تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
بخش نخست گفت‌وگوبا «آ‌ذر پژوهش» از قدیمی‌ترین گوینده‌های رادیو ایران

آذر پژوهش؛ یک عمر با رادیو

یازدهم سپتامبر فعالیت رسمی رادیو زمانه یک‌ساله شد. یعنی پخش برنامه‌های ما از طریق موج کوتاه و ماهواره. در حال حاضر «زمانه» شاید تنها رادیوی ایرانی است که در این سن و سال، فعالیت خودش را جشن می‌گیرد. اما شاید ما جوان‌ترین میهمان خانه‌های شما باشیم که صدایمان را از طریق رادیو، ماهواره و یا اینترنت می‌شنوید. به همین بهانه سراغ یکی از قدیمی‌ترین گوینده‌های «رادیو ایران» رفته است.

گفتگو را در اینجا بشنوید

«رادیو ایران» که در حقیقت قدیمی‌ترین میهمان خانواده‌ها در ایران بوده است. خانم گوینده‌ای که او نیز ۶۷ ساله‌ است و سال‌ها، گوینده‌ی خبر، نویسنده‌ی برنامه‌های رادیویی، گوینده‌ی «برنامه‌ی گل‌ها» و صاحب یکی از به یاد ماندنی‌ترین صداهای رادیویی ایرانی است.

«آذر پژوهش» الان در فرانسه زندگی می‌کند. او که در کوتاه‌ترین زمان ممکن، تبدیل به یکی از محبوب‌ترین مجریان رادیو ایران شده بود، برای ما که جوان‌ترین رادیوی فارسی‌زبان هستیم، از روزهایی می‌گوید که کارش را شروع کرد. از شرایطی صحبت می‌کند که صداهای رنگارنگی وجود نداشت و از محدودیت‌ها و روزهای خوب آن زمان!


آذر پژوهش

باور می‌کنید که بگویم من از پنج سالگی رفتم پشت میکروفون. پنج ‌سال و نیم‌ام بود. من در دبستان فردوسی قبل از شش‌سالگی ثبت‌نام شده بودم برای کلاس اول دبستان. حتی هنوز خواندن و نوشتن بلد نبودم. دکتر آذر که وزیر وقت بود، وزیر آموزش و پرورش دولت مصدق بود، آمده بود به مدرسه.

یک جشنی را مدرسه ترتیب داده بود، در تهران در دبستان فردوسی. مادر من هم آن وقت‌ها آنجا معلم بود. آن روز شعری را به من دادند، شعری از پروین اعتصامی به نام «اشک یتیم»: «کودکی کوزه‌ای شکست و گریست/ که مرا پای خانه رفتن نیست.» این شعر را من آن موقع حفظ کردم. اصلاْ بلد نبودم. خیلی تشویقم کردند بعد از خواندن این شعر. دکتر آذر به‌خاطر این دکلمه، یک گلدان نقره به من جایزه داد. شاید از خانواده‌ام بود که من گوینده‌ی رادیو شدم. برای این که خانواده‌ام خیلی تشویقم می‌کردند به یادگرفتن شعر ...

خب، پس آغاز کارتان می‌شود گفت که از پنج سالگی بوده، ولی به‌طور جدی...

به‌طور جدی... بعدها که آمدم رضاییه که دو سال در رضاییه (ارومیه فعلی) به مدرسه رفتم و بعد همان جا ازدواج کردم، رفتم به رادیوی رضاییه. در رادیوی رضاییه حدود یک یا یک سال و نیم کار کردم و در استانداری رضاییه، همان موقع روابط عمومی آنجا را اداره می‌کردم. من اخبار استان و اخبار شهر را، همه را، خودم تنظیم می‌کردم و می‌بردم به رادیو و آنجا می‌خواندم و از این کارها، که دیگر بچه‌ی من مریض شد و به همین خاطر رضاییه را ترک کردیم و برای معالجه‌ی بچه‌ام آمدیم تهران.

باز هم تصادفی یک روز که رفته بودم به بازار برای خرید شیر خشت و این‌ها، نگاه کردم دیدم نوشته اداره کل انتشارات رادیو، همان وقتی که از اتوبوس پیاده شدم. خب من دو‌ سه ماهی بود آمده بودم تهران و از بیکاری، از بیماری بچه و بی‌حوصلگی و خلاصه خیلی ناراحت بودم. به خودم گفتم خب چطور است به اینجا هم مراجعه کنم، شاید همین جا هم بشود رفت توی رادیو.

