تاریخ انتشار: ۸ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره ۷۹

سرگذشت اولین وزیر زن ایرانی

http://www.shahrnushparsipur.com

Download it Here!

این هفته من درباره‌ی کتابی با شما صحبت می‌کنم به نام «خانم وزیر»، سرگذشت خانم دکتر فرخ‌رو پارسا، نخستین وزیر زن ایرانی، که خانم منصوره پیرنیا این کتاب را نوشته و برای نوشتن این کتاب زحمت زیادی کشیده است.

نمی‌دانم شما روزهای اول انقلاب ایران را به خاطر می‌آورید یا نه، که در دایره‌ای از خون ما می‌چرخیدیم. چون خشم کلی افراد جامعه ایران که معلوم نبود در چه راستایی حرکت می‌کند، منجر به آن شد که شماری از دولتمردان حکومت دوران پهلوی به جوخه‌های زندان سپرده شدند و جمعیت قابل ملاحظه‌ای به خاک (سپرده شد) که البته این پیش‌درآمد اعدامهایی بود که بعدها به رقم متجاوز از ۱۰هزار نفر در طی سالهای بعد دامنگیر گروههای سیاسی‌ای‌ شد که اتفاقاً در آغاز انقلاب از اعدامهای اول انقلاب هم حمایت می‌کردند.

خانم دکتر فرخ‌رو پارسا که نخستین وزیر زن ایرانی‌ست، در دوران بعداز انقلاب سفید در ایران به وزارت آموزش و پرورش رسید. سرگذشت این بانو بسیار دردناک و در عین‌حال بسیار قابل تامل است. ایشان تحصیلاتشان را در رشته‌ی پزشکی به پایان برده بود و از خانواده‌ای برخاسته بود که زنانش سابقه‌ی درخشانی در فعالیت برای به‌دست‌آوردن حقوق زنان داشتند. مادر خانم فرخ‌رو پارسا یکی از زنان مبارز جامعه‌ ایران بوده است. این بانو که پس از ازدواج با آقای فرخ‌رو پارسا خودش را به‌عنوان فخر‌آفاق پارسا می‌شناسد، پس از یک ازدواج ناموفق با فخرالدین پارسا ازدواج می‌کند و بعد در راستای این ازدواج هست که متوجه می‌شود باید برای آزادی زنان جنگید. مبارزات بسیار زیادی را انجام می‌دهد و نامش را در تاریخ ادبیات آزادی زنان جاودان می‌کند.

نشریه‌ای که خانم فخرآفاق پارسا منتشر می‌کرد «جهان زنان» نام داشت که در آغاز در مشهد منتشر می‌شد. بعد در مشهد دچار گرفتاری شد. در تهران چاپ آن ادامه پیدا کرد و چون بازهم مسئله پیش آمد، ایشان را به قم تبعید کردند و چندسالی در قم زندگی می‌کرد. به هر تقدیر این آغاز بسیار زیبای زندگی خانم فرخ‌رو پارسا نشان می‌دهد که چطور از یک مادر انقلابی، انسان‌دوست و آزادیخواه، (حضوری) این چنین با شخصیت به جهان عرضه می‌شود.


دکتر فرخ‌رو پارسا، نخستین وزیر زن ایرانی

خانم فرخ‌رو پارسا هم تحصیلاتش را در رشته‌ی پزشکی انجام می‌دهد، ولی بعداً به خدمت آموزش و پرورش درمی‌آید. من امروز زیاد تمرکزی بر این که این خانواده چه سابقه‌ای داشته‌اند ندارم. به دلیل اینکه روشن است، یعنی کتاب را باید بخوانید. کتاب را خانم منصوره پیرنیا نوشته است و در این کتاب داستان زندگی خانواده‌ی پارسا را از دوران قدیم، از اینکه اجدادشان کی هستند، پی‌ می‌گیرد و جلو می‌آید و... تا می‌رسیم به مقطعی که خانم فرخ‌رو پارسا محکوم به اعدام می‌شود. من جمله‌ای از سرآغاز این کتاب را برای شما می‌خوانم:

