خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «نظام آموزشی ایران، از هم گسیخته است» | |||
«نظام آموزشی ایران، از هم گسیخته است»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comوزارت آموزش و پرورش ایران بیش از چهار هزار دبستان و دبیرستان را به حوزهی علمیهی قم واگذار میکند. وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد طی توافقی بیش از چهار هزار مدرسه در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به مدت پنج سال به حوزههای علمیهی قم واگذار میشود. برای بررسی این مسأله با دکتر سعید پیوندی، استاد دانشگاه و کارشناس مسایل آموزشی در پاریس گفت و گو کردهام.
آقای دکتر پیوندی، به نظر شما هدف از واگذاری بیش از چهار هزار مدرسه به حوزهی علمیه قم چه بوده است؟ فکر میکنم این اقدام بیسابقه و تقریباً غیر قابل درک را باید به حساب مجموعه سیاستهایی گذاشت که به خصوص در سه، چهار سال اخیر در جهت اسلامی و دینی کردن بیشتر نظام آموزشی ایران انجام میگیرد. این را باید در زنجیرهی مجموعهی سیاستها دید. بیشتر در این چارچوب میبینم که در طول این سه، چهار سال، با وجود اینکه وزارت آموزش و پرورش دارای کمبودهای بسیار جدی در تأمین فضای آموزشی است، پنجاه هزار نمازخانه را در مدارس ساخته است، یا دنبال این بوده که افرادی از حوزههای علمیه بتوانند در مدارس برای اقامهی نماز بیایند که اسمش را ارشاد و تربیت اسلامی دانشآموزان میگذارند. اما آنچه نگران کننده است این است که آموزش و پرورش ایران دارد به یک نظام ملوکالطوایفی تبدیل میشود که در آن اشکال مختلف سازماندهی آموزشی وجود دارد. ابتدا قرار بود تعدادی از مدارس را به اوقاف بدهند. الان صحبت حوزهی علمیه است. در کنار آن اشکال مختلف مدارس دانشگاه آزاد، مدارس غیر انتفاعی یا مدارس شاهد یا نظیر این وجود دارد و با نوعی از هم گسیختگی نظام آموزشی ایران هم مواجه هستیم. یعنی در کنار تمایل به دینی کردن و اسلامی کردن بیشتر مدارس، متأسفانه با نوعی ملوکالطوایفی کردن نظام آموزشی هم مواجه هستیم.
اشاره کردید که این امر باز هم در راستای اسلامی کردن و دینی کردن مدارس ایران است، آیا به این ترتیب میتوانند رابطهی مدارس امروزی ایران را با دروس امروزی جهان قطع کنند؟ این مسألهای است که نظام آموزشی ایران از همان روز اول بعد از انقلاب با آن مواجه بود. یعنی نظام آموزشی جدید ایران که از چند سال پیش از انقلاب به تدریج شکل گرفت و در دورهی شاه به طور کامل سراسری شد، نظامی بود که یک نوع گسست را نسبت به آن نظام قدیمی و مدارس دینی و مکتبهای آن زمان نمایندگی میکرد. مدرسهی اسلامی بعد از انقلاب مدعی این بود که با نگه داشتن دروس علمی و دروس غیر دینی یک نوع آموزش دینی خیلی پررنگ هم به بچهها منتقل بکند. برای اینکه این بچهها به مسلمانان جامعهی اسلامی مورد نظر حکومت جدید تبدیل شوند. در آن زمان کتابهای درسی زیر و رو شده و تغییر کردند و حتا کتابهای درسی غیر دینی مثل تاریخ، اجتماعی، فارسی و گاه کتابهای علمی مثل ریاضی و علوم دیگر هم مطالب دینی راه پیدا کرد. برای مثال وقتی در کتابهای علمی راجع به فضا صحبت میشود آیهای از قرآن آورده میشود. یا بخشی از کتابهای فارسی و یک سوم آن مطالب مستقیم دینی از زندگی شخصیتهای مذهبی دوران گذشته یا دوران معاصر و یا کتابهای اجتماعی یا تاریخ که تقریباً میشود گفت تکرار مطالب دینی است. در کنار این، دست به تصفیهی وسیع معلمان زدند و آنهایی را که غیر مکتبی بودند از مدارس بیرون کردند و همینطور بخش مهمی از فعالیت فوق درسی بچهها در مدارس هم به مسایل سیاسی و ایدئولوژیک اختصاص پیدا کرد. ۳۰ سال از این سیاست میگذرد. ولی ۳۰ سال هم است که دایم میشنویم که مدارس به خوبی کار نمیکنند و در جهت