خانه > ایرج ادیب زاده > گزارش > «فریدون آدمیت، تاریخنگار، نه وقایعنگار» | |||
«فریدون آدمیت، تاریخنگار، نه وقایعنگار»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comبه همت بنیاد مطالعات ایرانی دانشگاه سوربن پاریس سمیناری درجهت بزرگداشت و معرفی آثار و اندیشههای فریدون آدمیت، تاریخنگار ایران مدرن برپا شد که فروردین ماه گذشته در تهران درگذشت.
در این سمینارگروهی از ایرانشناسان فرانسوی، انگلیسی و آلمانی و همکاران ایرانی آنها سخن کردند. یان ریشارد ، استاد ایرانی دانشگاه سوربن و ایران شناس فرانسوی که مسوولیت برپایی سمینار آدمیت در سوربن را برعهده داشت، در مقدمهای ارزش علمی تاریخنگاری و کتابهای فریدون آدمیت، بهویژه در تاریخ قاجار و نهضت مشروطیت را برشمرد. آنگاه علی دهباشی، مدیر فصلنامه ی بخارا که ازایران آمده بود، به بررسی نکات جالب تاریخنگار ایران و نیز سالهای پایانی عمرش پرداخت، که او تنها روزنامه نگاری بود که امکان نزدیکی با وی را داشت. دهباشی از آغاز زندگی آدمیت گفت: «همه چیز در زندگی دکتر آدمیت زود آغاز شد. با یک نگاه تند و گذرا در مییابیم که آدمیت در شرایط خاص خانوادگی و تاریخی قرار گرفت که او را به سرعت در جریان فکری و اجتماعی زمان خودش قرار داد. آدمیت در خانهای متولد شد که صدای مشروطیت در آن شنیده میشد و او از کودکی شاید بارها از پدرش و از جمع حلقهی یارانی که در خانه ی پدر او اجتماع میکردند شنیده بود که قتل امیر کبیر، بزرگترین خیانت سلسلهی قاجار به خلق ایران بوده است و بهخاطر همین گفت و گوهای بسیار در بارهی امیر کبیر بود که هنگامی که آغاز به نوشتن کرد، وظیفهی نخست خود را نوشتن در مورد امیر کبیر قرار داد.
دورهی اول زندگی آدمیت با مرگ پدر درست دو ماه پس از امتحانات نهایی متوسطه به پایان میرسد. حکیمالملک که از دوستان پدرش بود، بارها درآن خانه فریدون را دیده بود و ای بسا با پدر از تیز هوشی و ذکاوت این پسر صحبت کرده بود. مرگ پدر و تالمات و تاثراتی که برای آدمیت به همراه آورد، او را در آستانهی انصراف از امتحانات نهایی قرار داد. اما حکیمالملک که از این پس حضور موثری در زندگی آدمیت پیدا میکند، با ترغیب و دستگیری از آدمیت او را به ادامهی تحصیل دلگرم کرد. از اینجا مرحلهی دیگری در زندگی آدمیت آغاز شد. او وارد دارالفنون شد بعد به دانشگاه حقوق سیاسی رسیدکه پس از سه سال در خرداد۱۳۲۱فارغ التحصیل شد. پایان نامهی دانشگاهیاش را در بارهی زندگی سیاسی میرزاتقی خان امیر کبیر نوشت که دو سال بعد متن گسترش یافتهی آن را با مقدمهی استادش، محمود محمود منتشر کرد. در همین دوران است که باز به کمک حکیمالملک در وزات خارجه به کار مشغول شد. فریدون آدمیت از آن پس پلههای ترقی در وزارت خارجه را پیمود: سفیر ایران در سازمان ملل، سفیر ایران در دهلی نو و مشاور وزیر امور خارجه شد تا سال ۱۳۴۵ که تقاضای بازنشستگی کرد. از آن پس زندگی اش را وقف پژوهش و نوشتن در زمینهی تاریخ ایران کرد. تا آن زمان فقط کتاب امیرکبیر و ایران از او منتشر شده بود.» علی دهباشی سپس به دوران انقلاب ۵۷ در ایران اشاره کرد که فریدون آدمیت را به فعالتهای اجتماعی برگرداند: «حوادث ایران او را امیدوار کرده بود و اولین حرکت اجتماعی آدمیت شرکت درفعالیتهای کانون نویسندگان ایران در دورهی دوم فعالتهایش بود. دورهی اول با تاسیس آن توسط جلال آل احمد، هوشنگ وزیری، داریوش آشوری و چند تن دیگر در سال ۱۳۴۶ آغاز شده بودکه در همان گامهای اولیه امکان فعالیت از این کانون سلب شده بود. فعالیتهای نویسندگان علیرغم گرایشات گوناگون آنها، به سرعت پیش میرفت. بیانیهها پشت سر هم در اعتراض به سانسور نوشته میشد و نام فریدون آدمیت هم به علت حروف الفبا و هم به علت حضورش سر آغاز تمام بیانیهها بود.
