تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قسمت دوم گفت‌وگو با شیدان وثیق، درباره‌ی جنبش ماه می ۶۸

قدغن کردن، قدغن است

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

با آغاز ماه می، همین سالی که در آن هستیم؛ چهل سال از جنبش ماه می در فرانسه می‌گذرد. جنبشی که درباره آن صدها کتاب و مقاله نوشتند. جنبشی که تابوشکنی، دگرگون‌‌کردن جامعه کهنه و برپا کردن برابری زن و مرد از ویژگی‌های آن بود. جنبشی که در آن تقدس خیلی چیزها فرو ریخت. نه تنها در فرانسه، بلکه در خیلی از کشورهایی که از آن تاثیر گرفتند.

جنبشی که با اعتصاب دانشجویان در دانشگاه نانتر و اشغال سوربن آغاز شد و ده میلیون کارگر، کارمند، معلم و دانش‌آموز به آن پیوستند. یک جنبش انفجاری. در تماس با شاهدان ایرانی حاضر در این جنبش، هفته پیش با احسان نراقی، جامعه‌شناس، نویسنده و استاد پیشین دانشگاه؛ از نسلی که امروز از هشتاد سالگی گذشته، صحبت کردیم و این بار با نسلی جوان‌تر، شیدان وثیق، که همزمان با جنبش می 68، 17 ساله بود؛ دانش‌آموز سال آخر دبیرستان، بدون گرایش سیاسی، اما با حضور در جریانات جنبش دانشجویی می 68 سیاسی شد، که هنوز هم در آن راه ادامه می‌دهد.

Download it Here!

قسمت دوم گفتگوی ما با شیدان وثیق با این گفته دانیل کوهن بندیت آغاز می‌شود که در کتابش نوشته؛ آزادی بیان، آزادی جنسی، آزادی تخیل و لذت بردن و بالاتر از همه برابری زن و مرد از دستاوردهای مهم این جنبش بود.


شیدان وثیق (عکس: ایرج ادیب‌زاده، زمانه)

دقیقا همین است. دقیقا یکی از خواست‌هایی که در آن زمان طرح و شروع می‌شود که به‌خصوص دخترهای دانش‌آموز و دانشجو در این حرکت شرکت کردند و عکس‌ها فیلم‌های آن هم هست و شما می‌توانید در آن تظاهرات‌ها تعداد زیادی از دانشجویان زن و دختری که وجود داشت را ببینید، و بلافاصله بعد از ماه می با یک جنبش فمینیستی در اروپا و به خصوص در فرانسه روبرو می‌شویم و جنبش آزادی زنان بوجود می‌آید.

خواست‌هایی که آن وقت مطرح می‌کردند، هم در ارتباط با برابری و هم در ارتباط با مسائل مختلف که مربوط می‌شد به مساله جنسی و غیره و این هم می‌شود گفت به نوعی محصول همان جنبش ماه می 68 بود.

یک مساله‌ای که خیلی اهمیت دارد این است که آدم‌های که در آن زمان در قدرت بودند، مثل خیلی از جاها که اگر تظاهراتی می‌شد، به شدت سرکروب می‌کردند؛ اینطور رفتار نمی‌کردند با دانشجویان.

خب ما در سال 68 نمی‌توانیم رژیم فرانسه را با رژیم‌های توتالیتر یا رژیم‌های دیکتاتوری مقایسه کنیم. روشن است. جمهوری برقرار بود. قانونی وجود داشت و پلیس هم نمی‌توانست هرکاری که دلش خواست بکند. خود دولت هم در مقابل این جنبش در یک حالتی قرار داشت و می‌دانست که اگر به سرکوب دست بزند، وضعیت بدتر می‌شود.

در واقع ابتدا از اینجا هم شروع شد، از اشتباه بزرگی که دولت کرد در رابطه با بستن دانشگاه نانتر، همان دانشگاهی که جریان اعتصابی و اعتراضی از آنجا شروع شد. رییس دانشگاه و پلیس می‌خواهند که وارد دانشگاه بشوند، پلیس ضد شورشی وارد دانشگاه می‌شود و دانشجویان را در آنجا کتک می‌زند و از دانشگاه اخراج می‌کند.

فردا که دوباره دانشجوها به دانشگاه برمی‌گردند، رییس دانشگاه، دانشگاه را تعطیل می‌کند و از آنجا دانشجوها که تعطیل شدند، گفتند کجا برویم، رفتند سوربن و سوربن را گرفتند و سوربن هم در همبستگی با دانشگاه نانتر، دانشجویانش آمدند و وارد میدان شدند و بعد در جاهای دیگر در همبستگی با سوربن و نانتر، بقیه دانشجوها هم دست به اعتصاب زدند.

