تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
نگاهی به فیلم دشمنان مردم ساخته مایکل مان

ضد قهرمان دوست‌داشتنی

پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

هر قدر سارقان، تبهکاران، آدم‌کش‌ها و گانگسترها در دنیای واقعی، ترسناک و نفرت‌انگیزند، اما در دنیای درام و بر پرده سینما، شأن و منزلت دیگری دارند.

سینما از زندگی تبهکاران معروف حماسه می‌سازد و «دشمنان مردم» را به عنوان قهرمان معرفی کرده و زندگی غالباً تراژیک آن‌ها را طوری دراماتیزه می‌کند که تماشاگران را نسبت به سرنوشتشان علاقه‌مند ساخته و غم‌خواری و هم‌دردی آن‌ها را برمی‌انگیزد.

Download it Here!

«دشمنان مردم» ساخته مایکل مان، شرح دوره بسیار کوتاهی از زندگی جان دیلینجر، گانگستر معروف آمریکایی معروف به رابین‌هود آمریکا و روایت حماسی فیلم‌ساز از روزهای باشکوه گانگسترها در دوران رکود اقتصادی دهه ۳۰ در این کشور است.

فیلم اقتباسی است از کتاب تحلیلی برایان بیورو درباره دیلینجر با نام: «دشمنان مردم: بزرگ‌ترین موج جنایی آمریکا و تولد اف‌بی‌آی از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴.»


پوستر فیلم «دشمنان مردم» ساخته مایکل مان

جان دیلینجر کیست؟

دیلینجر در فاصله بین می ۱۹۳۳ تا جولای ۱۹۳۴ از ده‌ها بانک سرقت کرد و نزدیک به ۳۰۰ هزار دلار ربود که معادل پنج میلیون دلار امروز است.

در عصر رکود اقتصادی که مردم آمریکا، بانک‌ها را عامل اصلی وضعیت بد اقتصادی خود تصور می‌کردند و از بانک‌داران متنفر بودند، سرقت دیلینجر از بانک‌ها، عملی شجاعانه و انقلابی فرض می‌شد و شخصیت او با رابین‌هود مقایسه می‌شد. مردم او را به خاطر سرقت پول‌های کسانی که با دزدیدن پول فقرا پول‌دار شده بودند، ستایش می‌کردند.

دیلینجر سارقی بود که جی ادگار هوور، رییس اف‌بی‌آی او را در سال ۱۹۳۴ «دشمن شماره یک مردم» نامید و جنگی با عنوان «جنگ علیه جنایت» را علیه او و یارانش شروع کرد و تا آن‌ها را به زانو درنیاورد، از پا ننشست. (هوور از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۷۲ رییس اف‌بی‌آی بود و به عنوان یکی از قدرت‌مندترین و بی‌رحم‌ترین مردان امنیتی آمریکا شناخته شده است.)

اما دیلینجر نه تنها در نظر مردم آمریکا دشمن و چهره‌ای منفور نبود، بلکه بسیاری از آمریکایی‌ها او را یک قهرمان فرض کرده و اعمال جنون‌آمیز و شجاعانه او را تحسین می‌کردند.

و این ویژگی در مورد بسیاری از راهزنان و تبهکاران مشهور تاریخی، نه فقط در آمریکا، بلکه در کشورهای دیگر از جمله ایران نیز صادق است و مردم عمل این تبهکاران را به عنوان نوعی شورش و عصیان در برابر دستگاه حاکم و نظم عمومی تفسیر می‌کردند و برای آن‌ها احترام و عزت زیادی قائل بودند و درباره آن‌ها افسانه‌ها می‌ساختند.

بانی و کلاید، جسی جیمز، آل کاپون، رابین‌هود، یعقوب لیث و سمک عیار همه از این دست شخصیت‌های تاریخی افسانه‌ای‌اند که ویژگی مشترک آن‌ها، رفتار ناهنجار اجتماعی، نظم‌ستیزی و یاغی‌گری آن‌هاست.


