تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گوی زمانه با ‌نقاش ایرانی:

ایران درودی: «خودم دیگر نقاشی شده‌ام»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

این روزها در موزه هنرهای معاصر تهران، یکی از مهم‌ترین نمایشگاه‌های نقاشی از یکی از جریان‌های اصلی نقاشی معاصر ایران، ایران درودی برپا شده است. کارهای درودی هم ارزش‌های زیباشناختی ناب دارند و هم بازتاب جایگاه ویژه فرهنگ ایران هستند.

بانوی بزرگ هنر معاصر ایران در یک گفت وگوی ویژه با زمانه در آپارتمان پاریسی‌اش که محل کار او نیز هست، پیش از رفتن به تهران شرح می‌دهد که این مهم‌ترین نمایشگاه زندگی هنری او، بازتاب پنجاه سال حضور وی در هنر معاصر ایران است.

ایران درودی، زنی ظریف‌اندام است که در حاشیه کویر در مشهد متولد شد. با نور و نگاهی به پهنای آسمان، طغیان کویر را دید که از خاکش، نفت ما جریان می‌یابد.

تابلوی مشهور نفت او که احمد شاملو برای آن شعر سروده و عباس کیارستمی آن را دستمایه پوستر اصلی این نمایشگاهش قرار داده است. تابلویی تاریخی که بارها در مجلات مشهور جهان از جمله تایم و لایف چاپ شده و حالا پوستری تاریخی و کارهای دیگری از ایران درودی که کشف و شهودی شخصی و درونی است.

آثاری رازآلود و پیچیده که بزرگداشت نقش و نقاشی است و مفهوم ارزش‌هایی که انسان به خاطر آن‌ها، این جهان هستی را پر از عشق می‌کند. نمایشگاه تابلوها و آثار هنری ایران درودی در موزه هنرهای معاصر تهران تا پایان خرداد ماه، ماه‌های می و ژوئن ادامه دارد.

بانوی نقاشی ایران در این گفت وگوی ویژه شرح می‌دهد که چرا این نمایشگاه مهم‌ترین رویداد در زندگی هنری او‌ست.

بخش اول گفت و گو را بشنوید
بخش دوم گفت و گو را بشنوید

بخش سوم گفت و گو را بشنوید

برای این‌که این نمایشگاه نتیجه کار پنجاه سال نقاشی من است. از دوره دانشجویی تا آخرین کارم که متعلق به دو ماه پیش است. از این نظر که کارهایی که من امروز دیگر در اختیار ندارم، احتمالاً به‌صورت چاپ دیجیتال در این نمایشگاه خواهد بود.

مثلاً تابلوی مهم من که تابلو نفت ایران است و بعدها شاملو اسم آن را گذاشت رگ‌های ما، رگ‌های زمین؛ اگر خاطرتان باشد در سال ۱۹۶۹ در مجله تایمز، لایف، نیوزویک و خیلی مجلات دیگر به‌صورت دو صفحه‌ای و و رنگی چاپ شد و سال بعدش هم در همان مجلات و مجلات دیگر تجدید چاپ شد.

خب من آن موقع ۳۳ سالم بود. این کار را هم امروز دیگر در اختیار ندارم. این را چاپ دیجیتال خواهم کرد و در نمایشگاه می‌گذارم و عجیب‌تر این است که روزی که رفتم تابلو را برای چاپ دیجیتال در ایران سفارش بدهم‌، یک عکسی هم از خودم برده بودم که یک فکری بکنم با کامپیوتر و آن را حجاب‌دارش بکنم و موهایم را که دیده می‌شد مخفی کنم.

آقای کیارستمی هم داشتند عکس‌های‌شان را آن‌جا چاپ می‌کردند. من داشتم صحبت می‌کردم با مسوول آن قسمت که این دو تا کار را انجام بدهند. بعد آقای کیارستمی گفتند بگذارید ببینم و شانس بزرگ زندگی من این بود که آقای کیارستمی، همان جا از تابلوی نفت با آن عکس بی‌حجاب، پوستر نمایشگاه من را ساختند و خودشان آن‌قدر خوششان آمد از کار که گفت من همین الان آن را امضا هم می‌کنم. این باشد پوستر شما.
حالا البته این پوستر موج‌های نفت است که درحال سوختن است. لباس من خونی است که از لوله‌های نفت می‌آید بیرون. این‌ها را با هم تلفیق کردند و یک چیز شگفت‌انگیزی شده.

