تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با بهمن قبادی در فستیوال فیلم کن- ‌قسمت اول‌:

قبادی: برای فيلم‌سازی به ايران برنخواهم گشت

پرويز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

بهمن قبادی با فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» در فستیوال کن امسال شرکت کرده است.

فیلمی جسورانه در باره یک گروه موسیقی زیرزمینی ایرانی و محدودیت‌ها و فشارهایی که با آن مواجه‌اند.

با بهمن در لابی هتل ۵ ستاره کارلتون کن که محل اقامت بسیاری از ستارگان و فیلم‌سازان جهان است، درباره فیلمش گفت‌و‌گویی کرده‌ام که در این‌جا می‌خوانید:

Download it Here!

با یک سوال خیلی صریح شروع می‌کنم: این‌که تو تا الان همه فیلم‌هایت را روی زمین ساخته‌ای. چی شد یک‌دفعه تصمیم گرفتی زیر‌زمینی بشوی‌؟

به خاطر این‌که من را به زیر زمین تبعید کردند. به خاطر این‌که من سه‌ سال احساس کردم، کاملاً در حبس هستم.

شما بروید به وزات ارشاد، بخش اداره سانسور، قسم‌ بدهید که در طول ۳ سال حد‌اقل۳۰-۴۰بار یا بیشتر من را به ارشاد نکشاندند و جلسه نگذاشتند؟ فیلم قبلی‌ام را دادم، گفتند بیایید قلع و قمع کنیم. فیلم جدیدم را گفتم دیگه کردستانی نیست، گفتم شما به من اجازه بدهید فیلم بدون دیالوگ بسازم‌ که اجازه ندادند. اصلاً قصدشان این بود که هر چه قوه خلاقه در من بود را ‌از بین ببرند که بعد من رفتم به زیر زمین.

به خاطر این شرایط سختی که برای من به‌وجود آمد، دنبال راه درمان می‌گشتم که پناه آوردم به موزیک. تصمیم گرفتم خودم کار موزیک کنم و بخوانم.

شروع کردم به ساختن آهنگ، شروع کردم به خواندن، شروع کردم به جمع‌آوری موزیک‌های خیلی اصیل ایرانی به‌ خصوص کردی و همه بده‌ بستان‌هایی که با یک عده داشتم و جلسات متعددی که این و آن را دیدم، تبدیل شد به شناختی که من از موزیک زیرزمینی به‌دست‌آوردم. ‌

روزی هم که رفتم اولین ‌بار صدایم را ضبط کنم، چون مجوز هم نداشتیم، آن‌جا با چندتا از این بچه‌ها ‌آشنا شدم و همین اتفاق باعث شد که این فیلم ساخته شود. از طرفی قرار شد که دوربین‌ اس ال تو (SL2) را که خریده بودم، تست بزنم. با تورج اصلانی عزیز (فیلم‌بردار فیلم) صحبت کردیم، گفتیم چقدر تست لازم است؟ گفت یک هفته ده روز تست بزنیم. گفتم طوری تست بزنیم که پول دوربین درآید و یک مستند را شروع کنیم.

این شد که در یک پروسه ۱۷روزه، فیلم با کمک بچه‌ها ‌از جمله تورج اصلانی، حسین آبکنار، نظام کیایی و همه بچه‌های دیگر که الان اسم تک‌تک‌شان را نمی‌توانم بگویم، ساخته شد. یک تیم کوچک بودیم.

بچه‌های زیر‌زمینی به من یاد دادند که چطور می‌شود بدون مجوز، بدون امکانات و بدون تجهیزات، موزیک کار کرد، و همین را من آموختم تا در سینمای ارزانی که در آن دردسر نیست، بروم کار کنم.


