خانه > پرویز جاهد > بازيگران > پل نيومن؛ بازيگری نابغه و انسانی محجوب | |||
پل نيومن؛ بازيگری نابغه و انسانی محجوببرگردان: پرويز جاهدjahed@radiozamaneh.comفيليپ فرنچ، منتقد قديمی و با سابقه انگليسی که معمولاً نوشتههايش در روزهای يکشنبه در روزنامه «اوبزرور» لندن به چاپ میرسد، مطلبی در مرگ پل نيومن، بازيگر آمريکايی که به تازگی درگذشت، نوشته است. مثل اغلب نوشتهها درباره نيومن، لحنی نوستالژيک دارد و با حسی از اندوه و دريغ توام است اما در عين حال ابعاد تازهای از شخصيت او و شيوه بازيگریاش را روشن میسازد. ترجمه آن را در اينجا میخوانيد. پل نيومن يکی از غولهای سينمای قرن بيستم بود. او بهخاطر بازی در تعدادی از فيلمهای کلاسيک هاليوود، مورد تحسين واقع شد. اما بازيگری تنها بخشی از داستان زندگی اوست. او همچنين همسر و پدری وفادار، يک فعال سياسی و انسانی خيّر بود. اليستر کوک، منتقد زبل، زمانی نوشت: «بازيگری تئاتر مثل شکلی از پيکرتراشی است، اما بازيگری سينما يعنی اجرا فقط به کمک صورت. بهترين بازيگران، تنها با چشمهايشان بهترين بازی را میکنند.»
اليستر کوک اين حرف را درباره ادواردجی رابينسون، هنری فوندا، ژان گابن و اسپنسر تريسی زده است. اما پل نيومن نيز که به تازگی در خانهاش در کنکتيکات در سن ۸۳ سالگی درگذشت، به اين گروه سرشناس بازيگران تعلق دارد. اگرچه برخی از بهترين کارهايش (مثل «بيلياردباز» که شايد بهترين فيلمش باشد)، سياه و سفيدند اما آنچه فوراً درمورد او به ذهن میرسد، چشمان آبی عميق اوست که میدرخشند، پرسشگرند و اندوه و درد عميقی از آنها بيرون میجهد. اندوه معصوميت بیتجربگی در نقشهای اوليهاش مثل ريکی گرازيانو، بوکسور غمگين فيلم «يکی آن بالا مرا دوست دارد» (۱۹۵۶) و بيلی دکيد نفرين شده در «تيرانداز چپدست» (۱۹۵۸)، اندوه عمری تجربه در نقش شخصيتهايی چون کارآگاه خصوصی بازنشسته در «گرگ و ميش» و يا سردسته پير گانگسترهای فيلم «راه فنا» و مجرم کلاهبرداری که در فيلم «پول کجاست»، دست به آخرين سرقتش میزند. او يکبار گفت: «من سنگ نبشته گورم را تصوير میکنم: اينجا پل نيومن خوابيده. او از اينکه چشمانش قهوهای شد، دق کرد و مرد.»
همانند بازيگر معاصرش مارلون براندو، که او زير سايه پر هيبتش، آغاز به کار کرد و جيمز دين که شش سال از او کوچکتر بود، پل نيومن نيز محصول اکتورز استوديو نيويورک بود. اما هنگامی که عميقاً در قالب نقشش فرو میرفت، قادر بود اين متد بازيگری را ارتقا بخشيده و سبکها، ژانرها، نقشها و طبقات اجتماعی گوناگونی را به نمايش بگذارد. او کارش را با کارگردانهای کلاسيک هاليوود مثل رابرت راسن، رابرت وايز و اتو پره مينجر شروع کرد و بعد روابطش را با فيلمسازان تازه کار آن زمان مثل مارتين ريت، رابرت آلتمن و جرج روی هيل (که او را در «بوچ کسيدی، ساندنسکيد» و «ضربه نهايی» کارگردانی کرد)، گسترش بخشيد. در سالهای آخر عمرش نيز دوباره خود را در اختيار فيلمسازان جوان و تازهکاری چون مارتين اسکورسيزی («رنگ پول» که به خاطر آن تنها اسکارش را دريافت کرد)، برادران کوئن در فیلم «وکيل هادساکر» و سم مندس در فیلم «راه فنا» قرار داد.
بعد از فيلم فاجعهبار اولش يعنی حماسه اسفناک مذهبی «جام نقرهای» (۱۹۵۴) که در آن به تقليد از مارلون براندو، جويده جويده حرف زد، در طيف وسيعی از نقشهای کوچک، پروژههای جاهطلبانه، فيلمهای متعارف ژانر، کمدیها و فيلمهای پرهزينهای مثل «اکسودوس»، (Exodus) بازی کرد. فيلمی که در آن در نقش يک فعال سياسی درگير در شکلگيری دولت اسرائيل ظاهر شد و تنها فيلمی بود که در نقش يک يهودی بازی کرد (پدرش يهودی و مادرش کاتوليک بود). «اکسودوس» يکی از معدود فيلمهايی بود که وی در آن نقش يک غريبه و آدم کلهشق و خودرای را بازی نکرد. برخلاف براندو، که بعد از رفتن به هاليوود هرگز به صحنه تئاتر بازنگشت، نيومن همانند زنش جوآن وودوارد، هميشه علاقهاش را به تئاتر حفظ کرد. او در نسخههای سينمايی نمايشنامههای تنسی ويليامز يعنی «پرنده شيرين جوانی» (در همان نقشی که در تئاتر برادوی اجرا کرد) و «گربه روی شيروانی داغ»، بازی کرد. به کارگردانی همسرش جوآن وودوارد به بازی در فيلم «باغ وحش شيشهای» اثر ويليامز پرداخت. اقتباسی که برخلاف سنت هاليوود در آن هيچ ديالوگی را تغيير نداد و در تيتراژ فيلم از کسی بهعنوان اقتباس کننده از نمايشنامه برای فيلم نام نبرد. وی همچنين همسرش را در فيلم ظريف و زيبای «راشل» (۱۹۶۸) در نقش يک معلم مدرسه تنهای ساکن نيوانگلند به کار گرفت، فيلمی که نامزد دريافت اسکار بهترين فيلم شد.
