خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > پرستو فروهر: امیدی به نتیجه ندارم، اما ساکت نمیمانم | |||
پرستو فروهر: امیدی به نتیجه ندارم، اما ساکت نمیمانمایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com۱۰ سال از حادثهی قتلهای سیاسی دگراندیشان در ایران گذشت. قتلهای پاییز ۷۷، داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی و دیگر دگراندیشان. به یاد دهمین سالگرد قتلهای سیاسی و بزرگداشت خاطرات این قربانیان قتلهای سیاسی، شنبهشب ۲۹ دسامبر، نهم آذر در مرکز فرهنگی فیاپ در پاریس گردهمایی بزرگی برپا شد. این برنامه به ابتکار جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و با حضور شیرین عبادی، برنده جایزهی صلح نوبل و دکتر عبدالکریم لاهیجی، رییس جامعهی دفاع از حقوق بشر ایران برگزار شد. در این شب فرزندان پروانه و داریوش فروهر (پرستو و آرش)، پسر محمد مختاری (سهراب)، سیما پوینده، همسر و نازنین، دختر محمدجعفر پوینده حاضر بودند و به یادآوری و تجدید دادخواهی قتل افراد خانواده خود پرداختند. خانم شیرین عبادی که بعد از بازداشت دکتر ناصر زرافشان، وکیل پروندهی قتلهای سیاسی به دلیل افشاگریاش، وکالت پرونده را به عهده گرفتند با عنوان «قصهی پر غصهی قتلهای زنجیرهای تا کنون» در این گردهمایی سخن گفتند. عبدالکریم لاهیجی از حق زندگی انسانها و مخالفتش با اعدام و به ویژه کشتن انسانها توسط دولتها سخن گفت و اینکه داریوش فروهر و حزب ملت ایران، تنها حزب سیاسی ایران بود که شش ماه پیش از قتلش به دست ماموران جمهوری اسلامی در مخالفت با اعدام در ایران بیانیهای منتشر کرد. گردهمایی شنبهشب پاریس با استقبال بیسابقهی ایرانیان این شهر و دیگر شهرهای اروپا روبهرو شد. به طوریکه به جز جمعیت نشسته در سالن، در راهروهای سالن نیز حاضران ایستاده بودند. پیش از برپایی این گردهمایی با پرستو فروهر، سهراب مختاری و نازنین پوینده، سه تن از فرزندان قربانیان قتلهای سیاسی ایران گفت و گو کردم.
از پرستو فروهر احساسش را از برپایی این شب در میان گروه پرشمار ایرانیان پاریس میپرسم. خوشحالم که امسال به مناسبت دهمین سالگرد، علیرغم آنچه در ایران به ما اجازهی گردهمایی و بزرگداشت عزیزان از دست رفتهمان را ندادند، در بیرون از مرزهای ایران، ایرانیان این جنایت را فراموش نکردند و این مراسم در پاریس است. روز ششم دسامبر در هانوفر، ۱۲ دسامبر در برلین و در جاهای دیگری هم مراسمی بوده و خواهد بود و این خودش نشانگر این است که این جنایت همچنان به عنوان نقطهی ننگ و زخمی بر وجدان عمومی ایرانیان سنگینی میکند و دادخواهی این جنایتها علیرغم تلاشهای دستگاه حاکمه در اذهان عمومی به پایان نرسیده است. قصد ما، بازماندگان قربانیان قتلهای سیاسی آذر ۷۷، چه خانوادهی فروهر، مختاری، پوینده این است که بگوییم دادخواهی این جنایتها تنها بر عهدهی بازماندگان نیست، وظیفهای است انسانی بر دوش یکایک ایرانیان. نه تنها این جنایتها بلکه سلسلهی زنجیرمانند قتلهای سیاسی که قربانبان بیشماری در درون و برون ایران داشته و ما بایستی هر کداممان خود را مسوول بدانیم تا این دادخواهی را به پیش ببریم. به امید روزی که ابزارهای لازم برای به وقوع پیوستن آن را داشته باشیم.
