تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
با خانم نویسنده، فصل‌نامه غزل پست مدرن ـ بخش دوم

پس از سال‌ها «توفیق» را ورق زدم

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

در شماره پيشين در‌باره نشريه شماره سه «همين فردا بود» که فصل‌نامه «غزل پست مدرن» نام دارد، گفتارى داشتم. برنامه اين هفته را نيز اختصاص به همين فصل‌نامه مى‌دهم.

علت اين امر به سادگى اين است که ادبيات معاصر ما در مجموع از کمبود طنز رنج مى‌برد. گردانندگان اين نشريه نشان مى‌دهند که طنزى ابتکارى و قابل تأمل دارند.

در شماره پيشين، نام صاحب امتياز، سردبير و مدير مسئول را براى شما نوشتم. در اين شماره از هيأت تحريريه قدردانى مى‌کنم که نام‌هايشان عبارت است از:

محمد‌رضا شالبافان، ليلا اکرمى، آرش معدنى‌پور، سيد حميد سهرابى، سمانه نائينى، مونا زنده‌دل و زهره جعفرزاده.

طرح گرافيک هم از وحيد عرفانيان است. بدنيست پست الکترونيک اين نشريه را هم برايتان ذکر کنم:hamin_farda@yahoo.com

با شعرى از ميثاق بنى‌عهد، برنامه امروز را آغاز مى‌کنم:

دست‌هايى که مى‌برم از تو
زير ساطورهاى بيزارى
گوش‌هايى چه ونگوکى دارم
پشت اين حرف‌هاى تکرارى
واژه‌ها را/نريز در گوشم
قول‌هايى که سست مى‌‌بندى
با نگاهى/چه تيز مى‌بينم
چشم‌ها را که خيس مى‌خندى
خيس آن ابرها که باريدت
پاى پل‌هاى نقشه‌ى تهران
خيس ترسم، چه زرد خالى شد
توى سوراخ سنگى دوشان
يک يهودا به رنگ چشم تو بود
رنگ عيسى، دوازده کافر
ميز‌گردى شدم درون تو قاب
خواب شام نخورده‌ى آخر
دست‌هايى گره زده با مشت
مشت‌هايى به نام کوبيده
اسم من راز گنج پيدا کن
زير اوراق‌هاى!! پوسيده
دست‌هايى کشيده من از تو
با قلم‌هاى سبز، انگارى؟
زير دندان تو خوب مى‌جویم
لاى ترديدهاى اجبارى
رنگ‌ها پشت هم زبان دارند
مثل سرخاب آسمانى تو
مثل رژها رنگ مى‌بازم
زير ماتيک ارغوانى تو

شعرى طناز بود و حالا به غزلى از فاطمه شمس توجه کنيد:

وسط واژه‌ها جگر خونى، وسط واژه‌ها دل آشوبى
سر خود را به سينه‌ى ديوار، سر خود را به سقف مى‌کوبى
تتتق،تق بکوب و باور کن که غزل بچه‌اى نمى‌زايد
واژه‌ها را کفن بگير و بمير! زير اين سقف کهنه‌ى چوبى
وسط واژه‌ها دلت خون است، وسط واژه‌ها دلت آشوب
به عقب يا جلو‌... تلو...ت...تلو...و دهانت، دهان مشروبى
به تو اما نساخت بوى شراب، و دهانت پر از هلاهل شد
و تو از اتفاق افتادى، سنگ قبرت پر از گلايل شد
به سرنگت هوا بريز و بمک، که شب اکسيژنى شود از تو
بچکان ماشه‌ى تفنگت را... حرکاتت چقدر خوشگل شد!
چشم مستت که بازمانده و خشک، و دهانى کفى که پف کرده
ورم از جمله‌هات مى‌ريزد، مژه‌هايت کبود ريمل شد
قهوه‌ى ترکى‌ات شکر مى‌خواست، ته ليوان من تو مى‌افتى
سقط يک واژه در ته فنجان! تف به اين خلقتى که کامل شد
به تو شاعر شدن نمى‌ماند، به تو واژه‌هاى الکلى‌ات
بکش از خاطرات من بيرون که زبانم بريد و بزدل شد
تب من مى‌رسد به نقطه‌ى صفر، مى‌رسى، مى‌رسم به مرز جنون
حيف از آن واژه‌اى که فنجان را... حيف ديوانه‌اى که عاقل شد

