خانه > پرویز جاهد > کلاکت > قبادی: چشم دیدن همدیگر را نداریم | |||
قبادی: چشم دیدن همدیگر را نداریمپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.comفیلم «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» ساختهی بهمن قبادی که در شصت و دومین جشنوارهی بینالمللی فیلم کن شرکت کرده بود، برندهی جایزهی فرانسواشاله، جایزهی منتقدین سینمایی فرانسه و همچنین جایزهی ویژه بخش «نوعی نگاه» شد. نوعی نگاه بعد از بخش مسابقهی اصلی یعنی نخل طلا، مهمترین بخش فستیوال کن است. این فیلم داستان تراژیک دختر و پسر جوان موسیقیدانی است که تلاش دارند یک گروه موسیقی زیرزمینی تشکیل بدهند و همینطور با این گروه در کشورهای مختلف اروپایی کنسرت بدهند که با موانع زیادی روبهرو میشوند. این فیلم بدون مجوز قانونی در ایران تهیه شده و بیانگر وضعیت سخت موسیقی زیرزمینی در ایران است. به همین بهانه با بهمن قبادی، کارگردان این فیلم گفت و گو کردم که قسمت اول آن قبلاً منتشر شد و اینک قسمت دوم آن را اینجا میخوانید.
در ابتدا از او در مورد جریانی با نام جریان «سینمای زیر زمینی» در ایران میپرسم. اگر این فیلم دربارهی موسیقی زیر زمینی نبود، به آن سینمای زیرزمینی نمیگفتند. من دو راه داشتم. یا چمدانم را بردارم و از ایران بیرون بروم یا به این شیوه فیلم بسازم که این شیوه ساختن را انتخاب کردم. به جز تو خیلیهای دیگر هم فیلمهای خود را اینگونه ساختهاند. اطلاع ندارم. مثلاً مجوز ندارند و فیلمشان را به صورت غیر قانونی میسازند. چون در مورد فیلمم این عنوان در مورد موسیقی زیر زمینی آمد، عدهای به آن فیلم زیرزمینی گفتند. چرا به بقیه نمیگویند زیرزمینی؟ «آفساید» بدون مجوز ساخته شده، درست است؟ چرا به «آفساید» نمیگویند فیلم زیرزمینی؟
شاید در همین رده قرار میگیرد. خیر، چون این مربوط به موسیقی زیرزمینی بوده، بچهها با این کلمه بازی کردهاند که به نظر من بد هم نیست. نمیتوانم بگویم زیرزمینی... منظور من این است که در چالش با گرایش رسمی سینمای ایران، یک جریانی را میبینیم که به صورت موازی شکل میگیرد و ... به نظر من این زنگ خطری برای دولت ایران است. الان سه دهه است که هنر زیرزمینی چه در ادبیات چه در حوزهی سینما، تئاتر و موسیقی وجود دارد که ما از وجود آنها ناآگاهیم. اما این افراد دارند کار خودشان را انجام میدهند. درخشانترین دورهای که وزارت ارشاد به خودش دیده بود، دورهای بود که عطالله مهاجرانی وزیر ارشاد بود. شاید آن دوره برگردد و بچهها بتوانند کارهایشان را بیرون بدهند. کار هنرمند این است که آثارش را نمایش بدهد. وقتی نمیتوانند این کار را بکنند به یک جریان زیرزمینی تبدیل میشوند. میدانستم که فیلم من در ایران به نمایش در نمیآید، اما یا باید بچهای به دنیا میآوردم یا آن را سقط میکردم. چون به دلیل نداشتن مجوز برای ارایه به بیمارستان باید در شرایط سخت و در زیرزمین خانهام بچه را به دنیا میآوردم. الان خیلی احساس آرامش دارم. احساس میکنم که کاری برای بچههای موسیقی کردهام و صدای این بچهها را به گوش عدهای رساندهام. فیلمت در کن به نمایش درآمد. به نظر تو واکنشها در مورد آن چگونه بود؟ فوقالعاده بود. هفت روز از جشنواره گذشته است. هر کس را که میبینم به من میگوید فیلم تو همچنان تأثیرگذار بوده و با ما هست. من هم که با بعضی از منتقدان صحبت میکردم معترض بودند که چرا این فیلم در بخش نوعی نگاه است و چرا در بخش اصلی مسابقه نیست؟ اصلاً برای من مهم نیست. چون دارم به فیلم بعدیام فکر میکنم. تأثیر این فیلم به گونهای بود که بین پخش کنندهها سر حقوق فیلم دعوا شد. چون من جوابگو نبودم و دستیارم در دفتر جوابگوی این افراد بود. حتا الان دعوای حقوقی است. باور کنید تنها باری بود که هیچ احساسی به کن نداشتم و الان هم ندارم. تنها باری است که هیچ لذتی از کن نمیبرم.
