تاریخ انتشار: ۶ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
برنامه به روایت - شماره ۱۸۷
نگاهی به مجموعه شعر ساویز شفائی

ضیافت زندگی

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

ساویز شفائی، که دیگر در میان ما نیست مجموعه شعری سروده به نام ضیافت زندگی. این مجموعه شعر به همت و با پیشگفتاری از مسعود نقره کار از طریق نشر آیدا، واقع در آلمان به چاپ رسیده است. با هم نگاهی به پیشگفتار مسعود نقره کار می‌اندازیم:

Download it Here!

«سخن از ساویز شفائی‌ست، از شاعر، پژوهشگر، جامعه‌شناس و کوشنده‌ی سیاسی‌ای که در آستانه پنجاه سالگی جهانی را که می‌خواست در آن «جشن عشق» و «ضیافت زندگی» برپا کند وانهاد و رفت... در همان آغاز دوستی من و ساویز به سال ۱۹۹۶ اندیشه این جان شیفته، آب سردی شد بر ته مانده‌ی پیشداوری‌های تعصب آلود من درباره همجنس گرایان. و تازه داشتم پدیده‌ی همجنس‌گرایی و او را بیشتر می‌شناختم که سرطان، مثل همیشه بی خبر و ناباورانه از راه رسید و پرپرش کرد.


ساویز شفایی

ساویز در ۸ شهریور ماه سال ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و متوسطه در تهران، در رشته «عمران ملی» دانشگاه پهلوی شیراز، فوق لیسانس گرفت. سال ۱۹۷۶ به آمریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه «سیراکیوز» نیویورک به ادامه تحصیل پرداخت...

ساویز شاعر بود، شاعری که شعرش بازتاب سیما و نیازهای فردی و اجتماعی انسانی ستایشگر و پرسشگر مهربانی، عشق و آزادی‌ست... در اشعار ساویز همجنس‌گرایی و ناروایی‌هایی که بر همجنس‌گرایان «روا» داشته شده است یکی از موضوع‌های اصلی‌ست... ساویز در هیجده سپتامبر سال ۲۰۰۰ از میان ما رفت. در اوگوست همین سال می‌دانست که «آخرین سفر» را پیش رو دارد و سرود:

شمارش روزها را معنایی دیگر است
که مرگ را دندانی کند است
و تعداد روزها را با نوسان درد بیاد می‌آورم
بوده‌ام
نظاره‌گر
بوده‌ام در تلاش
بوده‌ام در کلام و گویش
و هنوز زیستن را با توان‌هایم می‌سنجم.

در این شعر کوتاه از ساویز شفایی متوجه می‌شویم شاعری از دسته نوآوران است. شعر او گرچه دارای وجهی از وزن ذهنی‌ست، اما قافیه را رعایت نمی‌کند.

در «خشم» می‌گوید:

خشم در من می‌مکد آرام
در سکوتی رنج‌آور
بسته‌ام لب
لیک در سرم غوغاست
بغض‌هایم بر گلویم راه هر فریاد می‌بندند
در دلم دردی‌ست در تکرار
عدل‌تان کو ای سیه‌کاران.
ناصحان دوست ظاهر
لیک در نشخوار و تکرار گمان و فرض
در میان وهم‌های زشت
- شعار پوچ -
حیرانند
این هیاهو را به جز کینه رسالت چیست؟
با شما بدرود، با شما بدرود
با چنین ننگی مرا کاری نخواهد بود
بودنم را خط بطلان برکشیدید، کفر دانستید
حرف ممنوع، شعر ممنوع، عشق ممنوع بود
من گیاه مهر را در شوره زاران چون توانم کاشت
خشم تان ارزانی خود باد
و مرا بدرود

چنبن به نظر می‌رسد که ساویز شفائی دلی پر درد و اندوه داشته. باید باور کرد که زندگی یک همجنس‌گرا در جامعه‌ای که به شدت در برابر این مفهوم جبهه می‌گیرد باید کار سختی باشد. هرچه زمان جلوتر می‌رود من بیشتر به این نتیجه می‌رسم که مسئله همجنس‌گرائی باید بیشتر و بیشتر مورد توجه و بررسی قرار گیرد. مطالعه مختصری نشان می دهد که در درازنای سه هزار و پانصد سال تاریخ و در دورانی که زنان را از فعالیت اجتماعی حذف کردند، درست به این علت که باردار می‌شوند، بهره‌کشی جنسی از پسر بچگان آغاز شد. در اغلب موارد این کودکان همجنس‌گرای طبیعی نبودند و به‌زور از آنان بهره‌کشی جنسی به عمل می‌آمده است.

این «زن شدگان» که به جای زن نقش بازی کرده‌اند نقش بسیار مهمی در تاریخ داشته‌اند که تا جائی که من می‌دانم ابدا کاری برای شناخت چنین تاریخی به عمل نیامده‌است. بدون شک اگر این وجه از تاریخ باز شود میدان هولناکی از ظلم و شقاوت رودرروی ما قرار خواهد گرفت. البته در مورد ساویز شفائی مسئله‌ای روشن نیست، اما او گویا از دسته همجنس‌گرایان طبیعی و فطری‌ست که مورد آزار و اذیت جامعه قرار گرفته است. به شعر دیگری از او توجه می‌کنیم:

«تارهای طلایی»

نوباوگان طرب طلب دلهامان
در پرسه‌های عاشقانه در تبسم‌اند

ما را رخصت آرمیدن در یایه سبزگون درختان است
و آمیختن با نوازش نسیم
که برآن برگ‌های پر جلوه می‌درخشند

