خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > وقتی نارنجکِ انقلاب منفجر شد | |||
وقتی نارنجکِ انقلاب منفجر شدایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comباز نوروزی دیگر از راه رسیده، امیدها زنده میشوند، سال تازهای آغاز میشود با آرزوهایی تازه. ما هم با همین امیدها و آرزوها، سال تازه را آغاز میکنیم و چنین خواهد بود. در این نخستین روزهای بهار و نوروز، شما را دعوت میکنم به یک دیدار نوروزی. دیدار نوروزی روزنامهنگاران تبعیدی که یکی از آنها که، خودم باشم و دو نفر دیگر، نوشابه امیری و هوشنگ اسدی که آنها هم سالها است بیوقفه روزنامهنگارند. چه در روزنامه کیهان، چه به عنوان مسوولان مجله گزارش فیلم، هر دو در تهران و حالا روزنامه اینترنتی روزآنلاین را، اینبار در پاریس باز هم این زوج روزنامهنگار منتشر میکنند. بسیار هم موفق. در سالی که گذشت، هوشنگ اسدی رمان گربه را هم منتشر کرد.
نوروزتان پیروز خانم نوشابه، آقای اسدی؛ برای این دیدار نوروزی من به دفتر کار شما آمدم که در خانه مسکونی شما هم قرار دارد در شهرک کرتی در جنوب پاریس. با این اشاره که گویی بسیاری از روزنامه نگاران تبعیدی حالا وضعیت مشابهی دارند. دفتر و خانه مسکونی آنها، یکی است. اینطور نیست؟ من میخواهم بپرسم در شبانهروز چند ساعت شما خانم امیری، پشت این میز نشستید و برای روزآنلاین کار میکنید؟ آقای هوشنگ اسدی، البته من منتظرم که شما این تبریک نوروزیتان را بصورت آن شعرهایی بگویید که مینویسید.هوشنگ اسدی: میگفتیدیک شعری برای مرحوم صهبا میگفتم. به هرحال سلام میکنم. امیدوارم که سال خوبی باشد و اگر شد، سال آزادی. خانم امیری، من میخواهم بدانم که شما دو نفر، واقعاً چند ساعت از شبانهروز به کار این روزآنلاین میپردازید؟ به هرحال دیداری نوروزی است، اما میتوانیم یک مقدار از مسائل جدی هم صحبت بکنیم، اگر موافق باشید. در همین اواخر سال، آقای یزدی که خاطراتشان را مینوشتند، نوشتند که نوشابه امیری از روزنامهنگارانی بود که در داخل آن هواپیمای ایرفرانس بود که از پاریس همراه آیتالله خمینی و همراهانش به تهران میآمد. هوشنگ اسدی هم باز در یک نوشتهای از خودش، قسمتی از خاطراتش را نوشت که در زندان با آقای خامنهای هم بند بودند و چیزی که به نظرم رسید این بود که خب، شماها که این مراحل را در آغاز جمهوری اسلامی گذراندید، الان پاریس چکار میکنید؟! ظاهراً روند انقلابها اینطوری است که بعدها کسانی روی کار میآیند که فرزندان انقلاب را که میخورند، هیچ؛ بعد خودشان به پادزهر انقلابها بدل میشوند، به پادزهر آرمانهای آن انقلاب بدل میشوند. و طبعاً در این حالت، شما دیگر کسانی که آرمانهای آن انقلاب را به هر شکلی به همراه خودشان، این طرف و آن طرف میبرند، دوست ندارید و تحمل نمیکنید. خب، حاصل آن میشود، درگیریها و زندانها و بازجوییها و فلان و این حرفها. مال ما اینطوری شد که به هرحال بعد از اینکه خیلی پوستکلفتی کردیم در یک پروندهای که اتفاقاً همین روزها هم سالگرد آن است؛ یک مجله سینمایی داشتیم به نام گزارش فیلم، بستند و دوسالی هم ما دوام آوردیم و به ما گفتند که اجازه ندارید کار فرهنگی بکنید، کار دیگری کردیم واقعاً و هیچ ربطی هم به