در انتخابات بعد از انقلاب در کانون نویسندگان، آدمیت با اکثریت آرا و بدون درخواست خودش، به عضویت هیات دبیران کانون انتخاب شد. اما حوادث بعدی در جریانات فعالیتهای سیاسی گروهای مختلف در داخل کانون منجر به خروج آدمیت از کانون شد. آدمیت در سالهای پایانی عمر، کم نوشت. گرچه او نویسندهی پرنویسی نبود؛ گزیدهنویس و کمگو بود. اولین متنی که به صورت مستقل از آدمیت در سالهای پس از انقلاب منتشر شد، سرقت آثارش توسط روشنفکران، اجازهی چاپ کتابهایش توسط ناشران را برنتافت. فریدون آدمیت تحت تاثیر همین جریانها، در سالهای آخر عمرش همهی یادداشتهایش را از بین برد. دهباشی در این مورد گفت: «و سرانجام اینکه در سالهای آخر و بهویژه سال آخر، به تدریج کلیهی دستنوشتههایش را از بین برد. هر روز مقداری از این کاغذها را ریزریز می کرد و داخل کیسههای زباله میریخت و این تصمیم شامل کلیهی اسنادی هم شد که طی دوران اقامتش در انگلستان در دورانی که کارمند سفارت ایران بود، از مراکز اسنادی انگلستان میکرو فیلم یا چاپ و عکس تهیه میکرد. دو فایل بزرگ اسناد کنفرانس ارزنتوالرول هم شامل همین موارد بود. فیشهایش که شامل یک کمد جهار قفسهای بود هم معدوم شد. میگفت نمیخواهم چیزی باقی بماند. تنها متن دستنوشتهی کتاب اندیشهی ترقی و چند سند تاریخی را برای چاپ در بخارا در اختیارم گذاشت.» بعد از علی دهباشی، نوبت دکتر ورنر، استاد ایرانشناسی دانشگاه ماربورگ آلمان بود. او در گفت وگو با زمانه از موضوع سخنرانی اش یعنی بررسی کتاب امیر کبیر و ایران «امیرکبیر و ایران، اولین و بزرگترین کتاب آدمیت است که بهطور مفصل در مورد تاریخ ایران در قرن نوزدهم صحبت میکند. به خصوص این کتاب اثر قابل توجهای در بارهی زندگی امیرکبیر است و اهمیت امیر کبیر برای تاریخ و پیشرفت ایران در قرن نوزدهم است. من به عنوان مورخی که دربارهی تاریخ قرن نوزدهم ایران کار میکردم، باید از آثار آدمیت استفاده کنم که آثارش کمک زیادی به من کرده است. من کتابی در مورد تاریخ تبریز در اوایل قاجار و اواخر دورهی زندیه نوشتهام که به این کتاب آدمیت هم ارتباط پیدا میکند.»
