تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

رويکرد سينمايی محافظه‌کار آکادمی اسکار

پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

در هفته‌ای که گذشت، مهم‌ترین و باشکوه‌ترین رویداد سینمایی سال از منظر سینمای تجاری و صنعتی یعنی هشتاد و یکمین دوره مراسم اسکار برگزار شد و همان‌گونه که بسیاری آن را پیش‌بینی می‌کردند، فیلم «میلیونر زاغه‌نشین» (Slumdog Millionaire) ساخته دنی بویل موفق شد جوایز اصلی را درو کند و با دریافت هشت جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین فیلمبرداری و بهترین موسیقی فیلم، در لیست موفق‌ترین‌ فیلم‌های تاریخ اسکار قرار گیرد.

Download it Here!

اهمیت جوایز اسکار بیش از هر چیز ناشی از اهمیت تجاری آن است. نامزد شدن یا برنده شدن یک فیلم در اسکار می‌تواند موفقیت فیلم و فروش آن را در گیشه تا حد زیادی تضمین کند. حال این سوال مطرح است که واقعاً چه چیزی باعث شد و چه زمینه‌هایی وجود داشت که فیلمی مثل «میلیونر زاغه‌نشین»، بتواند تمام نامزدهای دیگر را شکست داده و توجه اعضای آکادمی را جلب کند.

در این نوشته سعی می‌کنم به طور فشرده به دلایل موفقیت این فیلم در اسکار بپردازم:


فیلم «میلیونر زاغه‌نشین» برنده اصلی اسکار امسال بود

اعضای آکادمی اسکار را عموماً افراد دست‌اندرکار و درگیر در صنعت سینمای آمریکا تشکیل می‌دهند. برای این افراد جنبه‌های صنعتی و تجاری فیلم مهم‌تر از خصلت‌های هنری و یا روشنفکرانه آن است. آن‌ها در ارزیابی خود و قضاوت در مورد فیلم‌ها معمولاً مخاطب عام سینما (و بیشتر مخاطب آمریکایی) و سلیقه عام را در نظر می‌گیرند تا مخاطب خاص و سلیقه غیرمتعارف را.

تاریخ اسکار نشان داده که اعضای آکادمی که طیف وسیعی از دست‌اندرکاران سینمای آمریکا از کارگردان گرفته تا تهیه کننده‌، بازیگر، فیلمبردار، صدابردار و غیره را دربر می‌گیرد، در ارزیابی فیلم‌ها اغلب پارامترهای تجاری و صنعتی بر اساس ویژگی‌های متعارف سینمایی را درنظر می‌گیرند و کمتر به جنبه‌های هنری و زیبایی شناختی فیلم‌ها توجه می‌کنند.

این حرف به این مفهوم نیست که زیبایی‌شناسی یا جنبه‌های هنری فیلم‌ها اصلاً برای آن‌ها مهم نیست چرا که اگر نبود، فیلم‌هایی چون «راه انقلابی»، «سرگذشت شگفت‌انگیز بنجامین باتن» و یا حتی «کتابخوان‌» (The Reader)، نباید وارد لیست نامزدها می‌شد اما شکست این فیلم‌ها در اسکار و برنده شدن فیلم «‌میلیونر زاغه‌نشین»، ثابت می‌کند که آن‌ها بیش از هرچیز به قواعد متعارف در سینما (گرچه فیلم دنی بویل چندان هم فیلم متعارفی نیست) و سلیقه عام وابسته‌اند و به ندرت پیش می‌آید که از این سلیقه عمومی فاصله گیرند و معیارهای رایج، مسلط و پذیرفته شده را در نظر نگیرند.

اسکار، جایزه‌ای است که معیارهای آن را سینمای مسلط و جریان رایج سینمای آمریکا و هالیوود تعیین می‌کند و گرایش‌های نخب‌گرا، روشنفکرانه و هنری، در آن جایگاه محکمی ندارند به همین دلیل طبیعی است که رویکرد آن نسبت به سینما و فیلم‌ها تا این حد محافظه‌کارانه باشد.

