تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
با احترام به چنگیز جلیلوند

پل نیومنی که ما می‌شناسیم فرق می‌کند

مهدی عبدالله‌زاده
mehdi.abdollahzadeh@gmail.com

آن روز‌های برهوت سینما، روز‌های حسرت را به یاد می‌آورم. روزهایی که در تمنای یک فیلم، فقط یک فیلم خوب، بایستی بارها دزدکی از در و همسایه و دوست و آشنا بپرسی که اخیراً در قفسه کتابخانه‌اش چه فیلم خوبی پیدا می‌شود برای طاق زدن.

فیلم‌های بتاماکس با برچسب‌های خط خطی که معمولاً بخشی از آن پاره شده بود، اما خواندنِ دست نوشته‌های بد‌خط و کج و معوج روی آن هیجانی وصف نشدنی داشت.

همان نوشته‌ها نخستین مرحله‌ی کشف یک فیلم خوب بود. من ِ بچه محصل نمی‌توانستم به خیلی‌ها بفهمانم که منظورم از فیلم خوب چیست.

چون بلد نبودم بگویم «فرار بزرگ» با «بر باد رفته» چه شباهتی دارد، یا چرا «ریوبراوو» و «اسب کهر را بنگر» هردو دلچسب و نشئه آورند.

فقط می‌توانستم بپرسم هندی و ایرانی که نیست؟ اگر جواب منفی بود می‌پرسیدم دوبله است؟ اگر جواب مثبت بود، دلم بی‌اختیار ضعف می‌رفت. دیگر امان‌ام بریده می‌شد.


پل نیومن و همسرش جون وودوارد سال ۱۹۵۸ (عکس: simonsays)

اگر لازم بود، چهار تا معلق برای طرف می‌زدم، یا هر ننه من غریبم بازی که می‌توانستم در می‌آوردم، یا هر کلک دیگری که می‌شد سوار می‌کردم تا طرف مجبور شود همان موقع فیلم را به من امانت دهد.

آن روز‌ها تقریباً همه می‌دانستند که من کنه‌ی فیلم‌ام و گیر دادن‌های‌ام وقت امانت گرفتن فیلم، از نوع سه پیچ است. یک روز، یکی از آشناهای ما قرار بود از کرمان برای مسافرت و تفریح پیش ما بیایید.

زمانی در خانه‌شان دو تا از آن ویدیوهای سونی را که تقریباً اندازه یک چمدان بودند زیر تلویزیون‌شان دیده بودم. می‌دانستم که فیلم فراوان دارد. با پررویی از او خواستم چند فیلم خوب برای‌ام بیاورد، آن هم از آن راه دور و با وجود ایست‌های بازرسی در جاده و گشت‌های کمیته در شهر.

آورد. «نیش» را آورد، و من از همان زمان شیفته‌ی بازیگری شدم که به لهجه‌ی کرمانی‌ها نام‌اش «پل نِه‌یو‌من» بود. چشم‌های نافذ آبی‌اش که شیطنتی آلوده به غم و اندوه از آن بیرون می‌زد، مرا برد به دنیایی دیگر.

دیگر قهرمان تیز و فرز و محبوب خودم را پیدا کرده بودم. مهربان، چالاک، احساساتی و پاک. از آن روز به بعد می‌دانستم که فیلم خوب چیست، فیلمی که پل نیومن توی‌اش باشد.

دست بر قضا فیلم بعدی «بوچ کاسیدی» و «ساندانس کید» بود. در هر دو پل نیومن رفیق بود و با مرام، و من که همیشه از رفاقت‌های الکی و بی‌مایه‌ی فیلم‌فارسی‌ها بدم می‌آمد با تماشای پایمردی بوچ به وجد آمدم و با مرگ‌اش گریستم.

می‌خواستم فیلم دیگری از او ببینم که باز هم درش رفاقت باشد، اما مرگ نه. از بدِ حادثه زد و «بیلیارد‌باز» رسید به دستم که ته نامردی و تنهایی بود و قهرمان محبوب‌ام در آن تک و تنها. خواستم از تلخی قصه فرار کنم که این‌بار «تیرانداز چپ‌دست» خورد به پستم.


پل نیومن (منبع عکس)

شد حکایت آجیل خوردن عید‌، گاهی که یکی از بادام‌ها در دهان‌مان مزه زهر مار می‌داد، برای کم شدن تلخی‌اش فوری بادامی دیگر می‌خوردیم که با هم قاطی شود، که از بدشانسی، آن دومی هم تلخ از آب در می‌آمد.

سال‌ها می‌گذشت و من بالاخره فهمیده بودم فیلم خوب یعنی چه. دست کم می‌توانستم تعریفی دست و پا شکسته از این مفهوم به دیگران ارایه کنم. اما هنوز حضور آن بازیگر چشم آبی برای‌ام مترادف بود با تماشای یک فیلم خوب.

تا این‌که نسخه‌ای از «کسی آن بالا مرا دوست دارد» به دست‌ام رسید، اما به زبان اصلی. به شوق تماشای دوباره‌ی قهرمانم نشستم پای فیلم. اما نچسبید. او نبود. خودش نبود. یعنی بود، ولی غریبه به نظر می‌رسید...

از همان روز از هرچه فیلم زبان اصلی بود بدم آمد. خودم را محدود کردم به فیلم‌های دوبله‌ی قبل از انقلاب، که خودش دایره‌ای محدود بود که هر بار آب می‌رفت. دیگر فیلمی از پل نیومن ندیدم و او شد بخشی از خاطرات نوجوانی‌ام. خاطراتی که با بسیاری از هم نسلان‌ام به اشتراک دارم.


