تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
پاسخ به نقد شهرنوش پارسی‌پور بر کتاب «علامت بوسه می‌بارد»

پیام اثر ادبی در پایان اثر، فرم خود را می‌یابد

پویا عزیزی

دیر آشنای نادیده‌ی دورادور
سرکار خانم شهرنوش پارسی‌پور
با سلام
مجموع احترام‌ها‌ی شایسته‌ی مقام‌تان را نثارتان می‌کنم و همین‌طور سعی در زیاده‌گویی ‌نه‌!
خوشحالم که بالاخره وقتی فراموش کرده بودم روزی کتابی به درخواست خانم ماندانا زندیان عزیز به همراه کتاب‌های تعداد دیگری از دوستانم برای‌تان ارسال کردم و این در حالی بود که در وانفسای اخیر در رادیو زمانه به دنبال چیزهای دیگری از جنس دیگری می‌گشتم و به تصادف یادداشت شما را در بخش اختصاصی‌تان که من از سر کنجکاوی به آن سرکی کشیده بودم، یافتم‌.

لازم است در همین نقطه تشکر و سپاس‌گزاری را از لطف بی‌دریغ‌تان به بنده‌ی حقیر و کتاب ارسالی بابت یادداشت‌ گران‌قدرتان اعلام دارم‌. لاجرم از خواندن یادداشت آن بانوی بزرگوار نکاتی در ذهن من جرقه زدند که گوشزد آن نکات جز در مقام وظیفه‌ی حرفه‌ای در مقام دیگری نمی‌گنجید و به همین خاطر از انجام ندادن وظیفه معذورم کرد‌.

از آن جایی که اینجانب در طول تمام سالیان اخیر به غیر از شعر به کارهای دیگری مانند روزنامه‌نگاری و نقد ادبی به شکل گسترده مشغول بوده‌ام و هیچ‌گاه در این میان به دفاع از آثار خویش نپرداخته‌ام‌، ذکر این نکات را به عنوان خودخواهی یا تعریف از خود و یا حمایت از حقوق از دست رفته‌ی خود مپندارید که همگان که کمَک شناختی دارند، می‌دانند که در زمینه نقد ادبی تعارف حقیر با هیچ احدی و اثری و حتا آثار خودم هم مبنی بر چشم‌پوشی بر کم و کاست و نادیده‌انگاری نقاط قوت یا غرض‌ورزی و هزار بیماری دیگر از سر خود بزرگ‌بینی یا برتر‌بینی و مرض‌های پدرسالارانه و مادر سالارانه نخواهد بود و لاجرم:

در یادداشت‌تان به ذکر نکات زیر درباره‌ی پاره‌ای از اشعار «علامت بوسه می‌بارد» اشاره کرده‌اید‌: «می‌کوشد حرف نوینی بزند‌، حالتی که گوییا معطوف به مقصود است‌. اما پیام شعر به من منتقل نمی‌شود‌!»

شما چه بازی‌ای میان کلمات و تصاویر و احساسات سراغ دارید که حتا در تصادف کنار هم قرار‌گیری‌شان آنچه به دست آمده است و قابل مشاهده شده، خود به خود معطوف به مقصود نشده باشد؟
اول، تعریف‌تان از معطوف به مقصود چیست‌‌؟ دوم، آیا با توجه به جمله‌ی بعدتان که بعد از این جمله در‌باره‌ی پیام شعر آمده است مقصود از شعر یا قطعه‌ی ادبی یا اثر ادبی را همانا پیام اثر می‌دانید؟

باور کنید این‌ها تمام سوالاتی است که برای روشن شدن نظرتان درباره‌ی آن شعرها در ذهن من دارد شکل می‌گیرد‌. حتا سوالی این‌گونه که اگر مقصود شعر همان پیام شعر است که گفته‌اید یعنی مقصود اثر از قبل توسط مولف تعیین شده است و نیت مولف است که قطعه‌ی ادبی یا اثر را می‌سازد و رسالت این ساختگی‌، سفارشی به نظر می‌آید.

