تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با عاطفه گرگین، نویسنده و شاعر

«گلسرخی، شاعری نوگرا بود»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

«آب فکر می‌‌کرد» عنوان کتاب تازه عاطفه گرگین، نویسنده و شاعر ایرانی مقیم پاریس است. عاطفه گرگین نوشتن را در نوجوانی با نوشتن در نشریات و روزنامه‌ها از سال ۱۳۴۷ آغاز کرد.

در سال ۵۰ نخستین نشریه مستقل خود را به ‌نام کتاب نمونه منتشر کرد، سپس کتاب پویا و به ‌دنبال آن جنگ سحر. عاطفه گرگین در سال ۱۳۴۸ با خسرو گلسرخی، شاعر و نویسنده ازدواج کرد.

عاطفه گرگین درباره خسرو گلسرخی می‌نویسد او به دلیل عشق به مردم و میهنش در سال ۱۳۵۲ به ‌دست ساواک تیرباران شد و من به دلیل دوست داشتن انسان و میهن نزدیک به چهار سال در زندان ماندم.

عاطفه گرگین پس از انقلاب به انتشار نشریه ادبی ـ اجتماعی «فصلی در گل‌سرخ» دست زد و در ایران و سپس در تبعید هفت شماره از «فصلی در گل سرخ» را در پاریس منتشر کرد.

به ‌بهانه انتشار کتاب «آب فکر می‌کرد» با خانم عاطفه گرگین گفت و گو کرده‌ام.

Download it Here!

خانم گرگین این چندمین کتاب شعر شما است و چه تفاوتی با کتاب‌های پیشین شعری شما دارد؟

این سومین کتاب شعر من است. «باد را باید کشت» اولین کتابی بود که در ایران منتشر شد. «معاشرت آب‌ها» و «آب فکر می‌کرد» هم مجموعه‌های بعدی بودند. فرق این کتاب من با کتاب‌های دیگر از‌ نظر خودم این است که هنوز هم فکر می‌کنم برداشت‌های فرهنگی خودم را از هستی در این کتاب شکل بهتری بدهم‌.

در این کتاب از پراکندگی واژه‌‌ها جلوگیری کردم. واژه‌ها را به‌جای خودش گذاشته‌ام و صرفاً برای پر کردن لحظه‌های خواننده‌ام در واقع ننوشته‌ام‌. خلاصه بگویم که در این کتاب بی‌گدار از واژه‌ها استفاده نکردم. واژه‌ها را از قلم نچکاندم و همین را می‌توانم بگویم.

برای آشنایی بیشتر با شعرهای خودتان که به این ترتیب وصف کردید می‌شود یکی از شعرهای خودتان را بخوانید؟

شعرهای مختلفی دارم و یکی از شعرهای این کتاب را می‌خوانم همان است که خدمت شما گفتم و از واژه‌ها و واژه‌هایی که به‌کار می‌بردم هم عشق و هم تنش‌های سیاسی و اجتماعی که به نظر من جملگی سازنده زندگی روزانه ما است بیان می‌کنم.


