خانه > ایرج ادیب زاده > گزارش > «نیازمند یک رسانهی ملی هستیم» | |||
«نیازمند یک رسانهی ملی هستیم»این گزارش را از «اینجا» بشنوید. نبود آزادی بیان و تنفر از جنگ دو موضوع اصلی سمینار تالار دانشکدهی حقوق دانشگاه سوربن پاریس را تشکیل میداد. در این جلسه که با حضور فعالین حقوق بشر ایران در داخل و خارج کشور برپا شد، شیرین عبادی، محمدعلی دادخواه، نرگس محمدی، فرهاد آملی و خانم بن حسین (دبیر کل فدارسیون بینالمللی حقوق بشر) شرکت داشتند. نرگس محمدی وضعیت کنونی کشور را از یک سو سوگوار نبود آزادی بیان توصیف کرد و از سوی دیگر نگران خطر یک جنگ. فعال حقوق بشر و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در ایران به نبود رسانههای مستقل و مردمی در کشور و به لزوم راهاندازی یک رسانهی ملی اشاره کرد که بتواند خبرهای ایران را پوشش دهد، تا چنین رسانهای به رشد آگاهی در ایران کمک کند: فقط میخواهم بگویم که ما ایرانیان چه در داخل و چه شما ایرانیان خارج از کشور، یک درگیری و یک هدف داریم و آن هدف است که ما را به هم نزدیک میکند و این دورههای دلتنگی را خیلی با آقای لاهیجی در میان گذاشتم. وقتی خیلی از سلول انفرادی همسرانمان نگران میشدیم و در بیخبری میماندیم، پیغامی به آقای لاهیجی میدادیم که آقای لاهیجی، روزگار ما خیلی سخت است. بعضی از دوستان ما در جلسه هم حضور دارند. دوستانی بودهاند که گام به گام در تحقق اهداف حقوق بشر همراهی میکردند و ما از تکتک آنها سپاسگزار هستیم و اگر امروز هم این جا هستیم، تنها شجاعت مدافعان حقوق بشر نیست؛ بلکه همراهی و همیاری دوستانی هست که در این جلسه هستند و دیدن آنها موجب دلگرمی ماست. بحث ما امروز در رابطه با آزادی بیان هست و برای ما مدافعان حقوق بشر، فکر میکنم روزگار، روزگار تلخی است. از یک طرف ما واقعاً سوگوار نبود آزادی بیان در ایران هستیم؛ اما از یک طرف هم کشور را در خطر میبینیم. یعنی واقعاً ما با بیم و نگرانی در ایران زندگی میکنیم و مطمئن هستم بسیاری از ایرانیان در خارج از کشور هم، چنین حسی را دارند. اما تلختر از همه اینها این است که در نبود رسانههای مستقل، متعهد و مردمی، صدای مردم به جایی نمیرسد. یعنی در رابطه با جنگ ملت ما نمیتوانند اظهار نظر بکنند. آن نمایشهایی که در رسانههای وابسته به دولت به نمایش گذاشته میشود، خواست ملت ایران نیست. قبل از ورود به جلسه، خبرنگاری در رابطه با این که ملت آمادهی جنگ هستند، سؤالی از من کرد که واقعاً موجب شد که من، اول بحثام به عنوان یک مدافع حقوق بشر و به عنوان یک زن ایرانی اعلام بکنم که اگر ما در ایران هستیم، اگر ما در میان ملتایم، ملت ما نه تنها خواهان جنگ نیستند، بلکه به شدت از آن متنفرند. ما جنگ را با گوشت و پوست و استخوان حس کردهایم. ما هنوز قربانیان جنگمان روی دستمان هست. ما هنوز جوانان افسرده از جنگ داریم. ما فقر رو به افزایش داریم. اقتصاد ما ورشکسته شد بعد از جنگ. شهرهای ما ویران شد بعد از جنگ. کدام ایرانی است که به استقبال جنگ برود؟ به هر بهانهای!؟ این بهانه هر چه میخواهد باشد، هدف از جنگ چه هست؟ آیا آن هدف برتر از زندگی هر فرد ایرانی است؟ هرگز! ملت ایران خواهان جنگ نیستند. اگر شعاری در رسانههای وابسته دولت داده میشود مبنی بر این که ما آماده جنگایم، برای هر هدفی، دروغ محض است. اگر در ایران دولتی به بحران رسیده و نمیتواند فقر را متوقف کند و این جملهی خانم عبادی است که من ازشان اجازه میخواهم از قول ایشان بگویم. اگر درآمد سرشار نفت میخواهد وارد سلاحسازی بشود و سرپوشی بر فقر بگذارند و این توجیه جنگ بشود، هرگز ملت ایران این اجازه را نمیدهد. به جرأت میتوان گفت. البته به نظر من نیازی به توضیح ندارد و همهی شما میدانید که رسانهها در ایران وضعیت بسیار نامناسبی دارند. در مورد روزنامهها بخواهیم صحبت بکنیم، همان طور که خودتان میدانید، از سال ۶۸ به این طرف، صدها روزنامه توقیف شده است و دیگر اینها منتشر نمیشوند. البته همان موقع هم که دوران آقای خاتمی بود، بسیاری از گروهها در ایران نشریه نداشتند. مجوز به آنها داده نشد. اما همان نیمبند آزادی رسانهای هم که وجود داشت، بعد از سال ۷۹ ۷۸ رو به افول گذاشت. الان ما به جایی رسیدهایم که در واقع حتی گروههای اصلاحطلب داخل حاکمیت هم نشریه ندارد. تمام سایتهای خبری، سیاسی و اجتماعی یکی پس از دیگری فیلتر شدهاند. اگر در سایتی