این چیزهایی نداشت که موجب اذیت آقایان شود. ولی ظاهراً به جایی رسیده بودند که دیگر ما را نمیتوانستند تحمل کنند و ما خلاصه در یک صبح بلند شدیم و بعد که چشممان را باز کردیم، در شهر شما، پاریس بودیم و تازه از خودمان سوال میکردیم، حالا چی، اینجا چکار میکنیم. اصولاً وقتی شما میروید به آن سمت که اهداف عمومی یک حرکتی را نادیده بگیرید، خب طبیعی است که آن اهداف که همینطوری در هوا وجود ندارند، سخنران دارند و مثلاً میشوند نمایندهای که میخواهد به مجلس برود. حالا مستقل است، اصلاحطلب است، یا حتی اصولگرا است به زبان آقایان؛ ولی مخالف آن هسته مرکزی است که آن وضعیت را تحمل نمیکند. اینها هیچ کسی را که حامل اهداف باشند، به هر شکلی، ظاهراً تحمل نمیکنند. فقط روزنامهنگار نیست، خوب است که واقعاً از همین فرصت استفاده کنیم و بگوییم، ببینید الان در زندانهای ما چه تعداد از دانشجویان ما هستند. بچههای جوانی که واقعاً هیچ کاری نکردند و فقط خواستههای صنفی دانشگاه را مطرح کردند یا فرضاً گفتند که استبداد احمدینژادی را نمیخواهیم تحمل کنیم. حرف زدند، کار دیگری که نکردند. یا زنان ما، به خاطر اینکه حرفهای ساده میزنند، حقوق طبیعی خودشان را میخواهند. فعال کارگری ما، نویسنده ما، یعنی همه تیپ آدمی از دید این هسته مرکزی که سعی میکند فضایی سیاه در کشور ما حاکم کند؛ قابل تحمل نیستند. در نتیجه هرکدام ما به یک شکلی، حالا یا در زندان داخل هستیم، یا در زندان غربت هستیم. چون اینجا خوب است و واقعاً نمیخواهم حرفهای بدی راجع به غربت بزنم؛ ولی واقعیت این است که ما گیاهانی هستیم که در خاک ایران، حالمان خوب است، سرحال هستیم...
نادرپور هم در جایی گفته بود که ما مثل خزههایی هستیم که ریشه در آب نداریم. گاهی هم مقایسه بکنید. قبل از اینکه از شما بپرسم راجع حضور در آن هواپیمای ویژه؛ از آقای هوشنگ اسدی که به هرحال هم روزنامهنگار هستند و هم نویسنده میپرسم، شما اینجا چکار میکنید؟ با توجه به آن خاطراتی که نوشته بودید که به هرحال همبند آقای خامنهای بودید... چند روز پیش در محوطه کنار خانه راه میرفتم، از زیر چند تا درخت گیلاس رد شدم که تازه شکوفه داده بود. بعد با خودم فکر کردم که چقدر این زیبایی مصنوعی است. درست مثل اینکه من دارم از یک جایی رد میشوم که درختهای آنجا پلاستیکی است. من از گل و گیاه پلاستیکی خیلی بدم میآید. فکر کردم که چقدر پلاستیکی است. فقط یک دفعه این یادم آمد که ما در همین زندان جمهوری اسلامی، در قزلحصار که بودیم و با بچههایی که متاسفانه بیشتر آنها در کشتار دسته جمعی اعدام شدند؛ این حیاط زندان را بصورت یک گلستان زیبا درآورده بودند. حیاط پر از گل بود. و حتی چند تا طاق نیلوفر درست کرده بودند که من در نامههایم برای نوشابه مینوشتم که از آن طاقهای نیلوفر بود. و در آن لحظه احساس کردم که راه رفتن در آن حیاط زندان پر گل، برای من خیلی جذابتر بود. یعنی جذابتر که نه، احساس مالکیت میکردم. احساس میکردم که اینجا درست است که زندان است، ولی برای من است. من به اینجا تعلق دارم. یعنی دوست داشتید الان نوروز در ایران بودید؟ قبل از اینکه آقای ادیبزاده به اینجا بیاید، من داشتم این مطالب نوروزی سایت را درست میکردم، خیلی حس غریبی است. یک نفر از رشت روی خط ایر است، با یک نفر در فنلاند صحبت میکنی، تلفنت زنگ میزند و از ونکوور است، دوستی از انگلیس روی ایر میآید و میخواهد فلان مطلب را آماده کند. بعد احتیاج به طراحت داری، باید بگردی در آلمان و او را پیدا کنی. یعنی من احساس میکردم که این ایران قشنگ ما را در تمام دنیا پراکنده کردند. از فنلاند تا آلاسکا تا تمام دنیا. درحالی که ما هیچ کدام، مال اینجا نیستیم. همهی ما دور هم بودیم، با همه خوبیها و بدیهای آن و خب، این انقلاب بود که مثل یک نارنجک ترکید و ما را همه جای دنیا پراکنده کرده است. چند وقت با آقای خامنهای در یک زندان بودید؟ نمیشود گفت انفرادی، چون انفرادی یعنی تک، اما سلولهای کوچک بودید. چیزی که قبلا گفتید، یک مقدار حالت گلایهوار داشت از به هرحال کسی که الان رهبر انقلاب شده و شما، تبعید شدید. در زندان آقای خامنهای را چطور دیدید؟ البته ایشان با ادبیات مدرن ایران، مخصوصاً شاملو و فروغ و خیلیهای دیگر میانه نداشتند ولی مثلاً عاشق اخوان بودند، عاشق شهریار بودند. اخوان و سایه را قطعاً یادم است که خیلی به آنها علاقه داشتند. بعد با هم صحبت میکردیم راجع به شعرهای آنها، شعرها را میخواند، شعرها را تفسیر میکردیم. من، در عمرم زیاد روحانی و آخوند ندیدم. ولی ایشان بسیار بسیار در این زمینهها مسلط و باسواد بود و خیلی خوب حرف میزد و یک چیزی که من در خاطراتم نوشتم و یادم نمیرود، دم غروب ایشان جلوی پنجره سلول میایستاد و نمازش را ایستاده میخواند و بعد زیر لب قرآن میخواند و زار زار گریه میکرد و واقعاً میدانستم که از صمیم قلب بود و برای من که احساسات آنطوری نداشتم، یک حس روحانی را در من جاری میکرد. آقای اسدی، شما این صفات و چیزهای خوب را که برشمردید از آقای خامنهای، این سوال را پیش میآورد که چطور چنین آدمی که شما تصویر کردید، وقتی که قدرت میگیرد تبدیل میشود، به این شخصیت؟
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بقیه مصاحبه با نوشابه امیری کجاست؟
-- ژولیت ، Mar 24, 2008بی خود نیست که آقایان آخوند همچنان حاکم
-- بابک جاودان خرد ، Mar 25, 2008اند ومن وامثال آقای اسدی وخانم امیری محکوم
وتبعیدی. ببینید آقای اسدی با چه لحن مرید ومرادی از یک آخوند7 خط حرف می زند! آقای
اسدی چنان درآن دوماه کذایی در زندان کمیته
مفتون ومجذوب این سید ریاکار شده بود(واز کلام شان چنین برمی آید که هنوز هم هست!)
که می گوید "... می دانستم که از صمیم قلب گربه می کند..." جل الخالق! یاد آن پیر مصدقی
کم سواد ولی روشن بین می افتم که چه خوب می گفت اوایل انقلاب به خامی چو من
که هنوز در توهم انقلاب بودم که " آخوند یعنی 3 چیز : گریه ، قصاص و خمس". نور به قبرش ببارد . به یقین از امثال اسدی و برادر ازدست رفته ی من، با همه ی کم سوادی وبا وجودی که تجربه ی 2 ماه همنشینی اجباری با یک آخوند را هم نداشت، به مراتب روشن تر و از توهم به در آمده تر بود. امیدوارم این سخنان راست " رفیق" اسدی شوخی و چیزی
در حد " دروغ آوریل" باشد !
با این حال، سال نو برای ایشان و خانم امیری
مبارک باشد. همچنین به گردانندگان رادیو زمانه
و آقای ادیب زاده ی گرامی با آن صدای گرم و
آشنای شان!