بدبختانه زمان تنگ است و تعداد اشعار زياد، از هر شعر چند بيت به عنوان نمونه عرضه خواهد شد. محسن عاصى مى‌گويد:

مرگ من در حصار قبرى که
خيس از اضطراب ادرار است
مثل افکار پوچ ژان پل سارتر
توى متن کثيف ديوار است...

محمد قائدى غزل خود را اين‌گونه آغاز مى‌کند:

رفتم براى ديدن سانسى که هيچ‌وقت
اکران نشد شبيه سکانسى که هيچ‌وقت
يعنى تمام لعنتى‌ام گوش مى‌شود
تا بشنوم ترا (فرکانسى که هيچ‌وقت...)

آزاده شريفى اما به اين ترتيب زنجير پاره کرده است:

قشنگ عربده‌هاى کلاغ ممکن بود
اگر شبيه خودش اتفاق ممکن بود
از انتهاى خودش در سکوت مى‌افتاد
غروب... و خبرش باز روى آنتن بود...

وحيد نجفى به اين ترتيب دچار الهام شده:

با عکسى از تو خاطراتم را پس آوردند
بردند دنياى مرا، اما پس آوردند!
با قرص‌هاى خواب، شب را زير و رو کردند
خشخاش را روى تن لخت تو بو کردند...

اين فصل‌نامه در عين حال حامل مصاحبه با شخصيت‌هاى ادبى روز است که بعضى به صورت جدى صحبت کرده‌اند و برخى به ميدان طنز گريخته‌اند.

دکتر قيصر امين‌پور در جایى از مصاحبه‌اش گفته است: «ادبيات هميشه نياز به نو‌آورى دارد. هنر هميشه نياز به نو‌آورى دارد. اما آزادى در هنر تا جايى معتبر است که به آزادى از هنر منجر نشود.»

در دريافت اين معناست که طاهره کوپالى مى‌گويد:

هى تو را مشت مى‌خورد به سرم
روزهاى گم فراموش...
آخرش کنج گريه مى‌ميرم
وسط يک اتاق بى‌گوشه!
قژ قژ چند «چيز» در مغزم
دو سه سوراخ ريز توى پنير
مست‌تر از هنوز مى‌رقصند
چند موش کثيف موذى سير...

در اينجا با شعرى از حسين کرمانى اين مقاله را به پايان مى‌برم:

نيمه شب که دختر از قفس پريد
او نمى‌پريد و انگار مى‌پريد
من ولو شدم به روى تخت خود
تخت من که در اتاق مى‌چريد
دخترک شبيه مرد قصه‌ها نبود
او فقط: در ميان پنجره... و غار مى‌خزيد!
:من هزار و شومصد و نود قروت
او سه چار کهنه شعر پاره مى‌خريد!
اى تو آن‌که نيستى و خاک بر سرت
کى ترا نديد و خانه را خريد؟
قيمت زمين مگر چقدر مى‌شود/زياد
گربه روى چشم يک وزغ دويد
هى کانال چار و مستند و حرف
قوطى‌اى که پرت مى‌شود لميد
اون کى؟ نه! اين يکى! همون يکى
دود راه در اضون ثب بغمبليد
آسوده بخواب ژاک، حسين اينجاست

به طورى که مى‌بينيد اين دوستان صاحب طنز جالبى هستند و من احساس مى‌کنم پس از سال‌ها که روزنامه توفيق را نديدم، براى نخستين بار دارم اين صداها را مى‌شنوم و برايم بسيار جالب است.