خواست ایدئولوژیک و دینی حکومت نیستند. صحبت از انقلاب فرهنگی جدیدی میشود، یا از تکرار انقلاب فرهنگی و تغییر دوبارهی کتابهای درسی و دینی کردن بیشتر مدارس گفته میشود. اینها نشان میدهد که این روشهای تحمیل یک دین دولتی و رسمی از بالا و یا اشکال دینداری رسمی از بالا به جوانان یک راه موفقی نبوده است. در نتیجه به جای اینکه دین یک کارکرد معنوی داشته باشد کارکرد ایدئولوژیک، سیاسی و مناسکی دارد. یعنی فقط امر نماز خواندن، دولا و راست شدن اهمیت دارد و نه پیام نماز یا اهمیتی که معنویت نماز میتواند از نظر دین اسلام برای مثال یا هر دین دیگری داشته باشد. خود من وقتی دانشآموز بودم یک معلم دینی داشتیم که ما را مجبور میکرد ظهرهای پنجشنبه از مدرسه به مسجد برویم. همهی ما به مسجد میرفتیم و چون اجباری رفته بودیم، با همدیگر تصمیم گرفته بودیم که بگوییم «چهار رکعت نماز ظهر میخوانیم از ترس این معلم قربتالله.» به خاطر این بود که ما برای این به مسجد نمیرفتیم که نماز را دوست داشتیم یا به معنویت نماز اعتقاد داشتیم بلکه به این خاطر که مجبور بودیم. امروز در مدارس ایران همین اتفاق میافتد. یعنی میلیونها دانشآمور ایران تحت فشار دین دولتی و سیاستهای رسمی دینی کاملاً یکجانبه و خارج از اختیار بچهها چیزهایی را به آنها تحمیل میکنند که انتخاب نکردهاند و نخواستهاند. واگذاری مدارس به حوزهی علمیه هم در همین چارچوب است. کدام یک از این بچهها، کدام یک از این پدران تصمیم گرفتند که مدرسهای بروند که به حوزهی علمیه وابسته است و این وابستگی چه معنایی دارد و این دخالت چه معنایی دارد و اینها آن چیزهایی است که در مورد آنها خیلی کم صحبت میشود. متأسفانه به نظر من این آزمایشی است که میخواهد صورت بگیرد تا در آینده آن چیزی را که وحدت حوزه یا دانشگاه یا نظام آموزشی میگفتند، عملی بکنند و رنگ و بوی مذهبی یا دینی دانشگاهها و مدارس از این هم غلیظتر بشود. فکر میکنم واکنش جوانان و واکنش جامعهی ایران از آن که بوده احتمالاً شدیدتر خواهد شد. برای اینکه هر جایی که پای اجبار و زور و عدم اختیار در میان باشد انسان مقاومت میکند و مقاومت فرهنگی، اولین و تنها راهی است که شاید در مقابل جوانان و بچههای بیگناه ما وجود دارد. شما به مسألهی دانشگاهها هم اشاره کردید. جنبشهای دانشجویی به ویژه در سالهای اخیر نشان دادند که جمهوری اسلامی در اسلامی کردن دانشگاهها موفق نبوده است. فکر میکنید حالا آنها تصمیم گرفتهاند از ردههای پایین آغاز بکنند؟ شاید فکر میکنند وقتی دانشگاه نمیتواند دانشجویانی را داشته باشد که آنها آرزوی آن را میکردند و خواست آنها بود و نظام آموزشی نمیتواند تحویل بدهد، از سالهای خیلی زود و شاید از کودکستان شروع بکنند. در واقع تلاش مسئولین به خصوص دولت نهم این است که این آموزش دینی را به آن حد گسترش بدهد که هیچ راه گریزی از نظر فکری و فرهنگی برای بچهها نباشد. این احتمال کاملاً وجود دارد و این سوال شما کاملاً به جاست و باید منتظر بود که چه نیت و نیتهایی پشت سر این حرکت است. اما به نظر من از آنچه از عمل اولیه و سیاستی که اعلام شده، برمیآید هیچ چیزی جز تحمیل ایدئولوژیک و زندانی کردن ایدئولوژیک مدارس در چارچوب رابطهشان با حوزهی علمیه نیست. حوزهی علمیه کارکرد خیلی خاصی دارد و تربیت نیروی مذهبی جامعه را در تمام دنیا، آنجاهایی که دین وجود دارد بر عهده دارد. چه دین رسمی و دولتی و چه وقتی دین حالت رسمی و دولتی ندارد همهی آنجا مدارس خاصی هستند که کادرهای دینی را تربیت میکنند. این در همه جای دنیا وجود دارد. ولی اینها هیچ وقت در نظام آموزشی عادی جامعه دخالت نمیکنند برای اینکه کارکرد این دو به کلی متفاوت است. آن نیروی انسانی نهاد مذهب را آماده میکند و نظام آموزشی باید نیروی آموزشی