تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

«سهمیه‌ بسیجیان، تبعیض آشکار ایدئولوژیک و سیاسی»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

مخالفت‌ها، اعتراضات و گفت و گو‌ها پیرامون اختصاص چهل درصدی سهمیه‌ی کنکور رزمندگان به بسیجیان همچنان در ایران داغ است. این سهمیه‌ی چهل درصدی دانشگاه‌های ایران در سال‌های نخست جنگ و بعد از جنگ برای رزمندگانی مورد تصویب قرار گرفت که دست‌کم شش ماه را در جبهه‌های جنگ گذرانده باشند.

در حقیقت تشویقی برای جوانان به رفتن به جبهه‌ها بود. اما با گذشت سال‌ها از پایان جنگ با عراق کم‌کم از تعداد افرادی که می‌توانند از این سهمیه استفاده کنند کاسته شد به طوری که در حال حاضر دیگر رزمنده‌ای برای این سهمیه وجود ندارد که برای ورود به دانشگاه‌ها استفاده بکند.

در سال‌ها و ماه‌های اخیر از سوی برخی مسئولان پیشنهاد شد که این سهمیه‌ی چهل درصدی به بسیجیان اختصاص داده شود که طرح آن در مجلس شورای اسلامی مورد تصویب قرار گرفته اما هنوز به دولت ابلاغ نشده است.

طرحی که از همان ابتدا مخالفان بسیاری داشته و دارد. از جمله رییس سازمان سنجش گفته است با واگذاری این سهمیه تعداد معترضان کنکور ۸۸، چهل برابر خواهد شد.

اصغر عبدی، مدیر کل روابط عمومی سازمان سنجش گفته است سازمان بازرسی و قوه‌ی قضاییه برای دادن سهمیه‌ی چهل درصدی رزمندگان به بسیجیان به سازمان سنجش فشار می‌آورند.

از سوی دیگر، دانشجویان موسوم به بسیجی در هشت دانشگاه تهران جزو مخالفان این‌ طرح‌ هستند و گفته‌اند سهمیه نمی‌خواهیم و باید این سهمیه در اختیار عموم قرار گیرد.

برای بررسی بیشتر این مسأله‌ی داغ و پرگفت ‌و گو در محافل دانشگاهی و جوانان داوطلب ورود به دانشگاه‌ها با آقای دکتر سعید پیوندی، استاد دانشگاه در پاریس و پژوهش‌گر مسایل آموزشی گفت و گو کرده‌ام.

Download it Here!

آقای پیوندی، طرح اختصاص سهمیه‌ی چهل درصدی کنکور رزمندگان به بسیجیان را در راستای تشدید فشار بر دانشگاه‌ها، اسلامی کردن آن‌ها یا هر چه بیشتر نظامی کردن دانشگاه‌ها می‌دانید‌؟

فکر می‌کنم همان‌طور که در حاشیه‌ی اعتراضاتی که در روزهای اخیر در سطوح مختلف مطرح شده از جمله در مجلس و توسط خود دانشجویان بسیجی نشان می‌دهد که اختصاص چهل درصد سهمیه‌ی دانشگاه‌ها به یک گروه کوچکی از جوانان که به هر دلیلی در یک سازمان شبه نظامی عضو می‌شوند و به نفع دولت فعالیت می‌کنند در واقع از یک طرف نقض آشکار حقوق برابر شهروندان ایران است و از طرف دیگر یک نوع تبعیض قایل شدن برای بعد سیاسی و ایدئولوژیک است.

اختصاص بخشی از سهمیه‌ی ورودی دانشگاه‌ها به گروه‌های خاصی که از اول انقلاب همیشه مورد اعتراض افکار عمومی بوده به دو دلیل است. اول به دلیل بعد تبعیض‌آمیز این حرکت و پاداش دادن به کسانی که به خاطر مسایل دیگر به جبهه می‌رفتند یا در سازمان‌های شبهه دولتی مثل نهضت سوادآموزی یا سازمان‌های مشابه عضو می‌‌شدند.

این‌ها برای ورود به دانشگاه به عنوان پاداش سهمیه ‌داشتند و این نشان می‌داد که آن‌قدرها هم در راه انقلاب، امر خیر و امر دین نبوده بلکه می‌توانسته فقط برای بهره‌جویی از این امتیازاتی باشد که در آن زمان به آن‌ها تعلق می‌گرفته است.

