تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت و گو با دکتر بهزاد کشاورزی در مورد کتاب "تشیع و قدرت در ایران"، قسمت اول

تشیع و قدرت در ایران

ایرج ادیب زاده


جلد کتاب

انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ معادلات سیاسی بسیاری را در داخل ایران و جهان برهم زد. ایران به دلیل داشتن موقعیت جغرافیایی ‌ـ سیاسی و منابع زیرزمینی، بويژه نفت، همواره مورد رقابت ابرقدرتهای شرق و غرب بوده است. با وجود اینکه دو ابرقدرت مداخله‌گر در امور ایران، هم آمریکا هم شوروی سابق، از نفوذ روحانیت شیعه در ایران آگاه بودند، اما از تصور کارشناسان داخلی و خارجی به دور بود که روزی روحانیون در ایران صاحب قدرت شوند، در مقابل از توانمندی نیروهای ملی‌گرا، روشنفکران چپ و سوسیالیست‌های اسلامی صحبت می‌شد. روشنفکران و تحصیلکرده‌های ایران در داخل و خارج از کشور هم، در تحلیلهای سیاسی و اجتماعی‌شان جایگاه روحانیت را در حوزه‌های علمیه و مساجد قرار می‌دادند. اما چه پیش آمد که در ایران که انقلاب مشروطیت را پشت سر گذاشته بود و در راه مدرنیته پیش می‌تاخت و همزمان با انقلاب اسلامی فقط شصت‌هزار دانشجو در دانشگاه‌های آمریکا داشت، یک گروه بنیادگرا قدرت را در کشور در دست گرفت. از آنزمان تاکنون کتابهای بسیار، پژوهشها، مطالعات و مقالات فراوانی در مورد علل به‌ قدرت‌رسیدن روحانیون در ایران و انقلاب اسلامی نوشته شده است و روزبه‌روز بر تعداد آنان اضافه می‌شود. بتازگی در پاریس کتابی منتشر شده است طی دو جلد، در بیش از ۸۰۰ صفحه بنام «تشیع و قدرت در ایران»، نوشته و تألیف دکتر بهزاد کشاورزی استاد دانشگاه، از انتشارات خاوران، که از دیدگاه تاریخی با کمک اسناد فراوان ایرانی و بین‌المللی، بويژه فرانسوی، این رویداد را مورد بررسی قرار داده است. دکتر بهزاد کشاورزی که بیست‌سال است روی علل و چگونگی به‌قدرت رسیدن روحانیت شیعه در ایران تحقیق می‌کند، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تبریز، رشته‌ی روانشناسی دانشگاه تبریز، سپس دوره‌های تحصیلات عالی و دکترا در فرانسه را در روانشناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی به‌پایان برده است. جلد نخست کتاب از پیدایش شیعه صفوی آغاز و به قتل ناصرالدین شاه ختم می‌شود. امروز در گفت‌وگوی زمانه با نویسنده‌ی «تشیع و قدرت» از انگیزه‌ی او و علت انتخاب این نام برای کتابش می‌پرسم:

ببینید، مساله این است که قدرت گیری روحانیت که پس از انقلاب ۱۳۵۷ اسلامی که در ایران اتفاق افتاد، این ایده را در ذهنم به‌وجود آورد که چگونه می‌شود یک گروهی که کیفیت فکری واپس گرایی دارند، یعنی راسیونال هستند، یعنی به هزاروچهارصدسال پیش برمی‌گردند، می‌تواند در قرن بیستم، در اوایل قرن بیست‌ویکم انقلابی انجام بدهد و قاطبه‌ی مردم ما هم از آن جانبداری بکنند. برای اینکه تا حال و تا آن زمان، کلیه انقلاب‌هایی که اتفاق افتاده بود، تمام انقلاب‌های روشنفکری و دموکراتیک بودند و به‌سوی آینده. چطور می‌شود مردم ما که انقلاب زیبای مشروطیت را پشت سر گذرانده بودند و در این انقلاب واقعا براساس اساسنامه‌ی همین انقلاب، دموکراسی و برابری، برابری زبان، برابری گفتار، برابری نوشتار مطرح بود، حقوق مردم و آزادی مطرح بود، همین مردم چگونه شد که دوباره بازگشتند و به یک انقلابی سرنهادند که تمام این مسایل را از ما گرفت. نه در این انقلاب دموکراسی مطرح می‌شود، نه در این انقلاب برابری مطرح می‌شود. بنابراین این سوال برای من مطرح شد که چگونه شد که تشیع در ایران به قدرت رسید.