فکر مى‌کنم يک‌جور حالت طنز در جامعه ما هم پيدا شده است. اين جامعه طنز را برنمى‌تابد. البته جامعه طنز را مى‌پذيرد اما حکومت‌ها از طنز خوششان نمى‌آيد، چون احساس مى‌کنند ممکن است عليه آن‌ها مورد و کاربرد داشته باشد.

اما اين واقعيتى است که دنياى طنز دنياى وسيعى است و الزاماً به معانى رويارویى با حکومت‌ها نيست، بلکه مى‌تواند با واقعيت‌هاى اجتماعى رودررو باشد.

و ما هرگز نبايد اين را فرموش بکنيم که طنز در يک جامعه سالم به معناى داشتن روح سالم است. ما اگر بلد نباشيم خودمان را دست بيندازيم بدون شک رشد و ترقى نخواهيم کرد.

اين يک واقعيت است. نبايد فراموش کرد که براى ادامه زندگى و براى اين‌که بتوانيم چيزى را کشف و اختراع بکنيم بايد بتوانيم خودمان را مسخره کنيم.

در عين حال اين يک واقعيتى است که در سال‌هاى اخير شعر فارسى بدجورى به بيراهه مى‌رود. قافيه را فراموش کرده، وزن را فراموش کرده و هرکس که از راه مى‌رسد تصميم مى‌گيرد شاعر بشود و شعر مى‌گويد و کتاب چاپ مى‌کند.

جالب اين است که براى تهيه اين کتاب‌ها بايد پول هم بدهيد و اگر ندهيد اين شاعران رنجيده خاطر مى‌شوند و مى‌گويند ما زنجير پاره کرده‌ايم و داريم ميدان‌هاى گسترده جديدى را تجربه مى‌کنيم.

حرفى در تجربه‌هاى جديد نيست، اما واقعيت اين است که شعر فارسى از محتوا تهى شده و اين را نمى‌شود فراموش کرد.

من فکر مى‌کنم ما نيازمند يک نوع خانه تکانى روحى براى به وجود آوردن ادبياتى هستيم که قابل تأمل و در عين حال پست مدرن باشد.

نشريه «همين فردا بود» با غزل شوخى مى‌کند و فرم‌هاى جالبى را عرضه مى‌کند. فکر مى‌کنم اين آغازى است براى آغازى ديگر و و ما در آينده مواجه با طرح مسایل جدى‌ترى از سوى اين گروه خواهيم بود.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA


غزل پست مدرن، نشريه‌ای طناز
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

عجب! سلیقه شعری شما را هم فهمیدیم!
سهیل محمودی را هم بخوانید!!فکر کنم خیلی خوشتان بیاید.
خانم پارسی پور نقد ادبی به خدا یک رشته تحصیلی دانشگاهی است!

-- ستاره ، Jan 6, 2009

شهرنوش پارسی پور عزیز
امروز اولین بار بود که صدایتان را شنیدم.
چنان که 8ماه قبل کتاب زنان بدون مردان شما را برای اولین بار خواندم.
پستتان را راجع به دکتر ساعدی خواندم.یعنی 7 پستتان را همین امشب خواندم.
شما قدرت عجیبی در روایت دارید.
خیلی خوشحالم که می توانم از طریق همین کامنت اعلام بکنم که داستانهایتان را خیلی دوست دارم

-- آیدین سعادت ، Jan 7, 2009

"... حکومت‌ها از طنز خوششان نمى‌آيد، چون احساس مى‌کنند ممکن است عليه آن‌ها مورد و کاربرد داشته باشد."

پس کاری که دولتها، حتی از نوع دیکتاتور و زورگوی آن، با استفاده از طنز به عنوان نوعی "سوپاپ اطمینان" دیگ بخار در بسته جامعه می کنند چیست؟

-- ناشناس ، Jan 7, 2009

خانم پارسی پور عزیز، تا حد زیادی از شما تعجب می کنم که در دام بحثهایی افتاده اید که خیلی های دیگر را نیز گرفتار کرده اما به نظر من در مسیر غلط. یکی از این بحث ها همان موضوع "پست مدرنیزم" است که حداقل پانزده سال است محور گفتگوی خیلی ها قرار گرفته و جالب آنکه بیشتر این افراد هم از این موضوع به عنوان یک موضوع "تازه و نو" صحبت می کنند که حتی اگر این طور هم می بود (که نیست) از عمر این بحث "جدید" در دوران فعلی حداقل پانزده یا بیست سال می گذرد که در واقع آن را در زمره بحثهای کهنه قرار می دهد!

