خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «برای یک لحظه آزادی، داستانی برای همیشه» | |||
«برای یک لحظه آزادی، داستانی برای همیشه»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comفیلم سینمایی «برای یک لحظه آزادی» ساخته آرش ریاحی، مستندساز ایرانی ساکن اتریش از روز بیست و هشتم ژانویه، در چند سینمای فرانسه به نمایش عمومی درمیآید. فیلمی متأثر کننده از داستان فرار ایرانیها از کشور برای رفتن و پناهنده شدن به کشورهای اروپایی از طریق ترکیه. داستانی انسانی همراه با لحظههای طنز و نیز تراژدی. داستان دو کودک هفت ساله و پنج ساله که به همراه دو جوان از اعضای خانواده خود برای رفتن به اتریش و پیوستن به پدر و مادرشان باید از مناطق سرد و پربرف و سخت کوهستانی کردستان ایران عبور کنند و با رسیدن به ترکیه با سختیهای دیگری روبهرو شوند. انتظار پاسخ سازمان ملل یا ویزای ورود به کشورهای اروپایی که گاه انتظاری طولانی است. آنها در این راه با پناهجویان دیگر ایرانی نیز آشنا میشوند. پناهجویانی که به دلیل مسایل سیاسی و فشارهای مأمورین حکومت کنونی در ایران، به ترکیه گریختهاند. فیلم «برای یکلحظه آزادی» با سه داستان تودرتو با پیامی انسانی و جهانی، تماشاگران را روی صندلی میخکوب میکند، گاه آنها را میگریاند و گاه میخنداند. فیلم «برای یک لحظه آزادی» در چند جشنواره سینمایی مهم با ستایش روبهرو شده و تاکنون ۱۳ جایزه از فستیوالهای مختلف به دست آورده و نیز مورد حمایت سازمان عفو بینالملل، فدراسیون بینالمللی حقوق بشر و شبکه آموزش بدون مرز قرار گرفته است. روز چهاردهم ژانویه فیلم «برای یک لحظه آزادی» در یک پیشنمایش عمومی برای روزنامهنگاران، انجمنهای حمایت از پناهندگان، سازمانهای حقوق بشری و گروه پرشماری از فرانسویها و ایرانیهای ساکن پاریس به نمایش درآمد. آرش ریاحی، کارگردان جوان این فیلم، خود در نه سالگی همراه پدر و مادرخود به امید گرفتن اجازه پناهندگی سیاسی در اروپا از ایران گریختهاند. برادر و خواهر او بسیار کوچک بودند، آنها یک سال بعد به لطف همراهی پسرعمو و دوستش توانستهاند از طریق ترکیه به اتریش برسند. در پایان این نمایش با کارگردان، هنرپیشهها و چند نفر از تماشاگران ایرانی آن گفت و گو کردهام.
از آرش ریاحی کارگردان فیلم میپرسم آیا داستان فیلم به نوعی اتوبیوگرافی، حدیث نفس یا شرح حال خود او نیست؟ وقتی که نه سالم بود با پدر و مادرم از ایران فرار کردیم و از همین راههایی که پناهندگان در این فیلم میروند، به ترکیه آمدیم. بعد از سه ماه به اتریش رسیدیم. خواهر و برادرم خیلی کوچک بودند و نمیتوانستند با ما بیایند. یک سال بعد پسر خالهام توانست اینها را به ترکیه بیاورد و بچهها از طریق سازمان ملل تواستند پیش ما آمدند.