این موضوع که فیلم‌های اسکار بر خلاف فیلم‌هایی که در فستیوال‌ها مورد ارزیابی و داوری قرار می‌گیرند، از قبل در سینماها به نمایش درآمده و پاسخ خود را از تماشاگر عام سینما می‌گیرند، کار اعضای آکادمی را در قضاوت در مورد فیلم‌ها آسان‌تر می‌کنند. آن‌ها دیگر نمی‌توانند به فیلمی مثل «‌میلیونر زاغه‌نشین» که نظر تماشاگران عام سینما را جلب کرده، بی‌اعتنا باشند.


کیت وینزلت، نه به خاطر بازی خیره‌کننده‌اش در «راه انقلابی» بلکه به خاطر فیلم «کتابخوان» اسکار گرفت

از سوی دیگر «‌میلیونر زاغه‌نشین» علاوه بر جلب توجه عموم، فیلمی بوده که منتقدان سینما نیز در مجموع نسبت به آن نظر خوبی داشته و در عین حال توانسته جوایز مهم دیگری مثل بفتا یا گلدن گلوب را هم درو کند.

در این‌جا دیگر شانسی برای فیلم‌سازانی مثل دیوید فینچر کارگردان فیلم «‌سرگذشت شگفت‌انگیز بنجامین باتن» و ران هاوارد کارگردان فیلم «فراست/ نیکسن» یا حتی سم مندز کارگردان «راه انقلابی»، باقی نمی‌ماند که جزو برندگان جوایز اصلی باشند و آن‌ها حداکثر می‌توانند جایزه‌ای را در شاخه‌های فرعی‌تر مثل گریم یا طراحی صحنه یا صدابرداری دریافت کنند.

اگر به سابقه اسکار نگاه کنیم کمتر می‌بینیم به فیلمی خارج از جریان مسلط سینمای آمریکا توجه شده باشد.

تاریخ اسکار کمتر نشان می‌دهد که فیلمی متعلق به جریان سینمای مستقل آمریکا یا جریان حاشیه‌ای و آلترناتیو سینمای این کشور برنده اصلی اسکار باشد. در این میان برنده شدن فیلمی مثل «‌تصادف»(Crash) در سال ۲۰۰۵ می‌تواند واقعاً یک تصادف فرض شود ،چرا که تجربه‌ای است که دیگر تکرار نمی‌شود و چون تکرار نمی‌شود، نمی‌تواند به عنوان یک گرایش غالب مد نظر قرار گیرد.

در این میان گاهی پیش می‌آید که فیلم‌های مستقلی مثل «رودخانه یخ‌زده» (برنده جایزه فستیوال سان‌دنس به عنوان بهترین فیلم) و «‌ریچل ازدواج می‌کند» اثر کاملاً تجربی و غیرمتعارف جاناتان دمی، بتوانند نظر اعضای آکادمی را جلب کنند، اما آن‌ها هم نمی‌توانند شانس چندانی در اسکار داشته باشند.


بازی درخشان ان هاتاوی در فیلم «ریچل ازدواج می‌کند» نادیده گرفته شد

از این رو وقتی می‌بینیم بازیگری مثل ان هاتاوی به خاطر بازی چشم‌گیر و متفاوتش در فیلم «‌ریچل ازدواج می کند» و ملیسا لئو‌ به خاطر بازی تکان دهنده‌اش در فیلم «رودخانه یخ‌زده»(ساخته کورتنی هانت) در نقش زنی از طبقه کارگر که از روی ناچاری درگیر قاچاق مهاجران از مرز کانادا به آمریکا می‌شود، نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن می‌شوند، تعجب همه منتقدان سینما را برمی‌انگیزد و آن را نشانه‌ای از ظهور گرایش جدید در اسکار تلقی می‌کنند.

اما در شب برگزاری مراسم می‌بینیم که این همان کیت وینزلت هست که باید مجسمه طلایی اسکار را برای بهترین بازیگر زن نقش اول در آغوش کشد آن هم نه به خاطر بازی بسیار خوبش در فیلم درخشان «راه انقلابی» بلکه به خاطر بازی‌اش در فیلم «کتابخوان».

