خانه > خیابان > پرسهنگار > روز کارگر و آمادهسازی برای اتحاد | |||
روز کارگر و آمادهسازی برای اتحادامین قضاییهنگام بازگویی تاریخچه و دلیل پیدایش روز اول ماه می، به عنوان روز جهانی کارگر، معمولاً به مطالبهی هشت ساعت کار کارگران، و ریختن خونشان بر سنگفرشهای خیابان شیکاگو در میدان Haymarket اشاره میشود. اما خاستگاه اصلی آن، کنگرهی بینالملل سوسیالیستی در پاریس است که این روز را به عنوان روز جهانی کارگران، تعطیل اعلام کرد. در پشت این کمحافظگی تعمدی، هدف روز جهانی کارگر پنهان میماند و آن چیزی نیست جز دعوت بینالملل سوسیالیستی از تمامی کارگران برای «تظاهرات همزمان آنان در تمامی کشورها و آمادهسازی ایشان در لوای سازمان انقلابی و پرولتری متحد و بینالمللی که مرکزی جهانی برای موضع گیری سیاسی جهانی باشد.»[1 وقایع شیکاگو، تصویری از کارگران معترض و مطالبات صنفیاش برای ما ترسیم میکند، اما هدف واقعی روز جهانی کارگر چیزی ورای این است: تشکیلات. موجودیت اقتصادی کارگران به عنوان یک طبقه از جامعه، (با این فراموشی قابل بخشش که آنها اکثریت هستند) مورد پذیرش رسمی و غیررسمی حکام و رسانههای سرمایهداری قرار میگیرد. کارگران و مدافعانشان میتوانند در سراسر جهان، به مانند هرکسی در دیگر مناسبات، در تظاهرات و همایشها، مطالبات خود را مطرح کنند و احتمالاً (شاید جز در ایران!) دیگر خبری از پلیس وحشی شیکاگو نخواهد بود.
اما موجودیت اجتماعی کارگران به عنوان یک طبقهی آگاه، یعنی سازمان و تشکیلات متحد و انقلابی، یعنی پایه و اساس راستین روز جهانی کارگر، آنچنان که در بینالملل سوسیالیستی در ۱۸۸۹ مطرح شد، به ورطهی فراموشی سپرده میشود. نتایج فاجعهبار این فراموشی تاریخی برای زایش طبقهی کارگر خودآگاه، و به بیان محکم کلمه، تشکیلات انقلابی، به اندرزها و خوشمزگیهای جماعتی مثلاً «کارگردوست» ختم میشود تا طبع دموکراتیک خود را اثبات کرده باشند؛ در تجمعات کارگری، حزب خود را تبلیغ نکنید، از توزیع نشریات و بیانیههای خود خودداری کنید، فارغ از منافع حزب مطبوع خود از منافع طبقهی کارگر دفاع کنید. روشنفکران! لطفاً از جانب طبقهی کارگر حرف نزنید! از دادن شعارهای خودتان خودداری کنید! طبقهی کارگر باید خودانگیخته و خودبهخود حزب پیشتاز را بسازد و.... همهی اینها یک معنی دارد: تنها موجودیت اقتصادی کارگران اهمیت دارد، چیزی به نام طبقهی کارگر خودآگاه و متشکل وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد دیگر کارگر به عنوان موجودی معصوم و دور از دسترس نیست. اگر آنها در قالب تشکیلاتی ولو کوچک سازماندهی شده باشند، محفلهایی فرقهای و روشنفکرانه، چریکی و فسیل، اپوزوسیون، فراری و... به حساب میآیند. مسئله این نیست که چنین فرقههایی وجود ندارند، مسئله بر سر استدلال بیمحتوا و طرز تفکری عقیم است که در پس لفاظیهای دموکراتیک، اساساً هرگونه سازماندهی را برای طبقهی کارگر انکار میکند. تروتسکی مینویسد: «تجلیل اول ماه می، باید کارگران را برای اتحاد آماده کند و براساس همین مطالبهی هشت ساعت کار در روز را، شعار خود مطرح کرد. مطالبهای که مشروط است به پیشرفت نیروهای مولد و در میان تودههای عظیم کارگر تمامی کشورها، مطالبهای محبوب بود.2» اگر این «دعوت به اتحاد» نخواهد شعاری توخالی باشد، پس باید در قالب معرفی تشکیلات کارگری، تبلیغ و آژیتاسیون احزاب تجسم یابد. اکنون بورژوازی، لحن بسیار مبتذلی از این اتحاد را در سر میپروراند، همگان