بهمن قبادی/ عکس‌ها از: پرویز جاهد، زمانه

به‌نظر من «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» نه تنها در سینمای ایران یک تجربه جدید است، از نظر این‌که روی موضوعی کار کردی که قبلاً سابقه نداشته و دست روی تابویی گذاشته‌ای (موسیقی زیر‌زمینی) که کسی نگذاشته بود. تا الان واقعاً جز چند تا فیلم مستند، ما هیچ فیلم داستانی نداشتیم که شخصیت‌پردازی شده باشد و شخصیت‌ها همه از بچه‌های موسیقی زیر زمینی باشند. به‌ جز آن یک چرخشی هم در کار خودت دیده می‌‌شود در این کار از لحاظ این‌که تو قبلاً در ژانر روستایی کار کردی و حالا آمدی در زندگی شهری و تهران امروز و زندگی رنگارنگ و پر تنشی که در تهران جریان دارد، می‌خواستم راجع ‌به این چرخش صحبت‌کنی؟

‌من نمی‌توانم اسمش را بگذارم فیلم‌سازی روستایی. بیشتر مناطق کردستان را اگر بیایید تقسیم کنید، به ‌جز دو سه شهر درست‌حسابی، اکثر شهرستان‌ها رنگ ‌و بوی دهات‌های بیرون را دارد.

حتی نمی‌توانی روی کامیاران یا دیوان دره و این شهرهایی که این‌قدر به آن‌ها بی‌توجه هستیم‌، اسم شهر را بگذاری‌ یا حتی شهرستان.

در مقایسه با روستایی که در بیرون می‌بینی، روستاهای بیرونی انگار مرکز شهری‌اند که ما در کردستان داریم. این یک بخش آن است، بخشی که این‌قدر می‌گوییم نا‌آرام‌...‌

من گفتم ژانر روستایی، شاید بشود گفت ژانر جاده‌ای‌؟

بله، جاده‌ای، کوهستانی یا قوم‌نگارانه یا هر چیز دیگر.

دلیل پناه بردن من به کوهستان این بود که از وقتی که بر تو شرایط سختی وارد می‌شود، به خصوص برای گرفتن مجوز، سختی‌هایی که دارید در شهر می‌کشید، ناخودآگاه من از خیابان ارشاد بدم آمده بود.

‌از پیچ شمرون تا بهارستان من همیشه دچار دلهره بودم و ترس و لرز داشتم. این‌که مجوز نمی‌دهند‌، باهات بازی می‌کنند، بازی نمی‌کنند.

‌یک دفعه فکر می‌کنی باید بری کردستان، بری مناطق کوهستانی یا هر جا. لرستان هم می‌رفتم، مناطق آذربایجان هم می‌رفتم، به این آرامش می‌رسیدم. این‌که یک تیم درست می‌کنیم و از فیلم‌سازی لذت می‌بریم.

من اصلاً نمی‌خوام در مورد موضوع صحبت کنم. در این فیلم بیش‌تر می‌شود درمورد تکنیک فیلم صحبت کرد. درمورد ساختار شکنی فیلم صحبت کرد و این‌که چه چیزی این پنجره جدید را به رویم باز کرد، موزیک. و چون واردش شدم و شروع کردم که یک آلبوم از صدایم را ضبط کنم، یک ذره عمیق‌تر وارد شدم و اگر اتفاقاً وقت بیشتری داشتم، شاید متفاوت‌تر می‌شد. الان نگاهم نسبت به سینما عوض شده است. چون دارم‌ یک هنری را به شکل کامل‌تر می‌آموزم و الان تصمیم جدی‌ترم فوکوس اساسی روی ادبیات است.

و همین‌جا می‌خواهم سوال بعدی‌ام را مطرح کنم. این‌که تا الان همه فیلم‌نامه‌هایت را خودت می‌نوشتی، ولی در این فیلم با یک فیلم‌نامه‌نویسی کار کردی که خودش یک نویسنده مطرح است در ادبیات ایران آن هم حسین آبکنار. می‌خواستم در مورد این تجربه مشترک‌تان حرف بزنیم.

قبلاً یک تجربه هم داشتم در لاک‌پشت‌ها با محمد‌رضا کاتب و سپیده شاملو که خوب بود و از آن بچه‌ها خیلی آموختم.

حسین آبکنار، نخوانده سینما را خوب می‌شناسد. نخوانده فضا‌سازی را می‌شناسد. چشم خوبی به سینما دارد و واقعاً بدون او نمی‌شد که آن لحن و بیان و قصه‌گویی را خیلی کنترل کرد.