جان دیلینجر اصلی

دیلینجر گانگستر خشن اما شریفی بود که آزارش به مردم عادی نمی‌رسید. بر خلاف دیگر گانگسترها، رفتار دیلینجر حتی با گروگان‌ها و پلیس نیز بسیار نرم و محبت‌آمیز بود و آن‌ها بعد از آزادی از چنگال او در مورد آن برای روزنامه‌ها داستان‌سرایی می‌کردند. با این‌که ده‌ها نفر در جریان سرقت‌های دیلینجر از بانک‌ها کشته شدند، او اعتقاد داشت که شخصاً تنها یک نفر را با تیر کشته است.

برایان بیورو نویسنده کتاب دشمنان مردم که مایکل مان فیلمش را بر اساس آن ساخته، در باره دیلینجر می‌نویسد: «دیلینجر مبادی آداب بود و به زنان احترام می‌گذاشت. او شخصیتی کاریزماتیک و بذله‌گو بود و هنگام سرقت شوخی می‌کرد.»

شوخ‌طبعی و بذله‌گویی دیلینجر در این فیلم را در صحنه گفت و گوی مطبوعاتی او پس از دستگیری می‌بینیم. خبرنگاری می‌پرسد چه قدر طول می‌کشد تا یک بانک را بزنی و او با خنده می‌گوید یک دقیقه یا کمتر.

دیلینجر در سن ۲۰ سالگی به خاطر سرقت از یک فروشگاه به ۹ سال زندان محکوم گردید؛ محکومیتی بسیار سنگین برای جرمی کوچک.

هر چند وی بعد از مدتی بخشیده شد و آزاد گردید، اما قطعاً این بی‌عدالتی، عامل اصلی تبدیل شدن دیلینجر از یک سارق خرده‌پا به یک گانگستر حرفه‌ای بود.

در فیلم متأسفانه جز در صحنه دستگیری دیلینجر که او این موضوع را کوتاه و با شوخی برای خبرنگاران تعریف می‌کند، چیزی از زندگی گذشته‌اش برای ما گفته نمی‌شود.

در همین دوران است که او بانک‌زنی را از هم‌سلولی‌اش هرمن لم می‌آموزد که قبلاً در ارتش آلمان خدمت می‌کرد و اعتقاد داشت تاکتیک‌های نظامی به درد سرقت از بانک‌ها می‌خورند.

«دشمنان مردم» ارجاعات آشکاری به وضعیت دوران معاصر دارد. در تیتراژ شروع فیلم جمله‌ای می‌آید با این مضمون که در دوره رکود اقتصادی مردم آمریکا بانک‌ها را علت اصلی ازدست دادن شغل‌ها و خانه‌هایشان می‌دانستند. جمله‌ای که بازتاب شرایط اقتصادی بد امروز جهان و واکنش منفی مردم نسبت به بانک‌هاست.

از سوی دیگر وقتی جی ادگار هوور از جنگ علیه جنایت حرف می‌زند، تماشگر بی اختیار یاد جرج بوش و شعار جنگ علیه ترور او می‌افتد.


جانی دپ در نقش جان دیلینجر در «دشمنان مردم»

سبک فیلم

مایکل مان فیلمساز آمریکایی، سینماگر کم‌کاری است و در طول نزدیک به ۳۰ سال، تنها ۱۱ فیلم ساخته است. فیلم‌سازی که همانند دیوید فینچر و استنلی کوبریک، بسیار وسواسی و کمال‌گراست.

وی استاد ساختن فیلم‌های گانگستری مدرن است. بعد از فیلم‌های پلیسی - گانگستری «مخمصه» و «وثیقه» و «میامی وایس» این بار یک سال آخر زندگی جان دیلینجر را بازسازی کرده است.

مان سینماگر سبک‌پردازی است و دقت زیادی روی جزئیات فیلم می‌کند. روایت فیلم خطی و ساده و بدون پیچیدگی‌های داستانی است. به جای آن، مان تمام انرژی‌اش را صرف فضاسازی کرده است.

