تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با جواد طالعی پیرامون بازداشت‌شدگان حوادث اخیر ایران

بازداشت‌شدگان «گروگان‌هایی در دست جناح حاکم»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

یکی از موضوعات مهم پس از انتخابات ریاست جمهوری، سرنوشت بازداشت‌شدگان حرکت‌های اعتراضی است که بنا به گزارش‌ها سر به هزاران نفر می‌زند. مقامات امنیتی اعلام کردند که تا کنون حدود ۵۰۰ تن از این بازداشت‌شدگان آزاد شده‌اند. آقای رفسنجانی در نماز جمعه‌ی اخیر خواستار آزادی همه‌ی بازداشت‌شدگان و دلجویی از آسیب‌دیدگان شد. این در حالی است که مقامات انتظامی و امنیتی این بازداشت‌شدگان را آشوب‌گر می‌دانند و خواستار محاکمه‌ی آنان هستند. در این باره با جواد طالعی، روزنامه‌نگار مقیم آلمان گفت و گو کردم.

Download it Here!

آقای طالعی فکر می‌کنید با این وضعیت سرنوشت بازداشت‌شدگان که بنا به گزارش‌ها مردم معترض، چهره‌های سیاسی، روزنامه‌نگاران، وکلای حقوق بشر و فعالان مدنی بین آن‌ها هستند، به کجا کشیده خواهد شد؟

من فکر می‌کنم بازداشت‌شدگان در شرایط فعلی وضعیت گروگان را در دست جناح حاکم دارند. علت این که این مسأله‌ی گروگان را استفاده می‌کنم، این است که آن‌ها به خوبی می‌دانند چنان‌چه بازداشت‌شدگان آزاد شوند و به دامن جامعه بازگردند، آن ترسی که این بازداشت‌ها می‌تواند در بخشی از جامعه ایجاد کرده باشد، از بین می‌رود. یعنی مردم می‌توانند فکر کنند که مسأله‌ای نیست؛ بازداشت هم می‌شویم و مدتی بعد حکومت مجبور است ما را آزاد کند. به خاطر این خیلی به سختی و به کندی بعضی از بازداشت‌شدگان را آزاد کردند.

ولی مسأله‌ی بسیار دردناک این است که بخشی از این بازداشت‌شدگان از نظر سلامتی در وضعیت بسیار بدی هستند و ممکن است که زیر فشار روحی و احتمالاً شکنجه‌های بدنی در زندان جانشان را از دست بدهند و به این مسأله اصلاً توجه نمی‌شود.

فراتر از این قوه قضاییه، مأموران زندان و قضاتی که الان این پرونده‌ها را در دست دارند، در تدارک پرونده‌سازی‌های غیر انسانی هستند.

از جمله دیروز گزارش رسید که برای آقای محمدعلی ابطحی که مشاور آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری ایشان بود، پرونده بسیار قطوری درست کرده‌اند. به این شکل که ایشان در آمریکا با نماینده‌ی موساد دیداری داشته و آن‌ها یک امکان اینترنتی بسیار قوی در اختیارش گذاشتند و با استفاده از این امکان ایشان مقدار زیادی تسلیحات وارد ایران کرده است؛ ازجمله نارنجک، کلاشینکف، تعدادی زیادی کلت و از این جور مسائل. دارند برای ایشان اصلاً یک پرونده‌ی کودتا یا انقلاب خونین درست می‌کنند.

در شرایطی که همه‌ی مردم ایران می‌دانند که هیچ کدام از کسانی که امروز در صحنه‌ی مبارزه‌ی سیاسی و اجتماعی هستند، اهل مبارزه‌ی مسلحانه و قیام و شورش مسلحانه نیستند؛ بلکه به مدنی‌ترین و مسالمت‌جویانه‌ترین شکل ممکن می‌خواهند فضای جامعه را کمی باز کنند.

در این میان بیژن نامدار زنگنه و عباس آخوندی از حامیان میرحسین موسوی در نامه‌ای خواستار این شدند که معترضان به رسمیت شناخته شوند. ارزیابی شما چیست؟

این صحبتی که این آقایان می‌کنند، در واقع صحبتی است که ریشه در یک جامعه‌ی دموکراتیک دارد. به این معنی که شما در یک جامعه دموکراتیک و آزاد، پوزیسیون دارید و اپوزیسیون دارید. نیروهایی که در انتخابات برنده می‌شوند، حکومت می‌کنند؛ و آن‌هایی که بازنده هستند، به صورت اپوزیسیون به رسمیت شناخته می‌شوند و حتی دولت و برندگان انتخابات اساسی‌ترین وظیفه‌شان حفظ حقوق اقلیت است که انتخابات را باخته‌اند. در نتیجه من از حرف این‌ها همین تفسیری را می‌کنم که در جهان غرب هم مطرح است.