بانویی که در آن سحرگاه، در کنار زنی معروف به بدکاره‌گی، و در محله‌ای بدنام در جنوب تهران، جسم‌اش را در گونی شقاوت پیچیدند، و طناب دار به گردن او آویختند، و به دارش کشیدند و تیربارانش کردند، تجسم آبرو و شخصیت زن ایرانی و نخستین زنی بود که به وزارت رسید. و هم اولین زنی بود که حکم مدیرکلی گرفت و پایه‌گذار یکی از معروفترین دانشگاههای ایران شد. و نیز اولین زنی بود که به مقام معاونت وزارتخانه‌ای رسید، و بیش از آن همراه با زنان دیگر که کوشنده‌ی راه برابری حقوق زن و مرد ایرانی بودند، در مقام نماینده‌ی ملت برای اولین‌بار به مجلس شورای ملی راه یافته بود. و مهم‌تر از همه‌ی اینها، بانویی که در بیدادگاه جمهوری اسلامی به مرگ محکوم شده بود، هجده سال تمام در مقام ریاست یکی از مهم‌ترین دبیرستانهای دخترانه‌ی ایران و نیز سالهای متمادی دیگر در مقام بلند معلم هزاران دختر ایرانی را به کمال دانش و دانایی آراسته بود.

این شرح احوال بسیار مختصری است از خانم دکتر فرخ‌رو پارسا. البته من همین‌جا یک گله‌گی دارم. یادم می‌آید در زندان وقتی یکی از زندانیان را، که به اصطلاح به سلطنت‌طلبها منسوب بود، بردند اعدام کردند، دیگر زندانیان که چپ‌گرا بودند و از عجایب اینکه دائم هر روز گروههایی از آنها اعدام می‌شد، یکی‌شان فریاد زد: «بچه‌ها مصادره»، و شادی کردند از اعدام آن دختر متهم به سلطنت‌طلب. دراینجا هم من می‌بینم که خانم منصوره پیرنیا به‌رغم تسامح و تحمل زیادی که ایشان به خرج می‌دهد و نشان می‌دهد که به قول فرنگی‌ها دارای تولرانس هست؛ ولی از اینکه خانم فرخ‌رو پارسا در کنار یک زن روسپی اعدام شده است، احساس رنج و اندوه می‌کند. این در حالی‌ست که من فکر می‌کنم جامعه‌ای که نتواند احترام بگذارد به اجزای خودش، ولو در قالب روسپی؛ شاید حق‌اش این است که دچار مشکلاتی از قبیل انقلاب ایران بشود که جنبه‌های بی‌رویه و تندروی‌های شدید داشته است.

ما می‌دانیم که روسپیان هم به‌نحوی بخشی از جامعه محسوب می‌شوند، و جامعه در حقیقت خودش با دست خودش بخشی از زنان را هل می‌دهد به طرف فحشا، زیرا به روسپی نیازمند است. برای مسافرها، برای تاجرها، برای بازرگان‌ها، برای سربازها و برای تمام مردان تنهایی که در جامعه هستند و نیازمند زن.

ما در ایران عادت نداریم نگاه انسانی داشته باشیم به پیکره‌ی موجوداتی که زیر عنوان روسپی معروف شده‌اند. اما مرگ خانم فرخ‌رو پارسا، اینکه در کنار دو زن روسپی اعدام شد، من را به یاد حضرت مسیح می‌اندازد. یعنی مسیح هم در کنار دو دزد به صلیب کشیده شد. بنابراین آنچه مهم هست، این است که در عالم مسیحیت این دو دزد به مقام وارسته‌ای رسیدند، به دلیل همجواری با مسیح. و من امیدوارم... یعنی اگر همچنان فرهنگِ مذهبی‌ بر ما چیره بود، می‌توانستیم خانم فرخ‌رو پارسا را به مقام یک مقدسه عروج بدهیم. چون واقعیت این است که این زن کارنامه‌ی زندگی‌اش نشان می‌دهد که انسانی بوده همیشه شریف، همیشه درستکار و همیشه در راستای منافع جامعه حرکت کرده است.

