خانه > ایرج ادیب زاده > گزارش > اعتصاب غذای چند هنرمند در پاریس | |||
اعتصاب غذای چند هنرمند در پاریس«مرکز فرهنگی پویا» در نزدیکی میدان معروف «رپوبلیک» در پاریس، این روزها به محل مورد توجه تلویزیونها، روزنامهها و دیگر رسانههای فرانسه و دیگر کشورها، مبدل شده است.
روزی که برای تهیه گزارشی از چگونگی این اعتصاب غذا به آنجا میروم، چند دوربین تلویزیونی و چند روزنامهنگار فرانسوی هم آمدهاند. محسن مخملباف، با تلفن، با بیبیسی گفتگو میکند. عباس بختیاری، مدیر مرکز فرهنگی پویا، با تلویزیون کانال سه دولتی فرانسه در حال گفتگو است. هدف ما حمایت و همبستگی با جنبش دمکراتیک مردم ایران است. مسالهی امروز مردم، تقلبی است که در انتخابات صورت گرفته است. نکتهای که در این چند روز متوجه آن شدهایم، از خلال شعارهایی که در خیابانها داده میشود، مردم به دنبال آزادی و دمکراسی هستند. به نظر من، آقای موسوی، آقای کروبی یا دیگر کاندیداها، ابزار و بهانهی خوبی در دست ملت بودند تا بتوانند عقدههای فروخفتهی چند دهی خود را به این شکل بروز بدهند. اگر تمام تاریخ ایران را نگاه کنیم، هیچ وقت به این شکوه و عظمت ندیدهایم که مردم بریزند توی خیابان. این نشان میدهد که مردم، امروز نظام را در تمامیتاش دارند نفی میکنند. این، اعتصاب غذایی نیست که معمولاً در زندانها میبینیم. این را ما به عنوان یک ابزار مناسب سمبلیک پیدا کردیم که هر روز پنج نفر به صورت سمبلیک بیایند، بتوانند فریاد خود را به گوش جهانیان برسانند. امروز، با آقای مخملباف در این اعتصاب غذا همراه بودیم. ساعتی دیگر، داریوش قرار است بیاید،.برای حرکتهای بعدی، به ما بپیوندد. تمام شعارهایی را که در ایران توسط مردم داده شده، جمعآوری کردهایم. بخشی از آن را گلچین میکنیم تا ترانهای بشود با صدای داریوش. این کار هم باید به سرعت انجام بگیرد. چون که وظیفهی ما به عنوان هنرمندان در خارج از کشور، این است که لحظهای از پای ننشینیم. این سادهترین کاری است که میکنیم. ما امکانات فراوانی داریم، بزرگترین نعمتی که اینجا داریم، این است که نمیترسیم. ولی مردم در کشور، در خوناند، در آتشاند و میبینیم، با چه جسارتی هستی و جانشان را گذاشتهاند، به تنگ آمدهاند. دیگر نمیخواهند این وضعیت را بپذیرند. حالا که مردم در میداناند، ما باید همراهشان باشیم. حتا اگر از سوی سردمداران نظام، روشهای دیگری گزینه شود، ما باید هوشیار باشیم، از طریق رسانههای تصویری، از طریق رسانههای جمعی، بازگو کنیم. محسن مخملباف، نخستین نفری بوده که اعتصاب غذا کرد. او فقط آب مینوشد. این کارگردان معروف سینما، در این روزها به سخنگوی بینالمللی جنبش سبز موسوی، مبدل شده است. همراه مرجان ساتراپی، با نمایندگان پارلمان اروپا دیدار کرده، گفتگویی هم با روزنامهی اومانیته داشته است. هدف وی را نیز از اعلام این اعتصاب غذا میپرسم: یک اعتصاب غذای سمبلیک برای همراهی با رنجی است که مردم در داخل کشور دارند میبرند. به هرجهت ما در خارج از کشور هستیم. با این که همهی ایرانیها را میبینم که از صبح تا شب میدوند، خبررسانی میکنند، تظاهرات به راه میاندازند، حتا کارهای دیپلماتیک را پیگیری میکنند. با این همه، چون شرایط اروپا، شرایط آرامی است، احساس خوبی به آدمها دست نمیدهد. از این که در رنج مردم، به آن شکل که باید، شریک نیستند. این اعتصاب غذا، یک وجه سمبلیک و یک نوع احساس همدردی کردن از طریق تک تک سلولهای بدن، با آن مردمی است که در اضطراب، ترس، دلهره و در عین حال، شجاعت و پایداری هستند. سازندهی فیلمهای «عروسی خوبان» و «نوبت عاشقی» از خشم مردم ایران میگوید: ما سی سال پیش، به دلیل مسایل و مشکلات و یا رویاهایی که داشتیم، انقلاب کردیم. ولی از این انقلاب راضی نبودیم و پشیمان شدیم. بیشتر آدمهایی را که دیدم، از انقلاب سرخورده بودند. مأیوس بودند، میگفتند: ما به دنبال عدالت و آزادی بودیم، به فاشیسم و دیکتاتوری رسیدیم. بعدها اصلاحات کردیم، باز از اصلاحات هم راضی نبودیم. سرخوردند همه. کار به آنجا رسید که چهار سال پیش، از انتخابات و صندوقهای رأی کنار کشیدیم. ما قهر کردیم، باز دوباره راضی نبودیم. چون آقای احمدینژاد از این قهر سوءاستفاده