عاطفه گرگین، نویسنده و شاعر

پریشان گیسو
برهنه و خیس
می‌گردم و سبز می‌شوم
کجا
بر آستان غرب
برهنه و خیس
در آن سو
که بر سطح ملموس زمین
تنم خمیازه می‌کشد
صلح در زندان به ‌انتظار چه مانده است
باد در کنده‌های خشمگین چه می‌کند
که ماه به روی سایه‌اش تاب می‌خورد
نور در چشمانم
گیاهان در چشمانم سرانگشتانم
غرور بر گیسوانم بافته می‌شود
تابش نور
سبد‌های انار
پر پرندگان
رضایت خاک‌آلوده به خون
دو پرنده پریده و
آن‌گاه شولای آتش چه‌ بویی دارد
خاک با ترکه‌های ترد چه می‌کند
من برهنه چه‌ می‌کنم
چه‌ می‌توانم کرد
باز گیسو پریشان کنم در آب
روان شویم بروییم و برآییم
کجاییم ما
زمین در مسیری پر هراس می‌رود
آسمان گل می‌دهد
و سرب از سینه طراوت عشق می‌گریزد
جنون می‌چرخد و می‌رقصد
بهار گیسوان ماه را شانه می‌زند
آب با زخم‌های گر گرفته چه تلخ می‌ماند
ای وای صدایم کنید
مهتاب، گونه‌هایم را در نوازش خود می‌شوید
من منتشر می‌شوم کجا‌؟
در پاکی
آفتاب در آغوشم شعله می‌راند
نسیم بر لبانم تاب می‌خورد
و زمین در پنجه‌ام به‌خواب می‌رود
من می‌چرخم و می‌رقصم
می‌رقصم‌ و‌ می‌چرخم
ماه چهارشانه سرزمینم را نوازش می‌کند
نگاهم به مهرش زاییده می‌شود
ای شاهدان میهن آزادی
شرابه‌های هستی
شمایید و ما شرب مدامیم
ما شرب مدامیم
دستانم تاریک شده‌اند
و گردش بیهوده‌ی سرب
خاکستر حماقت را پاشیده
کجا
بر سر شهر
باد نرم خون‌های خشکیده را
از پیشانی سرزمینم می‌پراکند
طوفان می‌شکند
کجا
در چشمانت
در معاشرت آب‌ها و کبوتران بسیار
کجا
و آن‌گاه من برمی‌گردم
از کجا
از صحراهای داخلی
از شهر پرندگان
آه چه ‌شده است
که این‌گونه از خود به در آمده‌ام
درندگان در کارند
اما کجا دهانم
شکوفه می‌دهد
و خستگی
کجا ترانه‌ای می‌شود
بر لبان باد

شما چند سال پیش از انقلاب بهمن‌ماه با خسرو‌ گلسرخی ازدواج کردید؟

سال ۴۸ بود که با گلسرخی ازدواج کردم.

و در سال ۵۲ هم که ایشان بازداشت شدند؟

بله، بازداشت شدند. اول سال ۵۲ و آخر بهمن‌ماه یعنی روز ۲۹ بهمن تیرباران شدند.

به خاطر یاد‌آوری این قضیه متأسفم، ولی این‌ها جزو تاریخ آن مملکت است. چه خاطره‌ای از خسرو گلسرخی در آن روزها و آن‌ سال‌ها دارید‌؟

خاطرات بسیار زیادی است. اما به یک نکته که برمی‌گردم باز به همین ماجرا اشاره می‌کنم. در پاییز ۱۳۵۲ در سلول بند شش اوین نشسته بودم. نگهبانی آمد گفت که ملاقاتی دارید.

من را بردند به ملاقات خسرو گلسرخی. اولین و آخرین ملاقاتی بود که در آنجا با ایشان داشتم. گلسرخی را آوردند و نشاندند و اتاق مملو از بازجویان بود. ما از دیدن همدیگر خیلی خیلی جا خورده بودیم و ساکت بودیم.

یکی از بازجوها گفت که شما آمده‌اید و ملاقات دارید که با هم صحبت کنید. منظور ما این بود که شما به گلسرخی بگویید که حرف‌های خودش را بزند، چند وقت دیگر دادگاه ایشان است و هیچی نگفته است.

خسرو در اعتراض گفت که شما از من چه می‌خواهید؟ من حرفی ندارم بزنم. به این دلیل الان دارم به این مسأله اشاره می‌کنم یعنی خودم مستقیماً این را بیان می‌کنم که بدانید بی‌عدالتی آن موقع چه حکمی کرده است.

گلسرخی گفت شما از من چه می‌خواهید که من بگویم؟ من که اصلاً با این این‌ها نبودم و این گروه را نمی‌شناسم. من نویسنده و شاعر هستم در این خصوص اگر حرفی دارید می‌توانید من را محاکمه کنید.

تأکید می‌کنم که گفت با خودکار بیک که نمی‌توانستم کسی را ترور کنم شما چه اتهامی می‌خواهید به من ببندید که من را در این دادگاه محاکمه کنید.

منظورم این است که این برای من خیلی تکان‌دهنده بود و همیشه این صحنه به یاد من است که چطور یک جوان ۲۶ ساله را فقط به خاطر این‌که مسایل خودشان را در آن موقع حل شود و بگویند ما یک گروهی را گرفتیم که می‌خواسته این کار را انجام بدهد‌، اعدام کردند.

یعنی می‌خواستند خودشان را بزرگ کنند، توانستند این دادگاه را تشکیل دهند و دو نفر از آن‌ها، خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را بدون هیچ‌گونه مدرکی اعدام کردند.