اگر جایزه بگیری چه؟ به خدا باز هم ندارم. یعنی یک آدم دیگر شدهام و اصلاً برای من مهم نیست. آنقدر مسایلی مانند خبر، تصویر و اینترنت برای من بیاهمیت است که قبلاً اینگونه نبود. نظرت راجع به ذهنیتی که در ایران حاکم است، در مورد فیلمهایی که به فیلمهای جشنوارهای معروف هستند، چیست؟ اینکه مثلاً میگویند بهمن قبادی فقط برای جشنوارهها فیلم میسازد؟ اگر من برای فستیوالها فیلم میسازم مگر کارگردانهایی که دولت دوستشان دارد، به فستیوالها فیلم نمیدهند؟ من چند نفرشان را در اینجا دیدم که به من گفتند به ما راه نشان بده که چگونه فیلممان را به فستیوال بفرستیم. یعنی اگر خودشان بروند، فستیوال بد نیست. اگر بد است چرا این همه خبر به خبرگزاریهای ایرنا و ایسنا میدهند که چهار تن از مدیران جشنواره به ایران آمدند؟ سیستم خبررسانی در ایران بیمار است. اگر فیلمهای آنچنانی خودشان به فستیوال برود، توی بوق میکنند و تیتر خبرها میشود. آنها دارند به من میگویند چون تو کرد هستی از ما جدایی. ولی من همیشه میگویم خیط کاشتی. ایران همیشه متعلق به من است. مگر میشود ایران را ترک کنم؟ مگر میشود یک وجب از این خاک جدا شود؟ بهترین جای ایران باید برای اقوام برگردد. ما به اقوام بدهکاریم. ما به اقوام بدی کردیم و در حق اقوام کوتاهی کردیم. دیر است چون زندگی برنمیگردد. فرصت دیگری به منِ کرد داده نمیشود که دوباره زندگی کنم. به این دلیل متأسفانه زندگی در ایران برای مناطق فارسنشین است. باید این حق به اقوام دیگر هم داده شود. آدمهای دیوانهای که به من در کردستان انگ جداییطلبی زدند و من را برای فیلمسازی به تهران آوردند، باید به من امکاناتی میدادند که در کردستان بنیاد فارابی تشکیل میدادم.
