تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گزارش زندگی- شماره ۱۶۶

خاطره‌ای از سفر به ژاپن

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

اگر در اواخر فصل پائیز به کیوتو می روید حتما بکوشید به دیدار تئاتر کابوکی بروید. این برنامه ها از سی نوامبر شروع شده و تا بیست و شش دسامبر ادامه دارند. سابقه تئاتر کابوکی به سده شانزدهم بازگشت می‌کند.

Download it Here!

در این زمان زنی رقاصه که سبک جدیدی از رقصیدن را ابداع کرده بود بنای این تئاتر را پی‌ریزی کرد، اما پس از چند دهه جامعه محافظه کار با این عنوان که حرکت زنانه منجر به فحشا می‌شود از کار او یا جانشینان او جلوگیری کرد. البته اما چون این نوع تئاتر جا افتاده و میدانی برای حرکت یافته بود به کار خود ادامه داد. اما این بار مردان افسار کار را به دست گرفتند و زنان به کلی حذف شدند.

در تئاتر کابوکی مردان به جای زنان بازی می‌کنند و تماشای آنها که با دقت و اصالت می‌کوشند روانشناسی رفتاری زنان را تقلید کنند بسیار جالب و سرگرم کننده است. البته این مردان الزاما همجنس گرا نیستند. آنان ازدواج می‌کنند و این کار در خانواده‌هائی به صورت موروثی درآمده است. گاهی در یک نمایش پدر و پسر و حتی نوه حضور دارند.

روزی که ما به تئاتر کابوکی رفتیم از روزهای فراموش نشدنی این سفر بود. گیشایان به همراه "مای کو" ها خرامان خرامان به سوی تئاتر می رفتند. بنا به توضیح خانم فوجی موتو مای کوها دختران جوانی هستند که برای گیشا شدن آموزش می‌بیینند.

مای کو اگر اشتباه نکنم به معنای رقاصه است. چند تفاوت میان گیشایان و مای کوها وجود دارد. مای کوها جوان‌تر هستند و کیمونوهای آنها بسیار شاداب‌تر و پر گل‌تر است. آنان زینت آلات زیادی نیز مصرف می‌کنند. موافق با فصل به موهای خود گل می‌آویزند. مثلا در زمستان گل سرهای آنها سفید است. بر این پندارم که آنها شاید در زمان‌های باستان در مسئله چرخش فصول نقش پر اهمیت تری داشته‌اند.

گیشایان اما کیمونوهای ساده‌تر و تیره رنگ تری می پوشند. زینت آلات آنها نیز بسیار کم است. اما هردو گروه چهره خود را سپید می‌کنند. در همینجا باید بگویم که وسوسه می‌شوم میان واژه روسپی (احتیاطا روسپید) و این سنت گیشایان ارتباطی پیدا کنم. آیا بخشی از زنان ایران نیز در قدیم چهره خود را سپید می‌کرده‌اند؟

اصطلاح «سرخاب سفیداب» برای لوازم آرایش سنتی قابل تامل است. در عین حال شایعه‌ای بسیار قوی در میان ژاپنی‌ها وجود دارد که یک شاهزاده ساسانی ایرانی به ژاپن آمده تا برای مبارزه با اعراب از آنها یاری بگیرد و در همانجا ماندگار شده. گفته می‌شود خانمی در ژاپن هست که ادعا می‌کند از نسل این شاهزاده است. خانم فوجی موتو توضیح می‌دهد که اثبات تاریخی این مسئله ممکن نیست و باید آن را جزو اسطوره طبقه بندی کرد.

اسطوره یا واقعیت، اما این مسئله قابل بحث است که آیا زنانی به همراه این شاهزاده بوده اند، و آیا آنها چهره خود را سپید می‌کرده‌اند؟

یا برعکس، آیا شاهزاده از طریق بعضی ار همراهانش این سنت را در ایران اشاعه داده است؟ روشن نیست و بحثی ست که آن را درز می گیرم. به هرحال برای من روشن شد که ژاپنی ها برای این گیشایان احترام زیادی قائل هستند. همه از آنها عکس می گرفتند و این زنان که به نحوی فوق‌العاده لباس می‌پوشند و آرایش می‌کنند رفتار بسیار توام با وقاری دارند. به راستی معنای زیبائی و متانت در آنها یک جا جمع شده است.

و من می‌اندیشیدم که چقدر کمبود جای این نوع زن در ایران محسوس است. ما در ایران زن نجیب داریم و زن روسپی. مکان شخصیتی میان این دو بسیار خالی ست. زنی که از هنرهای مختلف سررشته دارد و کارش تربیت مردانی‌ست که باید آداب بیاموزند.

در تالار نمایش کابوکی مای کو ها در طرف راست و در گران‌ترین مکان تئاتر نشستند و گیشایان در طرف چپ. ما البته روی صندلی نشسته بودیم، اما مای کوها و گیشایان روی زمین نشسته بودند. تصورش را بکنید که به مدت پنج ساعت دو زانو روی زمین نشسته باشید. البته هنرپیشگان نیز به کرات برای زمان‌های دراز دو زانو روی زمین می نشستند. دچار این پندار شدم که تئاتر کابوکی تحت تاثیر نمایش عروسکی‌ست.

از خانم فوجی موتو پرسیدم، معلوم شد همین‌طور است. بیشتر از این وقت شما را نمی‌گیرم و آرزو می‌کنم که فرصت دیدن تئاتر کابوکی و گیشایان را پیدا کنید.

البته از حدود هفتاد سال پیش نوعی تئاتر بوجود آمده که کارکنان آن همه زن هستند. آگهی‌های این تئاتر را در قطار دیدم و بسیار مشتاق بودم به تماشای آن بروم.