ولی با این حال تظاهرات خیابانی می‌شود و هر تظاهراتی باعث می‌شود که پلیس محله و منطقه را محاصره کند، پلیس ضد‌شورشی و در مقابل آن دانشجویان هم دست به عکس‌العمل می‌زنند و آن شب‌هایی بوجود می‌آید که می‌دانید تا صبح زد و خورد هست، ماشین‌ها و درخت‌ها آتش زده می‌شود، باریگاد درست می‌شود، سنگفرش‌ها را خراب می‌کنند و قلوه سنگ‌ها را بصورت باریگاد درست می‌کنند و پشت باریگاد قرار می‌دهند و یک مقدار شب‌ها شباهت دارد با جریان انقلاب، 1848 انقلاب کبیر فرانسه، که به آن می‌گویند انقلاب باریگادی. که التبه آن طرف گاز اشک‌آور در دست دارد و از طریق گاز اشک‌آور حمله می‌کند و این طرف هم این قلوه سنگ‌ها است که معروف است.

منظورم این است که اینطوری هم نبود که دولت فرانسه خیلی مسالمت‌آمیز برخورد کرد. این برخورد شدید هم بود که در واقع همین نوع برخورد بود، این سیستم پلیسی که وجود داشت باعث شد که این جنبش آن حالت انفجاری را به خودش بگیرد.

ولی درست است که در تمام این مدت کسی کشته نمی‌شود، یک نفر فقط اخراج می شود از آلمان و آن هم آقای کوهن بندیت بود که تحت این عنوان که ایشان آلمانی هستند، که در واقع واقعیت نداشت و دو ملیتی بودند هم فرانسوی بود و هم آلمانی، ولی او را اخراج می‌کنند که آن هم نتیجه‌ای نمی‌دهد. برای اینکه بعد از دو سه روز خود کوهن بندیت غیره قانونی برمی‌گردد و جالب هم هست که وقتی برمی‌گردد، دولت باز نمی‌داند و مستاصل است که چکار کند و نمی‌داند با او چکار کند.

یکسری از شعارها این بود که قدغن کردن، قدغن است. یعنی ممنوع کردن ممنوع است. به هرحال این شعارهای آن موقع هم جالب بود.

درواقع یکی از شعارهای دیگر این بود که باید تخیل در قدرت قرار بگیرد. کافی است که همین شعارها و همین پوسترها را ما نگاه کنیم، روح ضد اتوریته، روح ضد فرمانبری و همانطور که گفتم قیم سالاری، در جنبش ماه می 68 مشخص بود و اینکه این جنبش به اصطلاح خودانگیخته است و در عین حال هم می‌خواهد از صفر حرکت بکند، و نه اینکه از یک مرجعی، یک سیستم پیش ساخته‌ای حرکت بکند. از فکر خودش و از احساسات خودش و از علائق خودش حرکت کند و شکل‌های جدیدی را در ارتباط با مناسبات اجتماعی، نه مثلا مساله حقوق یا میز و صندلی برای مدرسه یا چقدر معلم و غیره، بلکه این چه مناسباتی و چه نوع سیستم آموزشی اصلا لازم است.

به نوعی تابو شکنی. یعنی درواقع تقدس خیلی چیزها فرو ریخت با این جنبش.

بله همینطور است که می‌گویید.

آقای شیدان وثیق ضمن تشکر از شما، آخرین پرسشم این است که به هرحال شما آن موقع 17 سال داشتید که این جنبش ماه می 68 اتفاق افتاد و گرایش‌های سیاسی داشتید و همچنان هم دارید. من آخرین پرسشم اینست که تصویر ماندنی و مهمی از آن جریانات اعتصاب دانشجویی، و تظاهرات‌های خیابانی برای شما الان مانده.

یک نمونه بگویم که برای من جالب بود و همچنان بیانگر خیلی چیزها است و آن هم این است که وقتی که کوهن بندیت را اخراج می‌کنند، یکی از رهبران همین جنبش که آلمانی و فرانسوی بود و یهودی بود، بلافاصله تظاهراتی در پاریس راه می‌افتد و دو سه روز هم طول می‌کشد تا قبل از آنکه او بصورت مخفی برگردد و بیاید، و در این تظاهرات یک شعاری داده می‌شد.

من هر روز در این تظاهرات شرکت می‌کردم. و همچنان آن شعار در ذهن من مانده، من یک ایرانی بودم که در این تظاهرات شرکت کردم و آنجا ما شعاری که می‌دادیم این بود که "ما همه یهودیان آلمانی هستیم".