به همین دلیل است که بعد از گذشت ۳۶ـ ۳۵ سال از این دادگاه، خسرو گلسرخی در قلب مردم مانده و به ‌عنوان یک قهرمان ملی هر سال از او یاد می‌کنند. واقعاً خواست مردم را بیان کرده بود و گفت من دفاعی ندارم از خود بکنم، من از مردم دفاع می‌کنم.


خسرو گلسرخی در دادگاه

خانم گرگین، دادگاه دفاعیات خسرو گلسرخی در آن زمان از تلویزیون ملی ایران پخش شد، فکر می‌کنید این دادگاه چقدر روی مردم اثر گذاشت؟

اثر آن این است که تا امروز هم ادامه دارد. خسرو گلسرخی بسیار تأثیر مثبت گذاشته است و این‌که واقعاً مردم دیدند جوانی که هیچ کاری نکرد. کار او فقط نوشتن شعر و مقاله بود، او روزنامه‌نگار بود. حرف‌های سیاسی‌اش را از طریق نقد و شعر می‌زد.

ولی با اتهاماتی که در آن دادگاه به او بسته‌اند مردم به این مسأله واقف شدند که واقعاً بی‌گناه بوده است به این دلیل خیلی به‌نظر من تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و او را ستایش کرده‌اند.

فکر می‌کنید اگر خسرو گلسرخی الان زنده بود همین موضع شما را در پیش می‌گرفت یعنی به تبعید می‌آمد یا در ایران می‌ماند؟

فکر می‌کنم گلسرخی در آن موقع که ۲۶ سال داشت، نظریات مردم‌دوستانه و عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه داشت، طبیعتاً در هر جایی قرار می‌گرفت برای آن پافشاری می‌کرد.

نمی‌دانم می‌آمد بیرون یا نمی‌آمد، بعضی وقت‌ها اتفاقاتی در زندگی آدم می‌افتد که دست خودشان نیست. ولی مطمئنم در برابر بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های جامعه ایستادگی می‌کرد.

خانم گرگین، یک یادگاری هم از خسرو گلسرخی دارید یک پسر برومند به اسم دامون، می‌توانید در مورد پسرتان هم چند کلمه‌ای بگویید؟

ایشان از بچگی آمد این‌جا و درس خواند و الان در دانشگاه‌های فرانسه درس می‌دهد. بیشتر کارهای علمی می‌کند و اصلاً نزدیک سیاست نمی‌رود.

به‌ یاد پدر خود است؟

البته، ستایشش می‌کند و به پدرش افتخار می‌کند. هر چند که اصلاً پدرش یادش نیست، چون یک سال داشته که این اتفاق افتاده است. هیچی یادش نیست ولی سمبولیک ماند و احترام و علاقه خیلی شدیدی دارد.

با سپاس از شما خانم گرگین، از شما خواهش می‌کنم یکی از شعرهای خسرو گلسرخی را که خودتان دوست دارید به ‌عنوان پایان‌بخش این گفت ‌و‌ گو برای شنوندگان محترم بخوانید.

همه فکر می‌کنند خسرو گلسرخی فقط سیمای سیاسی داشت، در صورتی که خسرو بیش از هر چیزی پیش از این‌که این چیزها به او بسته شود، شاعر و نویسنده بود.

خسرو شناخت بسیار معتبری از ادبیات ایران داشت، سال ۵۰ در مجله «نگین» مقاله تحت عنوان نوگرایی و حقیقت می‌نوشت که لزوم نوگرایی در شعر و دیدگاه‌های نیما را تصویر می‌کرد.

از همان موقع معلوم بود یک انسان نوگرا است و شعرهای او همین‌طور بود. خیلی معتقد هستم که اگر جوانانی مثل خسرو ‌بودند الان برای خودشان غول‌هایی در ادبیات و فرهنگ ما شده بودند.