همان جوری رفتم توی رادیو و گفتم من آمده‌ام اینجا و خلاصه، آقایی به‌نام «وفایی» مثل این که، من را فرستاد بالا و گفتند که باید بروی دفتر آقای معینیان و رفتم آنجا. خیلی ساده بود همه چیز، یعنی اصلاْ هیچ مسأله‌ای نبود. به من گفتند باید اینجا بنشینی. آمدند و یک نوار گرفتند. آقای تقی روحانی هم آمد و دو‌ سه جور مطالب به من داد؛ یک شعر و یک تکه‌ی بریده‌ی روزنامه و یکی هم این که به من گفت، هر چه می‌بینی، همین جوری راجع به همین اتاقی که توی آن نشسته‌ای، یک چیزهایی بگو.

من این‌ها را گفتم و شماره تلفنی و آدرسی هم گذاشتم و آمدم منزل. ساعت شش بعدازظهر به من تلفن کردند که شما فردا ظهر باید خبر بخوانی؛ ساعت دو بعدازظهر. آن موقع‌ها خبرهای ساعت دو «مشروح خبرها» بود. یعنی شاید تنها گوینده‌ای بودم که امروز وارد رادیو بشود و فردا ظهر، یعنی هنوز ۲۴ ساعت نگذشته، به او خبر مشروح بدهند که بخواند.

چه احساسی داشتید وقتی این خبر را به شما گفتند؟

برایم خیلی طبیعی بود. مثل ادامه‌ی کارم در رادیو رضاییه بود. بعدها فهمیدم این مسأله‌ی مهمی بوده است، [چون] من را بلافاصله گذاشتند در کشیک خبر. یعنی هفته‌ای دو روز، صبح و ظهر و شب من خبر می‌خواندم. آن موقع گوینده‌های دیگری هم بودند، مانند خانم کوکب پرنیان و خانم عاطفی که خبر می‌خواندند و به هر حال پنج‌-شش گوینده‌ی زن بیشتر نبود. من آمدم جزو کشیک اصلی کار خبر و در تمام سال‌هایی که رادیو بودم، من خبر خواندم تا آخرین روز.

اصولاْ کار ساده‌ای نبود آن موقع که آدم به عنوان گوینده بخواهد استخدام بشود. باید از مراحلی می‌گذشت؟

نمی‌دانم، من هیچ نمی‌دانم...

خب شما سابقه داشتید!

بله! سابقه داشتم و بعد هم... می‌خواهم به شما بگویم که هیچ نوع پارتی‌بازی، هیچ نوع سفارش، هیچ نوع زمینه‌ی قبلی، هیچ چیزی نبود. به همین سادگی است که می‌گویم. به هر حال بعدها همین کاری که آقای روحانی کرد؛ این که من را امتحان کرد، بعدها نوارهای اشخاصی را که می‌خواستند بیایند رادیو، خودم گوش می‌کردم و نظر می‌دادم که این صداها مناسب هست یا نه.


آذر پژوهش در استودیوی رادیو ایران

یعنی در واقع شما در رادیو ایران آن زمان به عنوان گوینده‌ی خبر، به عنوان گزارشگر، نویسنده، هنرپیشه، همه این کارها را انجام دادید...

بله. با آن که من چنین گوینده‌ای بودم که با این فوریت نشستم سر کار، با این حال یک کلاس گویندگی برایم گذاشتند که من دوره‌ی آن کلاس را گذراندم. کلاس هنرپیشگی گذاشتند که من آن کلاس را هم گذراندم. من هم هنرپیشگی رادیو را می‌کردم و هم در برنامه‌های «شما و رادیو» و در «داستان‌های شب» شرکت می‌کردم و گاهی گویندگی این برنامه‌ها هم به‌عهده‌ی من بود. اصولاً فکر نمی‌کنم کاری در رادیو بوده باشد که من نکردم. انواع کارهای رادیویی را من انجام دادم.