باید زیر پرچم سبز یکرنگ و یکصدا شوند تا تصویری مبهم از مردمی مخالف با دیکتاتوری بهدست آید. البته در این اتحاد هیچ نیازی به تشکیلات نیست، چون رهبری مردم همان بورژوازی اصلاحطلب و قماش اپوزسیونی است که همیشه مانند پیشکاران دسته به سینه و حاضر به خدمت ایستاده است. نتایج فاجعه بار این اتحاد، یک ترمز محکم از سوی اصلاح طلبان بود. اتفاقی که با عدم ایجاد شکاف میان بخش سرنگونیطلب و حاکمیت تصفیه شده، به سرنوشت گریزناپذیر و قابل پیشبینی برای بزرگترین اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد. نتیجه، حجم عظیمی از یک اپوزوسیون راستگرا، بیدر و پیکر و بیریشهای از عناصر سابق جمهوری اسلامی است که به عنوان مشق دموکراسی، به جریان چپ ناسزا میگویند. اما از طرف دیگر، احزاب چپ نیز در مقام موعظهگران بیایمان به موعظهی خویش، اتحاد را به تبلیغات برای تشکیلات خود تقلیل داده و به رونوشتهای مردهای از یک حزب پیشتاز انقلابی تبدیل شدهاند. چگونه میتوانیم به تجسم زندهی اتحاد و تشکیلات کارگری دست یازیم؟ چگونه میتوان از فروافتادن در ورطهی اتحاد دروغین بورژوایی از یکسوی و تبلیغات صرف حزبی از سوی دیگر، ممانعت کرد؟ مفهوم زندهی اتحاد، از ترسیم موقعیت جنگ طبقاتی نفس میکشد. پیش از هر چیز، تشکیلات کارگری، باید موقعیت پراتیک و انقلابی خود را بهعنوان طبقهی کارگر خودآگاه، به منزلهی هویت سیاسی طبقهی کارگر، تصریح کند. خوب یا بد، کالبدهای تشکیلاتی احزاب چپ، نبض تپندهای برای ترسیم موقعیت طبقاتی ندارند. به بیان سادهتر، مواضع و تشکیلات آنها، نمایندگی واقعی منافع کارگران در مقابل سرمایه نیست بلکه در بهترین حالت ذهنی و انتزاعی است. با عضویت و سمپاتی به این جریانها نیست که طبقهی کارگر به هویت سیاسی خود دست مییابد. فضای رقابتی این احزاب، خوراک داخلی و درون سازمانی دارد، مخاطبین آنها احتمالاً کسی است از حزب رقیب. اگر این واقعیت را در قالب مفاهیم در بیاوریم، باید بگوییم که این احزاب نمیتوانند تجسم اتحاد کارگران باشند. تشکیلات مفهوم زندهی اتحاد کارگران است، اما احزاب کنونی نشان دادند که از ترسیم یک صفبندی طبقاتی در برهههای حساس سیاسی ناتوان هستند. چپ بورژوایی، به جای دعوت مردم به رادیکالیسم انقلابی، امیدوار بود که موسوی و جریان اصلاح طلب مواضع رادیکالتری اتخاذ کند. حوادث بعد از انتخابات نشان داد که مشکل بر سر انفعال تودهها نیست، تا زمانی که تشکیلات نیروهای چپ در جایگاه مادی و واقعی جنگ طبقاتی قرار نگیرند، پیکرههایی بی روح و مردهاند و نه بیان زندهی اتحاد کارگران. نیاز به گفتن نیست که افزایش کمی اعضای آنها، یا شهرت و اعتبار آنها هم کمکی به این موضوع نمیکند. پاسخ را باید در مفهوم جنگ طبقاتی و جایگاه زنده و واقعی آن جست. این یک نظریهپردازی بیمحتوا و تجویز توخالی نیست. احزاب چپ باید دقت کنند که عضویت در تشکیلات آنها، تبلیغات و آژیتاسیون حزبی (اگرچه همیشه این حق برای آنان محفوظ است)، پاسخ درستی برای کارگران در جنگ طبقاتی نیست. طبقهی کارگر هنوز به چنین ضرورت و آگاهی دست نیافته، سوال اصلی طبقهی کارگر انتخاب کدام حزب و تشکیلات نیست. بنابراین آژیتاسیون حزبی کافی نیست. واقعیت این است که کسی از طریق عضویت در این احزاب، وارد مبارزهی طبقاتی و پروسهی خودآگاهی نمیشود. درست یا غلط، هیچکدام از احزاب، مردم را به چنین اقناعی نرساندند و آیندهی نزدیک یا دور هم چنین دورنمایی را برای آنان ترسیم نمیکند.
