دیدار ایرج ادیبزاده با ناصر مسعودی، خواننده محبوب ترانههای فولکولوریک:
«ساقی بیار پیاله، خواستگاری بهاره»
ایرج ادیبزاده
به طور معمول خیلیها در ایران، چند روز به نوروز مانده برای تعطیلات راهی شمال سرسبز میشوند. به گیلان و مازندران که سبزی و طراوت بهاران در راه را بیشتر احساس کنند. اما ناصر مسعودی، خواننده دیرپای گیلکی این روزها به پاریس آمده است برای دیدارهای نوروزی، دیدار با فرزندانش و دوستان و فامیل.
ما هم برای انکه لحظاتی خود و شما را در آن فضای سرسبز و ترانههای زیبای محلی شمال ایران احساس کنیم، به دیدار او میرویم. سوغاتی ناصر مسعودی برای شنوندههای رادیو زمانه، دو ترانه بهاری و نوروزی است که برای نخستین بار پخش میشود. و این هم البته پنجرهای است به سوی شمال زیبای ایران در این پگاه نوروزی با سپاسی از مرد گیلک، ترانههای ماندنی و بنفشه گل، برگ سبز و البته این آخری، هدیه او به زمانه؛ بهار بهاره - ساقی بیار پیاله - خواستگاری بهاره.
برای آغاز گفتگو با ناصر مسعودی خواننده ترانههای گیلک و صدای ماندنی او، از او میپرسم، راستی چند سال است که میخوانی؟
ایام نوروز که خوشبختانه من بعد از مدتها آمدم اینجا که کنار بچههایم باشم که یکی از آنها در پاریس است و یکی در بلژیک. به هر جهت من پنجاه سال است که فعالیت موسیقی دارم. از این بابت که هنوز تا اینجا توانستهام ادامه بدهم خیلی خوشحالم و آرزو میکنم که بتوانم باز تا زمانی که هستم، اگر کاری از دستم بربیاید درمورد موسیقی، بتوانم انجام وظیفه بکنم، چون آن را دوست دارم. کاملاً عاشق موسیقی هستم و عاشق ایران هستم و عاشق گیلان.
گفتید گیلان. چطور شد که شروع کردید به خوانندگی و آهنگهای گیلکی را آوردید به رادیو و تلویزیون و به هرحال دنیای موسیقی ایران؟
حقیقت مطلب اینست که من جزو کسانی نبودم که برای اولین بار این کار را کرده باشم. پیش از من هم هنرمندانی بودند که موسیقی گیلان را معرفی کردند. منتها در همان حوزهای که فعالیت داشتند، در همان مدتی که فعالیت میکردند؛ ما الگو برداشتیم از بزرگانی مثل مرحوم عاشورپور که آن موقع که من محصل بودم، ایشان خواننده بودند. ولی چون عاشقانه دنبال این کار بودم، توانستم تا حدی این کار را بکنم. حالا نمیدانم چقدر، آنهایی که اهل نظر و اهل موسیقی هستند، آنها بهتر میتوانند بگویند. از ابتدای دوران خیلی نوجوانی من حس کردم که میتوانم و دوست دارم و ادامه دادم و همیشه هم مورد تشویق قرار گرفتم که تا امروز شاید بدون اغراق حدود ۵۰۰ آهنگ تا حالا خواندم. البته شروع کار من در برنامه گلها بوده که یک مقدار زیادی از آن را شاید خود شما هم میدانید.
ناصر مسعودی
برگ سبز.
برگ سبز. شاخه گل. گلهای سبز و با ارکسترهای مختلف و اساتید مختلف.
بین این ۵۰۰ آهنگ و ترانهای که خواندید، کدام واقعاً بیشتر از همه گل کرد؟
۵۰۰ تا که هیچ، اگر ۲۰ تا هم بود باز نمیتوانستم بگویم کدام بهتر است. آن چیز که برای من خیلی سمبل بود، یکی همان بنفشه گل بود که با آن شروع کردم...
که اسم دخترتان را هم بنفشه گذاشتید. قبل از خواندن این ترانه شما اسم دخترتان بنفشه بود یا بعد از خواندن آن؟
اصلاً من زمانی که بنفشه را خواندم، در رادیو رشت بودم. آنجا در سال ۱۳۳۴-۳۵ این را خواندم و البته نیتم این بود که اگر صاحب دختری شدم، اسم او را بنفشه بگذارم.
آقای مسعودی اصولاً در مردم گیلان، موسیقی، چون یک خطهی سرسبزی است و اینها، چه جایگاهی داشته است؟
موسیقی همیشه در گیلان جایگاه خودش را داشته است. در تمام استانهای ما که هر کدام حال و هوای خودش را دارد؛ موسیقی، آن رونق خاص را دارد. و علاقمندان زیادی هم دارد، بالاخص گیلان. به خاطر فضا و به خاطر آن حال و هوای شمالی بودنش، خیلی مردم به موسیقی علاقه دارند و یکسری جوانها هم الان دارند فعالیت میکنند.
به هرحال در سالهای اخیر، محدودیتهایی برای موسیقی ایجاد شده. آیا همچنان موسیقی در زندگی مردم گیلان جریان دارد؟
بله، برای اینکه موسیقی، مرزی نمیشناسد. زمانی اگر موسیقی محدودیتی هم داشته باشد، مردم هیچوقت از شنیدن موسیقی فاصله نمیگیرند. زندگی آنها با موسیقی است. در هرحال به موسیقی گرایش دارند و میبینند. مخصوصاً در نسل جوان، خیلی علاقه وجود دارد.
بیشتر آهنگهای محلی را کار میکنند یا آهنگهای مدرن؟
جوانها یک مقدار گرایش به موسیقی مدرن دارند. بیشتر جوانان ما، اصالت خود را حفظ کردند و سعی میکنند دنبال همان کارهایی که در گذشته انجام میدادند، باشند. چون ریشه کار و اصل آن، همان موسیقی بومی و محلی است؛ همان رشته را دارند دنبال میکنند. البته یکسری هم هستند که میخواهند تلفیقی بین این دوتا بوجود بیاورند و اینها را قاطی کنند، موسیقی محلی و موسیقی پاپ را با هم. بعضی از آنها هم موفق هستند. کار بدی هم اتفاقاً نمیشود. اینها هستند که باید موسیقی ما را حفظ کنند.
آلبوم تازهای هم شما منتشر کردید؟
جدیدترین کارهای من که هنوز به صورت آلبوم درنیامده است و درمیآید؛ یکسری کارهایی است که اخیراً ضبط کردم و انشاءالله منتشر خواهد شد. واقعاً کارهایی است که تمام مسایل بومی و محلی در آن رعایت شده، اینها را من به شما تقدیم میکنم، به علاقمندان و همشهریان و موسیقی دوستان. حالا فرقی نمیکند که گیلانی باشند و یا مال هرجای ایران باشند. به هرجهت موسیقی ایرانی است. یکی بهار خواستگاری است که مربوط به بهار است و اسم آن هم رویش است.
حالا چند خط از شعرش را یادتان هست که زمزمه بکنید. شعر آن از کیست؟
شعر آن از شاعری است که بسیار بسیار خوب شعر میگوید و همشهری ماست، آقای حمزه ریبی و ترجمه آن هم مشخص است که میگوید: ساقی، پیاله را بیار که دارد بهار میآید که میخواهم بروم به خواستگاری بهار. سرما را پشت سر گذاشتم، از زمستان جدا شدم و میخواهم بروم به خواستگاری بهار.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|