کارا، پرسشگر و کارآمد جامعهی ایران را تربیت بکند. به نظر من دخالت این دو، هر دو را به بیراهه و تباهی میکشاند. آموزش و تربیت را از این راه به تباهی میکشیم. الان در ایران یک جنگ فرهنگی داریم. یک جنگ واقعی فرهنگی داریم بین جوانان و کسانی که نمیخواهند این تحمیل و این فرهنگ رسمی را بپذیرند و آن فرهنگی که پشت سرش دولت و حکومت است. به نظر من این جنگ دارد ابعاد جدیدی پیدا میکند و این جنگ فرهنگی با وارد شدن حوزهی علمیه به این شکل در مدارس میتواند شکل بسیار جدیدتر و حتا شکل خشنتری به خود بگیرد و این متأسفانه تنشی است که حکومت نادانسته و از روی تعصب دارد به مدارس ایران تحمیل میکند و بچههای ما را از اینکه در یک محیط باز، آزاد و بالنده رشد بکنند و استعدادشان شکوفا شود باز بدارد. پرسش من از شما به عنوان یک کارشناس آموزشی و استاد دانشگاه این است که فکر میکنید موفق بشوند؟ فکر میکنم اگر بنا بر موفقیتی بود در این ۳۰ سال موفقیتی حاصل میشد. یعنی اگر این روشها، روشهای تحمیل و روشهای دینی کردن اجباری و از بالا کارایی داشت تا الان نتیجه داده بود و ما شاهد شکستهای پی در پی نبودیم. خود مسئولین بارها در سالهای اخیر اعتراف کردهاند که نظام آموزشی از نظر آنها کارکرد مطلوب ندارد. ولی بدون اینکه قادر باشند این را تحلیل بکنند و متوجه باشند که چرا این را ندارد، هر بار باز هم به سراغ راه حلهایی رفتهاند که این وضعیت را تشدید میکند. به نظر من نه تنها تحمیل مذهبی، هر نوع تحمیلی در دنیایی که جهانی شده، در دنیایی که بچهها از راههای مختلف با دانش، علم و فرهنگ ارتباط دارند و در دنیایی که فردیت جدید رشد کرده، میتواند نتیجهی عکس بدهد و بچهها را به واکنش وادارد. باز کردن یک جبههی جدید و تشدید یک جنگ فرهنگی است که همین الان در جامعهی ما ادامه دارد و متأسفانه نتیجهی آن برای جامعهی ما سنگین است. برای اینکه درست است که کسانی که این جنگ را راه انداختهاند موفق نمیشوند، ولی متأسفانه این جنگ برندهای هم ندارد. برای اینکه قربانی آن جوانان ما، جوانی آنها و فرهنگی است که میتوانستند با شادی، لذت و با بهره بردن از زندگی از آن بهرهمند شوند که متأسفانه این جنگ باعث میشود که از آن بهرهمند نشوند. در همین رابطه: • واگذاری برخی مدارس به حوزههای علمیه
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من که یک پسر ٢٨ ساله هستم و بساری از هم سالانم وکوچکتر ها را که می بینم از اسلام فراری هستند .تمام این درسهای دینی تنها وازدگی در ما درست کرد
-- کامیار ، Apr 22, 2009پروفسور ابراهیم میرزایی:
كودكان ما بايد، حقايق تلخي را كه كشور و ملتشان با آنها دست بگريبانند، بي پرده بشناسند! تا اندك اندك با ديدي واقع بين، نسبت به وظائف و سهم سازنده ي خويش، پا در آستانه ي فعاليتهاي اجتماعي نهند.
-- پارسا ، Apr 24, 2009در حقيقت محيط تعليم و تربيت هم در غرب و هم در شرق يك محيط خشك و جامد بوده و در اين محيط سعي ميگردد كه يك انضباط و نظم بيمارگون به كودكان تزريق و تحميل گردد.
در حقيقت آنچه در اين محيط اتفاق مي افتد مواجه شدن دو نسل در روبروي هم بوده و در افـق و زمينه چنين شرايطي ملاحظه مي گردد كه اساس آموزش و پرورش، آموزش خِرَد و دانش به اطفال نبوده بلكه مهمترين مسئله آنست كه با ترس و وحشت نسلها را مواجه و آنها را توسط عامل سهمگين ديگري كنترل نمايد.
آينده و عظمت هر ملتي تنها بسته به تجارتِ و صنعت و دانائي و سلحشوري افراد آن ملت نيست، بلكه ضمناً منوط به استعداد كودكان آن ملت و به درجه بي باكي يا ترسناكي آنها است. اگر انسان بي باك گاهي اشتباه ميكند، انسان ترسو هميشه خطاكار است. بايد به نهال انساني توجه فراوان داشت و باغباني دقيق نمود. كودكان امروز، آينده سازان فردا هستند.