یک اگر با یک برابر بود

معلم پای تخته داد می‌زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسی‌ها
لواشک بین خود تقسیم می‌کردند
وان یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می‌زد
برای این‌که بی‌خود های و‌ هوی می‌کرد و با آن شور بی‌پایان
تساوی‌های جبری را نشان می‌داد
با خطی خوانا به ‌روی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت: یک با یک برابر است.
از میان جمع شاگردان یکی برخواست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد...
به‌آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.
نگاه بچه‌ها ناگه به یک‌سو خیره گشت و
معلم مات بر جای ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحدِ یک بود
آنکه زور و زر بدامان داشت بالا بود
آن‌که زور و زر به دامن داشت بالا بود و آن‌که
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن‌که صورت نقره‌گون چون قرص ماه می‌داشت بالا بود
وان سیه‌چرده که می‌نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می‌شد
حال می‌پرسم اگر یک‌ با یک برابر بود
نان و مال و مفت‌خواران از کجا آماده می‌گردید؟
یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می‌شد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
معلم ناله‌آسا گفت:
بچه‌ها در جزو‌ه‌های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست...

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

درود بر عاطفه گرگین و خسرو گلسرخی

-- مهری ، Feb 17, 2009

ياد ان عزيز هميشه در خاطر ما باقي خواهد ماند.وقتي او را اعدام كردند من چهارده ساله بودم ولي ناگهان حس كردم بيست ساله ام.
با احترم گيوي

-- گيوي ، Feb 17, 2009

روحش شاد، یادش گرامی

-- شهریار ، Feb 17, 2009

گرامی باد خاطره خسرو گلسرخی نازنین

-- بهنام ، Feb 17, 2009

اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشيان، تراژدی غم انگيز تاريخ معاصر ايران است. نمونه ای است از بيدادی که به وسيله حکومت های مستبد در طول تاريخ ايران بر روشنفکران ايرانی رفته است. استبدادی که امروز در قالبی ديگر به حيات خود ادامه می دهد و هيچ انديشه مخالفی را برنمی تابد و دست به ترور فيزيکی صاحب آن انديشه می زند.

-- حلاج ، Feb 18, 2009

روحش شاد ویادش گرامی باد

-- مریم ، Feb 18, 2009

با درود فراوان به زنده یادان تاریخ خسرو و کرامت.
آیا امکان دارد آدرس ای میل خانم گرگین را داشته باشم . عکسی از ایشان به همراه زنده یاد خسرو گلسرخی در جنگل های شمال به امانت نزد من است که باید به ایشان برسانم.

-- Firouz Nasibi ، Feb 18, 2009

روحش شاد .درود بر خسرو گلسرخی و کرامت اله دانشیان . دامون عزیز بداند گرچه ازداشتن سایه مهر ومحبت پدری که دریای مهربود محروم شد ولی تا ایران زنده است و آرزوی آزادی هست نام و یاد پدرش نیز هست.

-- forough ، Feb 19, 2009

فكر مي كنم بخشي از دفاعياتش حتي از صدا و سيما هم پخش شد.

-- خشايار ، Feb 19, 2009

Newisandegan wa shaerane niz bayad az khosroe bozorgwar biamouzand mobareze ba estebdad ra, wa
az Atefeh Gorgin esteghamat wa Sabouri ra,
Doroud wa salam bar Hardo in Azizan,
darzemn az sherha ba sedaye Delneshine Atefehe Aziz lezat bordim
Bahareh wa Doustan az alman,

-- Bahareh ، Feb 19, 2009

قابل توجه همه سلطنت طلبان عزیز- و کسانی که سینه چاک شاه و ولیعهد هستند. چشم ها را باز کنیم و از توهم اینکه شاه خیلی بهتر بود در آییم!

-- N ، Feb 19, 2009

متاسفانه جهالت حکومت شاهنشاهی ایران خسرو و کرامت را و دیگران را و مصدق را و باز هم دیگران را قربانی کردند. اینان را بصورتی نیهلیست کشتند. کشتن این این جوانان آرمانخواه نه تنها دردی از حکومت شاهنشاهی درمان نکرد بلکه مقدمات سپردن ما مردم بدست حکومت ولی فقیه را فراهم آورد. ایکاش آقای رضا پهلوی به عنوان وارث پدرش، هم به عنوان وارث آن پولهای کلان و هم به عنوان وارث هر چه غیر مادی ست از سوی پدر یک معذرت جانانه از مردم ایران و خانواده های عزادار بکند. با تشکر از این سایت و آقای ایرج زاده

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

قطعا چنین انسانهایی نمیتوانند ننگ زندگی کردن را بپذیرند.

-- مهران ، Feb 24, 2009

درود بر خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان، دو انسانی که خود را فدای مقام آدمیت، آزادی و مبارزه با استبداد کردند ... تاریخ به انان افتخار می کند...

-- مهرداد ، Aug 10, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)