خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «جنبش ماه می تکرار نمیشود» | |||
«جنبش ماه می تکرار نمیشود»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
در ادامه بررسی پرونده می ۶۸ در رادیو زمانه، این بار به سراغ یکی از شاهدان عینی این وقایع رفتم و از او خواستم که حال و هوای آن روزها را برایمان بگوید. فرنگیس حبیبی، مدیر بخش فارسی رادیو فرانسه، در آن زمان در پاریس، دانشجو بود و خود نیز در جنبش، شرکت داشت.
من در می ۶۸ یک دختر بیست ساله بودم. دانشجو بودم و در کوی دانشگاه زندگی میکردم، paris city university. وقتی که تظاهرات شروع شد، دانشگاه سوربن و سانسیه کاملاً یک حالت غلیانی پیدا کرد. در کوی دانشگاه که خوابگاه ما بود، کمیتههای هر خانهی دانشگاهی ایجاد شد. همه جا پر از پوستر و اعلامیه شد و انگار که یکجور خانهتکانی در جریان بود. کلماتی که به ذهن من میآید، غلیان است، خانهتکانی و نسیم بهاری است. یک موج عظیم برادری و همبستگی و اینها. ضمن اینکه در اعتصاب شرکت کردید؟ در واقع کلاسهای دانشگاهها تعطیل شده بود و کلاسی نبود که آدم در آن شرکت بکند. جاهایی که آدم میتوانست در این جنبش شرکت بکند، یکی کمیتههای مختلفی بود که در هرجایی، چه در دانشگاه و چه در خوابگاه، تشکیل میشد. من در خیلی از میتینگها شرکت کردم و در برخی از راهپیماییها. ولی البته درهنگام زدوخوردها نبودم، چون خیلی میترسیدیم. چون چندتا خارجی را گرفتند و بلافاصله از فرانسه بیرون کردند. بنابراین من در سنگرها یا در پرتاب سنگ به سوی پلیس شرکت نکردم. ذهنیت خود من در آنموقع، ذهنیتی متناقض بود. از یکطرف شگفتی عظیمی به من دست داده بود از این آزادی تظاهرات، آزادی بیان و این که هر کسی هر چیزی دلش میخواست میگفت. دانشجو به استادش، استادی که تا چندماه قبل یک حالت خداگونه داشت؛ یکباره ورق برگشت و دیدیم که دانشجو، همان دانشجویی که کنارم مینشست و جزوه برمیداشت، یکباره با لحنی تند و اعتراضآمیز طرز تدریس این استاد را مورد سوال قرار میداد. اینها همه برای من شگفتانگیز بود. از طرف دیگر خب، خانوادهی من، پدر و مادرم، خیلی احترام عظیمی داشتند نسبت به ژنرال دوگل. من هم در تاریخ خوانده بودم که ژنرال دوگل در جنبش مقاومت فرانسه علیه نازیها و علیه دولت ویشی شرکت کرده است. با این حرفها و احترام خاصی برایش قایل بودم. حالا در حالت متناقضی قرار گرفته بودم که از یکطرف کشیده میشدم به طرف این دانشجوها و جوانها، و از طرف دیگر ژنرال دوگل را هم دوست داشتم و میگفتم نمیشود که این دو را باهم... یعنی چه جوری میتوان این دوتا را با هم جمع کرد. کدام را انتخاب کردید؟ طبیعیست که جوانها و تظاهرات را انتخاب کردم و هنوز که هنوز است بعد از چهل سال، من حالت قدردانی و حقشناسی نسبت به جنبش ماه می دارم. چیز دیگری که به یادم میآید، دکههای کتاب بود که در تمام دانشگاهها، در محله و در خوابگاهها بود و انواع و اقسام کتابها ارایه میشد و من خودم برای این که این کتابها را بخوانم عطش داشتم. کتابهای سیاسی بود، کتابهای مارکسیستی و کتابهای چه گوارا و کاسترو بود. واقعاً انگار که مزرعهای وسیع از کتاب و دانشکده وجود داشت و ما همین جور با ولع اینها را میخواندیم و البته یک مقداری کمی از آنها را میفهمیدیم. واقعاً تقدسی که قبلاً در مورد همه چیز وجود داشت، ناگهان فروریخت؟ آن تقدس فروریخت. در واقع آن چیزی که دربارهی ماه می میشود گفت، این بود که جوانها دیگر نمیتوانستند در قالبهای گذشتهشان زندگی را ادامه بدهند. قالبهای بسیار اتوریتر و پر تحکم، چه از طرف استاد نسبت به شاگردش، چه از طرف سیاستمداران نسبت به شهروندان، چه از طرف پلیس نسبت به مردم. این روابط بههم ریخته بود. از بههمریختن این روابط انگار یک هوای تازه برخاسته بود. میدانید که یکی از شعارهای مهم ماه می این بود: «تخیل را به قدرت برسانیم». یک دیگر این بود «ما آرزوهای خود را واقعیت میپنداریم، چون به واقعیت آرزوهایمان اعتقاد داریم». یعنی یکجور جنبش تخیل و آرزو هم بود. البته جنبش تخیل و آرزو بود. و همین باعث شد که یکسری مرزها، یکسری قیدوبندها از جلو خلاقیت، از جلو آن واقعیتی که جلوی آرزوها را میگرفت برداشته بشود. و ما میبینیم که در همان سالها چقدر تولید کتاب، تولید هنر شکوفا شد و افزایش پیدا کرد، تولید فکر، تولید ترانهها، در معماری، در نقاشی.
