تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۵

۱۷ فوریه ۲۰۰۷

از وبلاگ دختر بودن:

منتظر بوديم دوستان‌مان برسند. تنها بوديم. داشتم از اتاقِ کناری صندلی می‌آوردم و بلندبلند از اتفاق‌های ديروز تعريف می‌کردم که آمد طرفم. فکر کردم برای گرفتنِ صندلی آمده و برای کمک. نگاهش، اما، پرهوس بود. دوست‌دختر داشت يا گمان می‌کردم دارد و فکر نمی‌کردم به من هوسی داشته باشد يا به هر حال نشان نداده بود. من خوشم می‌آمد از او. در همين حد. نگاهش را که ديدم، کمی مکث کردم و بعد ادامه دادم به حرف‌های معمولی؛ انگار بی‌توجه. خواهش‌اش را ديده بودم و بوسه می‌خواستم. دلم می‌خواست بوسه‌اش را بچشم. داشتم فکر می‌کردم که چطور ببوسم‌اش يا بگويم که می‌خواهم ببوسم‌اش، که با ملايمت از پشت سر در آغوشم گرفت و هنوز صورتم را برنگردانده بودم که گونه‌ام را، نرم بوسيد. زنگِ در. و حس گرمی که در دوستی‌مان هنوز هم هست؛ محدود به بوسه‌های ملايمِ برگونه.

باز هم از وبلاگ دختر بودن:

گوشه خيابان، صندلیِ جلوی ماشين. هوا: سرد، تاريک. از جايی عمومی برمی‌گشتيم. حال‌مان خوب بود. از هم خوش‌مان می‌آمد. دوست بوديم. حرف می‌زديم، ملايم: او از من تعريف می‌کرد، من از او. صندلی‌های جلو راحت نبود. دسته‌دنده مزاحم بود و فرمان جایِ نشستنِ او را تنگ کرده بود. گرم بوديم و دستان‌مان به هم قفل شده بود. رفتيم روی صندلیِ عقب. در آغوشِ هم می‌رفتيم اما نمی‌مانديم، فضا اجازه نمی‌داد! شيشه‌های ماشين بخار گرفته بود و احساسِ امنيتِ نسبی... احساسِ محبت و نزديکیِ زياد می‌کردم. صورتم را جلو بردم که گونه‌اش را ببوسم، با زيرکی لبش را جلو آورد. پرهيزی نداشتم. و لبان‌مان مماس شد. نفس‌ام چند لحظه در سينه‌ام ماند. حرارتِ خواستن‌اش به شقيقه‌هايم رسيد. چشمانم را بستم، لبانم را کمی باز کردم و لبانش را چشيدم... لذت می‌بردم؛ لذتِ ناب. مکث کردم؛ چند ثانيه. از همان فاصله، که چهره‌ها متفاوت‌اند، از همان بی‌فاصلگی، در چشمانش لذت بردن را ديدم. گفت که دوست دارد ادامه دهيم و دوست داشتم. با اشتياقِ زياد لب‌ها، گونه‌ها، پهنای صورتش را می‌بوسيدم و زبان‌هامان که بازیِ شيرينی داشتند با هم. و چهره مسحورِ او که مرا به ادامه بوسيدن مشتاق‌تر می‌کرد...

بوسيدن ادامه محبت است. ابرازِ دوست‌داشتنِ کسی. و اثرش می‌تواند نزديکیِ فراوان باشد. برايم بوسيدن پُلی است ميانِ خواستنِ ذهنیِ کسی و چشيدنِ جسم‌اش. و از شورانگيز‌ترين لحظه‌هايم بوسه‌های اولِ يک رابطه است: آن‌هايی که آدم را مشتاق می‌کند به ديدارهای بعدی. آن‌هايی که حس تشنگی می‌آورد. و در حافظه چون يک تصويرِ ناميرا حک می‌شود.
بوسيدن برايم بسيار هم تحريک‌کننده است. مخصوصاً وقتی که خود عاملم، خود شروع کرده‌ام و مهلت نمی‌دهم برای نفس کشيدنِ ديگری، می‌شود که گاه لذتِ جنسیِ زياد ببرم از رابطه دهان‌ها و زبان‌ها. و هرگز خوابيدن با کسی را بدونِ بوسيدن تصور هم نکرده‌ام که به نظرم چيزی بزرگ کم خواهد داشت. و شده است که کسی را معشوق ندانم، که عاشق نباشم و باز شديداً ببوسم‌اش. دوست داشتنِ کسی برايم کافی است که لبانش را بخواهم. که حسِّ بی‌لکِ لذت را تجربه کنم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بوسه، مزه مزه کردن شراب. بعضیا یهو می خورن، بعضیا دوست دارن تو دهنشون بچرخونن.

-- بهرنگ ، Mar 16, 2007

بعضی یا هم حوا و زهرا رو مزه مزه میکنند.حتی وقتی همسر یا دوست دخترشان رو میبوسند.

-- دختر ، Mar 16, 2007

لب بر لب كوزه بردم از غايت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
لب بر لب من نهاد و مي گفت به راز
مي خور كه بدين جهان نمي آيي باز

مي خور رو البته ميشه خوند ميخور يعني بخور و كوزه هم احتمالا اسم خودموني دوست دختر حكيم عمر خيام بوده يا اينكه طرف كمي تپل بوده و حكيم هم باهاش شوخي داشته صداش مي كرده كوزه. البته ايران شناس بزرگ فرانسوي پرفسور ژان لويي وال ژان حدس زدن كه اين كوزه دختري اصالتا فرانسوي است و يا در واقع ممكنه همون كوزت باشه كه موقع فرار از ايران هم گذشته و حكيم هم تونسته مخش رو بزنه. در واقع شكل اصلي رباعي اين بوده كه لب بر لب كوزت بردم از غايت آز... اين عمليات عاشقانه البته بي ثمر هم نبوده و به نظر مي رسه كه صاحب وبلاگ دختر بودن از نوادگان اصيل بانو كوزت بوده و فرنچ كيس هم تو خونشون جريان داره. در ضمن من تو شهر كلي پيشنهاد دارم... چي؟ آره ...شايد
محمد رضا خان قاجار دوست داشتني

-- محمد رضا خان عزيز ، Jul 21, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)