خود این پوستر سیاه و قرمز است. چون اکثریت رنگ، رنگ خون است که رگ‌های ایران را نشان می‌دهد که از لوله‌های می‌آید پایین به قلب ایران. آمده و تقریباً جای قلب خودم قرار گرفته است. تاریخی‌ترین کار شد. احمد شاملو، شعرش را برای این تابلو به من هدیه کرده بود. کیارستمی با این تابلو، پوستر من را ساخت.


ایران درودی، نقاش ایرانی

مثل این‌که برای همین نمایشگاه، فیلم هم ساخت.

خواهد ساخت. چند تا کارگردان از این، فیلم ساختند. ما آن‌ها را نشان نخواهیم داد چون هر کدام نظر یک کارگردان است و برداشت خود او است از فیلم. یک فیلم کوتاه ۱۰ دقیقه‌ای می‌خواهند بسازند.

دوستم، آقای صمدیان از چند تا فیلم یک چیزهایی انتخاب خواهد کرد برای افتتاحیه نشان خواهند داد. بله، این مهمترین نمایشگاه من است چون نشان دهنده ۵۰ سال حضور من در صحنه هنر معاصر ایران است.

قسمت کارهای دانشجویی آن خیلی مهم است و من اصرار دارم این قسمت دانشجویی را به هنرجویان هموطنم بگویم که چطوری من شروع کردم؛ با چه دیدگاهی من شروع کردم و امروز اگر به شکلی تعریف بکنید و بگویید موفقم، برای این‌که این مسیر را و این راه را با آگاهی کامل، با اعتقاد و ایمان طی کردم.

دلم می‌خواهد که به دانشجویان بگویم که چقدر این حرفه مقدس و جدی است و برخورد آن‌ها باید چطور باشد. هدف آن‌ها از این‌که نقاش می‌شوند چه باشد و چطور سختی‌های این حرفه را تحمل کنند. برای این‌که وقتی شما نقاشی را دوست دارید، یا نقاشی، نقاشی را دوست دارد و با ایمان کار می‌کند، باید مطمئن باشد که روزی نقاشی به او پاداش خواهد داد. خودم به شخصه فکر نمی‌کنم که من نقاشی می‌کنم، فکر می‌کنم که خودم دیگر نقاشی شدم.

خانم درودی، فکر می‌کنم این یک نمایشگاه تاریخی هم می‌تواند باشد؟

برای خودم آرزویم بود. آرزویم بود که یک‌جا کارهایم را به دیوار نصب ببینم. هر وقت نمایشگاه می‌گذارم، حداکثر سی وهشت تا تابلو می‌گذارم یا چهل و دو تا. بیشتر از این نمی‌تواند باشد. در مجموعه آزادی که چند سال پیش ۱۹۹۱ نمایشگاه داشتم، چهل و دو تا کار داشتم.

ولی این بار با جمع‌آوری کارهایم از سایر موزه‌های ایران، مردمی که کارهای من را خریده بودند، حالا به من قرض می‌دهند برای این نمایشگاه، من فکر می‌کنم چیزی بین ۱۷۰ یا بیشتر (بستگی دارد که چقدر کار به من قرض بدهند) کار خواهد بود. این از نظر نشان دادن کمابیش مجموعه آثارم و دوره‌های مختلف کارم فکر می‌کنم خیلی مهم است.


یکی از آثار ایران درودی در نمایشگاه آثارش در موزه هنرهای معاصر تهران

دوره‌های هنری زندگی شما در نقاشی، دوره‌های مختلفی بوده با سبک‌های مختلف. به تازگی هم شروع کردید به یک سبک تازه‌ای نقاشی بکشید.

