خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «نبخشیم؛ ولی اعدام نکنیم» | |||
«نبخشیم؛ ولی اعدام نکنیم»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comامروز میخواهم کتابی را در مورد مجازات اعدام به شما معرفی بکنم که در پاریس توسط یک جامعهشناس و پژوهشگر ایرانی منتشر شده است. مدافعان حقوق بشر، این افزایش رو به گسترش مجازات اعدام و ریشههای اجتماعی و قضایی آنها را اعتراف به شکست حکومت اسلامی توصیف کردهاند که به باور آنها، طی سه دهه تحقق پاکی و عدالت را هدف خود اعلام کرده بود. به گفته سازمان عفو بینالملل تنها در سال ۲۰۰۷ میلادی روی هم ۳۱۷ نفر در ایران اعدام شدهاند که تعدادی نوجوان نیز، بر خلاف ماده ۳۷ میثاق بینالمللی حقوق کودک که ایران هم آن را امضاء کرده، در میان آنها بودهاند. اتحادیه اروپا که ریاست دورهای آن با فرانسه است، اعدام کودکان در ایران را محکوم کرده و خواستار لغو اعدام کسانی چون محمد فدایی و بهنود شجاعی شده که در آستانه مرگ قرار دارند. اما چرا کودکان در ایران اعدام میشوند و علت موضعگیری اتحادیه اروپا در مورد آن چیست؟ برای بررسی این پرسشها به سراغ نادر وهابی، نویسنده دو کتاب پژوهشی، یکی به زبان فارسی به نام «جامعهشناسی مجازات در دوران گذار و بررسی محاکمه صدام حسین» و دومی به زبان فرانسه به نام «هویتهای از هم گسیختهی پناهندگان سیاسی ایران» رفتم و از او پرسیدم چرا کودکان در ایران اعدام میشوند و چرا اتحادیه اروپا موضعگیری کرده است؟
جواب این است که اولین بار نیست که ما شاهد چنین موضعگیری اتحادیه اروپا هستیم. در خردادماه سال گذشته اتحادیه اروپا، عفو بینالملل، دیوان حقوق بشر و فعالین حقوق بشر در مورد اعدام محمد حسینزاده اعتراض کردند که این نوجوان ۱۷ ساله اعدام شده بود. مادهای را که شما گفتید، یک تبصره را فراموش کردید و آن تبصرهی یک بند ۴۹ قانون مجازات عمومی است. با استناد به این تبصره است که قضات اعدام میکنند. یعنی اینکه دولت ایران میگوید که طفل در صورت اتهام، مبرا از مسئولیت کیفری است؛ اما در تبصرهی یک اضافه میکند که طفل، کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد. در قانون مدنی ایران هم حد بلوغ شرعی هم برای پسران ۱۵ سال و برای دختران ۹ سال است و در نتیجه قضات با تعمیم دادن قانون مدنی به قانون جزای اسلامی، حکم را در مورد بچهها اجرا میکنند. اعدام در ایران، قبل از اینکه یک برداشت آسیبشناسی باشد، فکر میکنم خشونتگرایی (است) و زمینهی اجتماعی و جامعه شناختی دارد. ما جامعهای هستیم که از انقلاب و هشت سال جنگ رد شده است. استفاده ابزاری و نظامی از کودکان در جنگ، زندگی در خانودههای فقیر، حاشیهنشین و مهاجر از روستا به شهر، تحمیل مشکلات روانی و روحی و جسمی بر اندام نحیف کودکان و بالاخره کار اجباری و زودرس برای کودکان، سلسله عوامل جامعهشناختی است که کودکان را به سمت پرخاشگری و هنجارهای غیر اجتماعی میبرد. علاوه بر این عوامل جامعهشناختی که گفتم، بایستی به عامل دیگری اشاره بکنم که من در فصل اول کتابم، مفصلاً راجع به اعدام صحبت کردم. از فرضیهای تحت عنوان فرضیهی اعدام، انتقام و بازتولید خشونت دفاع میکنم. من در آنجا نشان دادم که نظامهایی مثل ایران که هنوز به اعدام متوسل میشوند، از نظر ساختارهای فکری و اندیشه متعلق به جوامع ابتدایی، قبیلهای و جوامعی هستند که به جای فکر و اندیشه روی بازسازی فکر کودک، به جسم اساساْ توجه میکنند. این فرضیهای است که میشل فوکو هم در کتاب مجازات و تنبیه از آن دفاع میکند. در اینجا میخواهم تأکید بکنم که از ابتدای حاکمیت جمهوری اسلامی تا حالا، ما پدیدهای داریم به نام شلاق، سنگسار، اعدام با حلقه دار؛ و نوع گره، نوع سنگهایی را که برای بدن یک قربانی برای سنگسار (به کار) میروند، محاسبه میکنند. تمام این چیزها به این دلیل است که در این نظام، به جای اینکه به تهذیب و بازسازی کودک و اساساً انسان بیندیشند، توجه به جسم است. با این تعریفی که شما کردید، جسم برای جمهوری اسلامی مهم است. چرا واقعاً مهم است؟ به دو دلیل. دلیل اول این است که یک تحقیر اجتماعی به انسان تحمیل میشود. دوم اینکه از طریق این تحقیر اجتماعی، به قول خودشان میخواهند جلوی مشکلات اجتماعی و خشونت را بگیرند. در حالی که تمام مطالعات و آمارها نشان داده که اعدام هیچ ربطی به جلوگیری از جرم ندارد و جرم در جامعه بازتولید میشود. و غیر از جمهوری اسلامی، اصولاً در جوامع دیگری که الان اعدام رایج است، هیچ گاه آمار خشونت یا قتل یا آمار جنایت پایین نیامده است. اصلاً. تحقیقات من نشان میدهد که از ابتدای جمهوری اسلامی ایران، حدود ۱۳۰ تا ۱۵۰ نفر یعنی بین ۱۳ تا ۱۷ سال اعدام شدهاند و در حال حاضر بین ۲۳۰ تا ۲۵۰ نفر در راهرو مرگ به سر میبرند. این اعدامها قبل از اینکه یک جنبهی شرعی داشته باشد، یک ارعاب سیاسی و اجتماعی برای جلوگیری از غلیان اجتماعی، برای ترس اجتماعی و برای جلوگیری از جنبشهایی که در شهرهای مختلف هستند، است. اگر شما چرخه اعدامها را ببینید، میبینید که حاکی از این است. چه راه حلهایی برای جلوگیری از این مجازات اعدام هست؟ اجازه بدهید من راه حل خودم را فقط به ایران منحصر بکنم که حیطه تخصص من در ایران است. اولین مشکلی که ما در ایران داریم، مشکل ساختاری است. یعنی شش نهاد هست که تا وقتی که این نهادها به اعتقاد من هیچ مشروعیت جامعه شناختی ندارند، مشروعیت آسمانی و الهی دارند. این نهاد ولایت فقیه است. ما در آستانهی اعدامهای مردادماه سال ۶۷ هستیم. یک فتوای آقای خمینی فاجعه میآفریند. بین ۵۰۰۰ تا ۵۲۰۰ نفر آمار ثبت شده دارم که انسان ظرف یک ماه تا دو ماه اعدام میشوند. اولین نهاد ساختاری، ولایت فقیه است؛ دومی مجمع تشخیص مصلحت است؛ سوم مجلس خبرگان، چهارم شورای (نگهبان) قانون اساسی است و پنجم سپاه پاسداران و بسیج است. تا وقتی که این مشکل ساختاری وجود دارد، ما نمیتوانیم از نفی اعدام در ایران صحبت کنیم. پس از حل این مشکل ساختاری، بایستی رفرمهایی کرد؛ اصلاح قوانین مدنی، حقوقی و کیفری در بازشناسی جرایم. دوم بیاییم به تهذیب و تربیت اخلاقی کودکان بیندیشیم. وقتی که کودکان اعدام میشوند، دو ظلم مضاعف بر آنها حاکم میشود. اول محصول ساختار خانوادگی و اجتماعی بدی هستند که در آنجا مرتکب خشونت میشوند. دوم ما کیفری به آنها تحمیل میکنیم که این کیفر متناسب با آن نیست. چون که همهی میثاقهای بینالمللی میگویند کودک زیر ۱۸ سال در مرحلهی آموزش پذیری، بازسازی فکری و روحی است. الان برای اعدام این نوجوانانی که در انتظار مرگ هستند، به خصوص این دو نفری که الان اتحادیه اروپا هم در مورد آنها به جمهوری اسلامی هشدار داده، چه کار باید کرد؟ من فکر میکنم که این کمپینی که خانمها در ایران راه انداختهاند، بسیار مناسب بوده و تجربهی مثبتی بود. از طریق کمپین، وبلاگ، اینترنت، وسایل ارتباط جمعی و به هر طریق ممکن، باید افکار عمومی را مطلع کرد. به خصوص الان دولت احمدینژاد در دافعهی بینالمللی قرار دارد. از این دافعهی بینالمللی باید استفاده کرد و افکار عمومی را بسیج کرد. جمهوری اسلامی کاملاً از این وحشت دارد. (شاید) با بسیج افکار عمومی اینها بتوانند اعدام کودکان را به تعلیق دربیاورند. آخرین پرسش من دربارهی کتاب شما، «جامعه شناسی مجازات در دوران گذار به مناسبت محاکمه صدام حسین» است. شما حتی در کتابتان خواستار این شدید که صدام حسین هم اعدام نشود. به دلیل اینکه من در کتابم، از فرضیهای دفاع میکردم که خشونت نباید بازسازی بشود. کتاب من راجع به دوران گذار است؛ یعنی جنایت سیاسی را مورد بررسی قرار دادم. اگر ما دست به اعدام مسئولین نظامهای دیکتاتوری که دست آنها در جنایت سیاسی آلوده بوده، بزنیم، اعدام فقط در این مرحله نمیماند. اعدام در مرحلهی بعد اعدام به جامعه میآید و بازتولید میشود. برای اینکه از بازتولید خشونت جلوگیری بکنیم، مسیری که آفریقای جنوبی رفت، مسیری که شیلی، آرژانتین و اروگوئه رفت، یعنی ما بایستی گذشته را فراموش نکنیم و ببخشیم و یک بار برای همیشه، جلوی بازتولید خشونت را بگیریم. این پیام انسانی کتاب من است که «نبخشیم؛ ولی اعدام نکنیم.»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|