در این‌جا بحث بر سر خوب یا بد بودن بازی کیت وینزلت در فیلم «‌کتابخوان» نیست، بلکه بحث بر سر این است که چرا فیلم بسیار خوب و هوشمندانه‌ای مثل «راه انقلابی» اصلاً در لیست نامزدهای اسکار قرار نمی‌گیرد و بازی حیرت‌انگیز کیت وینزلت در آن توجه اعضای آکادمی را جلب نمی‌کند.

این اتفاق در مورد بهترین بازیگر مرد نقش اول نیز می‌افتد. بازی تحسین‌برانگیز میکی رورک در فیلم «کشتی‌گیر» نادیده گرفته شده و بازی شان پن در نقشی جنجالی مورد توجه قرار گرفته و او برنده اسکار بهترین بازیگر مرد می‌شود. حتی خود شان پن نیز انتظار دریافت این جایزه را ندارد و سعی می‌کند در نطق خود از میکی رورک دلجویی کند.

رویکرد محافظه‌کارانه آکادمی اسکار در انتخاب بهترین فیلم خارجی یا غیر انگلیسی زبان، بیشتر خود را نشان داد. از میان فیلم‌های «والس با بشیر» (با رویکرد ضد جنگ)، «عقده بادرماینهوف» (‌در باره جنبش مسلحانه مارکسیستی دهه هفتاد آلمان)‌، «‌انتقام» (تریلر سرد و رمزآلود اتریشی) و «مردگان»، این فیلم ژاپنی «مردگان» است که جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را می‌گیرد، فیلمی که به نسبت بقیه، حساسیت سیاسی کمتری را بر می‌انگیزد.

از سوی دیگر، اسکار با نامزد نکردن فیلم «گومورا» اثر تکان‌دهنده و افشاگرانه متیو گارونه در‌باره مافیای ناپل، عملاً سعی می کند خود را از حاشیه‌های سیاسی این فیلم در امان نگه دارد.


موفقیت عمومی فیلم «میلیونر زاغه‌نشین» را می‌توان متاثر از شرایط اقتصادی جهان دانست

اما موفقیت عمومی فیلم «میلیونر زاغه‌نشین» و شکست تجاری فیلم‌های «سرگذشت شگفت‌انگیز بنجامین باتن»، «شک»، «راه انقلابی» و «کشتی‌گیر» را می‌توان تا حدی ناشی از شرایط بد اقتصادی دنیای امروز دانست.

نگاه رئالیستی دنی بویل در میلیونر زاغه‌نشین به جامعه هند و فقر، فحشا، نکبت و تضادهای طبقاتی موجود در آن اگر با جذابیت‌های نمایشی، تصویری و موسیقایی وام گرفته از سینمای بالیوود و پایان خوش آن همراه نبود، هرگز مورد توجه وسیع مردم و به تبع آن اعضای آکادمی قرار نمی‌گرفت. دنی بویل قبلاً فیلم‌های رئالیستی محکم‌تری مثل «ترینز پاتینگ» (نسبت به میلیونر زاغه‌نشین) ساخته بود که با آن خون تازه‌ای در رگ خشک سینمای بریتانیا دواند، اما اعضای آکادمی آن زمان هیچ توجهی به آن نشان ندادند.

دلیل توفیق تجاری فیلم «میلیونر زاغه‌نشین» و درخشش آن در بفتا، گلدن گلوب و اینک اسکار به خاطر ارزش‌های سینمایی نهفته در آن نیست (در نقدی که پیش از این بر این فیلم نوشته‌ام، به این ارزش‌ها اشاره کرده‌ام)، بلکه به خاطر امیدی است که می‌پراکند. به خاطر پیروزی رمانتیک قهرمان آن است که می‌تواند بر فقر، تضاد طبقاتی و سیاهی و نکبت غلبه کند. او تنها امیدبخش زاغه‌نشینان فقیر و سیه روز بمبئی نیست، بلکه پیام‌آور امید و خوشبختی برای همه مردمی است که در عصر رکود اقتصادی، بحران مالی و ورشکستگی تجاری سیستم‌های کاپیتالیستی با آینده‌ای مبهم زندگی می‌کنند.