دهها کتاب فقط راجع به پوسترهای ماه می درآمد که برخی کم ارزش و مضر هم بود. مثلاً بخشی که خیلی بر اصالت خشونت تکیه میکرد. خب گروههای تروریستی و تندرو بهوجود آمده بودند که زیانبار بودند و بعدش هم فروکش کردند. یکی از شعارها این بود که «قدغن، قدغن است». بله، قدغن کردن، قدغن است. یعنی اینکه همه چیز آزاد است. خب البته این یک شعار بود، منتها در یک لحظهی تاریخی، عدهای بسیاری از جوانها فرانسوی به این شعار باور داشتند! و باورداشتن به این شعار باعث شد که خودشان، زندگی سابقشان را زیر علامت سوال بگذارند. تاثیری که این جنبش روی دانشجوهای ایرانی خارج از کشور گذاشت، این بود که فکرشان را بازتر کرد. اینکه آنها توانستند تا حدودی از ادبیات سیاسی به وفور استفاده کنند. با دنیای سیاست و با تئوریهایی که دربارهی تبعیض، دربارهی مبارزهی طبقاتی و دربارهی مبارزات رهاییبخش وجود داشت؛ آشنا شدند. اینها چیزهای مثبتی بود. ما آن موقع بسیار شیفتهی آن سیاست و شفتهی آن آزادی بودیم و خب، انسانِ شیفته کمتر به طرف تعقل و نقد ساختارمند میرود. میدانیم که این جنبش جوانان، جنبش کارگران را به دنبال داشت و بین ۹ تا ۱۰ میلیون کارگر اعتصاب کردند، رادیو و تلویزیون دولتی فرانسه اعتصاب کرد که حاصل این اعتصابها مقدار زیادی گشایش در زندگی اقتصادی مردم بهوجود آورد. دستمزدها ۲۳درصد افزایش پیدا کرد. یکسری دستاوردهای سیاسی و اجتماعی داشت. مثلاً اینکه گروههای سیاسی در دانشگاهها بتوانند فعالیت بکنند، مجاز شمرده شد. رادیو تلویزیون بسیار بسیار تغییر پیدا کرد. آزادی بیان، آزادی روزنامهنگارها بسیار گسترش پیدا کرد. یک صحنه هست که در سوربن نمایندهی دانشجوها که در سنگربندیها و اعتصابات شرکت کرده بود، با نمایندهی دولت مذاکره میکرد و این مذاکره بهطور مستقیم از رادیوی ار.تی.ال پخش میشد. آن موقعها چون همه با هم مناظره میکردند و همه باهم حرف میزدند، ما متوجه اهمیت این قضیه نبودیم. امروز فرض کنیم مثلا در ایران، آیا قابل تصور است که دانشجوها اعتصاب بکنند و نمایندهی دولت بیاید و با همدیگر بسیار مودبانه به مناظره و مذاکره بپردازند و این مذاکره به طور مستقیم از رادیو پخش بشود؟ یعنی میخواهم بگویم که میزان دموکراسی در همان زمان با وجود سنگربندیها، با وجود اینکه پلیس گاز اشکآور پرت میکرد یا این که سپر میبست و کلاهخود سرش میگذاشت و اینکه عدهای هم زخمی میشدند؛ قابل مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان در امروز، چهل سال بعد از آن اتفاق، نیست. از جمله با ایران خودمان. حالا که مسالهی ایران را پیش کشیدید، به نظر شما بعد از چهل سال، می ۶۸ چقدر توانسته روی ایران امروز، روی جوانها و دانشجویان تاثیر بگذارد، آیا شما چیزی احساس کردید؟ حتماً تاثیر میگذارد. یعنی برای کسانی که این برنامهها را گوش میکنند، بدون شک سوالبرانگیز است که چطور نزدیک یکماه در یک کشور تظاهرات انجام میشود، تمام چرخهای اقتصادی میخوابد، ده میلیون کارگر در آن اعتصاب میکنند؛ ولی در تمام این مدت یک نفر کشته میشود.
