خانه > پرسه در متن > Jul 2007 | |
Jul 2007برنامهی خاطرهخوانی - بخش هفدهم جوانی سپرینشدهاین هفته خاطرهای داریم از یک دانشجوی «دیروزی» که امروز پس از پشت سر گذاشتن آن سالها و پس از سالها زندگی در غربت، با عشق سالهای سبزش روبهرو میشود. مقایسهی این دو وضعیت، دیروز و امروز، که با همهی ظواهر متفاوتش ويژگیهای مشترکی را نشان میدهد، میتواند برای اولوالابصار مایههایی از عبرت داشته باشد. از مجموعه کتابهای تأثیرگذار: پيرمرد و دريا زندگی سپانلو را عوض کرددر ادامهی رشته برنامهی کتابهای تأثیرگذار، این بار رفتیم به سراغ محمدعلی سپانلو: «من در شانزده سالگي مردِ پير و دريا، ترجمهی ميم يحيوی را خواندم. و اصلاً مسير زندگیام عوض شد. تا آن موقع فکر میکردم ادبيات روشنفکری ادبيات يأس و خودکشی و بدبختیست؛ اين کتاب باعث شد که اساساً زندگیام عوض شود...» بررسی کتاب «تاریخ نقد جدید» در جلسهی هفتگی شهرکتاب جایگاه رنه ولک در نقد و نظریهی ادبیرنه ولک معتقد است تاریخ نقد از یک منظر مهم با تاریخ سیاسی، اجتماعی، یا اقتصادی تفاوتهای عمیق دارد: متونی که تاریخ نقد بر آنها مبتنی است پیش روی ماست و میتوانیم آن را بخوانیم، تفسیر کنیم، تعبیر کنیم، دربارهاش به مباحثه بپردازیم، و آن را به محک نقد بزنیم، چنانکه گویی دیروز نوشته شده است. بدین سبب تاریخ نقد به مفهومی که مثلاً تاریخ جنگها را مینویسیم، تاریخ نیست. از "جامعالحکايات" تا "حسنی" با منوچهر احترامی«آقای احترامی به ما و نسل ما نشان دادند كه چگونه میشود حتی در دورهی التهاب، طنز ژورناليستی نوشت ولی به دام روزمرگی ژورناليسم گرفتار نشد؛ سهلانگاری در انتخاب قالب و زبان به خرج نداد، زبان فاخر به كار برد، متين و قوی نوشت، آن چنان كه در آثار نظم و نثر خود در نشريهی آهنگر، فردوسی، در رفتگر و در تذكرهنويسیها و ديگر آثار نظم و نثر خود در بامداد در ابتدای انقلاب به كار بردند و بعدها اين مشی را در نشريات گل آقا ادامه دادند.» برنامهی خاطرهخوانی - بخش شانزدهم «خداحافظ تهران» - ۳در بخش سوم خاطرهی «خداحافظ تهران»، نوشته مرضیه ستوده، رضا دانشور چنین روایت میکند: «زنها تقریبا یک شکلاند. جلوهای موها مش زرد یا بنفش است. دماغها، بیشتر عملی و سربالا. دور لبها، مداد قهوهای، همه لب قلوهای. بعضیها از این آمپولها زدهاند که لبها کمی هم پف میکند و انگار روی هوا، دارند ماچ میدهند.همه حسابی چیتان فیتاناند. مردها، بیشتر دُم موشی دارند و یک چیزی مثل ریش یا انگار با مداد کنته، روی چانهشان را هاشور زدهاند.» برنامهی خاطرهخوانی - بخش پانزدهم «خداحافظ تهران» - ۲در بخش دوم خاطرهی «خداحافظ تهران»، باری دیگر قدم در کوچه و خیابانهای تهرانی میگذاریم که در آیینه خاطر مرضیه ستوده منعکس شده و امتداد انگشت اشارهاش را نگاه میکنیم. شاید چیزهایی تازه ببینیم. پس این شما و این تهران صاحب کلام. به بهانهی پنجاهمین شب بخارا: شبانههای مرد تنهایادداشتی از عباس جعفری به بهانهی پنجاهمین شب بخارا: «چه جانی دارد این مرد! صدای گامهایی بر سنگفرش خیس خیابان شب؛ و زمزمهای که گاهگاه به تکسرفهای میشکند. سایهی مرد در سیاهی شب بیرحم پایتخت گم میشود. صدایش اما هنوز بر بال باران منتشر است...» ۳۲ـ از مجموعهی «داستانخوانی با صدای نویسنده»: یه کار تر و تمیز ـ مهناز کریمیدر سی و دومین شب از «داستانخوانی با صدای نویسندگان»، مهناز کریمی داستان «یه کار تر و تمیز» را برای زمانه خوانده است: «به روال، خواست چراغ قرمز را رد کند اما رانندهی ب.