آن‌ها علاقه‌ای به تماشای داستان‌های تلخ و غمبار مربوط به فروپاشی نظام خانوادگی یا روایت‌های تراژیک مربوط به زندگی آدم‌های افسرده، مایوس و شکست خورده ندارند. به همین دلیل شخصیت‌های درمانده، بدبین و شکست‌خورده فیلم‌های «راه انقلابی»، «رودخانه یخ‌زده»، «ریچل ازدواج می‌کند»، «شک»، «بنجامین باتن»، «کشتی‌گیر» و حتی «میلک» (داستان هاروی میلک سیاستمدار همجنس‌گرای آمریکایی که برای حقوق هم‌جنس‌گراها مبارزه می‌کرد و سرانجام قربانی خشونت هموفوبیک شد) نمی‌توانند برای آن‌ها جذاب باشند، چرا که امیدی را بر نمی‌انگیزند.

به نظر می‌رسد در شرایط امروز جهان، مردم بیش از گذشته از سینما انتظار دارند که به آن‌ها خوش‌بینی، امید و رویاهای شیرین بفروشد. کارخانه رویاسازی هالیوود، محصولات خود را بر اساس تقاضای عمومی و بازار، تولید و عرضه می‌کند. در این میان فیلم‌ساز هوشمندی مثل دنی بویل با درک به موقع شرایط اقتصادی جهان و شناخت روحیه عمومی، با فیلم میلیونر زاغه‌نشین به این میل عمومی پاسخ می‌دهد و تحسین می‌شود. شاید نسخه ترکیبی موفق دنی بویل از رئالیسم انگلیسی، رویا‌پردازی هالیوودی و رمانتی‌سیسم بالیوودی، بعد از این به ایجاد ژانر جدید و موفقی در سینمای آمریکا منجر شود.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط:
«میلیونر زاغه‌نشین» جوایز اسکار را درو کرد
ذات تراژیک زندگی زناشویی
چه کسی می‌خواهد يک ميليونر باشد
اندوه يک پهلوان پوشالی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقای جاهد نظرتان درباره ی hunger
چیست؟
.................................
فيلم را در فستيوال لندن ديدم و در گزارش هايم خيلی فشرده راجع به آن نوشتم. حتما مفصل در موردش می نويسم چون فيلم ارزشمندی است.
پرويز جاهد

-- raha ، Feb 27, 2009

سلام آقای جاهد
بسیار مو شکافانه و دقیق بود
ممنون
فریبرز

-- بدون نام ، Feb 27, 2009

سلام آقای جاهد
بسیار مو شکافانه و دقیق بود
ممنون
فریبرز

-- بدون نام ، Feb 27, 2009

نوشته ی بسیار جالبی بود. مثل سایر کارهایتان! امیدوارم با توجه به اطلاعات دقیق تان در مورد فیلم و سینما، در آینده از این زاویه ی نگاه، فستیوال های موجودِ دیگر را نیز بررسی کنید. شاید هم این کار را در گذشته کرده اید؟
.......................
آقای عليجانی عزيز.
کيفيت يک فستيوال تا حد زيادی وابسته به ترکيب هيئت انتخاب و هيئت ژوری آن است و اين
تفاوت مهم فستيوال ها با اسکار و جوايز مشابه ديگر مثل بفتا و گلدن گلوب است. اگرچه فستيوال ها نيز تابع سياست گذاری خاصی اند و می شود از اين زاويه آنها را نيز نقد کرد.
حتما اين رويکرد انتقادی را در مورد فستيوال ها دنبال خواهم کرد اگرچه تا کنون سعی من همواره بر اين بوده است.
با سپاس از توجه شما
پرويز جاهد