چرا بازهم اجازه ندادند این مراسم برگزار بشود؟ به اعتقاد من، آنچه در این مراسم اتفاق میافتد جمع شدن اعتراض است. اعتراض به جنایتی که به دگراندیشی رفته است. سعی میکنند از کنار هم قرار گرفتن اعتراضات آنها با نردهکشی با حضور ماموران جلوگیری بکنند. به همین دلیل، بایستی روی این اعتراض پافشاری داشته باشیم، همان اعتراضی که حکومت تمایلی به انجام و شکلگیری آن ندارد. در این ۱۰ سالی که گذشت چقدر از نقطهی آغاز فاصله گرفتید؟ به اعتقاد من، فاصلهی زیادی نگرفتیم. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی از روند دادخواهی، روند پوچی ساخت که وکیل پرونده به جرم افشاگری، پنج سال به زندان افتاد اما وزیری که دستور قتل داده بود، رای برائت گرفت و دادستان کل کشور شد. روند دادرسی واقعاً به یک سد برخورد کرد و تلاشهای ما در بیرون از مرزهای ایران برای استفاده از نهادهای مدافع حقوق بشر در سازمان ملل متحد هنوز آن نتیجهای را که انتظارش را داشتیم نداده است. ولی به این معنا نیست که روی حقمان پافشاری نکینم. ما همچنان پافشارانه خواستار دادخواهی هستیم. آیا اینباری که به تهران رفتید، بازهم با مسوولان قوهی قضائیه، با مسوولان پرونده دیداری داشتید؟ پرونده در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی مختومه اعلام شده است. و سالهاست که هیچ نوع جوابی به ما نمیدهند. شما در گفت و گویی هم راجع به برخورد اصلاحطلبها و شخص آقای خاتمی صحبت کردید. آیا آنها هم هیچ حمایتی از این پرونده نکردند؟ ببینید، آنها هرازگاهی در روند یادآوری این جنایت، حرفهایی میزنند، مقالاتی مینویسند، این مثبت است. ولی آنچه گفتم این بود که در آن لحظهای که ما به حمایت عملی آنها که سر کار و در مسند قدرت بودند، نیاز داشتیم تا این پرونده در یک مسیر صحیح و صالحه به پیش برود، از ما حمایت نکردند. زمانی که این پرونده به آن دادگاه نمایشی میرفت، هیچ کدامشان اعتراض اثرسازی نکردند. وقتی به کمیسیون اصل ۹۰ شکایت کردیم که اصلاحطلبان، بخش عمدهی کسانی بودند که در آن کمیسیون حضور داشتند، اگرچه به صورت زبانی از ما حمایت کردند، اما رییس این کمیسیون اعلام کرد در تحقیقاتشان به کسانی برخوردند که توانایی احضار آنها را به مجلس را ندارند. پافشاری نکردند تا این افراد را احضار کنند و پاسخ بخواهند. حتی از این کمیسیون یک جواب کتبی به ما ندادند که بگویند به چه دلیل تحقیقاتشان ناتمام مانده است. خانم فروهر پرسش پایانی من این است که به آینده چقدر امیدوارید؟ نمیدانم. وظیفهی انسانی خودم میدانم که این پیگیری را انجام بدهم. شاید این امید را به اینکه این روند به زودی نتیجه خواهد داد، نداشته باشم. ولی همچنان به عنوان یک انسان، این را وظیفهی خود میدانم که در مقابل چنان ظلمی که بر پدر و مادرم و دیگر دگراندیشان در ایران رفت، ساکت نباشم.
از سهراب مختاری که در زمان فاجعهی قتل پدرش به دست مأمورین جمهوری اسلامی، ۱۲ سال داشت، میپرسم چیزی از آن روز به یاد دارید؟ پنجشنبهای بود که پدرم برای خرید از خانه بیرون رفت و هرگز نیامد. آن شب به خاطر اینکه دیر کرده بود و طبق عادت، منتظرش بودیم، نگرانش شدیم و از فردای آن روز به همه جاهایی که میشناختیم یا فکر میکردیم ممکن است در آنجا بتوانیم نشانی از پدرم پیدا بکنیم، مراجعه کردیم. تا اینکه هفتهی بعد، سیاوش او را در قسمتی که در واقع اجساد ناشناس را در سردخانه پزشکی قانونی مراقبت میکنند، شناسایی کرد و ما فهمیدیم او توسط مامورین وزارت اطلاعات کشته شده است. پیگیری شما و خانوادهتان به کجا رسید؟ ما از همان تاریخ، شکایت خودمان را در رابطه با این قتلها به قوه قضاییه ابلاغ کردیم. از آنجایی که قوه قضاییه نهادی مستقل نیست و زیر نظر و منافع جمهوری اسلامی کار میکند، این پرونده در ایران مسدود شد. همانطور که وکلایمان را عزل کردیم، به قوه قضاییه ابلاغ کردیم که ما دادگاه ایران را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به این پرونده میدانیم و به همین دلیل شکایت خودمان را پس میگیریم و از طریق نهادهای حقوق بشری در جامعهی بینالمللی پرونده را پیگیری میکنیم. فکر میکنید، در این ۱۰ سال چقدر یاد و منش پدر شما و دیگر قربانیان این پرونده در یاد مردم ایران مانده است؟ همین مراسمی که امشب برگزار میشود، نشانهی این است که جامعهی ایرانی چه در تبعید و چه در ایران یاد و خاطرهی زندهیادان فروهرها، مختاری و پوینده را از یاد نبردهاند. به آنها میاندیشند و اگرچه آنها دیگر در میان ما نیستند، اما جامعهی ایران، قدر مبارزات و شهامت آنها را میداند و همچنان بر افشای قتل آنها توسط مامورین وزارت اطلاعات پافشاری میکند. خود شما راه پدر را دنبال میکنید؟ فکر میکنم همهی ما و نه فقط من به دلیل اینکه پسر محمد مختاری بودم، وظیفهی این را داریم، برای ایرانی آزاد و آباد تلاش بکنیم. من به عنوان پسر محمد مختاری وظیفه خودم میدانم که برای افشای حقایق پروندهی قتلهای زنجیرهای و همینطور اجرای عدالت دربارهی نویسندگان ایران راه او را ادامه بدهم.