بعدها برنامه‌ی «با زندگی آشتی‌ کنید» را می‌نوشتم که یک زمانی آقای شهریاری می‌نوشت و بعدها آقای گرگین نوشت و مدتی هم من نوشتم. برنامه‌های «هنر برای مردم» که با هنرمندان در گوشه و کنار مملکت همه جا می‌رفتیم، حتی خارج از کشور. این‌ها بود و برنامه‌ی «گل‌ها» هم بود که همیشه من، از حیاط رد می‌شدم که بروم بدو بدو برنامه‌ای را اجرا بکنم.

واقعاْ خیلی کار می‌کردم. آقای پیرنیا می‌زد به شیشه. استودیویشان توی حیاط بود، سر راه. می‌گفت بدو بدو بیا اینجا و چند تا شعر می‌گذاشتند و می‌گفتند این‌ها را بخوان و برو. البته این‌ها بود،‌ ولی با این حال این را بدانید که هیچ کدام از این‌ها را من سرسری نمی‌گرفتم و در عین حال، حواسم بود که این‌ها کارهایی جدی است.

اگر کوچک‌ترین تردیدی داشتم،‌ مرحوم دکتر معین، که می‌دانید همه کسی را راه نمی‌داد و تماس با ایشان خیلی سخت بود، اجازه داده بود به من که هر وقت می‌خواهم بتوانم از ایشان، حتی اگر در دانشگاه هستند و وقت هم ندارند، از همان جا با تلفن هر سؤال و هر اشکالی که دارم، بپرسم. در واقع مرحوم دکتر معین و آقای جلال همایی که گاهی به منزلشان هم می‌رفتم، جایی توی چارسو بود، در یک منزل قدیمی در تهران، این دو نفر بودند که اگر من کوچک‌ترین اشکالی داشتم، ازشان سؤال می‌کردم و استاد بودند هر دو.

یعنی این که چقدر واقعاْ کار گویندگی اهمیت داشت و درست خواندن و درست تلفظ کردن.

بله! برای این که گوینده مسئولیت دارد؛ برای اینکه مردم رادیو را خیلی جدی می‌گیرند و رادیو حکم آخر و حجت است برای زبان آن مملکت. رادیو به زبانی هست، آن زبان را وقتی گوینده‌ی رادیو به کار می‌گیرد، او دیگر مورد قبول مردم می‌شود به طور قطع. بنابراین اگر گوینده‌ای کلمه‌ای را غلط بگوید، یا تلفظش غلط باشد، بله، خب یک جامعه‌ای را خراب می‌کند.

غیر از این، گوینده باید یک جوری هم با شنونده ارتباط برقرار بکند.

چیزی که شما خودتان هم یادتان می‌آید، یکی از خوشبختی‌های همه‌ی ما، محیط کارمان در رادیو بود. در زمان آقای معینیان که سال‌های سال و بیشترین سال‌ها را در آن زمان گذراندیم و بعدها دیگر همان وضع ادامه پیدا کرد. اگر یادتان باشد،‌ ما همکارها همه عاشق هم بودیم؛ ما همه همدیگر را دوست داشتیم؛ از پیشرفت هم خوشحال بودیم. بهترین شنونده‌های برنامه‌ها، خود ما بودیم برای همکارانمان. ما بودیم که همدیگر را تشویق می‌کردیم. به یاد ندارم که یکی از همکارانم مثلاْ من را دوست نداشته باشد.

خاطره‌ای برایتان بگویم؛ خاطره‌ای عجیب و غریب. یک ظهر گرم مردادماه در ساعات تعطیلی از خانه آمدم بروم رادیو، خبر بخوانم. در میدان توپخانه بودم. دیدم یک کسی دستش را از ماشین درآورد و گفت: «وایسا، وایسا، وایسا.» کنار میدان توپخانه، وسط گرمای ظهر. توی آن ماشین آقای جواد بنایی بود و آقای زندی‌نژاد. این دو با همدیگر یک استودیو صدابرداری هم داشتند و من گاهی با آن‌ها کار می‌کردم. گفتند: «بیا، بیا، بیا.» رفتم توی ماشین آن‌ها. گفتند: «بشین گوش بده!» یکی از برنامه‌های گل‌ها داشت پخش می‌شد و این دو نشسته بودند توی آن گرما، کنار آن میدان و داشتند این برنامه را گوش می‌کردند و آن چنان در یک حالی بودند که اصلاْ وقتی من را دیدند، انگار فرشته‌ای از آسمان رسیده و می‌خواستند که من حتماْ ببینم که اینها چقدر دارند لذت می‌برند از شنیدن این برنامه.