-- بهروز علیخانی ، Feb 28, 2009

آقاي جاهد عزيز،
من هم بازي وينسلت را در "خيابان انقلابي" به مراتب بيشتر از بازي اش در "كتاب خوان" دوست داشتم (آن هم با آن گريم عجيب و نچسب).
ولي در مورد شان پن داستان كمي فرق مي كند. ميكي رورك در" كشتي گير" بي نظير بود، همين طور هم پن در "ميلك". هر كدام كه مي برد افسوس براي ديگري مي ماند كه ماند. اگر بردن شان پن غير منتظره بود به همان دليلي بود كه خودش بعد از دريافت اسكار گفت : كمي براي آكادمي عجيب بود كه اين بار او را نديده گرفت و جايزه را به نقشي داد كه مخالفانش بيرون سالن هوار مي كشند. البته جايزه تقدبم شد به تمام كمونيست ها و هم جنس خواهان به همراه عرض ارادت به رورك كه دوباره به رينگ برگشته است.
اسكار امسال اگر از لحاظ برندگان به همان منوال سابق بود، از نظر نو آوري در اجرا و سرگرم كننده بودن يكي از بهترين ها بود.
سرانجام اين كه ناديده گرفتن ماريسا تومي هم از آن حال گيري هاي اسكاري بود ( از نامزد نشدن سالي هاوكينز هم بگذريم).

-- خشايار ، Feb 28, 2009

ممنون از تحلیل خویتان. از اول هم انتظار می رفت که اعضای آکادمی جوایزشان را به این فیلم بی ارزش (از نظر من) اهدا کنند. فیلمی که بیش از هر چیز در صدد اعاده حیثیت برای نظام سرمایه داری مخدوش آمریکاست و انگار اصلا برای این ساخته شده که هنوز هم مردم جهان و بیش از همه مردم آمریکا رویای زیبای پولدار شدن و زندگی در "سرزمین فرصت ها" را در سر بپرورانند. من هم مثل شما معتقدم که این فیلم بیش از هر چیز دوایی دروغین(placebo) بود بر زخم نظام سرمایه. صحنه ای از فیلم را به خاطر بیاورید که در آن پسرک فقیر دو توریست آمریکایی را راهنمایی می کند و هنگامی که آنها را تا نزدیکی اتوموبیلشان هدایت می کند و با صحنه شرم آور دزدی از اتوموبیل آنها مواجه می شود با این دیالوگ رو به رو می شویم:
boy: You wanted to see India? here is a bit of India
زن آمریکایی دستش را دراز کرده مشتی اسکناس به او می دهد و می گوید:
And here is a bit of America!i
یکی از زشت ترین صحنه های شعارگونه و تبلیغی که در سال های اخیر دیده بودم.

محمد
از کانادا

-- محمد ، Feb 28, 2009

با خیلی از بخش ها موافقم آقای جاهد اما به نظرم بحث قدیمی "چرا فلان فیلم جزو لیست کاندیداها نبود" تا حد زیادی سلیقه ای است. هر ساله گروهی از منتقدان معتقدند که حق فیلم هایی به جا آورده نشده اما وقتی صحبت از مصادیق می شود هر کس بنا بر سلایق و عقاید خود نام فیلمی را می آورد متفاوت از دیگری. کما این که از نظر شما جاده رولوشنری مصداق این قضیه است و از نظر من ویکی کریستینا بارسلونا یا شک و از نظر دیگری کشتی گیر. اما اشاره به نگاه مخاطب گرا و نه مبتذل اسکار به جوایز کاملا به جا بود. خسته نباشید

-- مانا نیستانی ، Feb 28, 2009

به نظر ميرسد که نويسنده ارجمند اطلاع دقيقي از نحوه برگزيده شدن برندگان جوايز اسکار ندارند واحتمالاً به درستي نميدانند که «اسکار» چرا پايه گذاري شد.