تشیع از کجا واقعا در ایران شروع شد؟

از نظر تاریخی طبیعی‌ست که مذهب شیعه همان صدر اسلام پیدا شد و این مسایل فقهی‌ست که ربطی به بحث امروز ما ندارد. از نظر سیاسی شیعه در دو مرحله در مملکت ما پیدا شد بعنوان حکومت. در مرحله‌ی اول در دوران حکومتهای آل زیار و آل بویه بود که جمعا در حدود دو قرن طول کشید و در این دو قرن قدرت مرکزی در دست این دو حکومت بود و البته در دوره‌ی آل بویه، حتا اینها رفتند تا بغداد و خلیفه عوض کردند و در بغداد مراسم مذهبی عاشورا اجرا کردند. یعنی منظورم این است که تا کجاها رسید در آن دوره. در این دوره شیعیان حکومتگر کشور ما اغلب مذهب زیدی داشتند. یعنی پنج امامی بودند. غیر از شیعیانی بودند که دوازده امامی بودند و در دوره‌ی سلسله‌ی صفویه در ایران به حکومت رسیدند. به همین دلیل دوره‌ی دوم حکومت سیاسی شیعه در ایران از سال ۱۵۰۱ میلادی و ۹۰۷ هجری قمری به‌وسیله‌ی شاه اسماعیل صفوی درتبریز شروع می‌شود و در حدود سیصدسال در ایران اینها حکومت می‌کنند، ولی پس از از بین رفتن همین حکومت صفویه نیز، بجز در دوره‌ی کوتاه حمله‌ی افغانها و دوره‌ی نادرشاه افشار که در مجموع بیست‌سال بود، باز مذهب سیاسی کشور ما همان شیعه‌ی دوازده امامی بود که در دوره‌ی قاجار این شیعه با یک قدرت سیاسی و جبهه‌گیری در مقابل حکومت مرکزی خودنمایی می‌کند و از آنجا مراحل متعددی را به دنبال می‌گذارد، نهضت تنباکو انجام می‌شود به‌دست آنها،‌ انقلاب مشروطیت انجام می‌شود به‌دست آنها، تا می‌رسد به انقلاب جمهوری اسلامی. مذهب شیعه در مملکت ما در دو مرحله پس از دوره‌ی صفویه اتفاق افتاد. مرحله‌ی اول زمانی بود که مذهب شیعه در حکومت مداخله نمی‌کرد. به عبارت دیگر این پادشاهان بودند که حکومت در دستشان بود و هرجور دلشان می‌خواست حکومت می‌کردند و این روحانیون بودند که تحت اختیار پادشاه بودند و حتا صدر روحانیون را هم پادشاه انتخاب می‌کرد و سلسله مراتب روحانیت شیعه به‌وسیله‌ی شاه و دربار انتخاب می‌شد. ولی در دوره‌ی دوم ما می‌بینیم که از زمان قاجاریه شروع می‌شود. بخصوص از دوره‌ی فتحعلی‌شاه به‌بعد، روحانیون در مقابل حکومت جبهه می‌گیرند و شروع می‌کنند با حکومت به نبردکردن.