اسم زن باشد، فیلتر میشود. دستور رسمی اما محرمانه که من نمیتوانم مدرک ارائه کنم، دستور داده میشود که در رسانهها از درج هر خبری که کلمهی معلم، زن و کارگر داشته باشد، ممانعت به عمل بیاورند. وقتی با معلمها داشتند برخورد میکردند، کانون مدافعان حقوق بشر اطلاعیهای را صادر کرد. اما این اطلاعیه هیچ جا چاپ نشد. من چون سخنگو بودم، پیگیری کردم که چرا چاپ نشد. گفتند، چون کلمهی معلم در آن هست. گفتیم، خیلی خب پس بکنید فرهنگی. رفتند با سردبیر صحبت کردند. گفتند این دستور شورای عالی امنیت ملی هست که به هیچعنوان خبری در رابطه با فرهنگیان درج نشود. دانشجوها بازداشت شدهاند. هر خبری، هر اطلاعیهای در مورد اینها، واکنش داشت. بنابراین شما میبینید که در حوزهی اطلاعرسانی تقریباً میشود گفت که کار ما تعطیل است و هیچ کار مفیدی نمیتوانیم انجام بدهیم. در زمینهی انتشار کتاب وضعیت بسیار اسفناک است. نه تنها مجوز جدید برای چاپ کتابهای جدید برای دگراندیشان داده نمیشود، بلکه کتابهایی که قبلاً چاپ کردهاند و میخواهند تجدید چاپ بکنند، وزارت ارشاد یک صافیهای جدیدی گذاشته است. بسیاری از کتابهایی که توی نمایشگاه کتاب روی میز بوده برای فروش، آمدند نظارت کردند و بعضی از آنها را جمع کردند و برداشتند بردند، که حق فروش اینها را ندارید. حق تجدید چاپ بسیاری از کتابها را ما دیگر نداریم. در واقع ما دیگر رسانهی مستقلی هم نداریم. تلویزیون جمهوری اسلامی ایران ۷ ۶ کانال دارد؛ ولی بعضی وقتها اگر مروری روی این کانالها بکنید که اخبار را دارند پخش میکنند، میبینید که تقریباً یک نوشته توی چند کانال عیناً دارد خوانده میشود. ببینید سانسور خبری به جایی رسیده است که من این مثال را اگر بزنم، سخنرانی بالاترین مقام کشور توسط روزنامهنگار تنظیم نمیشود. وقتی سخنرانی میکنند، روزنامهنگار نمینشیند سخنرانی تنظیم بکند. تنظیم میشود از سوی دفتر و ارسال میشود به روزنامه که عیناً باید چاپ بشود، بدون برداشتن یک نقطه یا گذاشتن یک ویرگول! این وضعیت آزادی بیان در ایران است. کانون مدافعان حقوق بشر یک کنفرانس مطبوعاتی گذاشت در مورد سلول انفرادی. سلول انفرادی در ایران قربانیان زیادی گرفته است. دانشجویی که اظهار نظر میکند، سر و کارش با سلول انفرادی است. وکیلی که سماجت میکند، سر و کارش با سلول انفرادی است. روشنفکری که اظهار میکند، عقیده خودش را بیان بکند، سر و کارش با سلول انفرادی است. بنابراین کانون مدافعان حقوق بشر با دیدن این آسیبهای زیاد، یک کنفرانس مطبوعاتی در رابطه با سلول انفرادی گذاشت. هم جوانانی که سلول را تجربه کرده بودند و هم پیرمردهای بالای ۷۰ سالی که سلول انفرادی را در سختترین شرایط تحمل کرده بودند، دعوت کرده بود تا در رابطه با سلول انفرادی صحبت بکنند. کانون مدافعان هم صحبت کرد. خانم عبادی هم درآنجا دربارهی سلول انفرادی صحبت کردند. اما هیچ روزنامه و هیچ خبرگزاریای کلمهی سلول انفرادی را به کار نبرد که باز وقتی من پیگیری کردم، به من گفتند استفاده از کلمهی سلول انفرادی ممنوع شده است و ما حق نداریم این کلمه را بنویسیم. در حالی که سلول انفرادی بعنوان یکی از ابزار سرکوب روشنفکران، دانشجویان، اهل قلم هنوز هم دارد و به کار گرفته میشود. بسیاری از این توبهنامهها در سلولهای انفرادی گرفته میشوند. ولی وقتی ما میخواهیم نقدش کنیم، وقتی میخواهیم اعتراض بکنیم، سلول انفرادی نباید هیچ جا در رابطه با آن خبر، حتی نه خبر، حتی صحبت در رابطه با سلول انفرادی در ایران ممنوع است. فقط آن چه فکر میکنم خیلی نیاز هست برای جامعه ایران، این است که ما نیازمند یک رسانهی ملی هستیم. ما نیازمند یک شبکهی خبری هستیم؛ یک شبکهی تحلیلی، یک رسانهای که بتواند کشور ایران را، اخبارش را، تحلیلهایش را برای کشور ایران پوشش بدهد. من فکر میکنم تا وقتی که ما به چنین چیزی دسترسی پیدا نکنیم، شرایط برای کار خیلی سخت است. و اگر بتوانیم با کمک دوستان در خارج از کشور یک چنین رسانهای داشته باشیم، این امر به رشد آگاهی ملت ایران بسیار کمک خواهد کرد. و سرانجام فرهاد آملی وکیل دادگستری در پاریس، استاد دانشگاه سوربن، به بررسی موارد آزادی بیان در کشورهای آزاد و مدرن پرداخت و آن را امری پذیرفته شده در این کشورها دانست و سمینار آزادی بیان پاریس با پرسش و پاسخ حاضران به پایان رسید.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|