خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «دخالت دولت در اقتصاد موجب ایجاد بحران اقتصادی شد» | |||
«دخالت دولت در اقتصاد موجب ایجاد بحران اقتصادی شد»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
نگرانی بحران مالی بیسابقهای که دامنگیر اقتصاد آمریکا و شاید جهان شده، در اروپا هم به شدت دیده میشود. روزنامههای فرانسه همهی تیترهای مهم خودشان را به این بحران و راه حلهایی که رییسجمهور پیشنهاد کرده، اختصاص دادند. در آمریکا جورج بوش از دو نامزد انتخاباتی دعوت کرده که در کاخ سفید به طور موقت، مبارزه انتخاباتی را کنار بگذارند و به پیدا کردن راه حلی برای این بحران بیندیشند که اقتصاد آمریکا را تکان داده است. در این باره با دکتر جمشید اسدی، استاد استراتژی اقتصاد در پاریس گفت و گو کردم و نخست از وی پرسیدم آیا دامنه این بحران اقتصادی بسیار گستردهتر است و میتواند دامان اروپا و دیگر نقاط جهان را بگیرد؟
بدون شک این طور است. اقتصاد آمریکا، وزنه بسیار محکمی در کل اقتصاد جهان است. به یک روایت، مثلا پیشرفت اقتصادی چین را از جمله به خاطر گستردگی بازتر آمریکا میدانند و اینکه به چینیها اجازه داد که تولید کنند و به آمریکا صادر کنند. وقتی چنین اقتصاد قوی به حالت آهستگی میافتد یا در بعضی موارد به حالت رکود، در بعضی از بخشهای اقتصادی میافتد، صد درصد بر بقیه دنیا هم تأثیر گذار است. بویژه آنکه در زمینه اقتصاد مالی و بانکی، جهانی شدن واقعا وجود دارد. یعنی تمام بانکها و مؤسسات بانکی دنیا، با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. این بحران مالی که در حقیقت بحران نقدینگی و دارندگی مؤسسات مالی آمریکایی هست، در عین حال به موسسات مالی اروپایی هم که با مؤسسات همتای آمریکایی خودشان بده بستان دارند، ضربه خواهد زد و باعث نگرانی تمام دستاندرکاران اقتصادی دنیا شده است. برخی پای اقتصاد بازار را به میان کشیدند که وقتی به اختیار خودش باشد، گفتند که این طور میشود. باز هم میبینیم که واژههای کاپیتالیسم و غیره در سرمقالههای روزنامهها راه پیدا کرده است. بله. من متأسفم که باید در این مورد نقطه نظر خود را با صراحت بگویم. هر بار که یک بحران مالی بوجود میآید، این حرفهای ملالآور و خستهکننده و بدون واقعیت، دوباره تکرار میشود. در حالی که باید امروز فکر این راه حل را کرد؛ بدون این بحثهای ایدئولوژی اقتصاد بازار و اقتصاد دولتی. چرا که فکر میکنم برای دستاندرکاران جدی اقتصاد، مسألهی برتر اقتصاد بازار مشخص شده است. اما در مورد نقل قولهایی که بر ضد اقتصاد بازار شده، اجازه میخواهم که این توضیح را بدهم که یکی از دلایل ایجاد این حباب مالی، فشاری بود که نهادهای دولتی بویژه در آمریکا، بر بانکها آوردند که به مردم وام بدهند؛ بدون در نظر داشتن توانایی مردم برای بازپرداخت وامهایشان بود. این باعث شد که تقاضا به طور مصنوعی بالا برود. در هر زمینه اقتصادی وقتی تقاضا بالا برود، بدیهی است که قیمتها هم بالا میرود. قیمت خانههای اینها هم همراه با این بالا رفت؛ ولی این به طور مصنوعی بود. روزی که همه متوجه شدند که این قدرت بازپرداخت وجود ندارد و در حقیقت این حبابی بوده که بزرگ شده، با نگرانی شروع به فروختن املاک و مسکن خودشان کردند. این باعث شد قیمتها به طرزی سقوط کند که دیگر کسی نتواند قسطهای اولیه خودش را بازپرداخت کند یا ارزش پولی این قسطها را دوباره بتواند از طریق خرید و فروش مسکن، تأمین کند. مسألهی عمده این بود که حتی کنگره و فدرال رزرو (بانک مرکزی) آمریکا، نرخ بهره را به طور مصنوعی پایین نگاه داشتند که بانکها بتوانند به خانوادههایی که سطح درآمد کافی نداشتند، وام مسکن بدهند. این اقتصاد بازار نبود. دخالت مستقیم دولت در این زمینه بود. لازم است که به این مسأله توجه شود. چون متأسفانه رسانهها طبق معمول، بدون بررسی اقتصادی کارشناسانه، همان حرفهای گذشته را در این زمینه تکرار میکنند که باعث گمراهی مخاطبان خواهد شد.