می‌شد شکل دیگری مثل فیلم‌های قبلی‌ام را در سینما تجربه کنم، اما
‌چون وارد فیلم ناآرامی بود و چون زمان کمی داشتیم، همیشه حسین کنارم بود. من با حسین و ایده‌هایی که رکسانا صابری به من می‌داد و مجموع بده‌بستان‌ها، کار کردم.

از طرف دیگر خود گروه هم به ما ایده می‌دادند و این خیلی مهم ‌است و حسین با این‌ها گفت‌و‌گو می‌کرد.

مثلاً داستان گروه «بلو داگز» یا سگ‌های زرد، این بود که آن‌ها یک همسایه دارند که اذیت‌شان می‌کند. گفتم این را کار کنید و شروع کردیم به کار کردن و سعی می‌کردیم از قبل هم این‌قدر ننویسیم ‌و بیشتر اجرا کنیم. می‌نوشتیم و می‌رفتیم سر صحنه، یک‌دفعه همه این چیزها را می‌شکاندیم و دوباره با حسین، از نو فضایی را به ‌وجود می‌آوردیم که خیلی تنه بزند به واقع‌گرایی و ‌سینمای مستند.

یعنی فیلم‌نامه آماده شده از قبل وجود نداشت؟

از قبل نه‌، چرا ۱۰صفحه‌ای داشتیم. بعد می‌رفتیم سر صحنه، با سه صفحه می‌رفتیم سر صحنه. قرار بود این سکانس گرفته شود.

خود آن هم ۵۰ درصد تغییر می‌کرد. دوباره همه‌چیز از نو عوض می‌شد، و‌گرنه درنمی‌آمد.

ساختمان کلی فیلم دست‌تان بود؟

بله.

یا در مونتاژ درآمد؟

نه، نه، در مونتاژ درنیامده است. مگر می‌شود ما به آن ساختمان فکر نکنیم؟ مثلاً ‌۱۰ تا موزیک داشتیم که باید ۱۰تا کلیپ برایشان ساخته می شد. از قبل فکر شده که رفتیم معادل تصویری‌اش را گرفتیم. اگر از قبل فکر نمی‌شد تصویر به چه درد می‌خورد، برای چه می‌گرفتیم؟


بهمن قبادی و نظام کیایی

چقدر درمورد موزیک زیرزمینی پژوهش کرده بودید‌؟

خیلی کار کردیم.

گروه‌ها را چطور پیدا کردید؟

یک مشاور داشتیم‌ به نام بابک میرزاخانی که پسر آگاه و فهیم و اندیشمندی بود که سینما را خوب می‌‌شناخت. او مشاور اصلی ما بود و خیلی از گروه‌ها را به ما معرفی می‌کرد.

تک‌تک موزیک‌ها را می‌آوردیم و دوباره گوش می‌دادیم. رکسانا هم گوش می‌داد و تمام لهجه‌های انگلیسی بچه‌ها و شعرها را درمی‌آورد و ‌روی لحن بچه‌ها تاکید می‌کرد. ‌بعضی‌ ترک (track)‌ها را هم انتخاب می‌کرد. این‌که کدام گروه، کدام ترکش بهتر است. همان یک ترک گفتن من را به این می‌رساند که حتماً دارد درست می‌گوید. چون ارتباط برقرار کرده با یک آدم دیگر.

از طرفی مطمئن بودم این فیلم در ایران اکران نمی‌شود، مثل همه فیلم‌های دیگرم‌. حتی آن فیلمم که اکران شده، عملاً اکران نشده و یک سینما بیشتر به فیلم‌های من نمی‌دهند و آن هم در حد یکی دو هفته مثل فیلم لاک‌پشت‌ها. لاک‌پشت‌ها را کشتند. لاک‌پشت‌ها فیلمی بود که می‌توانست به سینما بیاد.