در واقع یکجور داستان واقعی است؟ بله، سه داستان است که دلم میخواست که چندین بُعد این داستان فرار کردن و نه فقط یک بعد را نشان بدهم. یکی از داستانها داستان فامیل خودم است. ولی داستانهای دیگر را هفت، هشت سال پیش در روزنامهها خواندم و با پناهندگان حرف زدم. پنج، شش روز تا مرز ایران رفتم. با مسئولان سازمان ملل و خیلی از افراد حرف زدم که داستانهای واقعی امروز را بتوانم منعکس کنم. نمیخواستم فیلمی درست کنم که داستان ۳۰ سال پیش را نشان بدهد. برای اینکه اروپاییان که این داستان را میبینند میگویند الان همه چیز بهتر است و این داستان آن موقع است. ولی واقعیت این است که ۲۵ـ ۳۰ سال پیش، بعد از انقلاب ایران خیلی بیشتر پناهنده بود، ولی هنوز هم پنج هزار نفر در سال به سازمان ملل میروند که از این پنج هزار نفر، بیست درصد ایرانیاند. آماری که خودشان از ایران گرفتهاند این است که هر سال صد هزار جوان فرار میکنند. کسانی که فکر میکنند این فیلم متعلق به ۲۰ـ ۳۰ سال پیش است، اشتباه میکنند. خیلی دلم میخواست این داستانها داستانهای گذشته بودند. ولی واقعیت این است که نه فقط از ایران، که از تمام کشورهای دیکتاتوری که وجود دارد میلیونها نفر سعی میکنند به اروپا یا کشورهای دیگری که در آنها آزادی بیشتری است، بیایند. این داستانهایی است که متأسفانه هنوز است و در آینده هم خواهد بود. به هر حال یک داستان معمولی نیست. یا یک داستانی که تماشاگر را به طرف گیشههای سینما بکشاند. بودجهی فیلم را چگونه تهیه کردید؟ هفت سال روی آن کار کردم و سعی کردم فیلمنامهای بنویسم که به گونهای قوی باشد که تهیهکنندگان اروپا قبول کنند که اگر این فیلم درست شود فیلمی مهم خواهد بود. فکر میکنم داستانهایی که در این فیلم هستند، داستانهایی است که در تمام کشورهای اروپایی هر روز در روزنامهها هستند. اینها هم دلشان میخواهد که خارجیها را بفهمند. آدمهای روشنفکرشان دلشان میخواهد که کمک کنند تا آدم بفهمد که زندگی خارجیها چگونه است. هدف من هم این بود که فیلمی درست کنم که ببینند پشت این صورت خارجی، خیلی از داستانها و انسانی معمولی هست و به خاطر همین دیدشان به خارجیها عوض میشود. آخر آگوست که افتتاح فیلم در مونترال بود تا امروز ۱۳ جایزه گرفته است. جالب این بود که از همه جای دنیا از اتریش، فرانسه، برزیل، آرژانتین و سوییس، خیلی وقتها که جایزه میگرفت هم جایزهی پابلیک و هم جایزهی ژوری را میگرفت. آدم احساس میکرد بین کریتیکا و مردم یک هماهنگی است و این چیزی است که کم پیش میآید. واکنشها در کشورهای مختلف متفاوت بود؟ خیر، نشان داد که فیلم به گونهای جهانی (universal) است.
مشکل پناهندگان جهان؟ نه فقط پناهندگان جهان. مثلاً وسط برزیل در جنگل برزیل یک فستیوال بود که یکسری از بازیگران برزیلی بودند که آمدند و بعد از فیلم من را بغل کردند و بوسیدند. در هر کشوری داستانهایی است که آدمها خودشان را نزدیک میدانند. مشکلی برای اجازه گرفتن از ترکیه نداشتید؟ به هر حال چهرهی خوبی هم از ترکیه نشان داده نمیشود. فیلمنامه را باید کمی عوض میکردم. اما بعداً که فیلمبرداری میکردیم دوباره همان کاری که میخواستیم را انجام میدادیم. سختیهایی بود ولی سعی کردیم فیلمی را بسازم که میخواستم. این فیلم کمکی به سازمانهای حمایت از پناهندگان و مهاجرین است. خانمی میشناسم که سالهاست برای پناهندگان کار میکند، به من میگفت که بعد از دیدن این فیلم بیشتر به کارش اعتقاد و علاقه پیدا کرده است. این مسأله احساس خوبی به من میدهد. هفتهی پیش در اتریش هم فیلم در سینما به نمایش درآمد و خیلی از این آدمها به من گفتند تمام این داستانهایی را که گفته میشود هر روز میشنوم. آدمهایی که خودکشی میکنند، آدمهایی که خودسوزی میکنند، خودشان را زخم میکنند، وقتی آدم هر روز این چیزها را میشنود خیلی وقتها دیگر باور نمیکند. فکر میکند که اینها به دورغ میگویند چون میخواهند پناهنده بشوند ولی وقتی یک همچین فیلمی را میبینند، میبینند که خیلی وقتها پشت تمام این چیزها واقعیت هم است. در چند کشور فیلمبرداری کردید؟ در سه کشور. بیشتر در ترکیه، یک ماه و نیم در ترکیه، دو هفته در اتریش و یک روز در برلن. برای بردن بچهها به ترکیه و به آن مناطق سخت مشکلی نداشتید؟ یک سال و نیم طول کشید تا تمام بازیگران فیلم را پیدا کردیم، بچهها را از همه جای اروپا پیدا کردیم. مهمترین چیز این بود که پدر و مادر بچهها قبول کردند که اجازه بدهند بچههایشان در این فیلم بازی کنند. ما توانسیتیم با بازیگران فیلم، با بچهها و پدر و مادرها دوست و همسفر بشویم. همهی آدمهایی که در این فیلم بازی میکنند یا یک جوری کمک میکنند از نظر فکری هم این داستان را قبول داشتند و به خاطر همین فیلمی بود که فیلمبرداریش فقط کار حرفهای نبود و کار قلبی هم بود.