خب یک چنین چیزی یک دنیا تشویق است. این است که یک چنین گرمایی در خود آدم یک احساس خوب، مثبت و زیبا ایجاد می‌کند برای ارتباط؛ و شما آن چیزی را که از محیط‌‌تان می‌گیرید، در فضای آن محیط با صدایت پخش می‌کنید. غیرممکن است شما از محیطتان حسی منفی بگیرید و بتوانی موج مثبتی را در جامعه پخش بکنید. امکان ندارد!

خانم پژوهش حالا که از یک خاطره گفتید. من هم خاطره‌ای از شما دارم. آن زمان‌ها من تازه به رادیو آمده بودم و در میدان ارک کار می‌کردم. شما با حسین توصفیان داشتید خبر می‌خواندید. خبرها هم آن موقع خیلی زیاد بود. مثلاْ گاهی یک ساعت و نیم طول می‌کشید. و شما همان خبر اول را که خواندید، خنده‌تان گرفت و بلند شدید آمدید بیرون که تا آخر خبرها را آقای توصفیان مجبور شد به تنهایی بخواند. یک موش سفید نشسته بود آنجا و قشنگ داشت گوش می‌کرد...

بله.... درست است. یک موش توی استودیو بود و... حالا خیلی جالب است. اگر یادتان باشد آقای پاشا سمیعی، روانش شاد، ایشان مدیر رادیو بود و خیلی آدم جدی و سخت‌گیری هم بود. آقای سمیعی آمد پشت شیشه، به اصطلاح اتاق فرمان، که من چشمم به ایشان بیفتد و بتوانم خودم را کنترل کنم.

من بدتر شدم. یعنی با دیدن قیافه‌ی جدی آقای سمیعی و این موشی که این روبه‌رو نشسته بود و من را نگاه می‌کرد، اصلاْ من دیگر نتوانستم خودداری بکنم. درست است. از این خاطرات خیلی داریم و همه‌ این‌ها این دوران را برایمان زیبا و لذت‌بخش می‌کرد. به هر حال از محمود سعادت یاد بکنیم، از حسین توصفیان، از بهمنش که واقعا برای من بهمنش یک اسطوره است در کارش. یاد بکنیم از او که خیلی خیلی وجودش مغتنم بود، خداوند او را زنده نگه دارد؛ و از تقی روحانی استاد همه‌مان، از خانم پرنیان، خانم قدسی رهبری، مولود عاطفی و از فروزنده اربابی؛ یکی از اولین کسانی که ارتباط خیلی خیلی زیبا و صمیمی بین مردم و رادیو ایجاد کرد. البته دلیلش هم این بود که اولین بار یک برنامه به صورت محاوره‌ای اجرا می‌شد در رادیو، با مانی، خدایار و...

علت، خود این برنامه‌ هم بود. ولی صدای استثنایی و گرمای صدای فروزنده اربابی هم باعث شد که شنوندگان زیادی را جذب رادیو بکند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دست مریزاد آقا! اين مصاحبه يکی از ارزش‌مندترين و به ياد ماندنی‌ترين کارهای زمانه است. خسته نباشيد.

-- داريوش محمدپور ، Sep 14, 2007

من از طرفداران پروپاقرص استاد شجریان هستم و از طریق برنامه گلها با کار خانم پژوهش آشنا شدم. اقرار می کنم که بهترین دکلمه هایی که شنیده ام کار خانم پژوهش و استاد نوری که هم اکنون در رادیو بندرت برنامه اجرا می کنند بوده است. در جمهوری اسلامی خیلی سعی شده هنرمندان قبل از انقلاب را شبیه سازی کنند. اما هنوز نتوانسته اند شبیه کارهای عالی خانم پژوهش تهیه کنند. به نظر من ایشان یک سوپر ستاره بوده و هستند. شاید الان هم کسانی لیاقت سوپر ستاره شدن را داشته باشند اما:
همای گو مفکن سایه شرف هرگز درآن دیار که طوطی کم از زغن باشد
شاهین، ملبورن استرالیا

-- شاهین ، Sep 15, 2007

واقعاً لذت بردم چه مصاحبه عالي .هستند بزرگواراني در عرصه هنر بخصوص راديو وتلويزيون كه مي توان با آنها وتجربياتشان آشنا شد .