بیشتر شاید اسباب تاسف است که جامعه‌ای پدرسالار در مقطع پوست‌اندازی‌اش تا آنجایی بی‌رحم می‌شود که می‌تواند یک زن وزیر را فقط و فقط و صرفاً به عنوان وزیر و به جرم اینکه وزیر بوده است اعدام کند. یادم هست که در جایی می‌خواندم که وقتی سینما وارد ژاپن شد، همیشه رسم بود در تاتر سنتی که مردان به جای زنان نقش بازی می‌کردند. یعنی نقش زنان را مردان با گریم زنانه بازی می‌کردند. حالا زمانی که سینما آمد، مردم ژاپن تصمیم گرفتند، خود زنان به جای خودشان در نقش خودشان در سینما بازی کنند. مردان هنرپیشه که نقش زنان را بازی می‌کردند، اعتصاب کردند و در خیابانها راه رفتند. چون اعتراض آنها این بود که این نقش ماست، زنها حق ندارند نقش خودشان را بازی کنند.

در جامعه‌ی ما هم ظاهرا زمانی که یک زن وزیر شده یا نماینده‌ی مجلس شده، در آن مقطع چنین به نظر می‌رسید که خب عجب! خانم آمده وزیر شده، وزارت کار مردان است و ما باید به نحوی این زن را تنبیه کنیم که هیچ زن دیگری به خودش اجازه ندهد که بیاید و در سمت وزیر نقش بازی کند. من از این بابت بسیار متاسفم. یعنی برای جامعه‌ای که نمی‌تواند به زن احترام بگذارد و باور کند که یک زن هم می‌تواند وزیر باشد احساس تاسف می‌کنم.


تصویر کتابِ «خانم وزیر»، نوشته‌ی منصوره پیرنیا

ضمناً می‌خواهم بگویم که فکر نمی‌کنم فقط این جمهوری اسلامی بوده که این قتل‌های ترسناک را کرده است. در پس و پشت جمهوری اسلامی، مردمی هم بوده‌اند که از این قتل‌ها احساس شادی می‌کردند، یعنی بعضی‌هاشان. ما موظفیم به جامعه نشان بدهیم که وقتی اشتباه می‌کند، این میدان اشتباه تا کجا پیش می‌رود. چگونه می‌شود زنی را اعدام کرد، به این دلیل که فقط وزیر بوده و کاری نداشته باشیم به اینکه آنقدر شایستگی داشته که به وزارت رسیده است. جامعه‌ی ما نمی‌تواند به زن احترام بگذارد به عنوان وزیر.

من در اینجا علاقمندم راجع به خانم منصوره پیرنیا صحبت کنم. ایشان زحمت زیادی برای نوشتن این کتاب کشیده‌، اسناد زیادی را جمع‌آوری کرده، تمام یادداشتهای خانم فرخ‌رو پارسا را، تا آنجا که امکان داشته، برای ایشان جمع‌آوری کرده است. در متن کتاب به این یادداشتها برمی‌خوریم. نکاتی در آن هست که قابل تامل است. کارنامه‌ی کاری خانم فرخ‌رو پارسا به طور دقیق در این کتاب به‌دست داده شده است که خود این خواندن این کتاب را برای کسانی که در امر فعالیت و در زمینه‌های تحقیقی هستند، کار بسیار سودمندی می‌کند و کتاب «خانم وزیر» من تصور می‌کنم جزو آن گروه از کتابهایی طبقه‌بندی خواهد شد یا شده است، که مربوط می‌شوند به مسایل قبل از انقلاب ایران و آغاز انقلاب ایران.