میتوانید بگویید پروژهی بعدیتان چیست؟ پروژهی بعدی من یک مستند راجع به یک خانهی زنان است که هشت سال پیش، یک سال در آن کار و فیلمبرداری کردم. میخواهم ببینم بعد از هشت سال این زنهایی که در آنجا بودند چه کار میکنند. در کجا؟ در اتریش. فکر میکنید فیلم «برای یک لحظه آزادی» در ایران به نمایش در بیاید؟ یک روزی حتماً. وقتی دنیای آنجا عوض بشود، دموکراسی بیاید و ما بتوانیم برگردیم. یعنی دیگر پناهندهای نباشد؟ همیشه پناهنده است، همیشه علتهایی هست. ممکن است در آینده پناهندهها نه فقط به خاطر چیزهای سیاسی بلکه به خاطر چیزهای محیط زیستی باشند و علتهای محیطی داشته باشد. متأسفانه پناهندگی همیشه در دنیا است و ما باید بجنگیم که این کمتر بشود. دیکتاتوری و این فکر بدجور در دنیا میآید و میرود ولی خوشبختانه در سالهای پیش نشان داده شد که هیچ دیکتاتوری نمیتواند تا ابد بماند. فیلمتان با یک صحنهی اعدام شروع میشود و با صحنهی اعدام آن روشنفکر به پایان میرسد، چرا؟ علتش این است که ببیندههای خارجی ببیند که این مردم که فرار میکنند از چه چیزهایی فرار میکنند. در آخر فیلم هم میخواستم بینندگان یکجوری شوک بشوند و فکر نکنند که همه چیز خوب تمام میشود. سه داستان است. یکی خوب تمام میشود یکی متوسط و یکی هم بد. نمیخواستم فیلمم فقط فیلم دردناکی باشد که آدم ناراحت بشود و گریه بکند. خوشم نمیآید که ما پناهندهها و خارجیها در دنیایی که اینجا زندگی میکنیم جوری رفتار کنیم که آدمهای سطح پایین و ناراحت و دپرس هستیم. باید به اینها نشان بدهیم که آدمهای زندهای هستیم. برای کارهایی که برای ما مهم است میجنگیم و طرفدار دموکراسی و اومانیسم هستیم و برای همین هم در فیلم من آدمها هم گریه میکنند و هم میخندند. به هر حال هشداری هم برای کشورهای اروپایی است به خصوص که ممکن است پناهندگانی را که به کشور خودشان برمیگردانند در معرض مرگ قرار بگیرند. صد درصد. شندیم که فرانسه سی هزار مهاجر را به کشورهایشان فرستاده است و هیچکس نمیتواند به من بگوید که این سی هزار نفر آمده بودند اینجا که کیف کنند و هیچ مسألهای برایشان در کشورشان نیست.