ممنون

-- فرزاد ، Sep 15, 2007

کاش از مرحوم تاجی احمدی هم یادی شده بود . ممنون آقای ادیب زاده .

-- منوچهر ، Sep 15, 2007

vaghean vase manam lazzat bordam az in mosahebe, hamash be zibaie haa o khoobi haa eshare mikard..
joda az in kare arzeshmand ke hatman bayad soraaghe azar pazhoohesh miraftin, kheili haa az sedash lazzat bordano mibaran...
bazam mamnoon

-- alireza ، Sep 15, 2007

چه مصاحبه خوبي. ايكاش تصاوير بيشتري از ايشان و نيز ساير گويندگان زن ، نشان ميداديد.

-- بدون نام ، Sep 15, 2007

خانم پژوهش در مصاحبه اشاره می کند که "گوینده مسئولیت دارد و اگر یک واژه را نادرست بگوید، جامعه را خراب می کند"(نقل بمعنی). و لی مصاحبه گرانی هستند که زبان فارسی را خوب بلد نیستند و گاه از بیان یک جمله درست ناتوانند. جا داشت اینبار که با یک گوینده ی قدیمی، سرشناس و خوش بیان و مسئول گفتگو کرده اید، فایل مصاحبه را در دسترس دوستداران صدای وی قرار می دادید. با اینحال دستتان درد نکند.

-- آرتا ، Sep 16, 2007

تولدتان مبارک! شما در همین یک سال، کاری کردید کارستان. بهترین های ممکن را برایتان آرزو می کنم. صدای زیبای خانم پژوهش و حرف های زیبا ترشان، هزار خورشید به کهکشانمان افزود. « دمتان گرم و سرتان خوش باد».


با احترام، ماندانا زندیان

-- ماندانا زندیان ، Sep 17, 2007

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد.
تا ابد جاویدی.

-- امین ، Feb 25, 2009

doroud be khanome pajouhesh kheili khoshhal shodam ke esmi az ishun dar in site moshahede kardam va hamishe sedaye garme ishan dar barnameye golha yadavare dorani az zendegi va adabe iran ast

-- گلپا ، Apr 10, 2009

سلام به روي ماه شما بزرگوار
بنده به عنوان يك ايراني دست تمام كساني كه دلشان به عشق ايراني مي تپدرا مي بوسم
حسابي كيف كردم و متشكرم

-- بدون نام ، May 7, 2009

با سلام مصاحبه با خانم پژوهش بسیار قشنگ و یادآور دوران جوانی و نشاط بود زیرا دکلمه برنامهٔ گلها در رادیو ایران با صدای گرم و دلنشین خانم آذر پژوهش زینت بخش برنامه بود و اشعار متن شاعر و صدای خواننده را دلکش و دنشین مینمود عمرشان پایه دار . عزیز ۶۶ساله از لندن.

با سلام مصاحبه با خانم پژوهش بسیار قشنگ و یادآور دوران جوانی و نشاط بود زیرا دکلمه برنامهٔ گلها در رادیو ایران با صدای گرم و دلنشین خانم آذر پژوهش زینت بخش برنامه بود و اشعار متن شاعر و صدای خواننده را دلکش و دنشین مینمود عمرشان پایه دار . عزیز ۶۶ساله از لندن.

با سلام مصاحبه با خانم پژوهش بسیار قشنگ و یادآور دوران جوانی و نشاط بود زیرا دکلمه برنامهٔ گلها در رادیو ایران با صدای گرم و دلنشین خانم آذر پژوهش زینت بخش برنامه بود و اشعار متن شاعر و صدای خواننده را دلکش و دنشین مینمود عمرشان پایه دار . عزیز ۶۶ساله از لندن.

-- بدون نام ، Nov 1, 2009

با سلام

سال‌ها پیش موقعی که خانم پژوهش در برنامه "شما و رادیو" بودند شعر آهنگ یستردی "دیروز" شرلی بسی را به فارسی دکلمه کردند. این از رادیو فقط یک بار پخش شد، اما هنوز بعد از ۳۵ سال صدای ایشان در گوش من هست.

امیدوارم که همه گویندگان رادیو ایران سالم و سرفراز باشند. چه در ایران و خارج

-- Shahrokh ، Dec 11, 2009

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

-- اصیل ، Jul 26, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)