خب این خیلی معنا داشت. اولا صحبت از یک آلمانی، ما آلمانی هستیم. یعنی اینکه شما اگر او را بیرون کردید، همه ما آلمانی هستیم و ما را هم بیرون کنید. آن هم در جامعه‌ای که به هر حال سه تا جنگ بزرگ با آلمان داشته، فرانسه. یعنی جنگ 1870، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم.

یک مقدار خیلی سخت است که شما در این چنین کشوری و جامعه‌ای که سه تا جنگ داشته، میلیون‌ها کشته و اینها،‌ صحبت از این بکنید که ما آلمانی هستیم. دوم اینکه می‌گوید ما یهودی هستیم. آنها چه به خاطر می‌آورند، تمام این داستان به اصطلاح کوره‌های آدم‌سوزی دوران هیتلریسم را به یاد می‌آورد و به خصوص در خود فرانسه هم، به هرحال یک بخش کوچکی از فرانسه خیلی ضدیهودی بود و تاریخچه طولانی دارد از دوران دریفوس این مساله مطرح است تا دوران حکومت ویشی و بعد هم که دیدیم این جریان لوپن و اینها به هرحال چنین گرایش ضدیهودی وجود داشت. و برای خود من هم جالب بود برای اینکه من با این تاریخ نزدیکی نداشتم ولی احساس نزدیکی می‌کردم.

یعنی خود شما هم رفتید جزو همان گروه که من آلمانی و یهودی هستم.

بله. من ایرانی به هرحال در آن مقطعی که،‌ تو این تاریخ نبودم اصلا. نه تاریخ جنگ فرانسه و آلمان بودم و نه تاریخ ضدیهودیت آن بودم، ضد این جریان نازیسم و جریان یهودی‌کشی که وجود داشت. ولی در آن مقطع یک چنین احساسی داشتم که من هم جزو این طایفه هستم. همین طایفه‌ای که شما می‌خواهید آن را اخراج کنید و یکی را به هرحال اخراج کردید. و من فکر می‌کنم خیلی عمیق است این شعار.

این شعار خیلی عمیق سیاسی است در همبستگی، در اینکه مرزهای ملی و خونی، مرزهای مذهبی، نژادی را پاک می‌کند و این مرزها را می‌شکند و از طرف دیگر یک نوع احساس همبستگی جهانی است درواقع و این واقعا قابل ستایش است و همچنان امروزی است و همچنان باید راجع به آن فکر کرد.

حالا پرسش دیگر من باز شخصی هست. شما به هرحال طی این سال‌ها در برخورد با رویدادهای مختلف در ایران، بعد جریانات انقلاب و اینها، آیا شما به ایران رفتید در آن جریانات حاضر بودید و آنجا هم شرکت کردید. اصلا می‌شود مقایسه‌ای کرد با آن رویدادها؟

منظورتان دوره ........

من منظورم به هرحال این سال‌هایی که در فرانسه بودید، بعد از آن آیا به ایران هم رفتید؟

بله من خب دو بار رفتم. یکی درست دو سال بعد از می 68 رفتم. زمان رژیم پهلوی بود که آنجا با مشکلاتی مواجه شدم. چون یک‌جایی اعتصاب غذایی کرده بودیم در دفاع از گروه پاک‌نژاد. ساواک من را احضار کرد و مدتی آمدنم به هرحال به تعویق افتاد، مدت کوتاهی.

بعد که آمدم خارج، دیگر برنگشتم تا زمانی که انقلاب شد، انقلاب بهمن و وزارت بختیار بود که به ایران برگشتم. من البته در خارج در فعالیت‌های چپ بودم. در کنفدراسیون بودم. در یک گروه سیاسی، چپ مارکسیستی – لنینیستی ما آن موقع می‌گفتیم، بودم.

در این سازمان، که به نام اتحاد مبارزه برای ایجاد طبقه کار که یک گروه کوچکی بود، نشریه‌ای می‌داد که بیشتر تئوریک و راجع به مسائل انقلاب و سوسیالیسم بود. بعد در ایران با دو سه تا گروه‌های دیگری که آمده بودند از خارج و یکی هم در داخل کشور از قبل بود؛ حزب رنجبران را تشکیل دادیم و در حزب رنجبران من مسئولیت‌هایی داشتم. به خصوص در ارتباط با نشریه خلق.

و بعد برگشتم به خارج، در خارج و اکنون در گروهی هستم به نام شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران که نشریه "طرح‌ نو" را می‌دهد و هم یکی از همراهان جنبش جمهوری خواهان دموکرات لاییک ایران هستم.

الان نگاه شما به ایران امروز چطور است؟

والا این دیگر بحث خیلی مفصلی است.

قسمت نخست این گفتگو

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)