خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > مسلمانی یا مارکسیست؟ | |||
مسلمانی یا مارکسیست؟ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
مرداد و شهریور یادآور کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ است که با فتوای آیتالله خمینی آغاز شد و قربانیان آن، زندانیان سیاسیای بودند که در دادگاههای جمهوری اسلامی محاکمه شده و دوران محکومیتشان را میگذراندند. فاجعه از هشتم مردادماه با کشتار زندانیان سازمان مجاهدین خلق آغاز شد. بعد هم به زندانیان چپ و عقیدتی و همهی کسانی که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند و به نوعی دگراندیش بودند، کشانده شد. در مورد کشتار تابستان ۶۷، کتابها، خاطرات و مقالات بسیاری نوشته شده که کتاب خاطرات آیتالله منتظری یکی از آنان است. به تازگی کتابی در ۵۰۰ صفحه در آلمان به زبان فارسی، با نام «کلاغ و گل سرخ» منتشر شده است. این کتاب نوشتهی آقای مهدی اصلانی، یکی از زندانیان چپ سال ۶۷ است که خود یکی از شاهدان این فاجعه بوده است.
آقای اصلانی، ۲۱ سال پس از کشتار ۶۷ و تکرار برخی رویدادها در ماههای اخیر در زندانها، در ارتباط با معترضین به نتیجهی انتخابات بیست و دوم خرداد، با چه هدفی این کتاب را منتشر کردهاید؟ من در زمان وقوع حادثه در سال ۱۳۶۷ ساکن بند هشت زندان گوهردشت بودم و اتهامم عضویت در بخشی از سازمان فداییان خلق بود. آن زمان من در حال گذران حکمم بودم و زندگی عادیای را در زندان داشتم تا اینکه در تاریخ بیست و هفتم تیرماه که روزی فراموشنشدنی برای من و دیگر زندانیان در زندانهای سراسری ایران بود، خبری از رادیوی دولتی ایران مبنی بر پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران پخش شد. این خبر که ابتدا با شادی اهل بند روبهرو شد، دو روز بعد وقتی رهبر حکومت اسلامی، آقای خمینی از نوشیدن جام زهر گفت و اینکه «اگر من آبرویی داشتم، آن را با خدا معامله کردم» این شادی و تعجب دوچندان شد. صدا از هیچکس در نمیآمد. سکوت بود و غم و لرزش صدای گویندهی خبر رادیوی دولتی. این پیام از سوی کسی صادر میشد که تا چند روز پیش شعار «جنگ تا رفع فتنه از جهان» را به هواداران و مریدانش داده بود و گفته بود: ما تا آخر ایستادهایم. اما حال چنین با تضرع و زاری به نوشیدن جام زهر وادار شد. ما نمیتوانستیم شاد و خوشحال نباشیم. چرا که این شادی در میان اهل زندان چندسویه بود. اول آنکه نکبت جنگ به پایان رسیده بود و آن چه که رهبر انقلاب نعمت خوانده بود و جز ویرانی برای ایران ثمری نداشت، به پایان رسیده بود. دوم اینکه کشتی انقلاب جهانی خمینی و کاریزمای کسی که وعدهی آزادی قدس را در شعار معروف «راه قدس از کربلا میگذرد» سر داد، به گل نشسته بود. این همه دلایل کافی و موجه برای شادی ما بود. اما ماجرا به همین سادگی نبود. بشکههایی از جام زهری را که آیتالله خمینی جرعهای از آن را سر کشیده بود، تهیه کرده بودند و به خورد اسرای نبرد نابرابر که زندانیان سیاسی باشند، نوشاندند. تقویم کشتار گروهی زندانیان چگونه و از چه زمانی آغاز شد؟ این تصفیهی فیزیکی در تابستان ۶۷ با دو بهانه، در مورد نیروهای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای چپ به اجرا درآمد. حکم را آیتالله خمینی مستقیما برای هیأت مرگی که منصوب از سوی خود او، به ریاست حسینعلی نیری بود، فرستاد. البته ترکیب این هیأت، بعدها در کتاب خاطرات آیتالله منتظری بر ما دانسته شد. دو بهانهی کشتار در نزد نیروهای مجاهد و چپ اینگونه بود: مجاهدین را به اتهام محاربه با خدا و نیروهای چپ را به بهانهی ارتداد در بیدادگاههایی که نام هیأت را بر آن گذاشته بودند، رقم خورد. تمام کسانی که پای چوبههای دار فرستاده شدند، در پرسش و پاسخهای کوتاه در کمتر از یک دقیقه، سرنوشتی برایشان رقم خورد که تا زمان وقوع، شاید بسیاری از آن بیخبر بودند. یعنی یکی از حرفهای اصلی کشتار تابستان ۶۷، افزون بر سریت آن، فریب بود. سؤال کلیدی هیأت مرگ (که در آن علاوه بر آقای نیری، آقای مرتضی اشراقی به عنوان دادستان و آقای مصطفی پورمحمدی به عنوان مطلع وزارت اطلاعات نیز حضور داشتند و ترکیب اصلی این هیأت را تشکیل میدادند) از زندانیان چپ، از جمله خود من که در مقابل او قرار میگرفتند، این بود که مسلمانی یا مارکسیست؟ سرنوشت تمام کسانی که پاسخشان به این سؤال «مارکسیست» بود، از قبل مشخص شده بود و ایشان میفرمودند: «ببرید چپ» چپ نام رمز و شب حسینیهی گوهردشت و آمفی تئاتری بود که در آن دارهایی را تعبیه کرده بودند و دسته دسته این دوستان را در آن تابستان مرگ به دار میکشیدند. کسانی که سرنوشتهای متفاوت برایشان رقم خورد، از جمله من، سؤال را با سؤال پاسخ دادند. کسانی از میان ما، از ایشان پرسیده بودند: «حاج آقا، سؤال را برای چه میپرسید؟» و ایشان با فریب، دروغ و دغل، گفته بود که «بند چپیها از مسلمانها را میخواهیم جدا کنیم» یا اینکه «ما هیأت عفوی از طرف آیتالله خمینی هستیم» که به تمامی دروغ بود. حکم تعدادی از دوستان ما به پایان رسیده بود و به اصطلاح «ملیکشی» میکردند؛ یا کسانی که چند ماه بیشتر از حکمشان باقی نمانده بود، گفته بودند که «ما در همان بند قبلی راحت هستیم. بگذارید همانجا بمانیم.» میتوانم بگویم که بسیاری از کسانی که در تابستان ۶۷، دار نصیبشان شد، اساساً شاید انتخابی را نکردند و تا لحظهی افتادن طناب دار بر گردنشان، از ماجرا آگاهی پیدا نکردند. چه وجه تشابهی بین شرایط زندانها در آن زمان و زندان بازداشتشدگان رویدادهای اخیر میبینید؟ تشابهات بسیاری وجود دارد. ضمن این که در این دوران، به ویژه در ارتباط با مسائلی که در نامهی آقای کروبی به آن اشاره شده و ماجرای تجاوز جنسی به بازداشتشدگان دوران اخیر، شاید به جرأت بتوان گفت که در ۳۰ سال اخیر، هیچ بدیلی را با این حد از تباهی انسانی نتوان برشمرد. چرا که تجاوز جنسی در زندانهای حکومت اسلامی پس از سالهای آغازین انقلاب کمابیش وجود داشته است. در سال ۶۰ نیز یک توجیه مذهبی پشت ماجرا بود و با این باور که دختران باکره به بهشت میروند، آنان را به عقد پاسدارانی درمیآوردند تا به این وسیله، مانع ورود آنان به بهشت بشوند. اما حوادث دوران اخیر که دستگیرشدگان خیابانی و جوانهایی را که در خیابان دستگیر کردهاند و خصوصا تجاوز به پسرها، با این حد از شناعت، پیامی مشخص را با خود دارد و آن اینکه کسانی که میخواهند با ما مقابله کنند، هزینهی سنگینی دارد. هزینهی آن این است و هر کس مرد این میدان است، پا به میدان بگذارد. در واقع برای اینکه اقتدار ترس را در جامعه حاکم کنند، پیام مشخصی را به جامعهی ایران، به جوان ایرانی و به جنبشی که در حال شکلگیری است، میدهند و شمشیر را از رو بستهاند. متأسفانه باید بگویم این اتفاقات دامن کسانی را هم گرفته که زمانی که خودشان در قدرت بودند، اعتراض شایسته و بایستهای نکردند. اما ما یک بار برای همیشه، باید با تماشای خود-ویرانی انسان که هنوز شاید در جامعهی ما کالایی بفروش است، مقابله کنیم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
nafarmodin shoma chi goftyn ke alan zende hasty
-- soal ، Aug 25, 2009تو چی جواب داد ی که الان زنده ای ؟
-- soal ، Aug 25, 2009دوستان اگر کنجکاوید بدانید آقای اصلانی چه گفته که اکنون از او به نام یکی از جانبدربردگان اعدامها نام میبرند، کتاب ارزنده او را بخوانید و در ضمن لحن خود را در خطاب به نویسنده مودب نگاه دارید، لمپن به قدر کافی میان ایرانیان داریم
-- کتایون پیرزاد ، Aug 25, 2009"اتهامم عضویت در بخشی از سازمان فداییان خلق بود."
برای دوستانی که نمیدانند: این جمله تقیه است. "بخشی" یعنی "اکثریت" و پاسخ ایشان طبق مشی سازمانی این بوده در خدمت نظام و انقلاب ضدامپریالیستی ... برهبری امام خمینی هستند. و در اینراه مبارک از هیچ خدمتی دریغ نمیفرمایند. وساید هم مئشا خدماتی نیز بودیده اند!
-- اورینب ، Aug 25, 2009رهبر این سازمان زپرتی هم الآن در لندن نشسته و در استخدام بی بی سی است و هرروز تحلیلهای آبدوغ خیاریش را از صداوسیمای بی بی الیزابت، حواله مردم میکند!
ajab adami hasti, hata age gofte bashe mosalmanam kar badi karde? manzooret az in soal chie.
-- بدون نام ، Aug 26, 2009