اعتراضات دوم، اعتراضات دانشگاهی و علمی بود که از همان اول انقلاب هم به طور وسیعی وجود داشت و آن این بود که کسانی که از طریق سهمیه‌ها وارد دانشگاه می‌شدند دارای سطح سواد و توانایی‌های علمی هم‌ردیف با بقیه‌ی کسانی که از راه رقابت عادی وارد نمی‌شدند، نبودند.

بنابراین این‌ها هم سطح دانشگاه‌ها را پایین می‌آوردند و هم این‌که یک نوع فشار دایمی روی استادان بود که احتمالاً به این‌ها نمره بدهند. برای این‌که این‌قدر دارای افت تحصیلی نباشند.

این تخصیص سهمیه‌ها همیشه مورد اعتراض دانشگاه‌هایی‌ها و افکار عمومی بوده و طرح آن در این دوره به این ترتیب شبهه‌انگیز است که همان‌طور که شما هم در مقدمه به درستی اشاره کردید دیگر هیچ انگیزه‌ای برای توجیه این وجود ندارد، نه جنگی در کار است تا عده‌ای به جبهه بروند و نه آن حالت اضطراری است که یک عده نتوانند درس بخوانند و این امتیاز ویژه به آن‌ها برای جبران این‌که آن‌ها نیروی خود را در جای دیگر می‌گذارند، داده شود.

برخلاف سال‌های دهه‌ی ۶۰ هیچ‌کدام از این چیزهای اضطراری وجود ندارد و امروز هیچ توجیهی برای این وجود ندارد، برای همین اعلام آن در افکار عمومی با واکنش خیلی منفی مواجه شده است.

واکنش نیروهای بسیجی در دانشگاه‌ها و همین‌طور خیلی از نمایندگان و شخصیت‌ها‌ی دیگر مقداری به این‌ مسأله که پشت اختصاص این سهمیه‌ی اقرار‌آمیز و خیلی زیاد به بسیجیان می‌تواند مسایل دیگری باشد، بر‌می‌گردد.

از جمله چیزهایی که شما اشاره کردید: تلاش برای ورود نیروهای خودی به دانشگاه‌ها و تلاش برای این‌که فضای دانشگاه‌ها از طریق حضور این نیروها هر چه بیشتر کنترل شود و بالاخره این‌که این حضور به نظامی شدن دانشگاه‌ها کمک می‌کند.

بسیج یک نیروی شبه نظامی است که آموزش نظامی دارد و حضورش در دانشگاه‌ها مثل اشغال نظامی دانشگاه‌ها می‌ماند. اگر ما فکر کنیم که چهل درصد دانشجویان ما وابسته به این‌ها هستند می‌شود گفت که عملاً دانشگاه‌های ما چیزی شبیه پادگان خواهند بود.


دکتر سعید پیوندی، استاد دانشگاه در پاریس

آیا اصولاً می‌‌شود از امکانات ملی ایران که دانشگاه‌ها جزو آن‌ها هستند فقط برای عده‌ی محدودی استفاده کرد؟

اساساً سیاست‌های تبعیض‌آمیز در امر ورود به دانشگاه چیزی است که در کشورهای مختلف به یک اشکالی رایج است اما نه آن چیزی که در ایران انجام می‌شود.

مثلاً در آمریکا در چندین دهه به سیاهان یک‌سری امتیازات می‌دادند برای این‌که وقتی در موقعیتی برابر با سفیدها قرار می‌گیرند، حق تقدم داشته باشند.

اسمش را هم «‌تبعیض مثبت» می‌گذاشتند چرا که این‌ها امکانات کمتر و محرومیت زیادتری داشتند و قبل از دهه‌ی ۶۰ سال‌ها از ورود به دانشگاه سفید‌پوستان محروم بودند، در نتیجه این امتیاز یک نوع جبران این کمبود بود.

یا در کشورهایی مثل فرانسه یا کشورهای دیگر هم یک نوع امتیازات خاصی در نظر می‌گیرند و سهمیه‌‌ی خیلی کوچک و امتیازات خانواده‌های ثروتمند و مرفه‌ی فرهنگی را برای این‌که بتوانند بچه‌ی خودشان را برای ورود به دانشگاه آماده کنند، برای کسانی که از مناطق محروم و از خانواده‌‌های فقیر هستند، در نظر می‌گیرند.