با ســـلام ، ای برادر میگن اگر خر مرده ای هم دندانش سفید باشد ، انکار نمیشه کرد ، خوب این آقا یه وقتی به آرمانی متعهد بوده بعد هم که به قدرت رسیده همه چیز یادش رفته مگه نمیشه ؟
-- سعید ، Mar 25, 2008باقی بقایتان
سعید از دبی
جناب جاودان خرد،
-- بزرگمهر - جامعه شناس ، Mar 25, 2008فرض بر صحت يا عدم صحت صحبتهاي آقاي اسدي، لازم است به حق بيان ايشان احترام بگذاريم و از انتقاد كنايه دار و توهين آميز بپرهيزيم. توهين در جايگاه نقد شايسته نيست. به نظر اينجانب، ايشان زواياي بكري از يك شخصيت را در يك برهه اي از تاريخ كه خود شاهد بر آن بوده اند، ارائه كرده اند كه مي تواند در كنار ديگر اطلاعات قرار گرفته و مورد استفاده محققان قرار گيرد. تجربه ايشان تاييد يا نفي مطلق نيست. يك تجربه است و تجربه اي بكر. و امروز كه با فاصله اي زماني به آن تجربه نگاه مي كنيم بسيار جالب مي نمايد.
با سپاس
دوستان عزیز رادیو زمانه ، آقای ادیب زاده ، کاش کمی هم از سابقه آقای اسدی می گفتید، از لاپوشانی حزب توده برای تطهیر چهره اش و در ادامه زندان جمهوری اسلامی ، تواب شدن ایشان، باعث شکنجه کشیدن بسیاری از دوستان توده ای و غیر توده ای شان شدن، از مقالاتشان در کیهان هوایی در رد فروغ و سایه و ... . لطفا از این ها هم بنویسید تا مردم بدانند با چه کسی طرفند. آقای ادیب زاده ، بدانید که هرکس از توده ای و غیر توده ای که با ایشان در زمان ج.ا همبند بوده اند ، از ایشان متنفرند .
-- یک توده ای سابق ، Mar 25, 2008این ادمهای با سواد و روشنفکر انقلاب کردند ! اینها از مخالفین دوآتیشه رژیم شاه بودند. درست است دستشان دد نکند که باعث و بانی بدبختی ما شدند حالا خودشان در عذاب و غربت زندگی می کنند و ما هم داریم چوبش را در ایران با فلاکت و فقرو هزار کوفت زهر مار دیگر پس می دهییم
-- سبزوار ، Mar 25, 2008az tody tavaeb entzar bish az in nemireh
-- keyvan ، Mar 25, 2008آقای اسدی عزیز، به نظر این جانب، آن آخوند (در آن ایام تلخ زندان) شما را دست می انداخته است و یا شما را ساده می پنداشته است. اگر این بابا سواد و معلوماتی دارد و شناختی از ادبیّات معاصر(به قول شما)، لطف بفرمایید اسم فقط یک مقاله را که ایشان در مورد شاعران معاصر نوشته باشد و یا در یک سخنرانی شعری از آنان را بر زبان آورده باشد؛ بیان کنید تا ما هم بگوییم ایواالله! بچه مرشد.
-- Mirza ، Mar 25, 2008آخر تا کی می خواهید با این ادا و اطوار های روشنفکرانه، آخوند را سوار بر گرده ی این مردم بیچاره بکنید؟
ژاژخائی از این واضحتر. افسوس که در این دوران ضدارزشهای تسلیم و شکست و سازش و تطهیر جانیان هست که مستولی شده و این فرهنگ زشت گویا دیگر قبحی ندارد و عمله اش در هر کجا علنا هم ترویج و تبلیغش میکنند.
-- علی ، Mar 25, 2008baraye shenakht hoshang assai maghalat roushangaraneh aghay Iraj mesdaghi dar moured ishan ra dar site skhashishan be address www.irajmesdaghi.com bekhanid.
