Sep 2010


برنامه‌ی به روایت- شماره‌ی ١٩٦
مسعود یحیوی
غریبه در کندو

به‌طور معمول در سرشناسه‌ی کتاب‌ها سن نویسنده را قید می‌کنند. در کتاب «غریبه در کندو» نوشته‌ی مسعود یحیوی این قاعده رعایت نشده است. از این نظر برای من مشکل است که موقعیت سنی نویسنده را مشخص کنم، اما در خواندن کتاب به این نتیجه می‌رسیدم که او باید در دهه‌ی بیست یا سی شمسی به دنیا آمده باشد. فضاهایی که او در اطراف داستان‌های خویش به وجود می‌آورد فضاهای این دوران از تاریخ ایران است.



گزارش زندگی- شماره ١٧٤
سیروس طاهباز

سیروس طاهباز از دوستانی‌ست که خاطره بسیار مهربانی از خود برای من به یادگار گذاشته است. نخستین بار او را در تهران دیدم در کافه تهران پالاس به همراه همسرش پوران و ناصر تقوائی برای آشنائی با من آمده بودند. صفدر تقی‌زاده، مترجم هم در این جمع حضور داشت. این مقدمه دوستی میان من با این جمع بود. سیروس طاهباز مردی بود رفیق‌باز و عاشق ادبیات.در آن موقع نشریه آرش را منتشر می کرد.



برنامه به روایت - شماره‌ی ۱۹۵
یک نوولا، نوشته‌ی مهسا محبعلی
نگران نباش

مهسا محبعلی، طبق آن‌چه در ویکی‌پدیا آمده است متولد سال ۱۳۵۱ است. او دو مجموعه داستان به نام‌های «صدا» و «عاشقیت در پاورقی» و دو رمان به نام‌های «نفرین خاکستری» و «نگران نباش» را به چاپ رسانده است. این کتاب‌ها هریک جداگانه، نامزد جوایز مختلف ادبی بوده‌اند. موضوع بحث این برنامه، رمانک یا نوولای «نگران نباش» است. در خواندن این داستان متوجه شدم که با نویسنده‌ی مسلط و با استعدادی روبه‌رو هستم.



گزارش زندگی- شماره ١٧٣
دکتر علی بهزادی

دکتر علی بهزادی، مدیر و صاحب امتیاز مجله‌ی «سپید و سیاه»، شوهر بهین‌دخت، دخترخاله‌ی من بود. نخستین خاطره‌ای که از او در ذهنم مانده است به سال ١٣٢٨، سال ازدواج آنها بازگشت می‌کند. در آن موقع سه‌سال و چندماه از تولد من می‌گذشت. عروس پانزده‌ساله‌ی بسیار زیبا را به خاطر می‌آورم که در کنار داماد زیبا در برابر سفره‌ی عقد نشسته بود. این منظره به روشنی در ذهن من باقی‌مانده است.



برنامه‌‌ی به روایت - شماره‌ی ۱۹۴
پری فراموشی (رمان) – نوشته فرشته احمدی
«پری فراموشی»

قهرمان داستان، زن جوانی است که با مادرش در خانه‌ای زندگی می‌کند. مادر بسیار با انضباط و اصول‌گراست. او هرگز شوهرش را دوست نداشته است. برحسب عقیده‌ی خودش با گفتن جملات تندی باعث مرگ مرد شده است. سرمای حضور این مادر منضبط و موذی به دختر منتقل شده است. اینک مادر با کمک دوستش دارد ترتیبی می‌دهد که دخترش با پسر دوست ازدواج کند. آنها در کودکی هم‌بازی بوده‌اند.



برنامه‌‌ی به روایت - شماره‌ی ۱۹۳
مجموعه داستان، نوشته‌ی شیرین‌دخت نورمنش
«سترون»

«شیرین دخت نورمنش»، نویسنده‌ی ایرانی ساکن کالیفرنیای آمریکا در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمده است. سال‌ها پیش از او مجموعه‌ی داستانی به نام «دمل» منتشر شد که دربرگیرنده‌ی داستان‌های قابل تأملی بود. «سترون»، دومین مجموعه داستان این نویسنده به شمار می‌آید. این کتاب که در سال ۲۰۱۰ برابر با زمستان ۱۳۸۸ منتشر شده است دربرگیرنده‌ی نه داستان است که در سبک و سیاق‌های متفاوتی نوشته شده‌اند.



گزارش زندگی- شماره ۱۷۲
پروانه سمیعی

به‌عنوان آخرین خاطره، روزی را به‌خاطر می‌آورم که ناگهان در اداره باز شد و مردی داخل شد که لباس روستایی‌های آذربایجان را به تن داشت. یک ابزار موسیقی شبیه به تار نیز همراه داشت. اندکی بعد معلوم شد که او یک عاشق است و البته بی معطلی شروع به زدن ساز و خواندن کرد. صدای او بسیار رسا و بلند بود و در تمام راهروها می پیچید. با توفق پروانه سمیعی یک برنامه به این مرد اختصاص داده شد.



گزارش زندگی- شماره ۱۷۱
اکرم میر حسینی

به گذشته که نگاه می‏کنم اغلب به یاد دکتر «اکرم میرحسینی» می‏افتم. آشنائی با او به یمن حضور خاله شوکت میسر شد. خاله شوکت ماشین‏نویس سازمان برنامه بود و در دفتر دکتر اکرم میرحسینی کار می‏کرد که در آن موقع مدیر کل یکی از واحدهای این سازمان بود. میان آنان حالتی از دوستی ایجاد شده بود. اکرم میرحسینی از افرادی‏ست که تأثیر جالبی روی من گذاشته‏اند. او نامه‏ای را که من برای خاله نوشته بودم خوانده بود.



برنامه به روایت- شماره ۱۹۲
تردید، خود یک باور است

مجموعه شعر «تردید خود یک باور است» سروده آوا کوه بر، که طراحی جلد آن از عباس کیارستمی ست، در هزار و پانصد نسخه در سال ۱۳۸۸ منتشر شده است. آوا کوه بر که در سال ۱۳۴۹ به‏دنیا آمده است در مقدمه کتابش می‏نویسد: «هیچگاه نوشتن را برای شعر گفتن آغاز نکرده‏ام. همیشه نوشتن برای من یک نیاز درونی بوده است. جستجویی برای شناخت خود و دنیای اطرافم. ارتباط بین افکار احساسات درونی و حقیقت بیرونی!»



گزارش زندگی- شماره‌ی ۱۷۰
ابراهیم گلستان

امروز می‌خواهم از ابراهیم گلستان سخن در میان آورم. او نیز از شخصیت‌هایی است که بر من تاثیر زیادی گذشته است. نخستین باری که او را دیدم زمانی بود که تازه با ناصر تقوایی آشنا شده بودم. ما برای دیدن فیلم به یکی از انجمن‌های فرهنگی آن زمان رفته بودیم. بر این پندارم که سال ۱۳۴۵ بود. مقاله‌ای برای مجله‌ی فردوسی نوشته بودم و داستانی نیز به چاپ رسانده بودم.






از دست ندهید


افزایش قیمت‌ها

خشونت نمایشی

تحصن برای ستوده

کنسرتویی برای ویلن‌نوازان

تاملات شکوفه تقی