از چه زمانی روحانیون نقش سیاسی به‌خودشان گرفتند؟

علت اولیه این است که شاهان صفویه به عنوان شاه معمولی، تنها دیکتاتور نبودند، بلکه اینها پادشاهانی بودند که به‌وسیله‌ی مریدانشان بعنوان «مرشد بزرگ» خوانده می‌شدند. شاه اسماعیل مدعی بود که با خدا در تماس است. مدعی بود که با امام زمان در تماس است و خب تصور می‌کرد که هر دستوری که در مملکت اجرا می‌شود، شبها از امام زمان می‌گیرید. همچنین فرزندان سلسله‌ی صفویه بدین منوال حکومت می‌کردند. علاوه بر این روحانیت را خود پادشاهان صفوی از «عتبات» و «شامات» به ایران بازگرداندند. بنابراین قدرتی که پادشاه صفوی داشت، قدرتی که نیروی نظامی آنان «قزلباشان» داشتند، ورای قدرت روحانیت بود و روحانیت ناگزیر بود زیرنظر پادشاه فقط انجام وظیفه کند و مسایل مذهبی را در کشور مطرح سازد. دلیل دوم این که این مسئله یک مسئله‌ی ایدئولوژیکی و فقهی‌ست. از همان قرون اول پیدایش تشیع در ایران دو نوع کیفیت فکری و دو نوع مکتب مخالف همدیگر در بین شیعیان پیدا شد، به نام «مکتب امامیان قم» و «مکتب امامیان بغداد» و این دو مکتب به‌نام «اصولی‌گری» و «اخباری‌گری» خوانده می‌شوند. «اخباری‌گری‌»‌ها معتقد به ظهور امام زمان هستند، ولی معتقدند که در غیبت امام‌ زمان هیچکسی، هیچ قدرتی آن همه توانایی را ندارد تا جامعه‌ اسلام را اداره بکند. بنابراین یک روحانی اخباری می‌نشیند درگوشه‌ی خانه‌اش عبادت می‌کند و به‌دنبال حدیث می‌گردد. چرا؟ چون معتقد است که هر پادشاهی، هر ملایی، هر مجتهدی، هر کسی که می‌خواهد باشد، در آن حدی نیست که جامعه اسلامی را بتواند اداره بکند و تنها کسی که از عهده‌ی این امر برمی‌آید امام زمان است. این یک مسئله. مسئله‌ی دوم این که در اخباری‌گری اعتقاد به اجتهاد و تقلید نیست. همان که از اسمش معلوم است، «اخباری». اخبارگری متکی به حدیثی‌ست که از زمان حضرت پیغمبر و امامان و بعد مجتهدان بلند پایه باقی مانده است و براساس آن معتقدند که دنیای اسلام را می‌توانند مشکلاتش را حل کنند در چارچوب فقه اسلامی. لیکن اصولی‌گرایان یک مطلب و یک ایده‌ی دیگری دارند. اصولی‌گرایان اولا معتقدند که در غیاب امام زمان هر مجتهدی می‌تواند به‌عنوان نایب امام زمان جامعه‌ی اسلامی را اداره بکند. مرحله‌ی دوم هم برخلاف «اخباریان» اعتقاد به اجتهاد دارند و معتقدند که یک مجتهد کسی‌ست که تلاش می‌کند، کسب معلومات در مورد اسلام، در مورد فقه دین، می‌کند. در دوره‌ی صفویه علاوه بر آنچه گفتم،‌ اینکه پادشاه قدرت داشت، اکثریت مجتهدان آن دوره وابسته به مکتب اخباری بودند. یعنی به‌صورت اعتقادی معتقد بودند که مجتهد نباید در امور سیاسی مداخله بکند. ولی پس از حمله‌ی افغان به مملکت ما و پس از سقوط سلسله‌ی صفویه و پیدایش افاغنه در کشور ما، چون آنها سنی‌مذهب بودند، علمای شیعه از مملکت ما رخت بربستند و برگشتند دوباره به عتبات و در همین عتبات واقعه‌ای اتفاق افتاد. بدین معنا که در بین جدال این دو گروه که پیش آمده بود، مجتهدان اصولی بر مجتهدان اخباری پیروز شدند. پس از پیدایش سلسله‌ی قاجار، بخصوص پس از به‌قدرت رسیدن فتحعلی‌شاه، همین مجتهدان اصولی اینبار به مملکت ما بازگشتند. یعنی چه؟ یعنی این دفعه با کیفیتی بازگشتند که مداخله در امور سیاسی را از حقوق خودشان می‌دانستند. به این اگر اضافه بکنیم که اغلب پادشاهان قاجاریه به تشیع اعتقاد داشتند و به مجتهدان احترام فراوان می‌گذاشتند و در قدرت‌گرفتن مجتهدان سهمی بسزا داشتند، نتیجه می‌گیریم که به چه دلیل روحانیت شیعه در دوره‌ی دوم، یعنی پس از دوره‌ی قاجاریه که به ایران بازگشتند، صاحب قدرت شدند و در مبارزات سیاسی شرکت کردند.


دکتر بهزاد کشاورزی

در اینجا این پرسش پیش می‌آید که در دوره‌ای که بخصوص قاجار در ایران حکومت می‌کرد،‌ یک دوره‌ای هست که دنیا در حال پیشرفت است، به‌سرعت خودش را به تکنیک و آخرین پیشرفتها می‌رساند، اما ایران درگیر این مسایل خرافی‌ست. چقدر واقعا روحانیت در این مسایل نقش داشتند؟

نقش روحانیت در دوره‌ی قاجاریه در مسیر عقب‌ماندن مملکت ما فراوان بوده است. و اینکه روحانیت، روحانیت شیعه با مدرنیسم مخالفت می‌کرد. اگر در نظر بگیریم که عباس میرزا برای اینکه در دوره‌ی جنگهای ایران و روس نیروی نظامی را با لباس مدرن ملبس بکند، روحانیان جلوگیری کردند و چه زحمت‌هایی کشید تا این نیرو را نظم بدهد از نظر لباس، روشن می‌شود که اینها تا چه اندازه با مدرنیسم و با دموکراسی در تضاد بودند. ما می‌بینیم که در دوره‌های بعدی در زمان ناصرالدین شاه وقتی حاج‌ میرزا حسین مشیرالدوله سپهسالار به قدرت رسیده بود و می‌خواست در جامعه مدرنیسم را برقرار بکند، ملاعلی کنی از آزادی به‌عنوان «کلام قبیحه» آزادی سخن می‌گوید. نامه‌ای به ناصرالدین شاه می‌نویسد و آزادی را به‌عنوان کلام قبیح به‌حساب می‌آورد. خب ما از اینجا بقیه مراحل فکر بعضی از مجتهدین، حتا مجتهدان بزرگ را متوجه می‌شویم. ولی در برخی موارد خیلی استثننا مجتهدانی بودند که اصولا در امور سیاسی یا مداخله نمی‌کردند و یا احتیاط فراوان داشتند، که از این جمله من می‌توانم شیخ مرتضی انصاری را بگویم که ایشان حتا کفر بابیان را هم فتوا ندادند، برای اینکه معتقد بودند که اطلاع زیادی از کیفیت فکری مذهب بابی ندارند.