متأسفانه وی در این فیلم که در مورد یک شخصیت واقعی تاریخی است، بیش از اندازه به حافظه تماشاگر و فرامتن تکیه کرده و اطلاعات کمی در باره گذشته دیلینجر و انگیزه‌های او به ما می‌دهد.

به عنوان مثال رابطه مثلثی بین پرویس، دیلینجر و هوور که کلید اصلی برای درک فضای تاریخی فیلم است، در این فیلم خوب ساخته نشده و شاید اگر مان بر روی این رابطه مثلثی تکیه می‌کرد، فیلم موفق‌تر می‌بود.

اما طراحی صحنه و لباس فیلم خیره‌کننده است. مایکل مان قواعد ژانر گانگستری را رعایت می‌کند. ماشین‌های کلاسیک کادیلاک و بیوک سیاه که در نور خیابان برق می‌زنند و زیر باران می‌درخشند، مسلسل‌ها و تیربارهای قدیمی، بارانی‌های بلند و لباس‌های راه‌راه، کلاه‌های دربی لبه‌دار و همه عناصر آیکونیک فیلم‌های گانگستری کلاسیک فراهم است.

اما فیلم هنوز چیزهایی کم دارد که نمی‌گذارد دشمنان مردم به یک فیلم گانگستری درجه یک و کلاسیک تبدیل شود. دوربین روی دست سرگیجه‌آور و ناراحت‌کننده است و اصلاً مناسب این روایت نیست. جانی دپ، بازیگر نقش دیلینجر، خیلی زور می‌زند تا ما او را در نقش دیلینجر باور کنیم. اما جز در چند صحنه کوتاه، هرگز این حس به من دست نداد که او همان جان دیلینجر معروف و بی‌باک و قدرتمند است.

حتی استیون گراهام انگلیسی نیز در نقش نلسون بچه‌صورت باورپذیر نیست. نلسون بچه‌صورت برادران کوئن با بازی مایکل بدالوکو بسی عالی‌تر از جرج نلسون مایکل مان است.

در نقطه مقابل شخصیت دیلینجر، ملوین پرویس مأمور جدی اف‌بی‌آی قرار دارد که نقش او را کریستین بیل بازی می‌کند.


کریستین بیل در نقش ملوین پرویس در فیلم «دشمنان مردم»

او افسری است که خود را وقف پلیس و اف‌بی‌آی کرده و ما همواره او را در حین خدمت می‌بینیم و مایکل مان و رونن بنت فیلم‌نامه‌نویس او، جایی برای زندگی خصوصی او پیش‌بینی نکرده‌اند. به همین دلیل او از حد تیپ کلیشه‌ای افسران خستگی‌ناپذیر و مأمور و معذور فراتر نمی‌رود و به یک شخصیت محکم و جان‌دار تبدیل نمی‌شود؛ اگرچه بازی خوب کریستین بیل توانسته تا حد زیادی این نقص را جبران کند و در همین حدی که برایش تعریف شده، به این شخصیت نیرو و جان ببخشد.

شاید سینما امروز محتاج بازیگرانی چون همفری بوگارت، جیمز کگنی، اسپنسر تریسی، ژان گابن، لینو ونتورا و بازیگران بزرگی از این دست است تا حضور قدرتمند آن‌ها بر روی پرده سینما، تصور این را که آنان بازیگرند و در حال ایفای نقش، از ذهن ما دور سازد.

اما فیلم جدا از روایت نه چندان دلچسب آن، صحنه‌های مجزای درخشانی دارد که نباید نادیده گرفته شوند.

کل سکانس سینما رفتن دیلینجر عالی است. او به سینما بیوگراف می‌رود که فیلم ملودرام منهتن با بازی کلارگ گیبل را ببیند. گانگستری که بسیار شبیه خود دیلینجر است و او با لذت سرگرم تماشای آن روی پرده سینما می‌شود؛ طوری که انگار دارد زندگی خود را در آینه تماشا می‌کند.