در واقع من از آن چیزی که شما اسمش را می‌گذارید سبک، تعریف دیگری دارم. دوره‌ای که من نقاشی را شروع کردم کمابیش یک نوع رئالیسمی بود ولی حالا با خواندن تمام نقدهای منتقدین بزرگ دنیا، خود من هم همیشه این تصور را داشتم و مجبورم که باور کنم که من سبک خودم را دارم. دیگران می‌گویند سورئالیست یا گاهی اکسپرسیونیست. ولی به گفته یا نقل قول از نویسنده‌های بزرگ و منتقدین بزرگ، من سبک خودم را دارم و حالا باز دوره‌ی دیگری را شروع کردم.

دوره‌های مختلفی در زندگی من بوده، دوره‌های هیجان و حرکت و زندگی داشتم که دوره‌های قرمز من است. دوره‌های کویر ایران را داشتم که از آن دوره خیلی کم کار دارم. دوره‌ی بسیار مهمی که دوره‌ی یخبندان من است متاسفانه یا خوشبختانه هنوز ادامه دارد. یخبندان به معنای آن‌که هرچیزی را می‌خواهند حفظ کنند، یخ به آن می‌بندند.

یعنی این دوره‌هایی که می‌فرمایید به خاطر روحیه‌ی خاصی که پیدا می‌کنید، به خاطر مسایل زندگی، به خاطر محل اقامت؛ تمام این‌ها ممکن است فرق بکند در به‌وجود آمدن یک راه تازه، حالا من دیگر سبک نمی‌گویم. مجموعه همه این‌ها‌ست و در ضمن یک چیز دیگر هم هست. نحوه نگرش انسان است.

پیکاسو جمله‌ای دارد که می‌گوید نقاشی هیچ‌وقت پیشرفت نمی‌کند، دید آن عوض می‌شود. من هم دوره‌هایی دارم که در این دوره‌های مختلف، دید من به زندگی عوض شده، دیدم به جهان هستی و معنا و مفهوم چیزها عوض شده است.


پوستر نمایشگاه ایران درودی با طراحی عباس کیارستمی

در دوره‌های اخیر هم بیشتر به مفهوم و ارزش‌ها در نقاشی می‌پردازم تا تصویر. تصویر برای من بهانه است و حرکت اصلی، نور است. نه این‌که در کارهای گذشته من نور نبوده باشد؛ بوده ولی به این مطلقی و به این مفهومی که امروزه در کار من هست، نبوده است. به خصوص در دوره اخیر، کارم فقط نور است.

من می‌توانم توضیح بدهم که وقتی می‌گویم مفهوم یعنی چه. مثلاً آخرین کار من، طغیان کویر است. به مفهوم کویر به معنای عقیم بودن آن نگاه نمی‌کنم. از نظر من کویر در مخازن آن و در خاکش نفتِ ما را تامین می‌کند، این جنبه اقتصادی کویر است و بعد من و شما به عنوان یک ایرانی می‌دانیم که عرفای ما همه از کویر می‌آیند و من در کتاب در فاصله دو نقطه خود چنین چیزی می‌نویسم که من ساکنان کویر را دوست دارم. اگر آن‌ها این گرما را تاب می‌آورند، شاید که باران در روح آن‌ها باریده است.

من فکر می‌کنم که ساکنین کویر، جوشیدن چشمه را در کویر به چشم دیدند. من می‌خواهم نگاه این انسان‌ها را ببینم. در نقاشی‌ام به مفهوم می‌پردازم. با بالا رفتن سن و تجربیات زندگی، ارزش‌ها، آن هم ارزش‌های فرهنگی مملکتم برای من روز به روز اضافه شده و حالا موضوع اصلی کار من شده است.

هدفم نیست. هستی من است، خودمم. خارج نیست و جدا نمی‌بینم. راهی را نمی‌بینم که به آن برسم. در خودم به آن می‌رسم. در خودم آن را جستجو می‌کنم. و فکر می‌کنم این‌طوری است که نقاشی یک موجود زنده می‌شود.

دیگر برای من خودم است، جدا از من نیست و به این رسیدم و فکر می‌کنم نهایت آرزویی است که داشتم.