کرد، با اقلیتی از آرا، رییس جمهور یک جامعهی هفتاد میلیونی شد. با این که درآمد نفت، چندین برابر بیشتر از دورهی آقای خاتمی بود، اما مردم تورم بیشتری را دیدند، زندگیشان با سختی بیشتری گذشت. آزادیهای اجتماعی محدودتر شد و از همه بدتر، چهرهی بینالمللی ایران مخدوش شد. ما را به عنوان تروریست، در دنیا شناختند. دوباره، همه تصمیم گرفتند، یک بار دیگر پای صندوقهای رأی بروند و با صندوق آشتی کنند. گفتند: قرن بیست و یکم است، همهی دنیا دمکراتیک شده، هرکجای دنیا قدرت دست به دست میشود، چهار سال این حاکم است، چهار سال دیگری حاکم است و حاکمان برای این که رأی بیاورند، مجبورند مردمداری کنند. حکومت، مبتنی بر آرای مردم است، نه بر رضایت خداوند. ولی اینها، با اسم خدا، پدر مردم را درآوردند. حاصلاش این که مردم رفتند پای صندوقهای رأی، به امید این که ده بیست درصد وضع بهتر شود. همه میدانستند که بالاخره باید از دل نظام بیرون بیاید، از فیلتر شورای نگهبان رد شود. با این همه، کاچی به از هیچی، مردم راضی شدند، کمی بهتر، بهتر از این است که صفر و صد ببینند. ولی قضیه برعکس شد. آقای احمدینژاد، با پشتوانهی رهبر ایران، آقای خامنهای و با همیاری کشور روسیه که الان کاملا پشت ایران ایستاده است، هم در مسایل اتمی، هم در دزدیدن بخشی از کشور ما، دریای خزر… مخملباف میگوید: مردم خسته شدهاند، مردم خشمگیناند، به آرای آنها خیانت شده: اتفاقی که افتاده، خیلی ساده، کودتا است و عکسالعملی که مردم نشان میدهند، باز هم خیلی ساده است، مردم خسته شدهاند از این همه فریب، از سی سال استبداد خسته شدهاند. آزادیهای اجتماعیشان را میخواهند، اینها نمیدهند. مردم آزادی سیاسی در حد حق رأی دادن میخواهند، اینها نمیدهند. اینها ادعای اسلامی بودن میکنند، در حالی که جز دروغ، جز عوامفریبی کاری نمیکنند. یک موقعی مردم سنتی به روحانیت اعتقاد داشتند، الان علت بیدینی در جامعه، روحانیون هستند. علت بیدین شدن مردم، دین حکومتی است. تا دین از سیاست جدا نیست، بزرگترین ضربه به همان دینی میخورد که اینها ادعایش را کردهاند. و سرانجام، محسن مخملباف دلیل امیدواریاش را به آینده شرح میدهد: روز انتخابات به خانم آقای هاشمی رفسنجانی که دارد رأی در صندوق میاندازد، میگویند: «اگر مردم به کسی رأی دادند و آن کسی که میخواستند از صندوق درنیامد، چکار کنند، بهتر است؟» خانم هاشمی میگوید: «بریزند توی خیابان!» این مهم است. آقای هاشمی سی سال در این کشور، اگر نفر اول نبوده، نفر دوم ادارهی این کشور بوده. او میداند که این نظام از کجا آسیبپذیر است. اگر مردم بریزند توی خیابان و هر کاریشان میکنند، به خانه نروند، چارهای جز کشتار ندارند و وقتی کشت، مشروعیتاش را که بر آن سوار است، از دست میدهد. ظرف همین چند روز، ببینید در ایران چطور مشروعیت جمهوری اسلامی از بین رفته است. در نتیجه، به نظر من، فروپاشی این نظام شروع شده و بهتر است تمام کسانی که به این مملکت فکر میکنند، قبل از این که از این مملکت چیزی نماند، کمی سر عقل بیایند و احساس کنند بالاخره این بیست سی درصد دمکراسی مردم را چرا با بیعقلی، نخواستند بپذیرند. به نظر من، این ما نیستیم که در حالت ترس قرار داریم، آن که اسلحه به دست میگیرد، از مردم میترسد. آن که با دست خالی و رنگ سبز که رنگ آرامش است، به خیابان میآید، معلوم است که بر ترسش غلبه کرده است. جملهی آخر من این است: برای ما یک بار دیگر ثابت شد، گم شدهی مردم ایران، ناآگاهی نبود. گم شدهی مردم ایران، جرأت بود. ما امروز در خیابانها، جرأت مدنی را میبینیم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این مخملباف خودش روزگاری از طایفه همین ها بود. یادش رفته حالا؟
-- N ، Jun 23, 2009DOROD BAR TOO,
-- بدون نام ، Jun 24, 2009محسن مخملباف و خانواده محترم و همه هنرمندان عزیز دیگر داخلی برای ما ایرانیان داخل کشور سمبل هنرمندان با شرف و آزاده ای هستند که آینده ایران را با جیب شخصی عوض نکردند.امثال ده نمکی ها هستند که از دلهای مردم اخراج شده اند و قدرت و زور کفایتشان نمی کرد به زر نیز راضی نمی شوند.امروز روز امتحان همه مردم وطن پرست است
-- saman ، Jun 24, 2009