بهمن قبادی، حالا خودت را یک فیلمساز کرد میدانی یا فیلمساز ایرانی؟ این سوال خیلی تکراری است. من همیشه میگویم اول ایرانیام، دوم ایرانیام و سوم کرد ایرانیام. تمام وجودم ایران است و قلبم کردستان است. نه از سر ضعف، بلکه به این موضوع اعتقاد دارم. هیچ وقت هم اعتقاداتم را زیر پا نگذاشتهام. بیشترین دروغ دنیا در ایران گفته میشود. وقتی موفق میشوی، مجموعهای آدم حسود میآیند و شروع به شایعهپراکنی میکنند. همین که تو در اینجا حضور پیدا میکنی شروع به داستانبافی میکنند. به جز یک عده آدم خاص، متأسفانه چشم دیدن همدیگر را نداریم. جامعهی ما به سمتی رفته که حاضر نیستیم موفقیت همدیگر را شاهد باشیم. حاضریم یک یهودی و یک اسرائیلی در جایی برنده باشد تا یک ایرانی هموطن ما. وضعیت این مملکت اینگونه شده است. چرا؟ آنقدر پلیس و نیروهای امنیتی داریم و اینقدر در خیابانها پلیس حضور دارد که خواهران و برادران همدیگر را دستگیر کنیم، در حالی که همین پلیسها میتوانستند تمام معضلات اجتماعی جامعهی ما را درست کنند. قضیه فیلمسازی و مسألهی فرهنگی هم همین است. دقیقاً مانند پزشکان متقلبی هستیم که بدون مدرک، مطب میزنیم. آدمهایی که در حوزهی وزارت ارشاد کار میکنند تخصص لازم را ندارند. به این دلیل احتمال هر گونه خطا و اشتباه و تجویز یک دارویی که بتواند طرف را نابود کند، هست. به عنوان فیلمساز، دارو میخواهم. میخواهم سالم کار و زندگی کنم. آدمی که دارد در آنجا برای من دارو تجویز میکند، من را به سمت مرگ میبرد. آن دکتر را باید عوض کنند و فردی کارآمد در آنجا قرار بدهند. این حرفها کی باید گفته شود؟ ایام انتخابات حرفهایی گفته میشود اما بعد خاموش میشویم تا چهار سال بعد. اگر حرف هم میزنم تهمت جداییطلبی میزنند و میگویند ضد ایران حرف میزنی و داری فرار میکنی. همین است. آنها این انگها را میزنند. همچنان که به این بچههای موسیقی، انگ شیطانپرستی و آتشپرستی زدند. کجا این بچهها شیطان پرستند. در حالی که فرزندان این افراد هم به این مسایل گرایش دارند. شک نکنید فرزندان نصف افرادی که در ارشاد حضور دارند، گیتار دارند، اما آن را پنهان میکنیم. داریم به همدیگر دروغ میگوییم. یک نفر باید در جایی بلند شود و در مورد این چیزها حرف بزند. جرأت میخواهد که در این مورد حرف زده شود. دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم. مسأله ترس نیست. و اگر فردی در بین مسئولان دولتی، مسئول، وطنپرست و دلسوز باشد باید تو را بپذیرد و تو را دعوت کند که حرفهایت را در این جامعه محکمتر بزنی، اما اجازه نمیدهند و حرفهایت سانسور میشود. سه روز است که دارند تمام اخبار فیلم من در ایران را سانسور میکنند. دو، سه سال پیش من را در فرودگاه بازداشت کردند و تشویقم کردند که از این مملکت بروم. حالا تصمیم گرفتهای که بروی؟ خیر، من نمیروم. مگر میشود کشورم را ترک کنم. در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری هستیم. فکر میکنی چه اتفاقی میافتد؟ نمیدانم. من الان خیلی... امیدوار هستی؟ اگر راستش را بخواهید خیر. اگر در مورد موضوعاتی که صحبت شد، مسایل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ریشهای برخورد نشود به نظر من خیلی اتفاق بزرگی نخواهد افتاد.