آیا فکر می‌کنید در حال حاضر در این نمایشگاه بازدید‌کنندگان یا مخاطبینی باشند که پیام و روح تابلوهایت را دریابند؟

نه، می‌دانید به‌صورت مطلق نیست. برای این‌که مخاطب نقاشی را بفهمد می‌بایست به اندازه خود نقاش فرهنگ و شناخت داشته باشد. مساله من همیشه این بوده که ما مخاطب نداریم و این مخاطب را باید تربیت کرد. چشم او را به دیدن نقاشی عادت داد و فرهنگ نقاشی باید در فرهنگ ما راه پیدا کند.

اگر این نمایشگاه برای من مهم است به این دلیل است که به من فرصت می‌دهد تا دوره‌های مختلف کاری‌ام را ببینم. ملت ایران، جوانان و هنرجویان ببینند این مراحل را چطور و با چه هدفی و با چه نگرشی از یک دوره‌ای به یک دوره دیگر می‌روم. این آیا فقط به خاطر نوع زندگی من است؟ به‌خاطر مسایل زندگی خصوصی من است؟

حتماً هم هست، ولی همه آن نیست. فرصتی است برای خودم که تمام مجموعه کارهایم را ببینم. مجموعه تمامی کارهای من نیست، ولی دوره‌های مختلف کاری من را در برمی‌گیرد. به خصوص از اولین نقاشی دوره دانشجویی من و بعد دوره‌ای که دانشگاه بوزار من را فرستاد برای این‌که نقاشی نمی‌فهمیدم بروم کارهای بزرگ نقاشان بزرگ دنیا را کپی کنم و آن‌ها که به دید من نزدیک تر بودند مثل فرانکوناد، مثل مانه، مثل دولفغان و هنوز هم دورا فان برای من یکی از بزرگترین نقاش‌ها است و از من خواست که بروم کپی کنم.

من دلم می‌خواهد که وقتی این‌ها را به نمایش می‌گذارم به دانشجویانم بگویم که کپی کردن، نقاشی نیست. یک تکنیکی است که باید آن را بدانید، یک پرداخت است. ولی باید از این فراتر بروید. ببینید من چه کار می‌توانستم بکنم، آن‌ها را گذاشتم کنار. یک موج نور با یک قلم می‌کشم. دیگر هیچ چیزی را شبیه نمی‌سازم.

موجی را می‌سازم که وجود ندارد. موج کویری را می‌سازم که آب در آن طغیان کرده است و وجود ندارد. ولی باید بلد باشم. باید بتوانم آب را نشان بدهم که طغیان می‌کند و ریزش می‌کند.


ایران درودی در افتتاحیه نمایشگاه آثارش در تهران

وقتی این تابلو را نگاه می‌کنید فکر می‌کنید که تا انتهای کویر را می‌بینید. برای همین هم می‌گویم که این کارهای اخیرم را از نظر مفهوم تمام کارهای گذشته من را زیر سوال می‌برد. برای این‌که به مفهوم ارزش‌هایی که من به دنبال آن‌ها هستم، نزدیک می‌شود، ارزش‌هایی که انسان به خاطر آن، این جهان هستی را پر از عشق کرده و به خاطر آن ارزش‌های زندگی می‌توانند همه چیز را تحت تسلط خودشان قرار بدهند و چیزهای دیگر بهانه‌ای بیشتر نیست.

مسایل مادی زندگی در مقابل ارزش معنوی زندگی هیچ است. و این‌ها را به هنرجویان، با دیدن این دوره‌های مختلف قدم به قدم با من خواهند توانست ببینند و جلو بیایند. نکته جالب دیگر این است که من می‌توانم در یک نمایشگاه، توانایی‌ام را نشان بدهم. چون هیچوقت انتظار نمی‌رود از یک زن کوچکی مثل من که در این نمایشگاه حداقل شش تا کار بزرگ از من به نمایش درخواهد آمد که سه یا چهار تای آن را خودم دارم و دو تایش را موزه به من برخواهد گرداند.این کارها یک سالن را پر می‌کند.

در سال تقریباً چند تابلو کار می‌کنید؟

بستگی دارد به سال‌هایم. سال‌هایی که مسایل زندگی خودم، من را خرد کرد و به یک شکلی له کرد؛ آن سال‌ها کار کردن من خیلی کند بوده است.