پس سوال اصلی اینجاست که جایگاه زندهی جنگ طبقاتی چیست؟ کدام مواضع است که طبقهی کارگر را در یک صفبندی درست قرار میدهد، در موضعی طبقاتی، بدون آنکه پیادهنظام ناسیونالیسم و ارتجاع شود؟ همانطور که گفتیم مطمئناً پاسخ، آژیتاسیون حزبی نیست. همواره صحبت از اتحاد میشود، اما باید پرسید اتحاد حول چه چیزی. براساس گفتهی تروتسکی، باید پرسید، کدام مطالبه و کدام موضع قاطع، کارگران را برای اتحاد و تشکیلات آماده میسازد؟ صفبندی و اتحاد حول سرنگونی و انقلاب، فعالیت جنبشهای اجتماعی حول نیروهای چپ انقلابی، زنده و پراتیک که کسب قدرت سیاسی را هدف خود قرار میدهند، انرژیها را در یک جایگاه زنده و مادی خرج میکند. احزاب چپ مطمئنا به شیوهی احزاب راست، نمیتوانند به عنوان لوازم یدکی یا آلترناتیو جمهوری اسلامی، صرفاً برای جلب توجه غرب خوشرقصی کنند. چپی که صرفاً مطالعه و نقد وضعیت موجود را پیشه میکند، یا از سوی دیگر چپی که فعالیت خود را تماماً در راستای تبلیغات و آژیتاسیون حزب مطبوع خود قرار میدهد، هر دو در یک دور باطل قرار دارند. تنها چپ بهعنوان یک نیروی انقلابی و سرنگونیطلب، با ارادهای برای کسب قدرت سیاسی، با حضوری واقعی و پراتیک در جامعه است که در سنگربندی درست قرار گرفته است. هیچ نیازی به رها کردن تشکیلات و سازمانهای موجود نیست، هیچ نیازی به یکرنگی و وحدت کاذب به بهانهی همراهی با مردم نیست. بحث بر سر اتحاد تشکیلات یا اتحاد عمل نیروهای چپ هم نیست. مسئله اتحاد حول مطالبه و مواضع واقعی و در دسترسی است که با شرایط موجود و آگاهی نیروهای مولد تناسب دارد. اگر میخواستید مطلبی دربارهی روز اول ماه می، تجلیل از جنبش کارگری و چند جمله تو خالی و لحن سانتیمانتال دربارهی وضعیت اسفناک کارگران بشنوید، خوشحالم که شما را ناامید کردم. فلسفهی وجودی روز کارگر، بنا به رای مبدعان آن، آمادهسازی یک طبقه برای جنگ طبقاتی است. صحبت از اتحاد کارگران، بدون بررسی مسائل تشکیلات کارگری و رابطهی طبقه و حزب، بیمحتوا باقی خواهد ماند. مهم مراسمی نیست که در یک روز برگزار میکنیم، بلکه جنگی است که در تاریخ به پیروزی میرسانیم. پانوشتها: ۱. پنج سال اول کمینترن - روز اول ماه می و بینالملل ۲. همان
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
درست است! هر دو جریان از رنجدیدهگی کارگران به نفع خود بهره برداری میکنند ( مانند جنبش دانشجویی ). کارگرانی که هنوز در صدد ایجاد سندیکای خود و نظم بخشیدن به خواستهای صنفی و ستیز در برآوردنشان هستند را به گروهای قدرتجو وصل کردن خیانتی است به این طبقه. این خیانت که در حول انقلاب 57 هم اتفاق افتاد و افرادی چون یدالله خسروشاهی را سالها از آرمان طبقاتیاش جدا کرد غیر قابل بخشش است.
-- بدون نام ، Apr 28, 2010شاهد