یعنی دستگاه وزارت ارشاد با تغییر رییس جمهور تغیییر چندانی نخواهد کرد؟ چرا این احتمال وجود دارد. اما تغییر و تحولات اساسیتر میطلبد. یک آدمی باید بیاید و انقلابی در وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگ مملکت ایجاد کند. الان زمانی است که باید این اتفاق بیفتد. یعنی یک آدم جسور میخواهیم که بیاید و خیلی از این مسایلی را که ما دربارهی آن صحبت کردیم شستشو بدهد. یک پاکشویی میخواهد. در این ارتباط، کارهای موفقی چه در این دوره و چه دورههای قبلی انجام شده است که نمیتوان اینها را نادیده گرفت. اما متأسفانه به تنها چیزی که توجه نداشتیم، ساخت و ساز فرهنگی بوده است. نسبت به کارهای قبلی خودت، این فیلم را چگونه میبینی و در کارنامهی فیلمسازیات در چه جایگاهی است؟ به دلیل مسایلی که بر من گذشت، نگاهم به سینما به طور کلی عوض شد. دو سه تا از فیلمهایم را دوست دارم. مثلاً لحظاتی از «زمانی برای مستی اسبها» را دوست دارم. لحظاتی از «نیوه مانگ» و «لاک پشتها» را هم دوست دارم. اما در مورد این فیلم، مانند مادری هستم که به فرزند آخر بیشتر توجه میکند. الان بیشتر دوستش دارم. چون فکر میکنم واقعاً برای یک عده کاری کردهام. برای هنرمندان کاری کردهام. برای عدهای هنرمند کاری کردهام و نه برای عدهای آدم معمولی که دارند در یکی از کوره دهاتها در فیلم «مستی اسبها» در سردابها زندگی میکنند. این بخش باید دیده میشد. چون هر کدام از اینها میتوانند معلم یک عده باشند. احساس میکنم در مورد ۵۰ معلم، ۵۰ آرتیست فیلم ساختهام. به خاطر این حالم خیلی خوب است. به خاطر اینکه واکنشی که برای این فیلم دیدم، برای هیچ کدام از فیلمهایم ندیدهام. هجومی که پخش کننندهها در این چهار، پنج روزه آوردند، تاییدی بر این نکته است. نزدیک ۵۰ کشور فیلم را بدون اینکه دیده باشند، گرفتهاند. این موضوع من را آرام میکند. چون میدانم که این فیلم به زودی در صدها سینما به روی پرده میآید. گویا قرارداد فروش آن را هم امضا کردی؟ بله اما پخش کنندهی جهانی فیلم میگوید که من هفت، هشت فیلم در مسابقه دارم و فیلمی که دارد موفق عمل میکند، فیلم «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» است و از این بابت خیلی خوشحالم. فیلم من فیلم کوچک کم هزینهای است که با عشق و اعتقاد ساخته شده است. هیچ برنامهای برای ساخت آن نداشتم. قضاوتت در مورد فیلمهای دیگران چیست و نسبت به فیلم خودت چگونهاند؟ نسبت به فیلم خودم اصلاً نمیتوانم قضاوت کنم. چون نمیخواهم مقایسه کنم.
اگر بخواهی مقایسه کنی؟ به نظر من یکی از بدترین فیلمهای امسال فیلم لارس فون تریه بود که من با دیدنش اذیت شدم. امروز هم فیلم آلمادوار را دیدم که خوشم نیامد. فکر میکنم آنقدر که ایناریتو یا اشنابل آرتیستاند، آلمادوار نیست. از صد نمره برای فیلمهایش، هشتاد نمره به فیلمنامه و بیست نمره به کارگردانی المادورار برمیگردد. نمیفهمم که چرا این آدم اینقدر حضور دارد؟ داستان فیلمهایش را نمیفهمم. آنقدر فیلمهای بهتری است که آنها را بیرون از مسابقه نگه داشتهاند. کدام فیلم را دوست داشتی؟ فیلم فرانسوی با نام «پیشگو». جالب است که قبل از اینکه به کن بیاییم میگفتند که عجیبترین سال کن است و واقعاً هم عجیبترین سال کن بود. شش، هفت روز گذشته، هنوز فیلم خوب ندیدهام. و نمیدانم این حواشی که برای کن درست میکنند، چیست. به هر حال تو دوربین طلا را داری. حتماً برایت مهم است که یک روز نخل طلا را بگیری. قبلاً این حس را داشتم. اما الان که دارم با تو حرف میزنم، این حس را ندارم. چند پروژه دارم که به طور کلی با همهی فیلمهایم فرق میکند. یکی در آلمان است و دیگری در مکزیک و سومی هم در کوهستان عراق است. اینجا نقطهی خوبی برای پریدن در آب است. اگر بخواهید بهترین تماشاگران دنیا را در یک جا داشته باشید، آنها در همین کن حضور دارند. این چیزهای کن زیبا است. حالا در بخش مسابقه حضور داری یا نوعی نگاه و یا هر جای دیگر، مهم نیست. مهم این است که حضور داری و اگر فیلمت خوب باشد، تماشاگران زیادی برای نمایش مجدد میآیند چون به هم میگویند. این خصوصیت کن خوب است. یعنی تجربهی نوعی نگاه امسال خوب بود. ولی مهم است که یک روز بتوان برای سینمای ایران نخل طلا گرفت. چرا که نه. هنوز جوانم، کار دارم. در همین رابطه: • قبادی برنده جایزه ویژه «نوعی نگاه» کن • جایزه منتقدین فرانسوی برای فیلم قبادی • قبادی: برای فيلمسازی به ايران برنخواهم گشت • آواز گربههای ايرانی در کن
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقای قبادی
-- محسن ، May 25, 2009همهُ ایرانیانِ وطن پرست آرزوی موفقیت بیشتر شما را دارند
و براستی چه کسی لایق تر از شما که مایهُ افتخار همهُ هموطنانت هستی
امیدواریم بزودی با کسب نخل طلایی خوشحالمان کنی .هر چند که جایزه دوربین طلایی و
استقبالی که از فیلم شما توسط تماشاگران شد دست کمی از نخل طلایی نداشت و
من بعنوان یک نفر یزدی (فارس زبان) به داشتن هموطن کردی چون شما می بالم
درود فراوان به تمام ایرانیان میهن پرست و عاشق ایران
Mr Ghobady
-- bita ، May 26, 2009I am so sorry for you if this is your opinion
حاضریم یک یهودی و یک اسرائیلی در جایی برنده باشد تا یک ایرانی هموطن ما. وضعیت این مملکت اینگونه شده است. چرا؟
I am jewish and Iranian Kord and you insult part of our people that they live in Iran!!?
گفتگوی شما با صدای امریکا را دیدم و لذت بردم درود بر تو و درود به شهامت تو . خدا نگهدارت باشد
-- ساسان ، May 26, 2009Mr. Ghobadi!
-- بدون نام ، May 27, 2009I think you insulted jewish- Iranians with your statement. Very disappointing!
Better learn that Iran belongs to all of us regardless of religion or ethnicity.
From a fellow Iranian
Comment e Bita khod be tanhayee bayangare khalae vasie dar tafakorate honarmandan va be estelah roshanfekrane mast
-- amin ، May 27, 2009magar yek yahoodi ya yek esrayili ensan nist aghaye ghobadi?
آقای قبادی عزیز ای کاش اندکی از هیجان های جایزه بکاهید و با زبانی درخور یک هنرمند سخن بگویند. اول اینکه به عنوان یک ایرانی از هموطنهای یهودی خود پوزش بخواهید. و دوم اینکه مگر ایشان چنین تجربه ای را (حسادت) از همه ایرانیان دارند که همه را با یک چوب می رانند.
-- alireza ، May 27, 2009علیرضا
مصاحبه شما را از داي آمريکا ديدم لطفا در مورد دوست دختر شرعي توضيح بدين (خانم صابري) و اينکه عزيز وطن بدان که جشنواره کن جايگاه والآيي است اما به رسالتت به عنوان يک هنرمند فکر کن
-- hreza ، Aug 21, 2009و بدان که بونويل بزرگ گفته: غم نان دليل بر فاحشگي هنر نيست
موفق باشي
فقط مي خواهم يادت بياد حرفهات با اون دختر ترک در يکي از
کافه هاي پاريس چند سال پيش
هنربند ها آلزايمر دارند!!!