نازنین پوینده، دختر محمدجعفر پوینده برپایی این شب بزرگداشت خاطرهی قربانیان سیاسی در ایران را در شهر پاریس بسیار مهم توصیف میکند: خیلی خوشحالم که این اتفاق دارد در پاریس میافتد، چون پاریس محل زندگی من است. در حقیقت، قضیهی امشب مثل یک تولدی است که ما هیچوقت این حادثه را فراموش نکنیم. امیدوارم این حادثه هیچوقت از یاد افراد آزادیخواه جامعهمان نرود. پدر من مترجم بود، کارش خیلی خاص بود، قبل از مرگش، یک قهرمان ملی نبود که همه بشناسندش و یا حتی آقای مختاری که کار ادبی و کار بسیار حرفهای میکردند. اینان افرادی نبودند که در جامعه، به خصوص برای آدمهای عادی شناخته شده باشند. با اینکه این حادثه بسیار فجیع بود، باعث شد افراد عادی و حتی راننده تاکسی و آدمهای حاضر در فرودگاه، اسم این آدمها را تکرار کنند. در حقیقت این آدمها با مرگشان، تبدیل به قهرمان ملی شدند. ولی خواستهشان این نبود، اینها آدمهای آزادیخواهی بودند که میخواستند کارشان را به طور جدی پیش ببرند. مهمترین جنبه این اتفاق این است که مبارزهی این آدمها را برای تمام اقشار جامعه ایران علنی کرد. در پاریس چه کار میکنید؟ من نقاش هستم. راه پدر را هم ادامه میدهید؟ فکر میکنم بهترین شکلی که میتوانم به پدرم احترام بگذارم این است که به خودم پایبند باشم و کاری که میکنم به بهترین حدی که میتوانم انجام بدهم. در کارهای سیاسی فعالیت زیادی نداشتم. بهترین چیزی که من را از همهی این اتفاقات نجات داد، هنر من بود، نقاشی بود. در این کار با تمام عمق و با تمام توانایی که داشتم فرو رفتم و فکر میکنم اگر بابا الان زنده بود، میتوانست به من کمی افتخار کند. با سهراب مختاری که صحبت میکردم، به او میگفتم این حادثه، مهمترین حادثهی زندگیمان بوده و چون موقعی که این اتفاق افتاد، جوان بودیم، قبل و بعد زندگیمان کاملاً عوض شد. مثلاً من به علت مرگ بابا بود که آمدم فرانسه، درس نقاشی خواندم و الان کسی هستم که هستم. یعنی مرگ بابا با اینکه اتفاق فجیعی بود، زندگیهای ما را متحول کرد. و امیدتان به آینده؟ امیدوارم یک روزی ایران، کشوری که در آن به دنیا آمدم و کشوری که به خاطر آزادی آدمهایش، پدرم جانش را از دست داده، آزاد بشود. این بدیهیترین آرزوی من است. نمیدانم تا وقتی که زنده هستم، این اتفاق خواهد افتاد یا نه، ولی این آرزو را دارم. در همین رابطه: • یادبود قربانیان قتلهای زنجیرهای در فرانسه • درخواست افشای «حقیقت قتلهای زنجیرهای»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|