در یک سال گذشته باز همان سرعت و همان جرات و همان نیرو را به‌دست آوردم و باز سریع کار می‌کنم. نمی‌توانم دقیق بگویم. سال‌هایی بوده که زیاد کار کردم، نتیجه داشته. بسیاری از سال‌ها کار کردم و نتیجه نداشته است.

در سه سال یادم می‌آید دوره‌ای داشتم که هر کاری را تمام می‌کردم، پاره می‌کردم. سه سال کارم بی‌نتیجه بود. این دفعه هم بعد از اتفاق بسیار دردناکی که در زندگی من افتاد، عزیزترین وجود زندگی‌ام، خواهرم را از دست دادم چهار سال پیش. با او یک رابطه بیشتر از خواهری، بیشتر از عشق و بیشتر از دوستی...

دوقلو بودید؟

نه. ولی همه فکر می‌کردند که ما دوقلو هستیم. چون اسم او پوران بود‌، خیلی هم اسم‌های ما به هم نزدیک بود. هنوز هم بسیاری از آن‌هایی که ما را می‌شناسند، من را پوران صدا می‌کنند. بعد از آن من سه سال نتوانستم کار کنم.

پس بنابراین نقاشی‌های شما همه‌اش ذهنی است. حالا که این‌ط‌ور است، آن دوره کویری که این همه برای شما اهمیت دارد، آیا هیچوقت برای آن نقاشی‌ها در کویر هم زندگی کردید؟

فراموش نکنید که من کناره‌ی کویر یعنی در خراسان و در شهر مشهد به دنیا آمدم و پیشترها همیشه این مسیر بین تهران و مشهد را با ماشین می‌رفتم و همیشه کنار پنجره می‌نشستم. حالا با طیاره است. با ماشین کنار پنجره می‌نشستم که این‌ها را ببینم و نگاه کنم. کویر همیشه منظره زیر چشم من و نگاه من بوده است.

از ایرانی‌ها چه کسی؟

از ایرانی‌ها کارهای آقای ناصر عصار را خیلی دوست دارم. خیلی دوست دارم. خودش را هم خیلی دوست دارم. نقاشی‌اش را خیلی دوست دارم. آمدم پاریس و با سرعت رفتم، ولی نمایشگاهش را ندیدم.

نقاشی‌های ابوالقاسم سعیدی را که با هم در مدرسه همکلاس بودیم، خیلی دوست دارم. از نقاشی‌های ایرانی کار احصایی را خیلی دوست دارم. محمد احصایی که پشت جلد این کتاب چشم شنوا، هم خط ایشان است. ماشاء‌الله اخیراً هم در حراج‌ها، کارش میلیون‌ها به فروش می‌رود. من خیلی برای او خوشحال هستم. کار زنده‌رودی را، بعضی از دوره‌هایش را خیلی دوست دارم. کار آقای منوچهر یکتایی را هم خیلی دوست دارم...

شما در گفت و گوی‌مان از عرفان ایران و مانی حرف زدید. من فکر می‌کنم مانی، یک آدم بسیار موثری در تاریخ ایران بوده که با نقاشی‌هایش با مردم آن دوران صحبت می‌کرده. هیچوقت خودتان را به مانی نزدیک کردید تا او را بیشتر بشناسید؟

می‌دانید چیست، در تاریخ ما هیچ چیزی از او نیست. نشانی از او نیست، آن چنان که او را پاک کردند. ولی حدس می‌زنم که چه بوده است. می‌دانید، نقاشی چینی را برای پادشاهان کار می‌کردند. روی مترهای زیادی پارچه ابریشم اشکالی می‌کشیدند، یک طرف گردونه را می‌گرداندند و بیشتر هم برای پادشاهان بوده و دربارها.

هنوز هم بعضی از تکه‌های این پارچه‌ها باقی مانده است. بعد از چهار هزار تا پنج هزار سال، پارچه می‌پوسد. هیچ چیز هم برای حفظ آن به کار نبردند و از دیدن نقاشی به خلسه می‌رفتند و من فکر می‌کنم که مانی این کار را می‌کرده و آدم‌ها را به خلسه می‌برده.

