خانه > سید ابراهیم نبوی > روی تاریک ماه > بیگانه، کسی منتظر تو نیست | |||
بیگانه، کسی منتظر تو نیستسید ابراهیم نبویebrahim.nabavi@gmail.comدر شهر گم شده است، شاید، بیگانه. در شهر گم شده است، شاید، مردی که گریخته است از سرنوشت خویش، از خویش. از آنچه او را نام داده است. حتی از نام خویش نیز گریخته است.
بیگانه، غریبه، چهرهای گم شده در شهری بزرگ، این داستانی آشنا برای جهان ماست. بیگانه در تهران، در استانبول، در نیویورک، در پاریس، در توکیو، در لندن... هر جا که شهری بزرگ و دنیایی مدرن است، غربت مثل هوا در شهر حضوری دائمی دارد. در شهرهای جهانی که آدمها در آن همدیگر را گم میکنند و آشناییها را وامی گذارند و به میان آدمهایی میروند که هیچکدامشان را نمیشناسند. چشمها همدیگر را میبینند، اما گویی در پس هیچ نگاهی نشانی از آشنایی نیست.
کسی منتظر تو نیستدنیای امروز دنیای انسان بیگانه است. انسانهایی که بیآنکه تصمیم گرفته باشند، از آشناییهای معصومانه و سادهدلانه زندگی ساده پیشین به غربت و بیگانگی دنیای مدرن پرتاب میشوند، پرتاب میشوند به خیابانهای شلوغ شهر بیگانه. خانههای گرم و کوچک را از دست میدهند و چشم را که باز میکنند در محاصره همهمهی آدمها و صدای دیوانهوار ماشینهایی هستند که میگذرند. میگذرند و میروند و باز هم آدمهایی تازه میآیند و میروند، بیگانههایی تازه، با چشمهایی که تو را نمیشناسد، که نمیشناسیشان. هر چه خیره میشوی گویی در دنیایی دیگر رها شدهای. و تو از دل انبوه بیگانگان شاید بگریزی تا به خانه گرم گذشتهات بازگردی، بیفایده است. وقتی به شهر کودکیات رسیدی آنجا نیز هیچکسی منتظر تو نیست، غربت بیماری زمینی خاص نیست، غربت بیماری زمان ماست. دنیای امروز، دنیای شهرهای بزرگ و انبوه جمعیت و زندگی شبانهروزی و ساختمانهای بلند و ماشینهایی است که به سرعت میگذرند، عقربههای ساعتها به تندی میچرخد و آدمها لابلای سرعت زمان و انبوه آدمها میگذرند و له میشوند و میروند. غریبه تویی، بیگانه تویی و بیگانگی سهم تو از زندگی امروز است. غریبهای که معصومیت دنیای کوچک خود را رها کرد تا به آرزوهای بزرگ خود برسد، اما کسی در دنیای ما منتظر او نیست. آدمها از کنارش میگذرند، تنهای به او میزنند و میروند. این را به خاطر بسپار، اگر دچار این توهم شدی که چشمانی آشنا یافتهای، مطمئن باش اشتباه از توست. چشمانی آشنا میبینی و پا سست میکنی و میدوی و با دست بر شانهاش میزنی و سر برمیگرداند و میبینی که او نیز بیگانهای دیگر است، یکی از میلیونها بیگانه.
جیم موریسون و مردمی که غریبهاندغربت، تنهایی و بیگانگی، داستانی است که در موسیقی امروز بارها و از طریق ترانهسازان و خوانندگان و توسط گروههای مختلف موسیقی راک و پاپ روایت شده است. در فهرست ترانههای هر خواننده بزرگ و هر گروه شناخته شدهای روایتی متفاوت در مورد غربت و بیگانگی میتوانی پیدا کنی. شاید یکی از زیباترین ترانهها درباره غربت، ترانه جیم موریسون به نام «مردم غریبهاند» است. جیم موریسون، خواننده گروه دورز که در اوج محبوبیت خود دنیای بیگانه را ترک کرد و مرگ را انتخاب کرد، روایت خود را از غربت و بیگانگی چنین گفته است.