این سیاست تبعیض مثبت در دنیا وجود دارد. اما هدف آنچه در ایران انجام می‌شود اصلاً این نیست. بخش کوچکی مربوط به سهمیه‌های محلی دانشجویان متولد همان شهر در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ به این سیاست مثبت بر‌می‌گشت.

بخش عمده‌اش یک سیاست تبعیض آشکار ایدئولوژیک و سیاسی است. یعنی ما امتیازات خاصی به یک عده و گروهی از جوانان بدهیم که صلاحیت علمی ندارند ولی به خاطر عضو بودن در این یا آن مجموعه یا فعالیت در این یا آن نهاد شبه‌دولتی این شانس را پیدا می‌کنند که بدون این‌که همان‌قدر زحمت کشیده باشند که بچه‌های دیگر جامعه، بتوانند به امکانات دانشگاه دسترسی پیدا کنند.

آنچه مورد اعتراض است در واقع این تبعیض منفی و ایدئولوژیک و غیر قابل توجیه است، همان‌طور که شما گفتید تخصیص امکاناتی که متعلق به همه است و باید در یک رقابت سالم و آزاد علمی معلوم شود که چه کسی این صلاحیت را دارد، به یک عده‌ی خاص در واقع دهن‌کجی به جامعه و جوانان و به رقابت سالم علمی و به کیفیت آموزشی است.

این کار هم از نظر اجتماعی بسیار زیانبخش است و عواقب منفی زیادی در افکار عمومی جامعه و به خصوص جوانان دارد و هم این‌که اساساً ضد علمی و ضد آموزشی است.

برای این‌که ما به عده‌ای جایی را می‌دهیم که صلاحیتش را ندارند و این‌ها به افت تحصیلی و افت سطح تحصیلی دانشگاه‌ها منجر می‌‌شود. همان‌طور که در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ شاهدش بودیم.

این افت و این کاهش کیفیت آموزشی به خاطر حضور کسانی است که نه تنها صلاحیت ورود به دانشگاه را ندارند، بلکه هنگام حضور در دانشگاه به اندازه‌ی کافی درس نمی‌خوانند و بعضی مواقع هم می‌خواهند با قلدری و فشار سیاسی و ایدئولوژیک از استاد نمره بگیرند.

برای این‌که با حمایت سیاسی آمده‌اند و وابسته به نیروهای نظامی هستند و نمی‌خواهند بپذیرند باید مثل بقیه زحمت بکشند تا این‌که مدرکشان را بگیرند یا موفق شوند. این‌هاست که می‌توان گفت زیان‌های اساسی این روش نامطلوب، ضد اجتماعی و ضد آموزشی است.

بعد از فشارهایی که بر دانشجویان در این یکی دو سال اخیر گسترده شد، بازداشت و زندانی کردن آن‌ها، استادان دانشگاه را هم مجبور کرده‌اند که برای خروج از کشور و شرکت در کنگره‌های آموزشی و غیره باید حتماً از وزارت علوم اجازه بگیرند. شما در این مورد چه نظری دارید؟

فکر می‌کنم سیاست سه، چهار سال اخیر این بوده که دانشگاه را مهار بکنند و این مهار در چند جهت انجام شده است. یعنی در جهت محدود کردن تشکل‌های دانشجویی، در جهت فشار به دانشجویان فعال تا این فشار باعث شود که بقیه‌ی دانشجویان به خاطر بهای سنگینی که فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دارد بیشتر گوشه‌نشین باشند، مشارکت نکنند و در واقع یک فضای ترس در دانشگاه به وجود بیاید.

یکی از بخش‌های این فشارها این بود که استادانی را که در دانشگاه‌ها به نوعی همراه با تفکر ایدئولوژی یا سیاست‌های دولتی نباشند به تدریج منزوی بکنند یا اگر می‌شود آن‌ها را کنار بگذارند و بالاخره به آن‌ها فشار بیاورند.

هر سه‌ی این سیاست‌ها در دانشگاه‌ها در این سه سال بدون سر و صدای زیاد پیش رفته است. تنها موردی که خیلی سر و صدا کرده است، مورد بازنشسته کردن زودرس یا بازنشسته کردن استادان صاحب‌نام بوده که خواستند با اشکال اداری با استادانی که با سیاست‌های دولتی همراه نبودند مقابله کنند.