ام.و زرد قناری نظرش را جلب کرد. دختر جوان خندید. تیمسار عینک آفتابی از چشم برداشت: ـ با این لبخند زیبا صبح ما را به خیر کردید. ـ مگه شما چند نفرید؟ ـ یک ارتش خانم عزیز! که شما را به صبحانه دعوت میکند. هیلتون، خاویار، تست....» نگاهی به کتاب «خرابکاری عاشقانه» نوشتهی املی نوتومپ خرابکاری عاشقانه؛ یک شاهکار کوچولودر عصری که خیلی سخت است اثری را شاهکار بخوانیم، اما انصاف نیست این کلمه را از کتابهایی که خواندهایم و به ما لذت بخشیدهاند، دریغ کنیم. پس بد نیست آنها را شاهکارهای کوچک بنامیم. به اعتقاد من رمان «خرابکاری عاشقانه» یک شاهکار کوچولو در حیطه ادبیات محض است. راوی، سیاست را از چشم بزرگسالان نمیبیند اما با دقت کودکانه در نحو جملات چنان بار تاریخی به روایتش میبخشد که کم نظیر است. در هفتمین سالمرگ احمد شاملو غروب بامدادپاشایی، دوست نزدیک احمد شاملو در هفتمین سالمرگ شاعر چنین یاد دوست میکند: «شما چه فکر میکنید، این زنجرههایی که الان دارند با تمام وجودشان، زنجیرههای بلورین صدایشان را میبافند، احمد شاملو را یادشان هست؟ شما زنجرهها! یادتان هست، روزها، شبها، توی این ماهها، توی همین کوه، توی همین ده، کنار درخت گردو با احمد به آوازهای عاشقانهی شما گوش میدادیم. با شما هستم! آهای زنجرههای شعر خاطره! احمد شاملو را یادتان هست؟» انگار زندگیِ من، انگار زندگیِ توجامپا لاهیری در «همنام» با زبانی ساده و خطِ روایتی سادهتر، آغازِ زندگیِ یک جفت بنگالی را در آمریکا روایت میکند و خواننده را به تماشای جزئیاتِ زندگیِ یک جفت مهاجر میکشاند. لاهیری رمانی مینویسد که با خواندنِ آن هر غیرمهاجری میتواند زیروبم زندگی یک مهاجر را لمس کند و هر مهاجری به خودش میگوید: انگار زندگیِ مرا نوشته است. گفتوگو با فریدون فریاد، شاعر ایرانی مقیم یونان: «کار شاعران امروز خیلی دشوار است»فریدون فریاد شاعر ایرانی مقیم یونان که مجموعه اشعار وی با نام «آسمان بی گذرنامه» به زبانهای فارسی، یونانی و انگلیسی منتشر شده است، در گفتوگو با زمانه میگوید: «در یونان وضعیت شعر بدتر است. بهطور کلی تا آنجایی که میدانم در کشورهای دیگر هم همین طور. ایران شاید تنها کشوری است که مردمش به شعر علاقه و روح شعر دارند. منتها خیلی مشکلپسند هستند، به سادگی نمیشود توجه آنها را به شعری جلب کرد.» داستان خیلی از آدمها شبیه هم است«درست است که هر کس داستان خودش را دارد و میتواند آن را بنویسد، اما ادبیات در واقع نشان میدهد داستان خیلی از آدمها شبیه هم است. من—به مصداق اینکه چرخ را از نو نباید اختراع کرد—میگردم و از میان داستانها، آنهایی را که به زندگی، احساسات، و تجربیات خودم نزدیکتر است