در مقایسه میان فرهنگ ایران و ژاپن در این مقام احساس من این است که چون ما به طور کلی رفتار جنسی را یک رفتار زشت و غیر اخلاقی فرض کرده‌ایم تمام آداب اجتماعی مربوط به روابط زن و مرد را نیز غیر اخلاقی توصیف کرده‌ایم. کار تا به جائی رسیده است که در جمهوری اسلامی زن و مرد حتی نباید از یک در وارد مکانی شوند.

این مسئله بسیار قابل مطالعه است که چرا ما ایرانی‌ها زن را یک شیئی جنسی فرض کرده‌ایم و در همان حال رفتار جنسی را بد و زننده تلقی می‌کنیم. در نتیجه جلوی تجلی هر نوع حالت زنانه‌ای را در جامعه می‌گیریم. بسیار جالب می‌شد اگر زنان ایران همانند زنان ژاپن می‌توانستند با تاسیس چای‌خانه‌ها و مراکز فرهنگی دیگر، همانند همین تئاتر زنانه در تربیت مردان جامعه نقش بازی کنند.

از چای‌خانه نام بردم و ما پس از پایان تائتر کابوکی در کافه کوچکی چای سبز نوشیدیم. این چای به رنگ زمرد بود و گفته شد که از برگ کوبیده چای سبز تولید شده و یکی از مطبوع‌ترین نوشیدنی‌های عمرم را نوشیدم. این چای مرا برد به عصرهای تابستان دوران کودکی در تهران که همه در حیاط جمع می‌شدیم دور تختی که در حیاط بود تا چای بخوریم. اسباب تاسف است که تهران دیگر حیاط ندارد.

خانم فوجی موتو و آقای دکتر هاشم رجب زاده به اتقاق بخش‌هائی از شعر ژاپن را به فارسی برگردانده‌اند. این مجموعه‌ای از اشعار باستانی‌ست. من در اینجا بدون گزینش ویژه‌ای کتاب را می‌گشایم و چند شعر برای شما برمی‌گزینم. عنوان کتاب «گل صدبرگ» است:

«بامداد پائیز
مه در پهنه ء شالیزار
می‌خرامد آرام
دل من پراندوه
به کجا می‌رود آخر؟»

این شعر از شهبانو ایوا - نو - هیمه است.

شاعری ناشناخته می‌گوید:

«می‌درخشد آفتاب بامدادی
بر سادا، بر تپه گورت
سر به هم آورده با یاران
سرشک از دیده می‌باریم
گریه مان پایان ندارد»

سومه رامیکوتو می‌گوید:

«می‌روند از هر سو
رهگذران
همسان چهلچله‌های دریا
هایهو انداخته در کوه و کنار
بی تو، اما دلتنگ و تنهایم.»

دکتر هاشم رجب زاده در کتاب پرحجم «جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی» کار سترگی ارائه کرده‌اند. این کتاب در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی به چاپ رسیده و اثر بسیار قابل تاملی‌ست. در آینده کتاب را بررسی خواهم کرد.

البته امروز جهان بسیار کوچک شده است. شاید حتی مسخره به نظر برسد که انسان خاطرات سفر ژاپن بنویسد. من هم چنین قصدی ندارم، تنها چنین به نظرم رسید که در بخشی از دقایق این سفر شما را با خود همراه کنم. من شک ندارم که به رغم آن که ژاپن یک جامعه مردسالار است اما زنان در آنجا راحت‌تر از ایران زندگی می‌کنند. بخش قابل تاملی از ایران شناسان ژاپنی زن بودند و من می دیدم که رفتار مردان با زنان بسیار مودبانه است.

و اما تماشای بامدادان متروی شهری اوساکا نشان می‌دهد که ژاپنی‌ها همانند مورچه دائم در حال دویدن هستند. صف آمد و رفت در روی پلکان ایستگاه مترو آنچنان فشرده و تندروست که من با توجه به ناراحتی ریه که دارم و کمبود تنفسی جرئت نمی‌کردم وارد صف بشوم. البته تماشای پیرزنان و پیرمردانی که لنگ لنگان ولی با قاطعیت راه می‌روند اعجاب انگیز است. با یک شعر ناب دیگر برای شما آرزوی سفر به ژاپن می‌کنم:

«روی رود آرام ناتسومی
در یوشینو
کنج مردابی در سایه کوه
اردک‌های وحشی
همهمه انداخته‌اند.»

این شعر از یوهارا - نو - اوکیمی‌ست.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

از شنیدن این مطلب بسیار لذت بردم، بر عکس حرفی که شما گفتید، شنیدن سفرنامه در این دنیای به قول شما کوچک شده اصلا مسخره نیست و برای من جذابیت شنیدنی همچون اکثر مطالب شما را داشت.
زندگی یک گی شا باعث شد که خیلی چیزها راجع به این زنان هنرمند بفهمم، این فرهنگ ژاپنی همچون بسیاری از چیزهای دیگه آنها، در نوع خودش در جهان خاص و بسیار منحصربه فرد است.
به دلیل همان جامعه ی مرد سالار، که شما هم به آن اشاره کردید، با وجود طبیعت گرایی و زیبایی نگاه هنری در ژاپن همیشه نسبتا به آنجا حس بدی داشتم. اما حرف شما راجع به احترام، لااقل در ظاهر به زنان، برام نکته ی خوبی بود. مرسی از شما که اکثرا چیزی در کلامتان هست که به من بیاموزید. سلامت و شاد باشید خانم نویسنده ی محبوب

-- شهرزاد ، Aug 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)