چنگیز جلیلوند

۱۰ سال بعد، زمانی که در پست معاونت پژوهش‌های سینمایی حوزه هنری مشغول به کار شدم، آرشیو هفت هزار تایی فیلم حوزه، در اختیار اداره پژوهش بود، دنیایی وسوسه‌انگیز که بعد‌ها در جریان رویارویی قوه قضاییه و حجت‌الاسلام زم جلوی چشمان حیرت زده من و مهرداد فرید به شکل تاسف‌باری توقیف و با گونی به جای نامعلومی منتقل شد.

«تابستان گرم و طولانی» اولین فیلمی بود که از این مجموعه دیدم. شاهکاری از مارتین ریت، و فرصت دیداری دوباره با قهرمان قدیمی و محبوب. هنوز شیرینی لذت تماشا را کامل نچشیده بودم که به یاد تجربه ناخوشایند ۱۰ سال پیش افتادم.

همان موقع پرسشی به ذهن‌ام آمد که هنوز هم پاسخ روشنی برای‌اش ندارم. آیا جذابیت پل نیومن برای من و هم نسلان‌ام جذابیتی قائم به ذات بوده؟

آیا جوانی که امروز دی‌وی‌دی «نیش» یا «بوچ کاسیدی» را سر کوچه هزار تومان می‌خرد و با زبان اصلی می‌بیند، همان‌قدر و همان طور از او خوشش می آید؟

آیا فقط از حضور خود پل نیومن خشنود بودیم یا این کوچه به کوچه دویدن‌های ما در ظهر‌های تابستان به جست‌وجوی حلقه‌ای فیلم لذت وصل را در ما بیشتر می کرد؟

آیا «کسی آن بالا مرا دوست دارد» فیلم بدی بود، یا پل نیومنی که همیشه می‌دیدیم با صدای گرم و جانبخش چنگیز جلیلوند در نظر ما به کمال می‌رسید؟

این روز‌ها که سخت از آن دوران فاصله گرفته‌ام پیداکردن جوابی برای این سوال برای‌ام دشوار‌تر از همیشه است. اما واقعیت آن‌ است که برای من و نسل من و نسل قبل از من، پل نیومن با صدای جلیلوند گره خورده است.

اگر دوست‌اش داریم، با آن صداست. اگر با او خاطره داریم با آن صداست. به همین دلیل پل نیومنی که ما می‌شناسیم با پل نیومنی که همه‌ی دنیا می‌شناسند فرق می‌کند.


در همین رابطه:
پل نیومن درگذشت
خداحافظ آقای بازیگر

نظرهای خوانندگان

دم شما گرم آقای عبدالله زاده! اشک ما را درآوردید! ما را بردید به خاطرات سالهای دور! یادش به خیر...

-- برزو پیشوائیان،.............. یک هم نسل ، Sep 28, 2008

خیلی خوب می نویسی آقای عبدالله زاده...با این که اون روز هایی که شما می گی، من خیلی کم سن و سال بودم اما خوب یادم میاد برادرم و بابام همینجوری بودن. ما هنوز ویدئوی بتاماکس مون رو داریم..شما چطور؟

-- gelare ، Sep 28, 2008

آقای عبدالله زاده
مطلبی رو که نوشتید من هم تجربه کردم نه در مورد پل نیومن بلکه در مورد خیلی از سریالهای خارجی که به فارسی دوبله شده بودند. مثلا شرلوک هملز، پوآرو با دوبله اصلی ( انگلیسی) جذابیت دوبله فارسی رو ندارند. من فکر می کنم باید از دوبلورهای فارسی قدردانی زیادی بشه که خیلی از شخصیتهای سینمایی رو برای ما ماندنی تر و خاطره انگیزتر کردند.

-- نوشکا ، Sep 29, 2008

من خیلی خوشحالم می‌بینم همسر پل نیومن سرکار علیه حاج خانم جون وودوارد حجاب - اگر چه نیمه- داشته. علاقه‌ام به پل نیومن صد چندان شد. گربه روی شیروانی داغ او محشر بود. همینطور بیلیارد باز

-- فاطمه ، Sep 29, 2008

خیلی زیبا بود. مرسی

-- ارش ، Sep 30, 2008

Roohash shad. Paul Newman faghat yek honarpisheh nabood, ensane besyar walamaghami bood, ke enghadr azadikhah bood ke tooye liste siyahe kheylyha rafteh bood. in marde bozorgh bad az in ahmeh sal hanooz ba hamsare khod '' Joanne Woodward'' bood wa oo ra asheghaneh doost midasht. matlabi ke shoma niz neghashtid besyar ziba bood..

-- Helen ، Sep 30, 2008

خیلی زیبا و به جا بود. تجربه ی فیلم دیدن چندین سال پیش با دوبله های زیبا چیزی نیست که از خاطر ما بره. انتخاب صدا برای یه بازیگر و شنیدن همان صدا بارها و بارها برای آن شخصیت یا بازیگر جزء جدا نشدنی آن بازیگر برای ماست. چیزی که به راحتی برای دیگر ملت ها وجود نداره. با یه نیم نگاه به فیلم های دوبله شده در کشوری مثل ترکیه این مساله به وضوح روشنه. باعث تاسف است که این تجربه برای نسل های بعد از ما چندان وجود نداره. مثلا خیلی مایل بودم این جمله ها رو از زبان دوبلور های خودمون میشنیدم: "Are you Talkin' to me?" از رابرت دنیرو و یا حتی "I'll be back" آرنولد.

-- حسین ، Oct 4, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)