دانشجوها را زندانی میکنند، یک چندتایی را، ولی بعد از چند روز آزاد میکنند. هیچ دانشجویی را از دانشگاه اخراج نمیکنند، هیچ کارگری را از کارخانه به خاطر اعتصابش اخراج نمیکنند. خب، طبیعتاً اینها سوالبرانگیز است! چطور میشود که در تمام ماه می ۳۲۰ تا ماشین آتش زده میشود؟ چطور میشود که همهی آدمهای توی خیابان، حتا مثلاً آدمهای روستایی دوروبر، وقتی میدیدند همه جا بسته شده و هیچ چیزی نیست، میوهها و سبزیهایشان را همین جوری میآوردند و با قیمت خیلی خیلی پایین میفروختند و هیچ کس جلوشان را نمیگرفت. ماه می، موجی از صمیمیت و همبستگی بود. خب وقتی جوانهای ایران، دانشجویان ایران این چیزها را میشنوند، میبینند که چهل سال پیش چنین اتفاقاتی در جایی از دنیا روی داده و بعد چنین دستاوردهایی داشته؛ طبیعتاً به فکر میافتند و سوال میکنند. بههرحال حیف است که این گفتهی کوهن بندیت را من اینجا مطرح نکنم، چون شما یک خانم روزنامهنگار هستید. بندیت در کتاب تازهاش نوشته، یکی از دستاوردهای جنبش می ۶۸ برابری زن و مرد در فرانسه بود. این کاملاً درست است. یکی از بزرگترین دستاوردهای جنبش ماه می تغییر مناسبات زن و مرد بود. هنوز هم برابری کامل بین زن و مرد در فرانسه وجود ندارد. مثلاً فرض کنیم در نهادهای سیاسی، از نهادهای سیاسی دولتی گرفته تا احزاب، هنوز تعداد زنان نماینده، زنان وزیر، زنان فعال، رهبر حزب، به اندازهی مردان نیست. ولی جنبش ماه می بهخاطر همان برداشته شدن «بایدها و نبایدها»، یک جهش بزرگ در افکار آزادیخواهانهی زنان بهوجود آورد، جنبش بسیار وسیع و عمیقی در میان زنان بهوجود آورد که این جنبش باعث تغییر مناسبات شد. و به هرحال الان در کابینهی آقای سارکوزی، هفت وزیر خانم زن هست و هفت وزیرمرد. البته، البته. ولی در مجموع وقتی محاسبه بکنیم، هنوز خیلی از زنان فرانسه جا دارند برای اینکه جلو بروند. آخرین پرسشم از شما که آن موقع بهعنوان یک دانشجو در جنبش می ۶۸ شرکت کردید، این است که الان بهعنوان یک روزنامهنگار به این واقعهای که چهل سال پیش اتفاق افتاده، چطور نگاه میکنید؟ اگر بخواهم احساسی صحبت بکنم، از اینکه چنین جنبشی را دیدم و از این که در گوشه و کنارش هم قدمهای کوچکی برداشتم، احساس خوشحالی میکنم. فکر میکنم در عین حال اگر بهعنوان یک آدم عاقل به این جنبش نگاه بکنم، یعنی کمتر احساسی نگاه بکنم، آن را همان هوای تازهای میدانم که میآید و آدم را تروتازه میکند، ولی میرود. ارزش خودش را دارد، ولی فکر میکنم جنبش ماه می دیگر بهوجود نخواهد آمد. آن لحظهای از تاریخ بود. آمد، کار خودش را انجام داد و رفت. بنابراین ما نمیتوانیم به دنبال یک می ۶۸ دیگری بگردیم، ولی میتوانیم به آموزشهایی که از این جنبش گرفتیم عمق ببخشیم و از جنبههای دگماتیکی که داشت، از آن مقدار خشونتطلبی که در اینجا و آنجایش دیده میشد، فاصله بگیریم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانم حبیبی بهترین درسی که شما از این جنبش "قدغن، قدعن است" و آزاد شدن مطبوعات فرانسه از زیر یوغ وزارت اطلاعات و دولت می توانستید گرفته باشید این است مبارزات زنان ایران را با مصاحبه با چند زن روزنامه نگار درون حکومتی و انعکاس صدای زنان صلاح طلب محدود نکنید و از خبرهای بین المللی مثلن دریافت جایزه سیمون دوبوا توسط تسلیما نسرین را درز نمی گرفتید. آزاد اندیشی شعار نیست بلکه در عمل است که به وقوع می پیوندد و متاسفانه رادیوی شما کمتر دموکراتیک است که از مه 68 درسی آموخته باشد.
-- بدون نام ، May 26, 2008www.youtube.com/watch?v=us9PHHzf3_Y
جوانهای ما تا وقتی که گرفتاره مواد هستند مملکت ما آیندهٔ خوبی نخواهد داشت. این هم یکی دیگه از نتایج انقلاب اسلامی که براش شخصا خون دادم. یا عظما اینها بچه های تو هستند به دادشون برس.
-- مهوند ، Mar 27, 2009