بدون شک از نظر من خانم فرخ‌رو پارسا، یکی از قابل احترام‌ترین زنان تاریخ ایران محسوب می‌شود. او به معنای حقیقی کلمه یک شهید است، چون در بیدادگاه جمهوری اسلامی در حالی که مساله‌ی حجاب برای افراد بسیار مهم بود و داشتند زور فراوانی می‌زدند که خانم‌ها را ببرند زیر چادر سیاه، خانم فرخ‌رو پارسا فقط با گذاشتن یک روسری در این محاکمات شرکت کرد. و در حقیقت فکر می‌کنم فدای همین روسری هم شد. یعنی با کمال تاسف باید بگویم، آقایان حقیری که سرنوشت او را رقم می‌زدند، در حقیقت طاقت دیدن این روسری را نداشتند. من مطمئنم اگر خانم فرخ‌رو پارسا یک چادر سیاه به‌سرش انداخته بود و می‌رفت، و می‌ایستاد، و حرف می‌زد و معذرت‌خواهی می‌کرد و از این نوع حرکات؛ بی‌شک جانش را نجات می‌داد. اما او براصولی که به آن باور داشت ایستادگی کرد و جانش را از دست داد.

در همین‌جا بگویم، من مخالف با حجاب نیستم. خانم‌هایی که حجاب را، چادر سیاه را به عنوان پوشش انتخاب کرده‌اند، مورد احترام من و تمام مردم ایران هستند. ولی تحمیل کردن این لباس به کسانی که به آن علاقه ندارند، کار زشتی‌ست و توان این قضیه را ملت ایران در قالب مهاجرت هزاران و هزاران نفر ایرانی پس داد. خانم‌های دکتر، مهندس، تحصیلکرده، متخصص‌های کامپیوتر یکی پس از دیگری کشور را ترک کردند. من امید دارم که مردم ایران راه‌حلی برای مساله‌ی حجاب اجباری پیدا کنند.


ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دردآور است زنی که تمام عمرش را صرف آموزش نمود اعدام شد به دستور کسانیکه باسواد شدنشان را مدیون امثال همین زن شهید باید بدانند

-- زهرا ، Mar 27, 2008

با سپاس از شما
لطفا بفرمایید این کتاب توسط کدام نشر چاپ شده است.

-- سارا ، Mar 27, 2008

به عنوان معرفی کتاب چندان جالب نبود. تنها به چند جمله و تعریف کلی از کتاب و نویسنده بسنده کرده‌اید و اصلا توضیحی نمی‌دهید که خواننده و شنونده‌ی این معرفی بتواند حدس بزند آیا این کتاب به دردش می‌خورد یا نه؟
ولی کلاً مطلبتان اشاره‌های جالبی به نکات اجتماعی داشت. خصوصاً این که در یک حرکت اجتماعی (مانند انقلاب اسلامی) تمام مردمی که همدلی یا مخالفت می‌کنند، گرچه مسؤولیت حقوقی متوجهشان نیست، اما نمی‌توانند خود را مبرا از آن حرکت بدانند. به بیان دیگر خشم و خشونت انقلاب اسلامی (که هنوز هم تا حدودی ادامه دارد) گرچه مسؤولیتش به‌درستی به گردن رهبران و مباشران خشونتهاست، ولی انرژی و اینرسی آن برآیند خشم و خشونت مردم بوده و هست.

-- فرامرز ، Mar 27, 2008

آفرین شهرنوش. یکی از بهترین مقاله های اخیرت را نوشته ای. نقطه نظرها و استدلالات کاملاً درست است و اگر نسل جوان ما به نکته های ظریفی که ذکر کردی توجه کند، شاید بتواند آینده بهتری لااقل برای نسل بعد بسازد. از مهمترین نکات مقاله ات، اشاره به چگونگی نظر نویسنده کتاب نسبت به مسئله اعدام خانم پارسا در کنار یک زن روسپی است.
در شعر زمنیم دیگر شد، از زبان مردی خطاب به زنی روسپی می گویم: " عاشقم به فاحشه ای که آبروی جهان از اوست."
زنده باشی و قلمت سبز بادا.