فکر می‌کنی فیلم‌های تو چه مشکلی دارند که با سانسور مواجه می‌شوند‌؟

فیلم‌های من مشکل ندارند. ‌یک عده‌ای هستند که با فیلم‌هایم مشکل دارند و آن‌ها باید نگاه‌شان را عوض کنند. به نظر من یک تعداد آدم‌های عجیب و غریب، آدم‌هایی که حتی می‌شود گفت که یک نگاه مریض دارند، در اداره ارشاد و بخش ارزشیابی هستند که دارند همه ‌چیز را سخت می‌کنند. آن‌ها یادشان رفته که بابا همه چیز تمام شد و دیگر این خط قرمز‌ها جواب نمی‌دهد.

‌در دنیایی قرار داریم که می‌توان با اینترنت، فیلم‌ها و موزیک‌های مورد‌نظر را دانلود کنیم.

‌خیلی از نسل‌های امروز زبان انگلیسی بلدند. فیلمی که از خارج می‌آید ایران، تو دیگر نمی‌توانی بگویی آقا، این فیلم ایرانی نیست.

اگر نگرانیم که سکس را ترویج ندهند، فیلم دارد می‌آید، خشونت دارد می‌آید، مواد مخدر دارد می‌آید.

اسلامی‌ترین فیلم‌های دنیا را ما می‌سازیم. همین فیلمی که در مورد موزیک ساخته شد، می‌تواند روی موزیک و بعضی از موزیک‌هایی که واقعاً تخریب‌کننده‌ هستند، تاثیر بگذارد. این فیلم به موزیک، نگاه سالم دارد.

این بد‌بینی را برنمی‌داریم و می‌آیند به بچه‌هایی که در فیلم عین فرشته‌ هستند، انگ مواد مخدر و مشروب می‌چسبانند، هم‌چنان که به من سینماگر، انگ جدایی‌طلبی می‌زنند. هر روز یک انگی به تو می‌زنند تا حال تو رو بد کنند. وزارت ارشاد تبدیل شده است به وزارت حال‌بد کن. یعنی باید حالت بد بشود.

‌تو برای ساختن این فیلم درخواست مجوز کرده‌ بودی؟

نه، سه ‌سال برای آن یکی فیلم درخواست کردم که اشتباه بود.

برای کدام فیلم؟

«۶۰ثانیه درباره ما» که فیلمی بدون دیالوگ بود که در تهران می‌گذشت. یک فیلم نرمال. همه درها را زدم، نگذاشتند. بیمارم کردند. واقعاً بیمار شدم. هیچ رسانه‌ای نداشتم. همه رسانه‌ها را هم فیلتر می‌کنند در ایران که نگذارند حرف‌های من منتشر شود.

چرا سه سال به من مجوز نمی‌دهند؟ سه سال از بهترین دوران عمرم رفت. سه سال قوه خلاقه‌ام کشته‌شد. اگر این ‌فیلم را نمی‌ساختم مرده بودم، یعنی‌ الان من فیلم‌ساز مرده بودم‌.

برای این ۱۷روز فیلم‌برداری، ۱۷روز در بیمارستان بودم. این بچه‌ها برای من مثل دارو بودند. موزیک برای من مثل دارو بود. ‌موزیک به من دوباره خدا را شناساند. موزیک به من زندگی را داد. حتی این جنس موزیک به من و آدم های دیگر آرامش می‌دهد، اما به همین‌ها دو دستی‌ یاد می‌دهیم که موادمخدر بکشند‌ که پناه ببرند به خودکشی، پناه ببرند به کرک و الکل و این‌ها.

برگردیم به خود فیلم. تو دو تا کاراکتر اصلی داری که...