-- بدون نام ، Feb 28, 2009

آقای جاهد عزیز
متن بسیار دقیق و موشکافانه تان را خواندم . تفکر انتقادی تان واقعا قابل تحسین است . هر چه بیشتر نقد های تان را می خوانم متوجه فاصله بسیارتان با دیگر منتقدان وطنی می شوم . امسال متاسفانه در جشنواره فیلم فجر نبودید تا ببینید یک گروه به اصطلاح منتقد سینمایی چگونه در جلسات نقد و بررسی فیلم ها و در روزنامه های متعددشان نه به فیلم ها بلکه به شخصیت ها حمله بردند . همان هایی که با محمدرضا اصلانی آنطور برخورد کردند ، امسال بیضایی را کوبیدند . جالب اینکه امسال در چشنواره خبری از منتقدان با سابقه ای چون : گلمکانی ، کریمی ، طالبی نژاد ، شما ، مجید اسلامی و محسن آزرم نبود و کل نقد ها توسط عده ای خاص نوشته می شد .

-- انوشیروان مسعودی ، Feb 28, 2009

هموطن ما مي توانيم با ارسال اس ام اس به هم و يا نوشتن روي اسكناس جنبش ما هستيم را در سراسر ايران فراگير كنيم.

-- بدون نام ، Mar 1, 2009

انوشيروان عزيز

اگر اين نگاه تند و تيز و ويرانگرانه منتقدان جوان به سينمای ايران و بزرگان آن منجر به زايش جريان نوينی در نقد فيلم و ادبيات سينمايی ايران شود بايد آن را به فال نيک گرفت. اما اگر آنها بخواهند صرفا به تقليد از گدار، ريوت و ديگر نويسندگان کايه دو سينما به سينمای پدربزرگ ها و مفاخر گذشته حمله کنند متاسفانه تنها هياهوی بسيار برای هيچ است و ثمری ندارد.
از اينکه دوستان خوب من و منتقدان آگاهی چون گلمکانی، اسلامی، طالبی نژاد و آزرم از جشنواره فجر دوری می کنند اشکال در کار آنها نيست بلکه حتما يک جای کار جشنواره فيلم فجر می لنگد اگرچه خبر دارم که اين دوستان فيلم ها را از طريق ديگری به طور غير رسمی ديده اند و يادداشت های نکته سنجانه خود را در باره آنها نوشته اند.
برايت آرزوی موفقيت دارم.

