تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با گیلدا شاهوردی

سفیر هنر نقالی ایران در فرانسه

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

نقالی و شاهنامه‌خوانی یکی از قدیمی‌ترین هنرهای سنتی ایران است. نقال‌ها با طرز بیان ویژه تکیه کلام‌ها تا اندازه‌ای نقش قهرمانان را بازی کردن، مخاطبان بسیاری را جذب کردند.

نقالان، بازیگران تمام عیار و توانا در تجسم بخشیدن به حال و هوای داستان و قهرمانان آن بودند. رونق این هنر سنتی از زمان شاه اسماعیل صفوی بود که برای خود یک نقال‌باشی داشت.

هنر نقالی با تاریخ قهوه‌خانه‌ها در هم آمیخته است. در شب‌های دراز زمستان کار نقالان رواج بسیار داشت. در جایی خوانده‌ام که ۷۰ سال پیش هنگام نقل سهراب‌کشی از سوی مرشد غلامحسین معروف به غول‌بچه هر صندلی خالی قهوه‌خانه یک تومان ارزش داشت.

یک تومان در آن زمان خرج یک هفته‌ی خانواده بود. اما با آمدن رادیو تلویزیون و گسترش آن‌ها، قهوه‌خانه‌ها و نقالان تقریباً از رونق افتادند.

از نسل نقالان بزرگ هم تعداد کمی باقی ماندند. تا آنجا که هنر نقالی را می‌توان هنری رو به فراموشی در ایران به حساب آورد.

در این میان یک دختر جوان فرانسوی ایرانی‌تبار که از سه سالگی در فرانسه بزرگ شده است، می‌خواهد به این هنر سنتی رو به فراموشی ایران اعتبار و تازگی ببخشد.

گیلدا شاهوردی، سفیر هنر نقالی سنتی ایران در فرانسه است. گیلدا با نقل داستان‌های شاهنامه‌ی فردوسی و همچنین داستان‌های لطیف و عاشقانه‌ی هفت گنبد نظامی گنجوی به همه‌ی شهرهای فرانسه همچنین به شهرهای آسیای میانه سفر می‌کند و با نقالی دو زبانه‌ی فارسی و فرانسه تماشاگران و علاقه‌مندان بسیاری را به فرهنگ ایران و همچنین داستان‌های کهن و حماسی شاهنامه یا تغزلی و جذاب نظامی گنجوی جلب کرده است.

شما را به یکی از شب‌های نقالی گیلدا شاهوردی در سالنی کوچک اما پر از تماشاگر می‌برم که به همراه سنتور و تنبک باستین لاگتای فرانسوی، قصه‌ی گنبد سرخ از هفت‌گنبد نظامی را نقالی می‌کند.

Download it Here!

شغل خودم هنر‌پیشگی است. از ایران دور بودم، اما با فرهنگ ایران بزرگ شدم‌. برای من مهم بود که بتوانم زمانی این زبان را بیان و درک کنم.

از دو داستان شاهنامه‌ی فردوسی شروع کردم. و خواستم کاملاً که فارسی کار کنم. کمی لهجه هم دارم که برای من ساده نبود.

خیلی موسیقی زبان گوش دادم و کار کردم، از زورخانه و نقالان و هنر و کدهای نقالی الهام گرفتم و شروع کردم. چون در فرانسه هستیم و برای این‌که بتوانم این فرهنگ را به تماشاچی فرانسوی انتقال بدهم، کار را دوزبانه ساختم.


پوستر نمایش

از یک زبان شروع و با زبان دیگر ختم می‌کردم. فارسی را یاد گرفتم. زبان مادری‌ام است. چون از سن سه سالگی در فرانسه هستم، مثل یک نفر که در ایران بزرگ شده است، صحبت نمی‌کنم.

باید این موسیقی زبان را تمرین کنم،‌چون به زبان فارسی فکر نمی‌کنم. این است که باید یک ژیمناستیک انجام شود. برای فرانسوی‌ها خیلی جالب است‌. به خاطر این‌که این داستان‌ها را زیاد نشنیده‌اند.

شاید از وجود این داستان‌ها خبر داشته باشند و با محیط شرق آشنایی داشته باشند، اما خود داستان‌ها را نخوانده‌اند. دو ترجمه از هفت‌پیکر نظامی وجود دارد؛ یکی از آقای مایکل بقی و دیگری از خانم ایزابل دِ‌گستی.

می‌توان در ترجمه‌ی خانم ایزابل دِگستی مقداری داستان‌ها را فهمید، اما در ترجمه‌ی آقای مایکل بقی کمی سخت‌‌تر است. زیبا و درست است اما سخت‌تر است.

فکر کنم اگر این داستان‌ها بازی نشود، برای خیلی از مردم دور می‌ماند. حیف است این داستان‌ها فقط در کتاب بمانند‌. این داستان‌ها زنده‌اند و اگر گوش بدهیم می‌شود که امروز هم به ما یک چیز بدهند.

پیام‌هایی هم هست‌. نظامی عشق است و عشق را باید وقت گذاشت و گوش داد. اصولاً هنرپیشه باید زیاد کار کند، بدنش سازش است و باید آن را کوک کند و به آن برسد و همیشه گرم باشد و فراموش نکند. بدن هم حافظه دارد اگر به او یادآوری نکنیم، فراموش می‌کند.