پیام مجلسی، هنرپیشهای که نقش مردی را بازی میکند که به دلیل تمایلات سیاسی و تحت تعقیب بودن در ایران همراه همسر و فرزند کوچکش کشور را ترک کردهاند و سرانجام سرنوشت غمانگیزی دارند میگوید دیدن آدمهایی که از ایران فرار کردهبودند برایش بسیار سخت و دشوار بود. این فیلم درباره مهاجران است. به هر حال همه یک نوع درد و بدبختی دارند وقتی رد میشوند شاید نمیدانند قبلش چه چیزهایی قرار است سرشان بیاید و شاید هم میدانند و در عین حال با اینکه برایشان خیلی سختتر است میروند. یعنی دیگر نمیتوانیم، برای همین این کار را میکنند. چیزی که در این فیلم برایم سخت بود واقعاً دیدن این آدمها بود. خودم همین سفر را انجام دادم البته نه اینطوری. پدرم و مادرم اینجا آمدهاند. ما از کوهها رد نشدهایم هواپیما گرفتیم و آمدیم. ولی همینجا پدر و مادرم در صف بودند. صبحها ساعت شش بلند میشدیم، میرفتند آنجا و میدیدند همه اروپاییها از بغلشان رد میشوند و اینها در جهان سوم هم باید شش صبح بلند شوند تا ساعت ۱۲برایشان جا باشد یا نه. چیزی که برای من خیلی سخت بود و خیلی هم کمک کرد این است که یکی از روزها آقایی ترک آمد و گفت میخواهم از شما عکس بگیرم. گفتم آدم معروفی نیستم آقای عزیز اگر میخواهید چند تا هنرپیشهی ترک که برای ما بازی میکنند آن را برای شما میآورم که با آنها عکس بگرید. گفت نه، من میخواهم با خود شما عکس بگیرم. گفتم برای چه. شلوارش را برد بالا و پایش را به من نشان داد پایش را به خاطر همین مسأله سوزانده بود. گفت شما دارید داستان من را تعریف میکنید. به هر حال در این فیلم آرش نشان میدهد که داریم دنیا و مردم جهان و انسانیت را به سرعت از دست میدهیم. داریم سر یک سیستم دنبال پول میرویم. از ترس همه چیز داریم خومان را در یک ایدئولوژی یا چیزهای دیگری حبس میکنیم. تا این زندان را خودمان در خودمان نشکنیم، آزاد نیستیم. ما ایرانیها میدانیم چه سختیهایی کشیدهایم، چطوری نمیتوانیم به افغانها کمک کنیم. وقتی رفته بودیم اتریش آقای ترکی آمده بود و با من صحبت میکرد که میخواهم یک فیلم دربارهی نژادپرستی اتریشیها نسبت به ترکها بسازم. گفتم شما خودتان دربارهی نژادپرستی ترکها به کردها کاری میکنید؟ گفت نه. این مشکل انسان است. یک صحنهی شوکآور هم همان صحنهی خودسوزی کسی بود که شما نقش او را بازی میکردید. بله، این صحنهای است که به هر حال حقیقی است. یعنی همین آقا یا پسری که بهتان گفتم، ۱۰ سال منتظر کاغذ است، به من گفت روز اول که رفتم صف کشیدم دیدم یکی جلوم آتیش گرفت. البته وقتی انسانی مثل این به جایی میرسد که همه جا برایش زندان است، از ایران فرار میکنید برای اینکه انجا زندان است اینطرف نمیتوانید بیایید چون گیر کاغذها هستید آن وسط هم زندان است. آخرین راه حل نجاتتان از زندان چیست؟ خودسوزی.