پیروان زیادی داشته است.

بله، بله، به خلسه می‌برده. من هم از دیدن یک نقاشی به خلسه می‌روم. من از دیدن کار ترنر واقعاً دگرگون می‌شوم. از دیدن کار گویول که یادم می‌آید در جوانی رفته بودم مادرید و اثرش را آن‌جا دیدم، منقلب می‌شوم. یا یک کار رامبراند را اگر ببینم یک ماه زندگی من یک‌جور دیگر است. برای این‌که چشم من تربیت شده. برای این‌که جدا از آن تصویری که در ظاهر می‌بینم، عمق تصویر را می‌بینم.

برای همین اسم کتاب‌تان را گذاشتید چشم شنوا؟

بله، ولی مفهوم متفاوتی هم دارد. البته از عرفان‌مان سرچشمه می‌گیرد. شما می‌دانید تا وقتی که شاملو بود، نادر نادرپور، بیژن مفید، حسین آریانپور بودند، هر کدام‌شان دوره‌های گذشته می‌آمدند اسمی برای تابلوی من می‌گذاشتند یا مثلاً احمد شاملو چند تا تابلوی من را اسم گذاشت. مثلاً «‌سلطه‌ای بودن»‌، اصلاً فریاد می‌زند این اسم و این واژه‌ها مال احمد شاملو است. یا «‌از این‌گونه رستم». خود تابلوی آن هم یکی از تابلوهای مهم حرفه من است.

آیا تابلویی هم به خود شاملو دادید‌؟

بله، یک تابلویی به او دادم که اسم آن الان یادم نیست. اخیراً هم اتفاقاً صحبت آن شده بود، کسی می‌خواست این را بخرد و بعد خوشبختانه - همه موافقت کرده بودند- و آیدا واقعاً همت کرد که موزه‌ای از اشیای خصوصی شاملو درست بشود و تابلوی من هم جزو یکی از آن تابلوها بود‌ و هست

من دوست داشتم که از محافل روشنفکری آن زمان هم بپرسم که واقعاً چه حال و هوایی بود؟

بیژن مفید خیلی بر من تاثیر داشت و خیلی به هم نزدیک بودیم. مثلاً شعر سنگ او، که «‌در باغچه‌ها سنگ می‌کاریم، سنگ دل‌مان را می‌کاریم»، یک دوره از نقاشی‌های من که یکی از آن‌ها را هم امروز در اختیار ندارم، دوره‌های سنگم، تحت تاثیر بیژن مفید است و شعر او است و نه شهر قصه او. و حتی تابلوی سیاوش من تصویر بیژن مفید است.

فضای شعری احمد شاملو خیلی روی من تاثیر داشته و دارد و ادامه می‌دهد. اخیراً شاعری که خیلی دوست دارم، شفیعی کدکنی است. اخیراً هم او را دیدم و به او گفتم که این شعر- شتری که مست شده- را به من هدیه بده و خودت هم بنویس و به من بده. خیلی پرمفهوم و پرمعنا‌ست.

خانم درودی، شما نسل امروز نقاشان ایرانی را چطور دیدید؟

از نظر نقاشی با نسل جوان با استعدادی روبرو هستیم. اتفاقاً از نظر شهرت و اعتبار و فروش آثارشان، بد هم پیشرفت نکردند.

ولی یک مشکلی که ما داریم، مشکل تدریس است. من اتفاقاً اخیراً داور نمایشگاه دوسالانه تهران‌ بودم. با دیدن بعضی از کارها منقلب می‌شدم.

یک جوانی به اسم چمدانی، اصلاً شاهکار است. اگر این جوان سمت فرانسه به دنیا آمده بود، امروز حتماً فرانسه او را تشویق می‌کرد و همه جای دنیا کار او بود. شنیدم که یک جوان ۲۲ ساله است.

اصلاً من مبهوت ماندم که این جوان‌های بیست ساله، بیست و دو ساله که استادان آن‌ها چیزی بلد نیستند که به آن‌ها یاد بدهند، چطوری این‌ها توانستند این‌جوری بدرخشند و این‌طوری از خودشان حس نقاشی را بروز بدهند.