صحنه کشته شدن دیلینجر جلوی سر در سینما مرا یاد فیلم سرب مسعود کیمیایی انداخت (یک لحظه دلم برای کیمیایی و آن همه استعداد و قابلیت‌های درخشان او برای خلق آثار گانگستری و نوآر ایرانی درخشان سوخت.)

یکی از بهترین صحنه‌های فیلم، صحنه ورود دیلینجر به اداره پلیس شیکاگو و دپارتمان ویژه «جان دیلینجر» در این اداره است. در این صحنه است که مفهوم واقعی حرف رییس پلیس فدرال آمریکا را که می‌گوید دیلینجر تمام سیستم قضایی و پلیسی آمریکا را به مسخره گرفته، درک می‌کنیم؛ و نیز در این صحنه است که جانی دپ را تا حد زیادی در نقش دیلینجر می‌پذیریم و ثابت می‌کند که توانایی‌های زیادی برای بازیگری دارد.

او با خونسردی بسیار و حیرت‌انگیزی وارد اداره پلیس می‌شود و در حالی که کارکنان اداره پلیس سرگرم بررسی پرونده او و تلاش برای یافتن اویند، در اداره چرخ می‌زند و به تماشای عکس‌ها و بریده جراید مربوط به اخبار عملیات او و مرگ دوستانش بر دیوار اداره پلیس می‌پردازد.

بعد هم با شجاعت دیوانه‌واری تعدادی از پلیس‌ها را که سرگرم شنیدن مسابقه بیسبال از رادیو هستند، مخاطب قرار داده و از آن‌ها می‌پرسد «کی می‌بره؟» و بعد هم راهش را می‌کشد و می‌رود.

در واقع دیلینجر با این کار نشان می‌دهد که از نقشی که در زندگی ایفا کرده، خرسند است و این رضایت را جانی دپ با لبخند زیرکانه و برق نگاهش به خوبی منتقل می‌کند.


ماریون کوتیار، بازیگر نقش بیلی فرچت در فیلم «دشمنان مردم»

شخصیت زن

دنیای فیلم‌های گانگستری بر خلاف دنیای فیلم‌های نوآر، دنیای مردانه‌ای است. زنان در این فیلم‌ها عموماً شخصیت‌هایی ساده و یک‌بعدی‌اند و از سطح معشوقه‌های زیبا و رام فراتر نمی‌روند. آن‌ها نقش چندانی در ساختار دراماتیک این نوع فیلم‌ها ندارند و بزرگ‌ترین نقش آن‌ها این است که بر سرنوشت تراژیک قهرمان مرد فیلم بگریند.

ماریون کوتیار در این حد نقش خود را به عنوان معشوقه دیلینجر خوب بازی می‌کند. اما او در مقایسه با زنان قدرتمند، پیچیده و چندلایه فیلم‌های نوآر، مثلا لورن باکال در خواب بزرگ یا باربارا استنویک در غرامت مضاعف یا ریتا هیورث در گیلدا، شخصیت بسیار ضعیفی است.

بازی کوتیار به ویژه در سکانس نهایی که چارلز وینستد افسر اف‌بی‌آی، به دیدنش در زندان می‌رود، بسیار دیدنی و تأثیرگذار است.

وینستد به سراغش می‌رود تا جمله‌ای را که دیلینجر هنگام مرگ در گوشش گفته است، به او منتقل کند: «بای بای بلک برد» (خداحافظ پرنده سیاه.) و این‌جاست که صورت کوتیار غرق در اشک می‌شود.

کوتیار حقیقتاً بازیگر توانایی است و بازی بی‌نظیر او در نقش ادیت پیاف را هرگز نباید از یاد برد.