به همین مسئله‌ی بابی هم می‌شود اشاره‌ی کوتاهی بکنید؟
در اینجا هم باز دست در دست روحانیت شیعه و قدرت مرکزی است که میرزا آغاسی در زمان محمدشاه دست در دست روحانیت کمر به مبارزه با بابی‌ها نهاد. دلیلش خیلی راحت بود، نهضتی که با عنوان «بابی» شروع شده بود، نهضتی بود تقریبا مدرن. هرچند که زاده‌ی تشیع بود، هرچند که باب ابتدا به عنوان «باب امام زمان» و سپس به عنوان خود امام زمان، خودش را مطرح کرد،‌ ولی در عمل مبارزاتی انجام می‌داد. از دو جنبه. از یکطرف علیه روحانیت مبارزه می‌کرد، زیرا یک دین دیگری را آورده بود که با روحانیت شیعه تضاد داشت و از طرف دیگر با دولت در ستیز و جنگ بود، زیرا وجود باب، وجود «نهضت بابیه» موجب برخوردهایی بود که در مملکت اتفاق می‌افتاد. به همین دلیل روحانیت دست در دست حکومت مرکزی کمربه از بین بردن نهضت بابیه بست.

کتاب شما در جلد اول با کشته شدن ناصرالدین شاه به پایان می‌رسد. آیا این قتل تاثیر زیادی روی اوضاع و احوال ایران گذاشت؟

می‌شود کاملا این را به یقین گفت که اگر ناصرالدین شاه حکومتش، سلطنت‌اش ادامه پیدا می‌کرد، از مشروطیت خبری نبود. پیدایش فردی به‌نام مظفرالدین شاه که از طرفی عنصر ضعیفی بود، از طرف دیگر خرافاتی بود، ولی از طرف دیگر روشنفکرهم بود، آنطور که گفته‌اند روزنامه‌ی «قانون» که ورودش به ایران قدغن بود، به دربار وی در تبریز می‌آمد و او بود که این روزنامه را پخش می‌کرد در بین مردم و علی‌رغم فسادی که ازش سرمی‌زد،‌ موجب شد، اجازه داد از یکطرف روشنفکران بیایند بالا، از طرف دیگر به لحاظ اعتقاد شدیدی که به تشیع داشت به روحانیت احترام می‌گذاشت و قاطع نبود در مقابل انقلابیون و از جانب دیگر فساد داشت و موجب نارضایی مردم شد و اینها دست به دست هم داد و انقلاب مشروطیت را بوجود آورد.

در روزهای آینده گفت‌وگوی ما را با دکتر بهزاد کشاورزی درباره‌ی جلد دوم کتاب «تشیع و قدرت» در ایران که از مظفرالدین شاه آغاز و تا سقوط قاجاریه ادامه دارد، می‌شنوید.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

صحبت از اينكه يك گروه اجتماعي (در اينجاروحانيت) در زمان عباس ميرزا با دموكراسي مخالف بود؛ به دليل اينكه مفهوم دموكراسي حتي در غرب نيز چندان عمق و گستره اي نداشته است، نميتواند خالي از مسامجه باشد.

-- افشين ، Aug 28, 2007

اینطور که از گزارش دستگیرم شد باید کتاب بسیار خواندنی و جالبی باشد. کاش می‌شد این کتاب را در ایران تهیه کرد. منتظر قسمت دوم گزارش با توضیحات و صحبت‌های بیشتری هستم.

-- هادی ، Aug 28, 2007

How can I order that Book pleas?

-- Arman ، Aug 31, 2007

جالب بود لطف کنيد دنبالۀ مطالب را در برنامه های بعدی هم بررسی کنيد .

-- Medusa مدوسا ، Sep 21, 2007

من جلد اول این کتاب را خوانده ام و واقعا با واقعتهایی که تا قبل از خواندن این کتاب به این خوبی که الان می دانم متوجه آن نبودم آشنا شدمازشما تشکر می کنم.

-- بدون نام ، Jan 19, 2009

با سلام وتشکر
من جلد اول این کتاب راخوانده ام و با واقعیتهای بسیار مهم آن آشنا شده ام

-- روح الله ، Jan 19, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)