دوره «پست مدرن» به مفهوم "امروزی" آن، به دوره خاصی از شعر و ادبیات و موسیقی و معماری و سایر هنرها و دیدگاههای اجتماعی و احیاناً سیاسی اطلاق می شود که در دهه بیست و سی میلادی در اروپا (آلمان، فرانسه، چکسلواکی، لهستان، مجارستان، ... و تا حدی با الهام از انقلاب سرخ و حرکتهای نو جویانه و آینده گرا در اوایل بعد از انقلاب شوروی سابق در همان دوره) شروع شد و چندان هم دوام نیاورد چرا که پس از حداکثر یکی دو دهه جای خود را به سوپر مدرن و پس از آن به اولترا مدرن داد!

دیگر آن که ظاهراً خیلی از افراد این موضوع پست مدرنیزم را با نفی کامل ارزشهای کلاسیک هنر و اندیشه اشتباه گرفته اند در حالیکه در دوره پست مدرن، پس از چندین دهه نو آوری و انقلابهایی در سبکهای مختلف که از رنسانس به این سو آغاز شده بود، ناگهان نوعی بازگشت به سبکهای قبلی و بعضاً کلاسیک و آمیختن آنها با مدرنیزم صورت گرفت.

خود اصطلاح "پست مدرن" به معنای "دوره »بعد از« مدرنیزم" است: کلمه "post" در اینجا یعنی "بعد از" یا "پس از" و نه "فرا تر" به صورتی که در ترجمه نه چندان درست "فرا مدرن" از این اصطلاح شده، که در زبان فارسی ممکن است با "بر تر" اشتباه گرفته شود!

مثال: عبارت post war era را در نظر بگیریم که به معنای "دوره »پس از« جنگ" است و عیناً همان کاربرد از کلمه پست که در این عبارت اخیر آمده در اصطلاح پست مدرن هم مورد استفاده قرار گرفته است اما متاسفانه کمتر کسی، بخصوص از میان ایرانیان علاقمند به این جور مباحث به این موضوع توجه می کند.

با احترام

-- foxy ، Jan 7, 2009

با احترام، جهت تکمیل حرفهای قبلی، شاید بد نباشد این پیوند را در اینجا بیاورم:

http://en.wikipedia.org/wiki/Postmodern

البته ویکی پیدیا منبع خیلی معتبری برای اینگونه مباحث نیست ولی به هر حال قابل استفاده است.

احتمالاً جای آن دارد رادیو زمانه (هر چند که گاه و بیگاه به این موضوع به صورت متفرقه پرداخته) یک سری مقلات و بحث و گفتگو بصورت پیگیر در باره پست مدرنیزم ایجاد کند.

با تشکر

-- foxy ، Jan 7, 2009

دوستان عزيز،

من برنامه شماره ٣٣ با خانم نويسنده را اختصاص خواهم داد به مسئله پست مدرنيسم به صورتى كه خودم مى فهمم. البته منظورم حالت عام پست مدرنيسم است و نه پيدا كردن آن در ادبيات. در اينجا فقط به طور خلاصه بگويم كه فكر نمى كنم توليد كنندگان نشريه غزل پست مدرن قصد تخطئه پست مدرنيسم را داشته باشند، بلكه آنان شايد سر به سر آن دسته از شاعرانى مى گذارند كه از اين اصطلاح پست مدرن اين مسئله را برداشت كرده اند كه مى توان هرچيزى رز به نام شعر قالب كرد.

-- شهرنوش پارسى پور ، Jan 7, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)