ببخشید، وقتی این حرف‌ها را می زنم می‌گویند آقا دارد مخالفت می‌کند. مخالفت نیست. مملکت را چه کسی می‌خواهد درستش کند؟ هیچ‌کسی نباید اعتراض کند؟ چطوری می‌خواهد مملکت درست شود؟

حق هنرمند بیشتر از حق سیاستمداران است. الان ارشاد طوری شده است که ما می‌رویم وزارت ارشاد، تن‌مان می‌لرزد، چون عین پادگان نظامی شده. وزارت ارشاد باید برایت فرش قرمز بگذارد. باید از دم در برایت احترام بگیرند. احترام که نمی‌گذارند هیچ، می‌زنند توی سرت. باهات برخورد بد می‌شود. کی می‌خواهد این وضع را درست کند؟

ما الان فیلم شما را می‌‌بینیم که در کن هست و مسوولین ارشاد هم این‌جا هستند. آیا آن‌ها به دیدن فیلمت آمدند؟

من هیچ‌کس را دیگر نمی‌شناسم پرویز جان. من الان یک آدم دیگری هستم.‌

من چهل‌سالم دارد تمام می‌شود. بهترین دوران زندگی‌ام را گذراندم و شرایطم بسیار سخت بوده. از فیلم‌سازی در ۱۸سال، پنج درصد بیشتر لذت نبرده‌ام. من اشتباه کردم که بعد از فیلم «زمانی برای مستی اسب‌ها» برگشتم به وزارت ارشاد مجوز بگیرم تا «آوازهای سرزمین مادری» را بسازم‌. می‌شد راه دیگری را پیدا کرد.


خیلی‌ها معتقد هستند که بهمن قبادی چون ریشه‌اش و زادگاهش ایران است و تمام ایده‌هایش می‌تواند درمورد جامعه ایران باشد، بهتر است که در داخل کار کند و نباید برود بیرون ولی امروز...

‌دوستان کجا هستند؟ چرا این شرایط را برای من مهیا نمی‌کنند که به شکل راحتی فیلم بسازم؟ کجا هستند آن دوستان؟ کی مسوول تو هست پرویز جان؟ الان کسی به کسی رحم نمی‌کند. کی در خانه من را زده که در این سه سال تو کجا بودی؟ این دوستان فقط حرف می‌زنند و حرف می‌زنند و حرف می‌زنند.

بیا کاری برای من انجام بده. من را دارند جدا می‌کنند. من الان دیگر نمی‌توانم بروم فیلم بسازم. همه می‌گویند که ایران مملکت من است. کی می‌خواهد جلوی من را بگیرد تا برنگردم خانه‌ام ؟ ایران خانه من است.

مثل این‌که کسی بلند شود، خانه‌ی سنددارت را بگیرد‌. یک آدم بلند شده آمده حق من را بگیرد.

در مصاحبه‌ات با خبرگزاری فرانسه، از قول تو نقل شده که گویا قصد نداری به ایران برگردی؟

ببین، همیشه در خیلی‌ها از مصاحبه‌ها دست می‌برند. جمله‌‌ی من این است «به ایران برنمی‌گردم که فیلم بسازم».

من دیگر در ایران فیلم نخواهم ساخت تا این شرایط درست نشود.

اعتراضت به سانسور است؟

به‌طور اساسی. سینمای‌ ایران خفه شده از بس که‌ دچار تکرار و‌ ابتذال شده است. ما برگشتیم به سی‌سال پیش.

سی‌سال پیش باز هم وضع بهتر بود. حداقل آن موقع ‌«سرب» ساخته می‌شد. الان نمی‌گذارند آن فیلم‌ها ساخته شود.

‌شرایط سخت‌تر شده است. سه دهه گذشته است. من که می‌آیم این‌جا، این آزادی‌های اجتماعی سینمایی را می‌بینم احساس می‌کنم یکی دارد خفه‌ام می‌کند. من به ایران بر نخواهم گشت که فیلم بسازم.

ولی برخواهم گشت که دوستانم را ببینم، چون خانه‌ام آن‌جاست و زندگی‌ام آن‌جاست. طایفه‌ام آن‌جاست. مگر می‌شود همین‌طور ول کنم؟ حاضر نیستم دو دستی خانه‌ام را به یکی تقدیم کنم.

این سخت‌گیری‌هایی که به هر حال از طرف وزارت ارشاد بر سینما اعمال می‌شود...

بگذارید بقیه‌اش را بگویم. من یک پروژه دارم در آلمان، همان «‌۶۰ ثانیه...» که قرار نبود در آلمان فیلم‌برداری کنم.