نمایی از فیلم «دشمنان مردم» ساخته مایکل مان

موسیقی فیلم

موسیقی یکی از مهم‌ترین عناصر فیلم‌های ژانر گانگستری است و نقش مهمی در باورپذیر ساختن فضای فیلم دارد. در این فیلم نیز موسیقی ارکسترال و اتمسفریک الیوت گولدنتال که یادآور کار دیوید نیومن در فیلم «راه فنا» و برنارد هرمن در «راننده تاکسی» است، به خوبی در خدمت فضای فیلم است. گولدنتال پیش از این نیز در فیلم مخمصه با مایکل مان همکاری کرده بود.

آهنگ‌ها و ترانه‌ها، بیشتر از آهنگ‌های جاز قدیمی و خوانندگانی مثل بیلی هالیدی است و به خوبی فضاسازی می‌کند و از همه هیجان‌انگیزتر، حضور دایانا کرال خواننده جاز کانادایی در صحنه‌ای از فیلم است که در آن دیلینجر و ماریون در رستوران بزرگی ملاقات کرده و با هم می‌رقصند.
در این صحنه او آهنگ «بای بای بلک برد» را می‌خواند. یعنی همان ترانه‌ای که وینستد از دهن دیلینجر زمان مردن می‌شنود.


دوربیین HD به جای نگاتیو

دشمنان مردم با دوربین دیجتال سونی F23 های‌دفینیشن (HD) گرفته شده؛ اما فیلم‌برداری دانته اسپینوتی آن قدر خوب است که تشخیص آن از فیلم سلولوئید را بسیار دشوار می‌کند.

مایکل مان قبلاً نیز موفق شد با استفاده از دوربین دیجیتال، تابلوهای نئون لوس‌آنجلس را در شب در فیلم «وثیقه» به بهترین و زنده‌ترین شکلش ثبت کند و حالا به کمک آن در فیلم دشمنان مردم، خیابان‌های باران‌خورده شیکاگو در شب با نور نئون‌ها و سردر سینما بیوگراف در دهه ۳۰ آمریکا را به زیبایی خلق کرده است.

وی در گفت و گویی با روزنامه تایمز گفته است که علاقه‌مند به ساختن فیلمی نوستالژیک نبود و به همین دلیل دوربین دیجیتال را به جای فیلم سلولوئید انتخاب کرده؛ چرا که می‌خواسته تماشاگر را دقیقاً در همان دوره یعنی «در ساعت ۱۱:۱۷ شب سه‌شنبه ۱۹۳۴» قرار دهد؛ نه این‌که فیلمش احساس تماشای فیلمی از دهه مثلاً ۴۰ یا ۵۰ را به تماشاگر بدهد و دوربین سونی F23 این امکان را به بهترین شکلی به او داد.


جانی دپ در نقش جان دیلینجر در «دشمنان مردم»

مرگ دیلینجر

جان دیلینجر مثل اغلب ضد قهرمانان تاریخ سینما، زندگی کوتاهی داشت و به مرگ زودرس خود نیز آگاه بود. این مرگ آگاهی، جنبه تراژیکی به زندگی او داده است.

از او نقل شده که خطاب به دوستی گفته است: «من در یک جاده یک‌طرفه سفر می‌کنم و نمی‌خواهم در مورد پایان این راه خودم را گول بزنم. اگر تسلیم شوم، به معنی صندلی الکتریکی خواهد بود؛ اما اگر ادامه بدهم، این سؤال مطرح است که چه قدر از عمرم باقی مانده است.»

دیلینجر که بارها به طرز حیرت آوری از زندان فرار کرد و از چنگال پلیس گریخت، سرانجام در مقابل سردر سینما بیوگراف در شیکاگو با گلوله مأموران اف‌بی‌آی از پا درآمد. سینمایی که فیلم گانگستری «ملودرام منهتن» با شرکت کلارگ گیبل را نشان می‌داد و دیلینجر آگاهانه به تماشای آن رفته بود. مایکل مان فیلم را درست در همان لوکیشنی فیلم‌برداری کرد که جان دیلینجر در آن‌جا کشته شد.

