگناهانسید ابراهیم نبویnabavi@radiozamaneh.comمیتوانی چشمهایت را ببندی و تصور کنی که در همین لحظه چندین دستبند به دستها حلقه میخورد، در همین لحظه چندین زندانی به سلولهای زندان فرستاده میشوند و درست در همین لحظه چندین زندانی در تمام جهان روی زمین سرد سلول زندان از این پهلو به آن پهلو میغلتند.
میتوانی تصور کنی در همه جای جهان ساختمانهای بزرگ، با برجهایی که مردان مسلح در آن نشستهاند، با سیمهای خاردار که زخمی شدن دستهای فراریها را تضمین میکنند، با درهایی فولادین، با قفلهایی محکم، با زندانبانانی که حرف نمیزنند و تنها از چشمی درهای فولادین به زندانیهای مچاله شده در سلول نگاه میکنند، وجود دارد. زندان اوین، زندان گوانتانامو، زندان ابوغریب... اینها نامهای آشنای ماست. زندان جزو لاینفک زندگی بشر است، از صدها سال قبل بوده و تا صدها سال بعد نیز ممکن است باشد. شاید زندان «روی تاریک ماه» زندان مدرنی است که هرچه آزادی را بیشتر در اختیار انسان میگذارد، سلولهای بیشتری نیز برای زنان و مردانی که زندانی میشوند، میسازد.
شاید به تعبیر شاملو، در این چهار زندان، زندانیانی باشند که راه بر مرد رباخواری بسته باشند، یا زنانی را کشته باشند یا از بامی بر سر بامی جسته باشند، اما بیتردید بسیاری از زندانیان بیگناهانی هستند که زندانی آزادی، زندانی نداشتن و زندانی استبدادند. زندانیانی که از مردم جدا میشوند تا دولت بتواند فارغ از شر آنان خیابانها را آرام کند. بسیاری از گروههای موسیقی برای زندانیان خواندهاند. با انگشت میتوان برخی از آوازخوانانی را که پشت میلههای زندان ماندهاند شمرد و آنان را یاد کرد. «جون بائز» آوازخوان آزادی و عدالت، در برخی ترانههایش از زندانیان بیگناه دفاع کرده است. جون بائز نیز مانند بسیاری از مدافعان حقوق مدنی و عدالت و آزادی، دو بار در دهه هفتاد به زندان رفت. یکی از زیباترین ترانههای او قسمت دوم قصیده «ساکو و وانزتی» The Ballad of Sacco and Vanzettiاست.
قصیده ساکو و وانزتی پدر، بله من زندانیام پدر عزیزم، من زندانیام
دستبند میزنند به دستهایش، سرش را خم میکنند و هلاش میدهند داخل ماشین. چشمبندهایش را میبندند روی چشمهایش. از زیر چشمبند یکی از پاهایش را که برهنه مانده و کثیف شده است میبیند، پلیس پای برهنهاش را له کرد. دستی میخورد پشت سرش و فریادی میپیچد توی گوشش، سرت رو بالا نیار... ممکن است بسیاری از زندانیان مجرم باشند، حتماً همینطور است. اما ما ترانههایمان را برای بیگناهان میخوانیم. شاید مردی که به کلانتر شلیک کرده است نیز خودش را بیگناه بداند. کلانتر جان براون همیشه از او نفرت داشت. «باب مارلی» ترانه «من به کلانتر شلیک کردم» را خوانده است، اریک کلاپتون نیز همین ترانه را خوانده است. ما ترانه را با صدای باب مارلی میشنویم..... من به کلانتر شلیک کردم من به کلانتر شلیک کردم، اما به معاونش شلیک نکردم
توی گوشه و کنار شهر خودم من به کلانتر شلیک کردم، اما قسم میخورم که داشتم از خودم دفاع میکردم کلانتر جان براون همیشه از من نفرت داشت من به کلانتر شلیک کردم، اما قسم میخورم که داشتم از خودم دفاع میکردم یک روز آزادی روش زندگی من شد من به کلانتر شلیک کردم، اما قسم میخورم که داشتم از خودم دفاع میکردم باید انعکاس بهتری از من نشون داده شد من به کلانتر شلیک کردم، اما قسم میخورم که داشتم از خودم دفاع میکردم
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
شماری اززندانیان سیاسی درجهت جاسوسی برای سازمان اطلاعانی حکومت فقط نقش زندانی را بازی کرده وحتی مورد شکنجه مصلحتی هم قرار می گیرند. راه دور چرا. به ادعاهای زندانی ساواک بودن بسیاری از سرکردگان کشورمان نگاه کنیم.
-- بدون نام ، Aug 31, 2008با خواندن ترجمه شعر باب مارلی یاد عکسی افتادم از اون جوانی که حلقه دار به گردن با لبخند دست تکون می داد
فکر می کنم یک قاضی ستمکار را کشته بود
-- شبیر ، Sep 1, 2008خب آقای نبوی به این مطلبی که اینجا نوشتید مربوط نیست ولی سووالی هست که چند وقتی دربارهی نوشتههایِ طنز شما در ذهنم جا گرفته و اینکه نباید در میل و جهت و آزادی در انتخابِ مطلب یک نویسنده دخالت کرد، جلویِ طرح این پرسش را میگرفت، اما دیگر چه کنم که منم در همین جامعه بزرگ شدم و طاقتم تمام، بهقول معروف ترک عادت موجب مرض است. اما سووال، خیلی خلاصه: آقای نبوی چرا وقتی اینهمه طنز دربارهی افراد مختلف مینویسید، با اینهمه سوژه دربارهی "مقام معظم" طنز نمینویسید؟!
-- بانام ، Sep 10, 2008aqa jooon man in shero az tu wqebet bardashtam,sharmande
-- navid ، Feb 23, 2009