قرار بود در ایران باشد. اما به من اجازه ندادند. دوباره دو ماه است که دارم بازنویسی می‌کنم و آلمانی‌اش می‌‌کنم.

فیلم ایرانی که می‌توانست خیلی نرمال و درست باشد که این آقایان ارشاد هم می‌دانند اما اجازه ندادند، الان دارم با یک گروه آلمانی می‌‌سازم. بازیگرم آلمانی است، در حالی که می‌شد با گروه ایرانی ساخته شود. چرا باید این اتفاق بیفتد. چرا باید من بروم در آلمان فیلم بسازم؟ مگر آلمانی‌ام؟ کی می‌خواهد برود در آلمان فیلم بسازد؟ جبر دارد تو را می‌کشاند آن‌جا.

‌یک بار، دو بار، ۱۸سال است که دارم دست وپا می‌زنم برای گرفتن مجوز.
‌وام می‌خواهی بگیری، مجوز، اسپانسر می‌خواهی، مجوز، همه چیز گره در مجوز دارد. سینمای دولتی تو را یاد سینمای سانسور روسیه می‌اندازد. خفقان مطلق. وقتی یک سینما دولتی می‌‌شود یعنی کنترل کردن کامل. دیگر خودت نیستی. دیگر نگاهت، نگاه تو نیست. به خاطر همین است که فیلم‌ هایمان همیشه یک جورند.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط:
بهمن قبادی: شاید دیگر برنگردم
گربه‌های ایرانی در کن
آواز گربه‌های ايرانی در کن
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اين آقاي بهمن قبادي هم حتمن پشتش به جائي گرم است كه چنين شلتاق ميكند.اين را تجربه زندگي در اين مملكت به من آموخته است و در ضمن اين را هم به من آموخته است كه تخت گاز روندگان زود موتور ميسوزانند و از آنسوي بام مي افتند!
با عرض عذر از جناب قبادي.

-- شهاب ، May 23, 2009

where do u go? I dont think that you are a good match for Roxana. Will see in future. But I am sure that it is very difficult to afford u and I didnt see anything attractive in your personality.

-- hasan ، May 23, 2009

با درود به شما آقای قبادی که مایه افتخار همهء ایرانیانی،شما در هر کجای دنیا فیلم بسازی ، برگ افتخاری خواهد بود بر افتخارات خود و هموطنانت،
پاینده و پیروز باشید

-- علا ، May 23, 2009

دم بهمن قبادی گرم و چشم حسودان کور. در ضمن نمیدونم چرا مجریان این ستون اجازه میدن که این آقایان «حسن و حسنگا» نظرهاشونو به انگلیسی اونهم از نوع دست و پا شکسته اش بنویسن که نتیجه اش هم چیز هچلهف و مسخره ای از آب در بیاد، بخصوص وقتی که میشه از ادیتور زمانه استفاده کرد.

-- بیژن بابا کوهی ، May 24, 2009

آقای قبادی باز هم مایهء سربلندی همهء
ایرانیان شد ،
کسانی چون آقای حسن هم به هر دلیل درونی(اعم از عقده های قبلی یا سر خوردگی هایِ اجتماعی یا خانوادگی )می توانند هیچ وقت از سر بلندی وطنشان خوشحال نباشند

-- حسین ، May 24, 2009

آقای قبادی ،این شیوه ای است مرسوم در ادبیات هم همین بلا سر نویسندگان می آید .خلاقیت را باید بگذاری کنار منتها تا دلت بخواهد می توانی داستان های آبکی بنویسی .داستان هایی که پر است از صحنه های رمانتیک و سوزناک .معلوم است به داستان های اندیشمندان مجوز نمی دهند اما به چاپ بیستم و سی ام فهیمه رحیمی مثل آب خوردن.هر چیزی را که در خور تامل باشد وزارت ارشاد تاب نمی آورد.
پیروز باشید آقای قبادی

-- نسرین مدنی ، May 25, 2009

che heyf ke kargardani be in karamadi digar baraye marzo boome ma film nasazad... che heyf

-- asal ، May 26, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)