مثل این‌که بگوییم امروز می‌خواهم شعری بگویم که پیام آن مبارزه باشد یا پیام آزادی و این را از قبل تعیین کنیم که اثر ادبی را دچار تکرار فرم‌ها و محتواها و عقیم و سترون نمودن ادبیات کرده‌ایم. بلایی که سر شعر ساده‌نویس و غیر‌تجربی در هر جای جهان که شما بیش‌تر از من حتماً خوانده‌اید و دیده‌اید، آورده است‌. محتوا و پیام اثر ادبی هیچ کدام از قبل تعیین نشده‌اند به نظر من و در جریان سیال و اتوماتیک ذهن و زبان است که بنا بر موقعیت روانی سراینده‌، این‌ها همه در پایان اثر شکل و فرم خود را می‌یابند‌.

برای نسل شما و شاید نگرش خاص شما به شعر‌، مسأله چیز دیگری است و برای شعر امروز ایران، مسأله چیز دیگری‌! یکی از همین مسایل رسیدن به بیان متفاوت و یا شاید شک‌برانگیز و غافلگیر کننده است و همان یکه خورنده که شما فرموده‌اید‌. شعر امروز ایران وزن و قافیه ندارد همان‌طور که فرموده‌اید، اما تفاوت بسیاری هم دارد در شقه‌ی اصیل خودش با نثر ادبی‌. به نظر شما شعر‌های متفاوت مولانا گاه‌گاه یکه خورنده نبودند و بیانی یکه خورنده و متمایز نداشتند.

خانم پارسی‌پور!
قشر بزرگی از شاعران این مرز و بوم چه در داخل و چه در خارج، متأسفانه سهل انگارند و فکر می‌کنند ساده نوشتن و پلکانی نوشتن مساوی شعر نوشتن است حالا به صرف این‌که چند تا تصویر شاعرانه ساده (بخوان رمانتیک) هم در چنته داشته باشند، اگر داشته باشند حالا شاید پیامی هم‌. اما من هم به شخصه طبقه وسیعی از شاعران جوان ایران را می‌شناسم که دیگر آن‌گونه سال‌هاست که نمی‌سرایند و به اصطلاح عامیانه آن حرف‌ها دیگر تو کت‌شان نمی‌رود و هر چیز سهل‌انگارانه‌ای‌.

به هر حال شعر با پیام و یا بدون پیام (به معنای کلاسیک پیام) شعر است‌. پیام در شعر کلاسیک به شکل مفاهیم کلی بروز می‌نماید و در شعر امروز ما جزء‌نگرانه و جزء‌نگارانه‌. اتفاقاً همان شعری که انتخاب کرده‌اید پایان‌بندی‌ای دارد که ای کاش بیش‌تر بر آن تمر‌کز می‌کردید‌. «به هم می‌رسیم که بگوییم من!»

احتمالاً شما دنبال پیام واضح‌تری از این می‌گشتید حتا اگر تمام آنچه پیش از این جمله آمده، خزعبالات بی‌معنی باشد و یا شاید چون این سطر در صفحه‌ی بعدی بوده دقت نکرده‌اید و سرسری گذشته‌اید‌.

اتفاقاً اگر کم‌تر سرسری می‌نگریستید و سلیقه‌ی هنری‌تان با این نوع کمی انعطاف نشان می‌داد و سیمان دگماتیسم کمی منعطف‌تر بود به راحتی در‌می‌یافتید که ضعف این نوع شعر‌ها که آن موقع می‌سرودیم نه در غافلگیری مخاطب که اتفاقاً نقطه‌ی قوت‌شان است و نه در نداشتن پیام بلکه میان موازنه‌ی قدرت فرم و محتواست‌.

ضعف این شعر‌ها از جایی که شما وارد شده‌اید و باز هم از دید من می‌توانست توجه بیش از حد به فرم و بیان متفاوت و انگیزه‌ی نو‌گرایی افراطی باشد نه در نداشتن پیام‌! ای کاش کمی با دقت‌تر عمل کرده بودید و من مجبور نبودم که بگویم که شما منتقد خوبی نیستید‌.