-- پرتو نوری علا ، Mar 27, 2008

agar " SEPRDE SHOD" dovom be gharineye lafzi mahzoof ast aan paranteze dovom va sepordo shod dakhelash besyar bija va motenaghzast ast. ya parantez ra hazf konid ya mohtavaya daroonash ra!

-- K.A ، Mar 27, 2008

خانم پارسی پور. سال نو بر شما مبارک. امیدوارم در سال جدید امور آنطور که میخواهید و آرزومندید برایتان پیش برود. به نکته مهمی اشاره کردید. منهم تصور میکنم اعدام زنان روسپی درست به اندازه اعدام یک زن وزیر دردآور و غیرمنصفانه است و وقت آن است که ما نگاهمان را به انسانها تغییر دهیم و آنها را براساس شرایطی که طی یک پروسه اجتماعی و اقتصادی به آنها تحمیل شده قضاوت نکنیم. همه انسانها به لحاظ شان انسانی با هم برابرند.

-- زهره جلیلی ، Mar 27, 2008

خانم پارسی پور : از آدرس خود را در اینترنت اعلان نکنید. موجب درد سر خواهد شد. یک صندوق پستی بگیرید و از آن به عنوان نشانی استفاده کنید.

-- آرش ، Mar 28, 2008

Tofoo barto ey charkheh gardoon tofoo...

-- Iran ، Mar 28, 2008

shoma joori harf zadid ke engar tamame tahsil kardeha bihejab va mohajjabeha bisavadand.bandeh khodam yek zane irani,pezeshk va mohajjabe hastam vali man ham majboor be mohajerat shodam va be mohajjabeh boodanam eftekhar mikonam chon khodam anra entekhab kardam

-- بدون نام ، Mar 28, 2008

آخه کدام زن ایرانی مجبور به پوشیدن چادر سیاه است؟! ملت لچک را به زور سرشان می کنند. مسئله مهاجرت عاوملی مهم تر از حجاب ظاهری دارد.

-- امین ، Mar 28, 2008

خانم پارسی‌پور گرامی! اگر امکان دارد مشخصات (ناشر، کشور محل نشر و ...) کتاب‌هایی را که معرفی می‌کنید بنویسد. در آن صورت کسانی که علاقه‌مند به مطالعه‌ی کتاب می‌شوند راحت‌تر می‌توانند به اطلاعاتی برای تهیه‌ی آن دست‌رسی داشته باشند. سپاس‌گزارم.

-- Javid ، Mar 28, 2008

جناب جاويد
اين كتاب در امريكا به چاپ رسيده و منتشر كنندگان آن خانم منصوره پيرنيا و شوهرشان هستند. بدبختانه در اين لحظه در يك سفر اروپائى هستم و دسترسى به اصل كتاب ندارم، اما از خانم شعله شمس كه به طور معمول برنامه مرا بازديد مى كنند درخواست مى كنم تا مشخصات كتاب را براى شما بنويسند.
شهرنوش پارسى پور

-- Shahrnush Parsipur ، Mar 28, 2008

شیوهء محاکمه و اعدام این زن لکه ننگی است جاویدان بر پیشانی حکومت اسلامی. خانم فرخ رو پارسای را تنها به این دلیل که هرگز حاضر نشد در جلسات دادگاه یا حتی به هنگام اعدام چادر بسر کند در یک گونی بزرگ نهاده، سر گونی را محکم گره زدند و او را به دار آویختند. این واقعهء ننگین البته در پروندهء عدالت اسلامی ابدی است. آیندگان اگر هیچ چیز از کمالات و مبارزات آزادی خواهانه بانو فرخ رو پارسای ـ که من و ما شاهد آن بوده ایم ـ نخوانند و ندانند، فاجعهء اعدام او یادشان نمی رود و چه بسا زیر تاثیر این رویداد به دنبال شناخت حقایق تاریخی که او و، پشت سر او ما، ساختیم برود.