میيابم، میخوانم، و لذت میبرم از این لحظهها، حسها و دغدغههای مشترک. بعد خردهخرده آنهایی را که دوستتر دارم، ترجمه میکنم.» برنامهی خاطرهخوانی - بخش چهاردهم «خداحافظ تهران» - ۱«خداحافظ تهران» یک خاطرهی مکتوب استثناییست. خاطرهی بازگشتیست که به مهارت تصویرهای دیده شده را انتقال میدهد و مرضیه ستوده، نویسنده این خاطره به زبانی روان یک تجربهی شخصی را حکایت می کند. نشست هفتگی شهرکتاب «فرهنگ آثار ایرانی ـ اسلامی»«فرهنگ آثار ایرانی ـ اسلامی» دانشنامه شش جلدی است که جلد اول آن به تازگی به همت انتشارات سروش منتشر شده است. این فرهنگ دربردارنده آثار مهمی است که در جغرافیای شرق و جهان اسلام نوشته شده و از قدیمترین دوران تا عصر حاضر را در بر میگیرد. نشست هفتگی شهرکتاب به نقد و بررسی این اثر ارزنده اختصاص داشت. بخارا و «شب منوچهر احترامی»منوچهر احترامی، از قدیمیترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان است. او علاوه بر همکاری گسترده با رادیو، تلویزیون و سینما، پژوهشگر و مدرس و داور بسیاری از جشنوارههای طنز و کودکان بوده و هست. پنجاهمین شب از شبهای مجلهی بخارا، «شب منوچهر احترامی» است. از مجموعه کتابهای تاثیرگذار سیمین بهبهانی آناکارنینا را دوست داردوقتی از سیمین بهبهانی درباره کتابهای محبوبش میپرسم میگوید: در مورد رمان ایرانی از «سووشون» خانم دانشور خیلی خوشم آمد. «مد و مه» نوشتهی ابراهیم گلستان و «جای خالی سلوچ» دولتآبادی خیلی خوشم آمد. شعرهای نیما را، البته نیما یکی از کسانی بود که مرا به رفرم واداشت. ۳۱ـ از مجموعهی «داستانخوانی با صدای نویسنده»: با گارد باز ـ حسین سناپوردر سی و یکمین شب از «داستانخوانی با صدای نویسندگان»، حسین سناپور داستان «با گارد باز» را برای زمانه خوانده است: «من به بود و نبود طرفدار و تماشاچی کاری ندارم. از همان وقت که حریفی بوده، من اینجا هستم؛ تا وقتی هم که حریفی مانده باشد، میمانم. اینطور که پیش میرود شاید روزی برسد که دیگر پاهام از جاشان تکان نخورند....» سخنان دکتر خالقی مطلق در مجلس رونمايی شاهنامه هراس از به پايان نرساندن کاردکتر خالقی مطلق، استاد ايرانشناسی مقيم هامبورگ، عمری را بر سر ويرايش تازهای از شاهنامه گذرانده است. شاهنامه فردوسی به تصحیح او در طول سالهای گذشته جلد به جلد در خارج از کشور منتشر میشد. اکنون این اثر در ۸ مجلد در تهران و به همت مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ايرانی و اسلامی) زير چاپ است. در مجلسی به همين مناسبت او از هراس فردوسی و نيز هراس خود در ناتمام ماندن کار میگوید. ۳۰ـ از مجموعهی «داستانخوانی با صدای نویسنده»: خواب - محمدرحیم اخوتدر سیامین شب از «داستانخوانی با صدای نویسندگان»، محمدرحیم اخوت داستان «خواب» را برای زمانه خوانده است: «نه حرفهای خودم درست به یادم مانده، نه حرفهای او اگر چیزی گفت. این جملهها را حالا دارم از خودم مینویسم. فقط این را یادم است که او میرفت و من دنبالش راه میرفتم و از او پرس و جو میکردم....» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|