گفته‌اید: «سراینده دارد چیزی می‌گوید که پیش از او گفته نشده‌، اما حالت یکه خورنده‌ای در شعر وجود دارد که ناشی از تیک‌هایی است که به قصد غافلگیر کردن خواننده شکل گرفته‌اند‌.»

در منطق بحثی هست که باید ظرف و مظروف به هم بیایند‌. اگر سراینده چیزی می‌گوید که تا به حال گفته نشده، یعنی مظروفی دارد که تا به حال وجود نداشته است حالا به وجود آمده و ظرف خود را می‌طلبد‌. شما چطور با ظرف‌های دیگر می‌سنجیدش که مال مظروف‌های قبلی بوده‌اند و حالت یکه خورنده‌اش را به تصویر می‌کشید‌.

من می‌توانم آب را در گونی بریزم و همین تحلیل را ارایه دهم که دارد چکه می‌کند و یکه بخورم‌. شما یکه نخورده‌اید‌، اشتباه کرده‌اید و اشتباه شما در نوع دید است نه در یکه خورندگی‌. به قول یک دوستی وقتی کوکا کولا تولید شد تازه ما متوجه شدیم که کوکا کولا را نمی‌شود توی گلاب پاش خورد‌.

مظروف جدید ظرف خودش را می‌طلبد و تجربه این ظرف‌ها را می‌سنجد که کدام برای کدام بهتر است‌. به همین خاطر شما می‌بایست این راه را پیش می‌گرفتید که به شناخت ظرف جدید برسید و معایبش را بگویید و محاسنش را نه این‌که مظروف جدید را در ظرف قدیم‌تان بریزید و بعد یکه بخورید و ارشمیدس‌وار دریابید که یکه خورنده است.

شما گفته‌اید‌: «یکی از اشکالات این قطعات این است که حفظ کردن آن مشکل است و به همین دلیل پیدا کردن یک روش بیانی تحلیلی نیز عملاً غیر ممکن است‌.»

منظورتان را از حفظ کردن قطعه نفهمیدم‌. منظورتان از بر کردن بود توسط خواننده یا حفظ تداوم توسط شاعر‌؟ اگر منظورتان اولی یعنی از بر کردن خواننده است که کلاه خودتان قاضی‌! چه ربطی به پیدا کردن روش بیانی تحلیلی دارد‌؟ حالا قطعه را نمی‌شود از بر کرد‌، کتاب که هست‌، می‌شود جلوی چشم گذاشت‌. می‌گذاشتید و روش بیان تحلیلی‌تان را ارائه می‌دادید!

اگر منظورتان حفظ تداوم است یعنی همان انسجام اثر که آن هم اتفاقاً نبودش بهتر می‌تواند یک روش تحلیلی را پایه‌ریزی کند و اگر باشد هم باز بسته به شکلش می‌شود روش تحلیلی ساخت‌. بله‌، با روش‌های کذایی کلیشه و سنت و سرسری انگاری و دم دستی نگاه کردن نمی‌‌شود برای این نوع آثار روش تحلیلی ساخت‌.

متأسفانه سهل‌انگاری و غیرحرفه‌ای‌گری‌تان در این یادداشت مرا به پرده دری‌های بی‌شمار راهنمایی کرد و احتمالاً منجر به برخی گستاخی‌ها هم از سوی این جوان شده است که... خوش بود گر محک تجربه‌اید به میان.