خانم بهین جنتی عطایی، هنرپپیشهی ایرانی ساکن پاریس که در این فیلم بازی میکرد بازی در این فیلم را نوعی حمایت از زن ایرانی توصیف میکند: وقتی خواندم خیلی برای من تلخ و تکاندهنده بود و دلم میخواست که واقعاً از این بخش زن دفاع کنم. زن ایرانی که بعضی مواقع برای حمایت شوهرش کارهایی انجام میدهد اول شاید سیاسی نباشد ولی یواش یواش برای اینکه پشت شوهرش باشد به طرف سیاست برود و فکر میکنم پشتیبان شوهرش باشد. در پاپان نمایش فیلم «برای یک لحظه آزادی» نظرات چندتن از تماشاگران ایرانی را هم میپرسم. دکتر جلال ایجادی، استاد دانشگاه فیلم را واقعیت تلخ پناهندگانی توصیف میکند که از ایران میآیند: فکر میکنم فیلم بسیار عالی بود، واقعیت تراژیک همهی بچههای پناهندهای را که از ایرن به خارج آمدهاند بیان میکند که اینها چه در ایران و چه در موقعی که داشتند از مرزها خارج میشدند با یک نوع شرایط وحشتناکی روبهرو بودند. وقتی از مرز میگذشتند لحظهای بود که از امید اینکه آزادی را به دست میآورند خیلیهایشان خوشحال بودند بعضیهاشان موفق میشدند بعضیهاشان نمیشدند. دومین نکته اینکه این فیلم فقط بیان پناهندگان ایران نیست بیان نوعی خشم جهانی است، بیان تمایل به آزادی برای تمام افرادی است که از آزادیها و دموکراسی محروم بودند و هستند. بنابراین تمام آن پیامی برای تمام بشریت است.
آذر پژوهش، گویندهی قدیمی رادیوی ایران و برنامهی «گلها» میگوید از تماشای این فیلم دچار نوستالژی ایران شده است: به نظر من بسیار بسیار فیلم خوبی بود. کار قشنگ و صحیحی بود، البته آنچه ما دیدیم قطرهای از دریا بود. ولی من الان دچار نوستالژی هستم. حقیقتاً مناظر ایران و دیدار کوهها و درختها و خلاصه همان منطقهی عبور که نظر کارگردان هم هست من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. یعنی آن حال و هوا من را دگرگون کرد. و سرانجام جواد دادستان، مدیر جشنوارههای تئاتر ایران در تبعید و سینمای ایران در تبعید در پاریس از اشکها و لبخندها میگوید: خوشبختانه آدمهایی هستند که نسبت به این مسایل انسانی حساس هستند. من هم در بعضی جاها تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشحالم چون من هم انسان هستم. اما بعضی جاها از خوشحالی گریه میکردم. این فیلم بدون حمایت رژیم توانسته ۱۳ جایزه بگیرد که این از همه مهمتر است. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد در پایان سال ۲۰۰۷، ۱۱.۴ میلیون نفر در سراسر جهان، سرزمینهای خود را برای گرفتن اقامت و پناهندگی در کشورهای دیگر ترک کردند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
baa salaam. filme besiaar besiaar zibaaii hast ke be tamaam e dustaan che Iraani va che digaraan pishnaahaad mishavad.besiaari az dustaane man in film ro besiaar pasandidanva tarif kardand va hamitor dar SHOK budand.
-- Hooman Khalatbari ، Jan 28, 2009tabrik be in Kaargardaane baa zoq va movaffaq e Iraani.omidvaaram DVD ye film taa qabl az Copy e qeire qaanuni, haazer beshe ke dar daaxele Iran ham betunand be zudi in Filme Zibaa ro bebinand. mamnun jenaab Adibzaadeh. Eraadatmand Hooman Khalatbari
واقعا گزارش بسيار زيبايي بود جناب اديب زاده، من فيلم رو نديده اشك تو چشمهام جمع ميشه! چون اين موضوع اساسا غمانگيزه، جنگيدن بخاطر حداقل آزادي و هميشه ترس براي از دست دادن همه چيز يا بدست آوردن اندك آزادي انساني، كاش جور ديگري بود، كاش ...
-- ميم ، Jan 28, 2009بيصبرانه منتظر ديدن فيلم ميمانم،
آقای ادیب زاده عزیز،
-- mehdy ، Jan 29, 2009گزارش بسیار خوب و مفیدی بود. شاید یکی از معدود فیلم هائی است که در زمینه فرار ایرانیان تهیه شده است و ممنون برای معرفی آن.
سئوال من است که چگونه می توان با کارگردان فیلم تماس گرفت برای نشان دادن این فیلم در آلمان؟ متشکرم برای پاسخ شما.مهدی
درود آقای ادیب زاده، گزارشی بسیار زیبا و تأثیرگذار.
-- مریم رییس دانا ، Feb 9, 2009