شاید نظر آقایان این بوده که مثلاً صدا و سیمای جمهوری اسلامی که دائماً دارد برای احمدی‌نژاد تبلیغ می‌کند، امکاناتی هم در اختیار کسانی بگذارد که به نتیجه‌ی این انتخاب معترض هستند. یا فرض کنید که تریبون نمازجمعه پنج هفته فقط در اختیار کسانی بود که از احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند و فقط یک بار حاضر شدند آن را در اختیار آقای رفسنجانی بگذارند و بعد دیدیم که چه نتیجه‌ای داشت. یعنی نمازجمعه‌ی هفته‌ی گذشته اصلاً افکارعمومی جهانی را که به تدریج می‌رفت تا مسائل ایران را فراموش کند، دوباره به نفع ایران فعال کرد.


اثرات باتوم بر دست آندریاس موزر، وکیل آلمانی دستگیر شده در تهران (عکس: اشپیگل)

باز هم به این مسأله‌ی بازداشت‌شدگان برگردیم. آیا خارجی‌ها و از جمله آلمانی‌هایی هم بودند که در راهپیمایی‌ها و در این جنبش مردمی بازداشت‌ شده باشند؟

ببینید این بازداشت‌ها اصولاً بدون حساب و کتاب بود. یک نمونه‌ی مشخص‌اش یک وکیل آلمانی به نام آندریاس موزل است که ۳۴ ساله است و ایشان یک روز بعد از آن راهپیمایی پرشور پس از سخنرانی خامنه‌ای به ایران رفت؛ به خاطر این‌که اصولاً آدم علاقه‌مندی است و تا به حال به سوریه، لبنان، فلسطین و بسیاری از مناطق بحران‌زده‌ی جهان رفته است.

ایشان در روز ۲۴ ژوئن بر اثر تصادف همین طور برای کنجکاوی‌های معمولی خودش برای قدم زدن به میدان بهارستان می‌رود؛ که آن‌جا تظاهرات می‌شود و درگیری شدید بین نیروهای انتظامی و بسیجی و مردم می‌شود و در آن‌جا هم به ایشان چندین ضربه‌ی باتوم می‌زنند و وقتی فریاد می‌زده که من توریست هستم، بیشتر او را می‌زدند. خوشبختانه موفق می‌شود از چنگ این‌ها فرار کند و به هتلش برود.

روز بعد قراری با آقای محمد مصطفایی، وکیل دادگستری داشته که از قبل در آلمان با ایشان آشنایی داشته است. به قصد این‌که لحظاتی را با ایشان باشد و بعد احتمالاً ببیند از نظر قانونی علیه‌ این کتک‌هایی که خورده، می‌تواند کاری بکند یا نه، که دو تا ماشین پاترول سر این‌ها می‌ریزند و هم آقای مصطفایی و همسرش و بچه‌ی شش‌ ساله‌اش را می‌گیرند و از ماشین بیرون می‌کشند و هم این وکیل آلمانی را.

وکیل آلمانی را به اوین می‌برند. یک هفته در آن‌جا در سلول انفرادی زندانی بوده است. بارها با چشم‌های بسته رو به دیوار از او بازجویی می‌کنند و هر چه التماس می‌کند که حداقل به سفارت آلمان اطلاع بدهید، هیچ کسی به حرف او گوش نمی‌دهد.

اما بعد از یک هفته یک قاضی به سلول ایشان می‌آید و از ایشان عذرخواهی می‌کند که زمان زیادی طول کشید تا ما بفهمیم که یک سوء تفاهم بوده و از شما معذرت می‌خواهیم و تمام اظهاراتتان را پاک کردیم و شما برای دریافت ویزا هم دیگر مشکلی ندارید و هر موقع دلتان می‌خواهد، به ایران بیایید و شما آریایی هستید و ما هم آریایی‌ هستیم.

برای من خیلی جالب است که این وسط به نژاد هم فکر می‌کنند و تعلقات نژادی را برای امتیاز دادن به زندانی یا شدت عمل در مقابل او استفاده می‌کنند. تمام کسانی که در ایران در زندان هستند، آریایی هستند؛ ولی یک آریایی آلمانی ترجیح داده می‌شود. ولی ببینید که اصلاً نگاه‌ها چه طوری است!

این آقای وکیل آلمانی که اسمش آندریاس موزل است، در مجله اشپیگل روز ۱۸ جولای گزارش بسیار مفصلی درباره‌ی لحظاتی که در زندان بوده، نوشته و شرح داده که چه رفتاری با او شده است.

او توضیح می‌دهد که وقتی من از زندان آزاد شدم و بیرون آمدم، جمعیت زیادی را دیدم. خیلی‌هایشان پتویی به دور خودشان پیچیده بودند و همه با حالت استقبال به سمت من آمدند؛ به عنوان کسی که از زندان بیرون آمده است.

آن‌ها بدون این که من را بشناسند، فقط به سوی من می‌آمدند و هر کسی اسمی را می‌گفت و با التماس از من می‌خواست که بگویم آیا این زندانی را دیده‌ام یا آیا هنوز زنده است یا کشته شده است. او توضیح می‌دهد که چون من در سلول انفرادی بودم، متأسفانه به هیچ کدام از این سؤال‌ها نمی‌توانستم جواب بدهم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)