Share/Save/Bookmark

«از بی‌ابتدایی‌ام فهمیدم که انتهایی در راه نیست»

نظرهای خوانندگان

پویا عزیزی را یکی از معدود جوانانِ پهنه ی ادبی ایران می دانستم با ظرفیت پتانسیلیِ بالا برای رشد اندیشه اش.
این نامه، با نثر عصبی، غلط های دستور زبانی و... امیدواری ام به او را کمرنگ کرد. البته فکر می کنم هنوز کاملا از بین رفته محسوب نمی شود.
پارسی پور، خوشبختانه در یادداشتش بر کتاب پویا عزیزی نظر کاملا شخصی اش را گفته و تئوری پردازی نکرده. اینکه نویسنده ای با نظر شخصی خواننده ای چنین عصبی برخورد کند، مرا هم متعجب و هم نامتعجب کرد.
بیش از سه سال است که پویا را ندیده ام و از تحولات، تغییرات یا دگرگشت های فکری اش مطلع نیستم. اما هنوز هم برایش آرزوی رشد طولی و عمودی و ژرفناکی دارم.
علی صیامی/هامبورگ/15 جولای 2009

-- بدون نام ، Jul 15, 2009

اثار اقای عزیزی را نخوانده ام اما در 15 سال اخیر عده ای از شاعران نوگرا به بهانه متفاوت نویسی سعی در به هم ریختن نحو زبان کردند و متن هایی نوشتند که زبان را تا حد نامفهوم گویی پیش برده است.اثار این شاعران جز در میان عده ای از خود این شاعران خواننده ای ندارد و حکومت هم از این که عده ای از جوانها با این نوع شعر ها و تحلیلهای پس از ان به سر و کله هم بز نند و از اوضاع مملکت غافل شوند بسیار راضی است و برخی مراکز فرهنگی و فرهنگسراها و حتی مراکز حوزه حوزه هنری شهرستانها را در اختیار ان ها قرار داده است.تاکید می کنم که اثار عزیزی را نمی شناسم امافکر میکنم اعتراض خانم پارسی پور به این اسیب عجیب در شعر معاصرباشد و درست هم است.خداوند همه ما را و از جمله شاعران ما را هدایت کندودر خدمت انسانیت و مملکت قرار دهد.

-- ماکان ، Jul 15, 2009

پس از آشنا شدن با کار آقای عزیزی از طریق نقدگونه‌ی خانم پارسی‌پور در وبسایت زمانه، و این که آقای عزیزی به سبک پسامدرن علاقه دارند و آثارشان را به آن گونه می‌آفرینند، انتظار نداشتم چنین پاسخی که اصلاً به آن سبک نیست را از ایشان در این جا بخوانم! خانم پارسی‌پور در نقدگونه‌ای که بر کتاب آقای عزیزِی نوشته‌اند چیزهایی گفته‌اند که بد یا خوب، درست یا نادرست یا هر چه باشد، گمان نکنم حتی ارزش چنین واکنشی را داشته است؛ یا دست‌کم، همانطور که اشاره کردم، آقای عزیزی می‌توانستند به همان سبک مورد علاقه‌شان که پسامدرن است به پاسخگویی بپردازند نه به این روشی که در اینجا آمده که هر چیزی هست به جز پسامدرن!

اگر درست فهمیده باشم، یکی از ویژگی‌های اصلی سبک پسامدرن آن است که آفریننده‌ی اثر در چنان سبکی، اصولاً اهمیت خاصی به هیچ چیز بخصوصی نمی‌دهد و تنها ذهنیات خویش را آنهم به صورتی بسیار تجریدی و شخصی، یا با تلفیقی از سبکهای مختلف بیان می‌کند و معمولاً هیچ خواننده‌ای نمی‌تواند دقیقاً متوجه نظر و مقصود نهایی آفریننده‌ی اثر بشود هر چند که ممکن است از خواندن آن اثر به نتایجی شخصی یا حتی عام نیز دست پیدا کند و از این قبیل ... به واقع، سبک پسامدرن در ادبیات، به نظر من، باید ظاهراً سبکی باشد بی‌نهایت آزاد و رها از هرگونه قید و بندها یا وابستگی‌های مرسوم در سبکهای دیگر هنری ...

من روانشناس نیستم اما این حرکت آقای عزیزی به نظر من نشان از دو-شخصیتی یا چند-شخصیتی بودن ایشان دارد. و همانطور که در کامنت "بدون نام" نیز آمده، لحن عصبی این پاسخ اندکی ناراحت‌کننده و حتی نگران‌کننده است.


-- ادیب ، Jul 15, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)