در فیلم یکی از مأموران پلیس را می‌بینیم که با اطمینان می‌گوید او به جای دیدن فیلمی از شرلی تمپل به تماشای فیلم کلارگ گیبل خواهد رفت و بدین گونه بود که او در تله‌ای که مأموران اف‌بی‌آی برای او تدارک دیده بودند، افتاد.

دیلینجر زمان مرگ تنها ۳۱ سال داشت و زمانی که کشته شد آن قدر محبوبیت داشت که مردم آمریکا دستمال‌ها و دامن‌هایشان را به خون او آغشته کرده و روز بعد از مرگ او پنج هزار نفر از مردم آمریکا در تشییع جنازه او شرکت کردند.

شاید بشود دیلینجر را قربانی عشقش به سینما دانست. به هر حال او کسی بود که مثل قهرمانان سینما زیست و مثل آن‌ها از پا درآمد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

جناب آقاي جاهد كاش فرصتي بود و باهم يك بحث حسابي مي كرديم كه دنياي مدرن ما( دمكراسي، قانون، فرديت و ...)چقدر مديون ادگار هوور هاست تا ديلينجرها. اگرچه اينها چهره اي كاريزماتيك دارند ولي پيام آور مرگ و نيستي و چيزي هستند كه خود شما از آن فرار كرده ايد و اكنون در "اروپا" و نه "ايران" زندگي مي كنيد.

-- كارمند ، Jul 20, 2009

کارمند عزيز

شايد در زندگی واقعی اين طور باشد که شما می گوييد اما فراموش نکنيد که مردمان همين دنيای مدرن هنوز ديلينجرها را ستايش می کنند و از او اسطوره می سازند نه ادگار هوور ها را. سينما نيز در اين اسطوره سازی نقش مهمی داشته و دارد.

-- پرويز جاهد ، Jul 20, 2009

اصولا ارزش ها در دنیای درام با ارزش ها در جهان واقعی متفاوتند. در دنیای درام شخصیتی که داستان فیلم در مورد اوست، قهرمان محسوب می شود. چه با ارزش های جامعه بیرون از فیلم همراهی داشته باشد چه ضد ان باشد. برای همین هم واژه ضد قهرمان مدتهاست که به چالش کشیده شده است. دیلینجر هم از آن نوع شخصیت هاییست که در دنیای فیلم قهرمان است. هر چند او را در دنیای واقعی آدم کشی هنجار شکن می دانیم. همانند فیلم درخشان لوک بسون به نام حرفه ای(لئون). آدم کشی که در دنیای فیلم یک قدیس است. با قانون معروفش که بی گناهان،زن ها و بچه ها را نباید کشت، ما را به همراهی و همدلی وا می دارد. اما پلیس که ظاهرا باید حافظ ارزش های جامعه باشد خلافکاری است که با کشتن افراد بی گناه، شایسته تنبیه است و هنگامی که قهرمان داستان از آنها انتقام می گیرد تماشاگر عمل وی را قهرمانانه تلقی می کند.

-- فرهاد ، Jul 20, 2009

دو نظر بالا، نظر کارمند و نظر جاهد، در واقع دو روی یک سکه و بیانگر دو وجه متناقض هویت مدرن است، یعنی از یک سوی عقلانیت محاسبه گر با تمامی دستاوردهای مادی و تکنولوژیک اش در خدمت ایجاد آسایش و رفاه مادی، و در سوی دیگر نوستالژی رومانتیک برای بیان هویت خودویژه ی خویش همچون سوژه ای منحصر به فرد. از سوی شاهد غلبه ی ایده ها، معیارها و ضوابط عقلانیت مدرن در حوزه ی عمومی زندگی مردم هستیم، و از سوی دیگر شاهد به کارگیری مفاهیم رومانتیک در پی جویی هویت فردی.(البته این ایده را از چارلز تیلور نقل کرده ام)

-- منوچهر راد ، Jul 21, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)