-- molavi ، Mar 25, 2008مطلبی که در متن نشان داده میشود صداقت آقای اسدی در بیان خاطراتشان است این که آقای خامنه ای شخصیتی جذاب اند کاملا درست ولی حرف مهمتر این است که ما با شخصیت ایشان کاری نداریم بلکه با جایگاهی که ایشان پیدا کرده اند ،حرف داریم
-- محسن ، Mar 25, 2008آقای اسدی هنوز آدم با هوش و با سواد ندیده اند که چنین در هوش و سواد ایشان مبالغه می کنند. به هرحال ما هم داریم این آدم را می بینیم و هر چند روز یک بار سخنان او را می شنویم. چیزی از هوشمندی و سواد را در این سخنان نمی یابیم.
-- امیر ، Mar 25, 2008دوست گرامی, شاید اقای خامنه ای هرانچه میگوید و مینمایاند به ان ایمان کامل دارد, همچون مولا علی, رفیق استالین و کامراد هیتلر. کاشکه ایشان هم مثل یزید و یامامون ظاهر سازی میکردند.
-- جواد ، Mar 25, 2008جواد
متاسفانه ما تحمل شنیدن حرف مخالف عقیده ی خودمان را نداریم.
آن آقای آخوند اقلا" وسوسه ی قدرت اینقدر سنگدلش کرده است. مایی که در غربت هیچ نداریم گلوی استخوانی و بی گوشت یکدیگر را برای چه می جویم. چه معصیت بی لذتی است! وای به روزی که ما سنگدلان بی چیز به قدرت برسیم. ما که بی قدرت این اندازه تحمل شنیدن حرف یکدیگر را نداریم روزی که به قدرت برسیم روی خامنه ای که سهل است، روی هیتلر و صدام و نرون را هم سفید می کنیم.
ای آقای توده ای، فدایی، انقلابی، چپی، راستی! اگر در خودت هیچ تغییری نمی پذیری اقلا" اجازه ی تغییر به دیگران بده.
-- آیدین ، Mar 25, 2008بیاییم یک درصد احتمال بدهیم که ایدئولوژی خودمان بهترین نیست و جای تغییر دارد!
بسیار جذاب و خواندنی و شنیدنی بود. دست آقای ادیب زاده و نوشابه و هوشنگ درد نکند. بازم از این کارا بکنید.
-- محمدی ، Mar 26, 2008بسيار عالي بود و خواندني به ويژه آن قسمتي كه ايشان بسيار منصفانه نظرشان را نسبت به آقاي خامنه اي گفته بودند. كساني كه گفته هاي هوشنگ جان را با توهين زير سوال مي برند ، خوب چرا از مجموع گفته هاي ديگران نتيجه گيري نمي كنند. صحبت هاي ايشان را در كنار منصفان ديگر بگذاريد و از اظهار نظر شخصي و كينه توزانه بپرهيزيد.
-- طباطبايي از نطنز ، Mar 26, 2008آقاي اديب زاده تشكر . سلام مرا به هوشنگ جان و نوشابه خانم هم برسانيد . مترصد فرصتي هستم تا بتوانم شما را دعوت كنم .
bayad begam ke agar aghay asadi34 sal pish aghay khamenehi ra jazab wa ahle tafkor danestan masalehi digare am hal bad az in modat baz ishun migan hatman alan ham hamin shakhsiat ra daran bayad goft wagean nazari ablahane mibashad wa bayad behale iran grist ke roshanfekranash choninand,be omide abadi wa azadie iranzamin
-- mehran ، Mar 26, 2008bayad begam ke agar aghay asadi34 sal pish aghay khamenehi ra jazab wa ahle tafkor danestan masalehi digare am hal bad az in modat baz ishun migan hatman alan ham hamin shakhsiat ra daran bayad goft wagean nazari ablahane mibashad wa bayad behale iran grist ke roshanfekranash choninand,be omide abadi wa azadie iranzamin
-- mehran ، Mar 26, 2008يادتونه وقتي ايرج قادري مجوز كارگرداني گرفته بود چه بساطي را در آورده بوديد تو تمام شماره هاي گزارش فيلم ... مي نوشتيد . قادري و فيلم فارسي را مي كوبيديد و در شماره ديگه با نوري كسرايي مصاحبه مي كرديد. حقتون همين كه پرت شديد اون ور دنيا. راستي فيلمهاي قادري را در مقام بازيگر مي بينيد .....؟
-- بدون نام ، Jul 6, 2008