غریبههایی در شب، فرانک سیناتراشاید جیم موریسون نومید برای گواهی دادن به غربت امروز زندگی ما کفایت نکند، بیا و روایتی دیگر از غریبه را از فرانک سیناترا بشنو. صدای جادویی و پر انرژی و قدرتمند فرانک سیناترا روایتی کهنهتر را درباره غریبههایی در شب میگوید. در ترانه «غریبهها در شب» چنین میشنویم:
غریبه، ترانه بیگانگی الویشاید دوست داشته باشی روایتی دیگر از غربت را برایت بگویم، گروه الوی در ترانه «غریبه» چنین میگوید:
میخواهم روایت غربت و بیگانگی را با ترانهای از «لئونارد کوهن» پایان دهم. او داستان تنهایی همه ما را با آرامترین لحن و ماندگارترین شکل میگوید. صدایش گویی به نوشیدن شرابی کهنه میماند، نرم و گس و گرم، با کمی گیجی در چشمانت و سرخوشی ملایمی در ذهنت. چنانکه غریبهای در تاریکی شب گام میزند. غربت گویی داستان همه نسلهای زندگی مدرن است. برای پدران ما، برای ما، برای فرزندان ما و شاید برای فرزندان فرزندان ما.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
متن زیبای بود آقای نبوی. فقطاسم آهنگ آخر مال لئونارد کهن رو هم نگفتین.
-- راد ، Jan 10, 2009لذت بردم. خیلی به درستی اشاره کردید. آدم در شهر و وطن خودش هم احساس بیگانه گی می کند.
-- نیکزاد ، Jan 24, 2009سید عزیز . برنامه های جدی ات هم دوست داشتنی است . بیشتر بنویس
-- احسان ، Jan 24, 2009چه برنامه فوق العاده ای!
-- شهرزاد ، Jan 25, 2009ممنونم آقای نبوی گرامی.
انتخاب آهنگ ها عالی بود، آخریش فوق العاده.
زنده و سلامت باشید.
man nemifahmam chera in agaye nabay lagabe seyedo ba khodesh mikesh.adam yade tamame seyedaye azizi miyofteh ke to iran be seyedi mipardazan.
-- azadeh ، Jan 25, 2009خيلي سانتيمانتال و زيادي رقيق بود. انگار قصد كرده بوديد به هر طريقي اشك خواننده را راه بياندازيد! ترانه ها،ترانه هاي بي نظيري هستند ولي تفسير شما بي انداره احساساتي به نظرم رسيد.
-- سارا ، Jan 25, 2009من از اين جمله اش خيلي خوشم اومد :
-- سورنا ، Jan 25, 2009هر جا که شهری بزرگ و دنیایی مدرن است، غربت مثل هوا در شهر حضوری دائمی دارد.
سارا خانم عزیز
-- صدف فراهانی ، Jan 26, 2009موضوع هر مقاله خودش نویسنده رو به سبک نگارش و حال و هوایی که اون مطلب می طلبه هدایت می کنه. وقتی موضوع این مقاله محتوای ترانه هایی تا این حد احساسی هستند نمیشه مقاله رو به سبک مقاله های سیاسی یا مقاله هایی که به صورت علمی به موسیقی می پردازند نوشت.
...
ممنون آقای نبوی. لذت بردیم از این مقاله. خیلی خوبه که گاهی هم به مقاله های اینچنینی به عنوان یه گزینه نگاه کنید چون طبیعیه که یه طنز نویس هم گاهی توی مود طنزنویسی نباشه ،اینجور وقت ها احتمالاً اگر یه مقالهء جدی بنویسه بهتر از طنزی که به خودش تحمیل می کنه از آب درمیاد.
ببخشید اگر لحنم تکلیف تعیین کنانه بود! ولی منظورم خیلی دوستانه تر از لحنم بود.
با احترام
صدف
ترانه های زیبایی بود اما به نظرم آقای نبوی کتبی اش خیلی بهترازشفاهیست! کاش نوشته را میدادید کس دیگری اجرا می کرد.
-- پرویز ، Jan 29, 2009فوق العاده.
-- حمیدرضا ، Feb 17, 2009در یک کلام
emshab paye gosh kardane barnamehe gharibeh geryeh karda.... chera ke soali dar zehn darm va nemitavanam javabi beyabam...
-- بدون نام ، Feb 27, 2009"ensae bavar andish" ya ensane khod andish" kodam????
موافقم، وقتی نگاه زیمل را زیادی سانتی مانتال کنی می شه نوشته بالا... بهرحال شما همیشه در طنز نویسی تک بوده اید.
-- بینا ، Mar 4, 2009اي كه نصيحتم كني كز پي او دگر مرو
-- hadaza ، Apr 21, 2009در نظر سبكتگين عيب اياز ميكني
پيش نماز بگذرد سرو روان و گويدم
قبله اهل دل منم سهو نماز ميكني
--
بابا اصلشی، حاجی!!
-- SeydSaba ، Apr 30, 2009میتونم بگم بسیار زیبا بود. آهنگها حرف نداشتند خصوصا آهنگ فرانک سیناترا. دست شما درد نکنه.
-- mehrnoosh ، May 4, 2009دکلمه ات من و یاد فروغ انداخت ...
-- محمد ، May 5, 2009