به نظاره ماهیان رنگین می‌شتابیم
که بلورهای آب را گلگون می‌کنند
آفتاب انوارش را از تن‌هامان دریغ ندارد

باغ را در صبحگاهان سلام می‌گوییم
جوانه‌های نورسیده را حال می‌پرسیم
و به تهنیت عنکبوتی آشنا می‌رویم
که تارهای طلایی می‌تند

ناشتا را با افشره‌ی نارنجی پرتغال‌های خانگی معطر می‌کنیم
روز در آرامش می‌خرامد
و شامگاه
منجوق ستارگان بر گیسوی شب تماشا دارد
همگام ما مکث‌های آرامش‌اند
و لحظه‌های آسایش
زمان بی‌دغدغه
بوالهوس و سبکسار است

این شعر عاشقانه و دوستانه است و البته در مقایسه با ادبیات همجنس‌گرای تاریخ ایران که شاید بتوان سعدی را یکی از بزرگ‌ترین نمایندگان آن دانست، فاصله قابل ملاحظه‌ای را فراروی خواننده قرار می‌دهد. شعر عملا فاقد وزن و قافیه است، اما مضمون زیبائی دارد.

مسعود نقره کار در مقدمه کتاب می‌نویسد:

«برجسته‌ترین ویژگی زندگی این شاعر، پژوهشگر و جامعه‌شناس آزادیخواه و عدالت‌جو دفاع جسورانه‌ی او از حیثیت، هویت، حقوق فردی، اجتماعی قانونی، آزادی و امینت همجنس‌گرایان بود. در فضایی سرشار و آلوده به شایعه، بهتان، تهدید و ارعاب او تن به کرنش در برابر افراد و جریان‌های متعصب، عقب‌مانده و ناآگاه نداد. اوبه عنوان حق فردی و فردیت انسانی‌اش نه فقط هویت جنسی خود را پنهان نکرد بلکه آن را سرود، به پژوهش کشاند و فریاد کرد، و این اما خالی از رنج طاقت‌فرسای تحمل پیشداوری و تعصب اطرافیان و بخشی از جامعه نبود. ساویز همجنس‌گرا بودنش را در سال ۱۹۷۶ علنی کرد. از آن پس پیش از هرکس و جریانی از هموطنان «فرنگ دیده‌اش» زخم خورد. تهدید، تحقیر و تحریم بسیاری از ایرانیان ساکن شهر اورلاندو زندگی او و مادرش را سخت و تلخ کرد...»

در حقیقت جامعه وقتی متعصب است که نمی‌خواهد حقیقت را درباره خودش بداند. شمار قابل تاملی از افراد به ظاهر سالم و نجیب، موجوداتی هستند که به عمد از واقعیت فاصله می‌گیرند تا آرامششان از میان نرود. همجنس‌گرائی از حالت‌هائی در جامعه است که بسیاری میل دارند آن را پنهان کنند. اکنون این پنهان‌کاری تا کجا جامعه را گرفتار می‌کند واقعیتی‌ست که باید به طور مستقل به آن پرداخت.

و در «منشورهای آینه‌ی اندود» می‌گوید:

هوس مردی بود بی‌چهره
که دست بر گردن سایه‌ام انداخت
و سایه‌ام گامی فراتر می‌رفت
و گم می‌شد.

و سایه‌ام در جوانی شهوتناک
رنگی دوباره می‌گرفت
من آینه را می‌دیدم
که از تصویرش پر می‌شود

آیا سرنوشت آینه گردان
خواهش‌های عصازن کور
و اضطراب‌های پیر و آبستن است
آیا دانستن
تفاله تجربه‌هاست در آغاز بویناکی
و خاکستر حوادث است
در ابتدای سرد بار فراموشی.
آیا زیستن
گم شدن در شهری غریب است
و انتظار کودک تردید بر چهارراه‌های تشویش

از برکه‌ی آینه‌ای سرد
ماهی کدام تصویر را صید خواهم کرد
تا برهنگی‌ام را با رنگی فلس‌هایشان بپوشانم
در شهر وهم‌ها
لب‌هایم را
کدام شبح
گرم خواهد گزید

و همزادم را
از کدام اسارت خواهم رست
تا مرا رها سازد
گام‌هایم
در پیچ پیچ دایره‌ها
خستگی می‌کوشد
و محبس
منشوری آینه اندود است
فریب ابعادش تا بی‌نهایت می‌گسترد
اما خاطره‌ام می‌داند
که هوای تازه
خوابی در آستانه‌ی فراموشی ست
و خون خشکیده
بر ناخن تلاش
در تقلاست.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

سپاس از این مقاله، متاسفانه اطاعات در مورد ساویز شفائی بسیار پراکنده است و چنین مقالاتی بسیار مفید است، امید وارم کسانی که با ساویز آشنایی داشتند بیشتر در مورد او بگویند.

-- همجنس گرا ، Jul 28, 2010

فکر کنم یک تحقیق نسبتا معتبر در زمینه تاریخ جنسیت در ایران وجود دارد .... از خانم نفیسه نجم آبادی که لینکی ازآن اینجاست .... باتشکر از خانم پارسی پور ....
http://www.ucpress.edu/book.php?isbn=9780520242630

-- بدون نام ، Jul 29, 2010

نام حقیقی ایشان "افسانه نجم آبادی" است.

-- شهرنوش پارسس پور ، Jul 29, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)