خانه > پرویز جاهد > فستيوال فيلم > از مستند حقيقتجو تا زبان ناب سينما | |||
از مستند حقيقتجو تا زبان ناب سينماپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.com
در روزهای گذشته در فستیوال ادینبرا فیلمهای مرثیه (Elegy) ساخته ایزابل کوشت (Isabel Coixet)؛ اتومبیل خون (Blood Car) ساخته الکس اور؛ از شهر و از زمان ساخته ترنس دیویس؛ هلن ساخته کریستی مولوی (Molloy)، قرمز ساخته ترايگه اليستر دیزن (Trygve Allister Diesen) و لاکی مک کی و همچنین آواز گنجشکها ساخته مجید مجیدی به نمایش درآمد.
اتومبيل خون فيلم فانتزی و طنزآميز کمهزينه و کوچکی بود که با نگاه به آينده جهان صنعتی و اشارههای سياسی غيرمستقيم به سياستهای امپرياليستی و نفتخوارانه آمريکا ساخته شده بود. قيمت بنزين در آمريکا بالا رفته و آرچر قهرمان فيلم که معلم کودکان خردسال و گياهخوار و طرفدار محيط زيست است، به دنبال سوخت آلترناتيو میگردد. او در صدد ساختن اتومبيلی است که با شيره گياهان کار کند، اما همه زحمات او بینتيجه میماند تا اين که يک روز برحسب تصادف پی میبرد که اين اتومبيل با خون حرکت میکند. پس از آن او برای تامين سوخت اتومبيلاش ديگر به انسان و حيوان رحم نمیکند و به يک هيولای خونريز تبديل میشود. در پايان میبينيم که ماموران امنيتی آمريکا به سراغش آمده و از او میخواهند به توليد انبوه اين نوع اتومبيل بپردازد. طنز سياه فيلم از نوع کوبريکی آن است و تاثير فيلمهايی مثل «پرتقال کوکی» و «دکتر استرنج لاو» بر فيلمساز کاملا مشهود است.
الکس اور کارگردان فيلم در جلسه پرسش پاسخ بعد از نمايش فيلم، به تاثيرپذيری خود از کوبريک اعتراف کرد و در يک حرکت تبليغاتی جالب، تعدادی از تیشرتهايی را که عنوان فيلم روی آنها چاپ شده بود، بين تماشاگران توزيع کرد. فیلمهای مستند اثرگذار در ادینبرا بخش فيلمهای مستند فستيوال ادينبرا، مثل هر سال بسيار غنی و پربار است. امسال فيلمهايی از مستندسازان برجسته جهان مثل ورنر هرتزوگ، ارول موريس و ترنس ديويس در اين بخش قرار دارد. فیلم مستند روند عملیاتی استاندارد (Standard Operating Procedure) ساخته ارول موریس مستندساز برجسته آمریکایی یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای مستند به نمایش درآمده در اين فستیوال بود. مستندهای ارول موریس اغلب کیفیتی افشاگرانه و حقیقتجویانه دارد.
جستجو و کشف حقیقت براساس شواهد، اسناد و مدارک موجود، تم اصلی فیلمهای اوست. موریس در فيلم تازه خود به ماجرای عکسهای آيکونيک سربازان امریکایی از زندان ابوغریب عراق پرداخته است. عکسهایی تکاندهنده که در آن زندانیان عراقی را در غیر انسانیترین وضعیت نشان میدهد. موریس بدون استفاده از نریشن و تفسیر، تنها از طریق گفتوگو با سربازان و افسران امریکایی که در شکنجه و آزار زندانيان عراقی زندان ابوغریب و عکاسی از آنها نقش داشتند، سعی میکند نشان دهد حقیقت ماجرا چه بوده و چگونه آنها مرتکب این عمل غیرانسانی شدهاند. ویژگی برجسته فیلم موریس این است که توانسته سربازان و افسرانی مثل سابرینا هرمن، لیندا اینگلند، کیم دوگان، ژنرال سانچز و بسیاری دیگر از امریکاییها را که مستقیما در این کار دست داشتند، جلوی دوربین آورده و وادار به اعتراف کند. آنها با نگاه کردن به عکسها سعی میکنند موقعیتی را که در آن بودهاند و در عکس ثبت شده، به یاد آورده و با دقت تشریح کنند. آنها میگویند که بازجویی و شکنجه برای گرفتن اعتراف از زندانیان جزیی از روند عملياتی استاندارد (SOP) و وظایف آنها بوده و آنها به دستور افسران مافوق خود این زندانیان را برهنه کرده، به گردن آنها قلاده بسته و از آنها خواستهاند بهطور دسته جمعی درمقابل آنها استمناء کنند.