کار بدنی در دوره‌ی تئاتری که دیدم، زیاد بود و از آن استفاده می‌کنم. در ضمن، نه در فرانسه و نه در ایران نقالی ندیدم. اما شنیده و خوانده‌ام که نقالان نقش‌ها را اجرا می‌کردند.

کار بدنشان زیاد بود تا توجه‌ی تماشاچی را جلب کند. هنر تئاتر همین است. اگر فقط بیان باشد، آدم خسته می‌شود. مگر این‌که یک آمادگی عرفانی از اول تا آخر وجود داشته باشد.

این داستان‌ها زنده هستند، واژه بدون نفس زندگی نمی‌کند و آدم با حرکت آن را زنده می‌کنند‌. این برنامه‌ها در قهوه‌خانه انجام شده که دو متر فضا بیشتر نداشت. در بیمارستان و تیمارستان برای بچه‌ها‌، بیرون و بازار روز اجرا شده است.

هدف نقالی این است که در تئاتر نباشد و هر جا که مردم هستند و هر جا که جامعه و زندگی هست، به آن سمت برود و برای ما مهم است که با این داستان سفر کنیم.


گیلدا شاهوردی هنگام اجرای نمایش /عکس: ایرج ادیب‌زاده

فرانسوی‌ها چگونه با این نقالی‌های گیلدا شاهوردی و داستان‌های حماسی فردوسی یا تغزلی عاشقانه‌ی هفت‌گنبد نظامی روبه‌رو می‌شوند؟

خیلی‌ها می‌خواهند داستان‌های دیگر نظامی را بخوانند، خیلی‌ها منتظر داستان بعدی هستند و می‌گویند شش گنبد مانده است.

خیلی‌ها که داستان‌های فردوسی را شنیده‌اند، کنجکاوند که داستان‌های دیگرش را گوش بدهند. خیلی‌ها می‌خواهند ایران بروند و خیلی‌ها هم ایماژی از ایران دارند، که اشتباه است.

این محیط‌های نمایش کمک می‌کند که بفهمند و درک کنند ایران یک چیز دیگر هم است. خیلی‌ها هیچ چیز از ایران نمی‌فهمند، نمی‌دانند و نمی‌شناسند.

فکر می‌کنند ایران، آن چیزی است که امروز از تلویزیون و رادیوها می‌شنوند. فرهنگشان همین است. فرهنگ ایران این نیست. دیگر چه چیزی بهتر از هنر که بتواند این‌ها را برساند؟

دارم از راه هنرم، نه فقط بازیگری و نقالی زندگی می‌کنم. تئاتر تدریس می‌کنم. با افراد مختلف کار می‌کنم. به بچه‌ها و کسانی که هیچ‌وقت کار تئاتر انجام نداده‌اند یا کسانی که باز نشسته هستند، درس می‌دهم.

مهم این است که تئاتر همه جا برود. خیلی خوشحال می‌شوم در کشورهایی که فرانسوی زبان یا کاملاً فارسی زبان هستند، اجرا شود.

نمایش اول از داستان‌های شاهنامه‌ی فردوسی را در شهرهای فارسی ‌زبان کشورهای آسیای میانه اجرا کردم که بیشترش به زبان فارسی بود؛ سمرقند، بخارا، فرقانه، خجند، دوشنبه تاجیکستان و کابل‌.

برای آن‌ها خیلی مهم بود. برای این‌که آسیای میانه در موقعیت حساسی است. و دارد روی پای خودش می‌ایستد. هنرمندانشان بعد از چند سال زیر سلطه‌ی شوروی سابق، در حال جست‌وجو هستند.

می‌گردند که ما چه هنری داریم و چه داریم که بگوییم. برای آن‌ها تمام فرهنگ ایران خیلی مهم است، برای این‌که هویتشان روی این نشسته است و بین این دو فرهنگ جایگاه خودشان را پیدا نکرده‌اند.

برای آن‌ها خیلی مهم است که این داستان‌ها را بشناسند که افتخار کنند نه که از حال حاضر افسوس بخورند.


گیلدا شاهوردی، سفیر هنر نقالی سنتی ایران در فرانسه /عکس: ایرج ادیب‌زاده

باستیل لاگاتا، همکار فرانسوی گیلدا شاهوردی خود یک پدیده‌ی سنت و مدرنیته است. با سازهای سنتی ایرانی و شرقی می‌زند و تحصیلاتی در زمینه‌ی موسیقی غربی دارد.

با همدیگر کار می‌کنیم، در واقع همراهی نیست و یک داستان را با همدیگر نقل می‌کنیم. ایشان خیلی سفر رفتند.

طرز زدنشان و این ملودی‌شان که یک ملودی داخلی دارند، خیلی قوی است، سازهای دیگر هم می‌زنند. نی، طبله و رباب افغانستان و پاکستان هم می‌زِنند.

ساز اروپایی و ضرب می‌زنند، به سنتور و سازهای دیگر هم واردند. برای تئاتر خیلی کار کرده‌اند. خودشان هم یک گروه دارند.

می‌گفتید آن‌ چیزی که در این نمایش می‌بینیم این است که یک هماهنگی بین سنت و مدرنیته وجود دارد. باستین لاگاتا بین این دو ملودی آرمانی خودش را یافته است.

خودتان برای گیلدا شاهوردی چه می‌گویید؟

خانمی است که سعی می‌کند فرهنگ را فراموش نکند و بتواند فرهنگ ایران را به هر نفر و هر چه بیشتر برساند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)