من فقط برای آن‌ها آرزو می‌کنم که یک مقدار در درون خودشان بروند و از خودشان یاد بگیرند. این چیزهایی که به عنوان تدریس آموزش می‌دهند، همه غلط است و استعداد آن‌ها را از بین می‌برد. من نمی‌دانم استاد مثلاً چه می‌تواند به این آقای ‌چمدانی، درس بدهد و به او چه بگوید. من اصلاً متحیر مانده بودم که او چقدر استعداد دارد.

بنابراین شما به آینده ایران و نسل کنونی خیلی امیدوارید؟

به آن‌ها امیدوارم. البته با باز کردن یک پرانتز خیلی مهم که هر چه ممکن است بیشتر با قلب‌شان کار کنند و با خودشان صادق باشند و تقلید نکنند. از این استادان که این‌ها را به بیراهه می‌کشانند پیروی نکنند. خودشان بروند دنبال تشخیص و مقایسه کنند.

حالا که کامپیوتر در اختیارشان هست و می‌توانند کار هنرمندان بزرگ دنیا را در کامپیوتر ببینند. این‌ها را ببینند. برگردند به سابقه فرهنگی هنری خودشان. تخت جمشید را نگاه کنند. نقش برجسته‌های تخت جمشید را نگاه کنند. ستون‌های تخت جمشید را نگاه کنند. ببینند و هویت خودشان را پیدا کنند.

خیلی خوب است که نقاشان خارجی را بشناسند و احیاناً در دوره جوانی، یک تقلیدی هم مثلاً از ماتیس بکنند. جوانی هست که خیلی کارهای او شبیه ماتیس است. واقعاً خواستم که این جوان را ببینم و به او بگویم با این همه استعداد چرا دنبال ماتیس می‌روی؟ چرا نمی‌روی دنبال قبر کوروش؟ فرم‌های ایرانی را نگاه کن. نقش‌های ایرانی. رنگ آمیزی قالی را نگاه کن. احتیاج نداری که ماتیس را نگاه کنی. هویت فرهنگی خودت را آشکار کن.

هر اثر هنری، هویت هنرمندش را نشان می‌دهد. اگر تدریس درست بشود این جوان می‌تواند راه خودش را درست انتخاب کند و برگردد به اصل هویت خودش. برگردد به ایرانی بودن خودش که نه متاسفانه در معماری ما و نه در هنر نقاشی ما مراعات می‌شود.

تنها چیزی که تا الان حفظ کردیم خوشبختانه شعرمان است که اگر قراربود تقلید کنیم، نمی‌دانم چه چیزی را تقلید می‌کردیم. ولی زبان‌مان را حفظ کردیم و الان در این قسمت تقلید نمی‌کنیم.

امیدوارم که با عصر کامپیوتر، نقاشان ما بتوانند با کار بزرگان هنر آشنا بشوند و از بزرگان هنر به اصل خودشان برگردند. خودشان را پیدا کنند و بیشتر از همه به هویت فرهنگی خودشان برسند.

مثلاً کار آقای «احصایی» فوق‌العاده است. در عین حالی که خط است ولی خط‌های ان پرواز دارند. پرواز دارند و رنگ‌آمیزی‌های آن بی‌نهایت بعضی‌هایش قشنگ است. و درست است که این یک قسمت از تاریخ ما است ولی کاملاً کار او از یک نقاش عربی که خطاطی می‌کند متفاوت است. به کلی متفاوت است. برای این‌که او چیز دیگری دارد. او پرواز دارد. او یک حرکت دارد وگرنه حروف که حرکت ندارند، یک چیز ثابت و یک شکل هستند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بهتر نیست با این اقای چمدانی صحبت کنید و به ما ایرانیها معرفیش کنید؟

-- مژده ، May 14, 2008

متاسفانه هیچ کدام از فایل های صوتی باز نمی شود. به تازگی این مشکل در همه بخش های صوتی رادیو زمانه هست.

-----------------------------
دوست گرامی
فایل‌ها چک شد و هر دو درست هستند.
زمانه

-- sheida mohamadi ، Jun 3, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)