-- بدون نام ، Mar 28, 2008

سلام و احترام به شهرنوش
من از برنامه خوشم می آد و لحن و ایده های شما رو دوست دارم. به نظرم می رسه اگه مسایل حاشیه ای رو که به انداز موضوع اصلی مهم نیستند رو داخل نکنین، انسجام مطلب بهتر حفظ می شه و ذهن خواننده هم از موضوع اصلی دور نمی شه. به عنوان مثال به نظر من مطرح کردن انتقاد در مورد اعدام شدن خانم وزیر در کنار یک روسپی به انسجام موضوع و روایت لطمه زده.
با این حال پیرو نوشته شما من مشتاقم که در مورد این خانم وزیر بخونم و کتابش رو داشته باشم.
با بهترین آرزو ها و شادباش های نوروزی

-- نغمه ، Mar 28, 2008

خانم پارسی پور سال نو بر شما مبارک باشد. امیدوارم در سال 1387 امور برایتان به گونه ای پیش برود که شما دوست دارید. من هم کاملا با نظر شما موافقم و تصور میکنم که وقت آن رسیده که ما نگاه خود را به افراد انسانی تغییر دهیم و عمیقا درک کنیم که انسانها بلحاظ شان انسانی با هم برابر و به یکسان در خور احترامند، خواه روسپی خواه وزیر. متاسفانه در جامعه ما مثل همه جوامع دیگر افراد را بر حسب شرایطشان قضاوت میکنند.
در پناه نور حق باشید.

-- زهره جلیلی ، Mar 28, 2008

در جریان این انقلاب »» نامردمی «« ما مردم نسبت به خیلیهائی که حقشان نبود بدست دیوانگانی مانند خلخالی مثله شوند ! نامردمیهای بسیاری نشان دادیم !.
هر چه بیشتر عراقیها را میبینم که چگونه برای ان قصاب ادمیان صدام تکریتی هنوز هم سر میبازند و جان فدا میکنند ! نمیتوانم باور کنم که خیلی از ما ، اما با قدرتی هم که در میان بلواگران انقلاب داشتیم ! از جان هیچکس از انانیکه مسولیتی در رژیم گذشته داشتند مواظبت و یا دفاع بعمل نیاوردیم شرمم میاید !. اندسته ئی که انقدر پاک میاندیشیدند که بجز خدمت به هموطنانشان کاری انجام نداده اند ! که در نتیجه به فکر فرار از مملکت نیفتادند ! تا بخیال خود همچنان بعد از این تغییرات نیز به انجام خدمات بهم میهنانشان ادامه دهند !.
دیدیم که شادروان خانم فرخ روی پارسا با انهمه خدمات مثبت که به کشورش ارائه داد به چه سرنوشت شومی دچار شد ! بنابر این ، این اقایانیکه پرونده شان به سیاهی رنگ صورتهایشان در خدمت به مملکت است به چه سرنوشتی دچار خواهند شد ! کاملأ واضح خواهد بود !!.

-- داوید. ، Mar 29, 2008

خانم پارسی پور، درجایی که یادم نیست از بکارگیری واژه ی "مردسالار" در ادبیات روزنامه نگاری و جنبش زنان انتقادکرده بودید. چطوراست که حالا خودِ شما دوباره این واژه را بکارمی برید؟

-- رمضانی ، Mar 29, 2008

خانم پارسی پور با درود فراوان
آیا شما نوشته خانم هما احسان درمورد این کتاب را خوانده اید. چون در نوشتار خودتان هیچ اشاره ای به نکرده اید!ا
ین لینک نوشته خانم احسان است:

http://www.newsecularism.com/
2008/0208-B/021308-Homa-Ehsan.htm

-- شاهین ، Mar 29, 2008

man ba khanom Homa ehsan movafegham , khanom piernia ,bayad tavjjoh konad

-- delbar ، Apr 4, 2008

martike beshin darseto bekhon
be zane mardom chikar dari

-- haji ، Jun 5, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)