نقشهای او به ندرت، خاضعانه و يا به شخصيت خودش مربوط بود (بازی با لی ماروين مست و گيج در فيلم «پول توجيبی» تنها يک نمونه است). در فيلم «رای» (Verdict)، سمپاتی ما را جلب میکرد به جای آنکه آن را مطالبه کند. فيلمی که در آن نقش يک وکيل دائمالخمر باز خريد شده را بازی کرد. او اغلب نقش شخصيتهای بد و غيردوست داشتنی را بازی می کرد – بهعنوان مثال کابوی مدرن فاسد در فيلم «هاد» (Hud) و ژنرال از خود راضی فيلم «سايهسازان» (Shadow Makers) رولند جافی- اگرچه هيچ کدامشان کاملاً پست و شرير نبودند. با اين حال او نقاط ضعفی هم داشت. اتومبيل سواری بزرگترين وسوسه او بود و او به سبب همين علاقه، فيلم ضعيف «برنده» (Winning) را تهيه و در آن بازی کرد. دو سال قبل نيز به جای کاراکتر داک هادسن، اتومبيل قديمی فيلم انيميشن «اتومبيلها» (Cars) پيکسار، حرف زد. بعد از موفقيت فيلم «هاد»، او اعتقادی خرافی به اين ايده پيدا کرد که هر فيلمی که با حرف اچ (H) شروع شود، موفق خواهد بود. وقتی برای بازی در فيلم «هدف متحرک» (The Moving Target) راس مکدانلد دعوت شد، اصرار کرد که مک دانلد نام کارآگاه خصوصی فيلم يعنی لو آرچر را تغيير دهد و فيلم در آمريکا با عنوان «هارپر» (Harper) اکران شد.
جيمز استوارت زمانی گفت بازيگران سينما به تماشاگرانشان، تکههايی از زمان را هديه میکنند. وقتی بهترين فيلمهای نيومن بهعنوان آثاری خلاقانه در کنار هم قرار میگيرند (بيلياردباز و مرد در حد کمالند)، مثل همه بازيگران، اين تنها لحظههای فراموش نشدنی فيلمهايشان و سکانسهايی است که به ذهن ما میرسند و خاطراتی سرشار از اشکها، خندهها، واکنشها و خودآزمايی را در ما زنده میکنند. ما صحنههايی را به ياد میآوريم که همچون دانههای گردنبند مرواريد سينما به نظر میرسند. به ياد میآوريم بيلی دکيد بیسواد را که در فيلم «تيرانداز چپدست» (براساس نمايشنامهای تلويزيونی از دوست نزديک و ليبرالش گور ويدال)، خواندن ياد میگرفت. يا ميانپرده تراژيک بيلياردباز زخمی را با پايپر لوری الکلی و زمينگير در «بيلياردباز»، يا غريبه آنارشيست فيلم «لوک خوشدست» را که با همبندهای زندانیاش در دسته زنجيری جنوبیها، مسابقه خوردن تخم مرغ میداد. چسبيدن او و رابرت ردفورد به صخره در فيلم «بوچ کسيدی و ساندنس کيد» در صحنهای که نيروهای قانون بيخ گوش آنها نفس میکشند، يا ثابت شدن تصوير آنها در همين فيلم در صحنهای که برای مقابله با پليس بوليوی از مخفیگاهشان بيرون میپرند. صحنه خالی کردن جيب رابرت شاو در قطار به وسيله او و رابرت ردفورد در فيلم «نيش» زمانی که از نيويورک به شيکاگو میروند، يا صحنه غمانگيز رو دست خوردن آنها از جيمز گارنر خائن در مرثيه کمبها داده شده «گرگ و ميش» ساخته رابرت بنتون. وقتی به اين صحنهها و صحنههای ديگر فکر میکنيم از پل نيومن بهعنوان يک مرد بزرگ درستکار و وفادار در صحنه و خارج از صحنه، بهعنوان يک انساندوست خيّر که به مسووليت خود بهعنوان يک شهروند و يک هنرمند واقف بود، ياد میکنيم. او همواره آماده بود که حبابهای غرور و نخوت را بترکاند. در چنين زمينهای است که ما به حرفهای او و رابرت ردفورد در فيلم «نيش» که در ايستگاه قطار نيويورک در باره مخالفانشان بحث میکنند، میانديشيم. رابرت ردفورد میگويد: «اونا آنقدر هم که فکر میکنند باهوش نيستند.» و نيومن جواب میدهد: «ما هم همينطور». در همین رابطه • یاغی زیبا • پل نیومن، یاغی پاک هالیوود • پل نیومنی که ما میشناسیم فرق میکند • پل نیومن درگذشت • خداحافظ آقای بازیگر
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|