اولیور بست، ایرانشناس دانشگاه منچستر نیز با عنوان یک صدای ایرانی در تاریخنگاری نوین حرف زد. دکتر جمشید بهنام، نویسنده و استاد پیشین دانشگاه تهران و هونه دکق پاریس موضوع مطالعهی اجتماعی که مورد علاقهی آدمیت بود، بررسی کرد و سرانجام نوبت به هما ناطق، نویسنده، تاریخنگار و استاد پیشین دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن رسید. او خاطراتی از دوستی و همکاری ۴۰ ساله با فریدون آدمیت را با بیانی احساسی و موثر تشریح کرد که بارها با ابراز احساسات حاضران در سالن روبه رو شد: «در سال ۱۹۶۷ بود که از فرانسه به ایران بازگشتم. رسالهی دکترای من در پاریس منتشر شد. چند نسخه فرستاند. در دم با زحمت نشانی آدمیت را به زحمت گرفتم و نسخهای برایش فرستادم. دو روز بعد زنگ زد، مرا به هتل انتر کونتینتال که پاتوق همیشگیاش بود، فرا خواند. در این هتل شهیدزاده، وکیل ایرانی بیش از دیگران به او سر میزد. نخستین دیدار ما در ۲۱مهر ماه ۱۳۴۸ بود. در آن روز پیش رویم مردی دیدم عصا قورت داده، بلند بالا با دکمه سر دستهایی طلایی، کرواتی تیره، کت و شلوار خاکستری که انگار خربزه قاچ میکرد. از ریخت «پری پری» خودم شرمنده شدم. این واژه را هم از او آموختم. در این برخورد، فریدون با من به سردی رفتار کرد. هیچی نشده، گفت: به گمان من شما از دار و دستهی جلال آل احمد هستید. اتهامی بود بس ناروا. گرچه از حرفش برگشت و گفت: کتاب ارسالی آموزندهی شما را خواندم، بسیار خوب بود، اکنون در چه کارید؟ گفتم سرگرم تاریخچهی وبا هستم. خندید و گفت مطلبی بهتر از استفراغ و اسهال نیافتید؟ بعد گفت شوخی کردم، در تاریخ اجتماعی ایران، شیوع بیماریهای عفونی بسیار مهمند. مایلم اسناد شما را ببینم. فردای همان روز در خانهی من وعده گذاشت، نوشتهی مرا خواند. نکات سودمندی هم گوشزد کرد. سخن کوتاه، طولی نکشید دوستی پا گرفت و همکاری به دنبالش آمد. فریدون، تاریخ این آشنایی را هرگز از یاد نبرد. همه ساله در دوران اقامتم در فرانسه برایم تهنیت فرستاد. از آن میان در نامهی ۱۸ مهر ماه ۱۳۶۵ که نوشت: این پیام دوستانه را به مناسبت ۲۱مهر ماه میفرستم که آغاز دوستی و همکاری ما بود. حاصل آن همین دوستی ماست که گرامی و عزیز است. آنچه تسلیبخش است این است که در آن دیار که با همه کاستیها و نامرادیهایش، تو ایام را آزادوار میگذرانی و ما از این هم در این ملک محروم هستیم. مسیری را که بر میگزید تا پایان دنبال میکرد چنان که از عباس میرزا به امیر کبیر رسید. از خودش شنیدم که انتشار این کتاب را مدیون صادق هدایت بود. ۲۳ سال داشت که در کافهی فردوسی با هدایت آشنا شد. میگفت هدایت بزرگوارترین انسانی بود که به زندگی شناختم. هدایت امیر کبیر را خواند، به احمد کسروی داد تا به ناشر بسپارد. فریدون در یکی دو جا از کسروی به محبت یاد کرد، اما به آثار او روی خوش نشان نداد. از تاریخ مشروطیت او اگر نام برد، بهرهای نبرد. زیرا که در نگارش تاریخ، نوشتههای کسروی را جدی نمیگرفت. میگفت او وقایعنگار بود و نه تاریخنگار. آخرین خواست او این بود که نوشتههای ما یکجا منتشر شود. در نامهای که به دهباشی سپردم، پیشنهاد کرد خیالی به سرم آمد که مینویسم و آن این که مجموعه مقالات و رسالههای من و تو یک جا منتشر شود. حکایتی مشکل بود که تقریر میکند زیرا من به مقالههای او دسترسی ندارم، اما به قول فریدون روزگار را چه دیدی... یادش گرامی باد مهرش میان خلق جهان تا به روز حشر در دل چو شادمانی و در سر چو دیده باد.» در همین زمینه: • مراسم یادبود آدمیت برگزار شد • فریدون آدمیت، نویسنده کتابهایی برای روزگاران
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از هزاران تن یکی اش صوفی اند باقی اندر دولت وی می زیند.
من یک شهروند معمولی هستم که کتاب امیر کبیر وایران این بزرگ مرد ایران زمین را بارها خوانده ام تاریخ نگاری که صادقانه رویدادهارا انگونه که بوده اند نوشته است.روحش شاد از کلیه دست اندرکاران هم صمیمانه سپاسگزاری میکنم که یاد این بزرگان را زنده نگه میدارید.موفق باشید اردشیر ملک پور
-- اردشیر ملک پور ، Sep 19, 2008واقعا از دانستن این که آدمیت دست نوشته ها و اسنادش را نابود کرد متاثر شدم. چرا او این کار را کرد؟ کاش آقای دهباشی توضیحی در این باره می دادند.
-- محمد ، Sep 19, 2008احتمالا "کنفرانس ارزنتوالرول" اشتباه نگاشته شده و "ارزنتوالروم" درست است.
-- بدون نام ، Oct 8, 2008