-- پرويز جاهد ، Mar 1, 2009

آقای جاهد عزیز ،تقسیم بندی آثار هنری بر اساس نوع مخاطبین (عامه وخواص،توده ونخبه،روشنفکروغیرروشنفکر..)شایدکهنه ومنسوخ ترین شکل نقدایدئولوژیک باشدکه همچون تمام نقدهای ایدئولوژیک،باشابلونی ازپیش طراحی شده به سراغ ارزیابی ویادسته بندی آثارهنری می رود.این ضایعه وزخم کهنه دههاسال است که گریبان جامعه منتقدین مارادرعرصه های مختلف نقد هنری گرفته است.دراین چارچوب مخاطبین منتقدین را،یک مشت بیننده ویاخواننده کودن و نادانی تشکیل می دهندکه بایدبوسیله آنان آموزش داده شوندتامثلا بین فیلم های نخبه گرا(هنری)و فیلم های عامه گرا(بازاری وتجاری)تمیز بگذارندوبرتری آن یکی را بر این یکی فهم کنند ،البته اگرازاساس قادر باشند در این مورد آدرس درستی به مخاطب خود بدهند(تاریخ نقد ماسرشاراست از نبردکسالت آور بین منتقدین بر سردرستی ویا نادرستی اطلاق این دو معیار برآثار هنری). ما جای خالی نقدهائی را که برای استقلال فکری ودیدگاههای مخاطبین خود(ازهرسطح وسلیقه ای)ارزش قائل باشندوازدسته بندی کردن ساده انگارانه ی ودرعین حال تبعیض آمیز(وگاه توهین آمیز)آثار هنری فاصله بگیرندراهمیشه احساس کرده ایم،نقد هایی که به استقلال آثار هنری باور داشته باشندو ارزش های ساختاری آن هاراباهدف نشان دادن مسیر های متفاوت(متفاوت از آنچه بیننده ویا خواننده خود مستقلا بدان دست بافته است)برای ورودی دیگر به دنیای درونی اثر،مورد بازخوانی وتجزیه وتحلیل مجدد قرار دهند.دراین صورت است که مباحثی مثل خاستگاه ،اهداف ورفتار(محافظه کارانه ویا انقلابی)تولیدکننده ویاتولیدکننده های آنهامسئله ای بی اهمیت ودرجه چندم می شود.چنانچه عامه گرایی ونخبه گرایی شان.
......................
آقای جواد عزيز
شما چند چيز را با هم قاطی کرده ايد. اولا بحث اين مقاله مخاطب نيست بلکه تحليل مکانيسم انتخاب جوايز اسکار است.
دوم اينکه تقسيم بندی مخاطب سينما به مخاطب عام و خاص کار منتقدان ايرانی نبوده و نيست. نظريه مخاطب-spectator و تئوری دريافت- perception امروز يکی از مقوله های مهم نظريه فيلم و مطالعات انتقادی در زمينه سينماست.
اصلاح « سينمای هنری»، « سينمای مستقل»، « سينمای عامه پسند»، « سينمای جريان مسلط»- mainstream cinema و « سينمای آلترناتيو» برخلاف تصور شما اصطلاح هايی جعلی و ساخته و پرداخته ذهن منتقدان ايرانی نيست بلکه بحثی کاملا آکادميک در حوزه مطالعات فيلم است.
پيشنهاد می کنم کتاب های« هنر سينما» نوشته ديويد بوردول، مقدمه ای بر مطالعات فيلم نوشته جيل نلمز و فصل مخاطب در کتاب مطالعات سينمايی نوشته سوزان هيوارد را حداقل مطالعه کنيد تا تصور نکنيد اين تقسيم بندی محصولی وطنی و ساخته و پرداخته ذهن منتقدان به قول شما « ايدئولوژيک» و در نتيجه « منسوخ شده و کهنه » است.
پرويز جاهد

-- جواد ، Mar 1, 2009

با سلامی دوباره‌، آقای جاهد همانطور که‌ خودت اشاره‌ کرده‌اید "کیت وینزلت" در فیلم ''جاده‌ انقلابی'' بازی بسیار بهتری نسبت به‌ ''کتاب خوان'' داشت. من فکر میکنم دست اندرکاران ''اسکار'' نه‌ تنها از مطرح کردن فیلمهای هنری و غیر تجاری و مواردی که‌ حساسیت سیاسی برمی انگیز دوری می کنند، بلکه بسیار تعامدی فیلمهایی را که‌ سیاست هالیوود و سیستم حاکم را به‌ نوعی حمایت می کند برجسته‌ می کنند. در فیلم ''کتاب خوان'' از سکسهای مکرر جهت جذاب کردن فیلم به‌ مثابه فیلمی تجاری‌ استفاده‌ شده‌ و خیلی هوشمندانه‌ مظلوم نمایی یهودی مطرح شده‌. طبعا منکر جنایتی که‌ علیه یهودیها شده‌ نیستم‌ ‌، ولی مطرح کردن و بزرگنمای این موضوع و نادیده‌ گرفتن تمامی معضلات جهان یکی از سیاستهای حاکم بر آمریکا است که‌ انعکاس آن رادر چنین فستیوالها و برگذیدنها می بینیم.
...............
فرزاد عزيز

هاليوود سال هاست از موضوع هولوکاست بهره برداری نمايشی و تجاری می کند.
در اين زمينه اسلاوی ژی ژک فيلسوف و نظريه پرداز معاصر، مقاله های جالب بسياری منتشر کرده اما متهم به ضد يهود بودن شده است.

پرويز جاهد

-- فرزاد یاراحمدی ، Mar 5, 2009

در کل تحلیلتون رو من دوست داشتم، اما در مورد شان پن فکر میکنم بتونم راحت بگم سفسطه ی فوق چرندی کردید و علتی که آوردید خیلی سبک و دور از عقل بود.

-- پیام ، Mar 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)