در این میان آن چه که به ایران مربوط میشود، مباحثه دیروز آقای مککین و آقای اوباما دربارهی ایران بوده است که هر دو موضعگیری سختی داشتند. اما گویی در ایران جناحهای مختلف از نرمش اوباما در صورت رییسجمهور شدن سخن میگویند. نظر شما چیست؟ بسیار نکته جالبی را اشاره میکنید. در سؤال اولتان نکتهای بود که من میخواهم آن را با این پرسش، پیوند دهم. در پرسش اول این مسأله را عنوان کردید که آنچنان بحران مالی در آمریکا شدت گرفته است که دو نامزد انتخاباتی نوامبر ۲۰۰۸ در آمریکا، به کاخ سفید دعوت شدهاند. یعنی یک همدلی و همفکری ملی در آمریکا در مورد این بحران اقتصادی و یافتن راه حل برای آن وجود دارد؛ هر چند که رقیب انتخاباتی هستند. در مورد ایران هم اینها در یک مباحثه رقابتی برای رسیدن به کاخ سفید بعد از سال ۲۰۰۹ با هم رقابت داشتند. شیوه برخوردشان با ایران اندکی متفاوت است. اما در مورد مخالفتشان با سیاستهای ایران، هیچگونه جای اختلافی نیست. متأسفانه آن چیزی که در رسانههای درون کشور به خطا به مردم و هممیهنان ما عرضه میشود، این است که گویا وقتی اوباما گفته است که من بدون قید و شرط حاضرم در سطح ریاست جمهوری، با ریاست جمهوری وقت ایران صحبت کنم، در ایران این نتیجه را گرفتند که اگر اوباما رییسجمهور شود، با سیاستهای ایران، آن گونه که هست، موافقت خواهد کرد. در حالی که اوباما به تصریح گفته است که در مورد مسألهی اسراییل، پرونده هستهای، دخالتها در افغانستان و عراق و نیز لبنان، در مقابل ایران موضع صریح دارد. یعنی او میگوید من به طور مستقیم اینها را به رییسجمهور ایران خواهم گفت. بدیهی است که اگر به طور مستقیم حیثیت خودش را گرو بگذارد و صحبت کند و در این مورد ناامید و سرخورده شود، بسیار موضع سرسختانهی بیشتری نشان خواهد داد. مککین هم همین حرفها را میزند؛ با این تفاوت که ما با ایرانیها مذاکره میکنیم. اما دست کم تا حسن نیت از ایرانیها نبینیم، در سطح رییسجمهور صحبت نمیکنیم. معاونین و وزیران ما این صحبتها را میکنند. اگر بالاخره ایرانیها خواستهای جامعه جهانی را پذیرفتند، ما شاید در سطح ریاست جمهوری هم صحبت داشته باشیم. اما اگر نکردند، بدیهی است که ما فشار را بیشتر خواهیم کرد و صحبت بین رؤسای جمهور، منتفی خواهد شد. این مسأله، متأسفانه وقتی من رسانههای این کشور را بر روی اینترنت نگاه میکردم، به خطا (اگر نگویم به ریا) جور دیگری برای هموطنان ما مطرح شده است. موضع هر دو نامزد ریاست جمهوری در آمریکا، موضع بسیار سرسختانهای در ارتباط با مسألهی ایران است و نباید انتظار داشت که سیاست جورج بوش در این زمینه عوض بشود؛ گیرم که شیوهها با هم تفاوت داشته باشند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جای تاسف است که رادیو زمانه بعد از مدت ها به این مساله پرداخت آن هم به این شکل سطحی و نادرست. بحث از برتری اقتصاد سرمایه داری نیست. بحث بر این است که چه نوع سرمایه داری ای می خواهیم؟ سرمایه داری بدون هیچ گونه نظارت؟ یا با نهادهای نظارتی قوی؟ طرفین بحث هم رسانه های ناآگاه و مقرض نیستند بلکه بعضی از برجسته ترین اقتصاددانهای امریکا هستند نظیر جوزف استیگلیتز، پال کروگمان، رابرت رایش، و دیگران. همه به نوعی مشغول باز اندیشی درباره اقتصاد ریگانی و نتایج آن در سه دهه گذشته هستند. اجماع جدیدی که در حال شکل گیری است از بحران اخیر به این نتیجه رسیده است که برداشتن مقررات و نهادهای نظارتی کاری خطا بوده است. مطلبی هم که جناب دکتر درباره فشار دولت به نهادهای مالی برای دادن وام مسکن به مردم بی بضاعت فرمودند کاملا نادرست است. چنین فشاری وجود نداشته. هیچ کجا هم حرفی از آن در میان نیست. این نهادهای مالی به شکار افراد بی بضاعت می پرداختند تا از بی اطلاعی آنها سوء استفاده کنند. پایین نگاه داشتن نرخ بهره دلایل دیگری داشته. به همین دلیل هم امروز هیچ کس صحبت از تغییر نرخ بهره نمی کند. انتقادی که متوجه سیاست گذارن امریکا معطوف به نرخ بهره نیست. بلکه به عدم نظارت بر نهادهای مالی است که به دنبال سود وام های بی ارزش می دادند. کاش آقای دکتر لااقل نشریات خود امریکا مثل نیویورک تایمز و وال استریت جورنال را در این باره می خواند و بعد اظهار نظر می کرد. به هر حال اتفاقی که دارد می افتد درس های مهمی برای ما ایرانیان دارد و شایسته برخورد جدی تر است.
-- محمد ، Sep 29, 2008نظرخواننده بالا صحيح است. اين گفتگو بسيار سطحي وغيركارشناسانه بود. اقتصاد آمريكا بسيارپيچيده تر از اين حرفهاست كه بااختصاص يك ستون كوتاه دراينجا بتوان آنرا تجزيه وتحليل كرد. اين گفتگو نشان ازآن دارد كه ماهنوز هم داريم احمدي نژادوار به مسائل اقتصادي غرب نگاه ميكنيم ونگراني خواننده وقتي بيشتر ميشود كه به اين نتيجه برسد كه مافاقد متخصصين اقتصادي واقعي هستيم واين قافله تابحشرلنگ است.
-- يك ايراني نگران ، Sep 30, 2008نگرانی من از راه افتادن جنگی دیگر است. تاریخ نشان داده که هر گاه اقتصاد امریکا به مرز کسادی و بحران و کسادی رسیده راه انداختن جنگ میتوان موتور تولید و محرک اقتصاد شود. با افزایش تولید در بخش اسلحه سازی و صنایع بزرگ وابسته که موتور جنگ هستند اقتصاد امریکا از بحران در امده است.
-- ali ، Sep 30, 2008هوش بسیار نمی خواهد که بتوان هدف اول امریکا در یک جنگ را حدس زد.
دیوانه انانی هستند که خود و کشورشان را به هدف اول تنها ابرقدرت دنیا بدل کرده اند. ناخوداگاه به یاد شاه سلطان حسین و حمله اشرف افغان می افتم که در حالی که اشرف در دروازه های اصفهان بود شاه سلطان حسین در حال پختن اش و احضار اجنه برای نابودی اشرف بود.
تنها اش امروز از نوع هسته ای است اما در نهایت از این اش چیزی نصیب این جماعت نمیشود. وای به حال ملت که بازنده اخر هستند.