برخی از آنها مثل سابرینا هرمن مدعی میشوند که من این عکسها را به این خاطر گرفتم تا به مردم نشان دهم در این زندان چه بر سر زندانیان آمده است. اما بيشتر عکسها و تصاوير ويدئويی داخل زندان، نشان میدهد که برخلاف این ادعا، آنها با انگیزههایی کاملا نژادپرستانه، سادیستی و لذتجویانه به شکنجه و تحقیر زندانیان عراقی دست زدند. پرسش اصلی موریس در این فیلم این است که این افراد واقعا چه کسانی بودند و با چه انگیزهای دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند و در نهایت چه کسی مسئول این فجایع است. موریس به ما میگوید که تمام کسانی که در این ماجرا محاکمه و محکوم شدند، در رده سربازان و افسران جزء بودند و پای افسران عالی رتبهای مثل ژنرال کورپینسکی، مسئول اصلی زندان ابوغریب که براساس گفته برخی از مصاحبهشوندگان از آنچه که در حوزه استحفاظی او میگذشته آگاه بوده، اصلا به میان کشیده نشده است. اما به گمان من فيلم موريس نمیتواند بيانگر همه حقيقت باشد چرا که وی تنها به حرفهای طرف آمريکايی (بازجوها و عکاسان) استناد کرده و عراقیهايی که در اين زندان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند، در فيلم او غايباند. با این حال فیلم موریس، سندی گویا و افشاگرانه از یک پرونده سیاه و تکاندهنده درباره جنگ عراق است.1
در شهر سیلویا، رمانتیک و هنری فیلم در شهر سیلویا (In the City of Sylvia) ساخته خوزه لوییس گوئرین از اسپانیا از آن نوع فیلمهایی بود که با انگیزههای ناب هنری و سینمایی ساخته شدهاند و فیلمساز با بهرهگیری از تمام تجربیات صوتی و تصویری فیلمسازان ماقبل خود مثل روبر برسون، آنتونیونی، کیشلوفسکی و جان کسه ویتس خواسته دست به تجربهای تازه در عرصه سینما و فرم بیانی آن بزند. نویسنده جوانی به انگیزه یافتن دختری که شش سال قبل در مدرسه هنرهای نمایشی پاریس دیده، وارد این شهر میشود. او در کوچهها و خیابانها پرسه میزند یا در کافهها مینشیند و به طراحی از صورت زنان و دختران زیبا در حالتهای مختلف میپردازد. دوربین از دید او و در نماهای طولانی نظارهگر زندگی روزمره مردم عادی میشود و سعی میکند، نبض زندگی یک شهر و ضربان آن را ثبت کند. خط داستانی فیلم بسیار ساده و کمرنگ است. پسر جوان به دنبال دختری که شبیه سیلویای اوست، راه میافتد و ساعتها او را در خیابانها، فروشگاهها و ترنها تعقیب میکند و سرانجام پی میبرد که او سیلویا نیست. دقت زیباییشناسانه فیلمساز در کار با صدا و تصویر تحسین برانگیز است و نگاه امپرسیونیستی فیلمساز به آدمها و چشماندازهای شهری نیز به شدت یادآور کارهای آنتونیونی است.
مرثیه فیلم مرثیه (Elegy) ساخته ایزابل کوشت، فیلمساز اسپانیاییتبار از فیلمهای خوبی بود که در روزهای گذشته در فستیوال فیلم ادینبرا به نمایش درآمد. ایزابل کوشت بیشتر فیلمهای خود را در خارج از خاک اسپانیا و در امریکا ساخته و فیلمسازی با گرایشهای فمینیستی است و کاراکتر اصلی بیشتر فیلمهای او را زنانی تشکیل میدهند که غالبا از بیماریهای سخت و لاعلاج مثل سرطان رنج میبرند، مانند «زندگی پس از من». کوشت فیلم مرثیه را براساس رمان «حیوان رو به مرگ» نوشته فیلیپ راث، نویسنده سرشناس امریکایی ساخته است. در این فیلم بن کینگزلی نقش یک استاد عکاسی دانشگاه را بازی میکند که عاشق یک دانشجوی اسپانیایی یعنی پنهلوپه کروز میشود و از این منظر، شخصیت او در این فیلم بسیار نزدیک به شخصیت خود فیلیپ راث است که در زندگی واقعیاش عاشق یکی از شاگردان کوباییاش شده بود.
فیلم مرثيه، مثل همه کارهای کوشت؛ خوش ساخت، رمانتیک و جذاب است. رابطه جنسی و عاطفی بین دو کاراکتر اصلی فیلم (بن کينگزلی و پنهلوپه کروز) با اختلاف سنی زیاد، بسیار خوب از کار درآمده است. ترس از پیری، ترس از پوسیده شدن اندام و از دست دادن زیبایی، ترس از بیماری و سرانجام مرگ، درونمایه اصلی این فیلم را تشکیل میدهد. ایزابل کوشت در جلسه پرسش و پاسخ بعد از فیلم در پاسخ به این سوال که آیا داستان فیلیپ راث را تغییر داده گفت که علیرغم مخالفت راث، تنها صحنه مربوط به مکیدن آلت تناسلی دیوید کپش را از کتاب حذف کرده، چرا که او فکر نمیکند هیچ زنی حاضر به دیدن چنین صحنهای باشد. وی همچنین درباره رضایت نویسنده از نتیجه کار او گفت که راث هنوز کل فیلم را ندیده، اما وی صحنههایی از بازی پنهلوپه کروز را برای او فرستاده و او گفته است که پنهلوپه بهترین انتخاب برای این نقش بوده است. پانوشت: 1. با ارول موريس درباره اين فيلم گفتوگويی کردهام که به زودی در اين صفحه خواهيد خواند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خسته نباشید آقای جاهد.منتظر چاپ مصاحبه با ارول موریس هستیم.با سپاس
-- بدون نام ، Jun 28, 2008مرسی.
-- خشایار ، Jun 30, 2008what about Majid majidi's movie?
-----------------------------------------
-- بدون نام ، Jun 30, 2008پرویز جاهد: دوست عزيز
در باره فيلم مجيدی قبلا هنگام نمايش آن در جشنواره فيلم فجر نظرم را گفته ام . بنابراين لزومی نديدم که دوباره در باره آن حرف بزنم.
اين هم لينک آن مطلب:
http://tinyurl.com/5ztu97