سیاست‌هایی که در گذشته هم سر و صدای زیادی به پا کرد و دانشگاه‌های ما را از بهترین نیروهای متخصص محروم می‌کند و کرده است. دوم فشارهایی است که به استادان در سطوح مختلف می‌آید از جمله این‌که آن محتوای درسی‌اش را که اعلام می‌شود، کنترل بکنند که با آنچه در کلاس می‌گذرد یکی باشد.

الان دارد این سیاست به تدریج اعمال می‌‌شود. یعنی به دانشگاه گزارش می‌شود که استاد سر کلاس چه گفته است و یا این چیزهایی که گفته با آن چیزهایی که در کاتالوگ دانشگاه در توضیحه دانشگاه آمده است همسان بوده یا نه و استاد خارج از موضوع حرف زده است.

در این حد دارند پیش می‌روند. بالاخره این است که برای دادن فرصت‌های مطالعاتی در داخل و خارج از کشور و یا برای خروج کشور، یا برای شرکت در کنفرانس‌های علمی در جهان امروز استادان مجبورند که از وزارت علوم اجازه‌ی ویژه بگیرند.

گاهی به استادانی که از طرف دستگاه نامطلوب تلقی می‌شوند این اجازه‌ی خروج را به آسانی نمی‌دهند یا اصلاً نمی‌دهند. در نتیجه با یک نوع فشار چند جانبه‌ای مواجه هستیم که انعکاس بیرونی‌اش خیلی کم است.

برای این‌که خیلی ملموس نیست ولی به طور واقعی می‌توانیم بگوییم سیاست عمومی وزارت علوم و دولت در این جهت است که هر چه بیشتر به استادان فشار وارد بکند که یا ساکت بشوند، حرفی نزنند‌، سرشان را پایین بیاندازند و کار خودشان را بکنند یا این‌که اگر به نوعی نمی‌خواهند این‌ها را قبول بکنند هزینه‌ای که وجود دارد را بپردازند.

مثل محروم شدن از مسافرت و یا این‌که اخطارهایی که به آن‌ها می‌شود در جهت حرف نزدن در سر کلاس یا انتقاد نکردن، است. این‌ها در واقع مرگ تفکر انتقادی و دانشگاه است.

فکر کنید دانشگاه، چه دانشگاه مدرن و چه دانشگاه سنتی همیشه این ویژگی را داشته که یک استقلال خاصی نسبت به حکومت و نهادهای قدرت مثل مذهب و غیره داشته است.

استاد و پژوهش‌گر می‌توانسته آن‌طور که می‌خواسته فکر کند، بنویسد و با دانشجوی خود تماس بگیرد. ما داریم به طور علنی در ایران و در قرن بیست و یکم این را می‌کشیم. الان نه قرن سیزدهم، نه قرن هجدهم و نه نوزدهم است.

اساس پیشرفت جوامع مدرن همین آزادی دانشگاه، آزادی فکر و آزادی تفکر انتقاد و آزادی این بوده که یک محقق و یک پژوهش‌گر بتواند در حوزه‌های مختلف بدون فشار‌های خارجی و دولتی و بدون ترس کار بکند و مرزهای دانش را فراتر ببرد.

امروز در ایران با این پدیده مواجه هستیم که با این اصل بنیادی دانشگاه که در همه‌ی جهان پذیرفته شده است، مبارزه می‌شود و این آینده‌ی دانشگاه و آینده‌ی پژوهش و علم و فرهنگ در ایران را زیر سوال می‌برد.

این می‌تواند یک خطر جدی و یک فاجعه برای فرهنگ و علم در ایران باشد. در دنیایی که امروز چهار اسبه به طرف آزادی‌های بیشتر، تفکر انتقادی بازتر و تبادل اندیشه‌ی بیشتر پیش می‌رود، در جهت عکس این تحول تاریخی در همه‌ی دنیا حرکت می‌کنیم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

كارهاي اينها كم كم داره بسيار غير معمول و غير عادي ميشه و از آستانه نحمل مردم فراتر ميرود، اميدوارم به سر عقل بيان و بيش از اين هرج و مرج در مملكت ايجاد نشه كه براي هيچ كس خوب نيست!

-- غير ممكن ، Jan 28, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)