بنیادگرایان مذهبی وارث زمین خواهند شدونداد زمانی7koucheh@radiozamaneh.comاولین بار که مقاله را خواندم از شب تا صبح کابوس دیدم. باورنکردنی بود، ولی هر چه بیشتر به آن فکر میکنم احساسِ تلخ و ترسناکی به سراغم میآید که نفسگیر است. تلاش آشکار احمدینژاد برای تبلیغ تولید مثل نیز در این میان بیشتر بر عمق فاجعه میافزاید. «فیلیپ مورگان» جمعیتشناس آمریکایی، به کمک تئوری تکامل داروین و پشتیبانی آمار و تحقیقات، به این نتیجه رسیده است که آینده متعلق به بنیادگرایان مذهبی خواهد بود. فیلیپ لانگمن که از اعضای عالیرتبه چندین مؤسسهی تحقیقاتی آمریکاست، در راستای تخصص اصلیاش که آمار و جمعیتشناسی است، کتابهای تاثیرگذاری چون « گهواره خالی» و « افزایش کهنسالان جهان» را به رشته تحریر در آورده است. ایشان در یک مقاله بسیار شخصی، به روند خطرناکی در ساختار جمعیتی جهان معاصر اشاره میکند که منجر به تسلط مذهبیون افراطی میشود. نویسنده پنجاه ساله مقالهی« تسلط خداپرستان»1 به یاد میآورد که در اواسط دههی شصت میلادی وقتی که نوجوانی بیش نبود بر روی جلد مجلهی « تایم» به این عبارت برخورده بود که « آیا خدا مرده است؟»؛ عبارتی که همنسلان او به امید آن بزرگ شده بودند ولی هنوز به حقیقت نپیوسته است.
او میافزاید شاید هنوز خدا در اواخر قرن بیستم نمرده بوده، ولی بیشک از صحنهی اصلی دغدغه های بشر کنار گذاشته شده بود. روند فروپاشی اعتقادات مذهبی در شهرنشینان جهان تا چندین دههی دیگر ادامه یافت و بعد از اوج گسترده سکولاریسم، شاهد نزولِ ارزش و مقام خدا به سطح «بابا نوئل» موجود در فرهنگ عامه گشتیم. به اعتقاد فیلیپ مورگان، «ماه عسل» بشر با بیخدایی و دل کندن از افکار و عقاید دوران قرون وسطی به همان شدت و حدتی که متفکران سکولار توقع داشتند جامهی عمل به خود نگرفت. نگرانکننده تر از آن، شکلگیری و گسترش افکار مذهبی بود که بهویژه در در دههی اول قرن جدید با لجاجت تمام خود را به صفحه اول اخبارِ جهان رسانده است. خدا با شدت و قدرت جدیدی وارد ضمیر عمومی جهان شده است و تلاش چند برابر شدهی متفکران «کافر» نظیر ریچارد داوکینز، کریستوفر هیچِنس و سام هریس که با شتاب و ضرورتی مداوم در حال توضیح و دفاع از سکولاریسم هستند فقط یکی از آثار این پدیده است. دههی اولِ هزارهی جدید تمدن بشری، حاکی از بازگشت پرسر و صدای مذهب است. واقعهی بدیهی که میتوان رد پای آن را بهراحتی در تلاشهای آشکار بنیادگرایان تروریست تا حضور قدرتمند مذهبیون در انتخابات آمریکا سراغ گرفت. مدتهای مدید جوابِ متفکران سکولار قانعکننده و حتی دلگرمکننده بود. آنها اذعان میکردند که بازگشت دوباره مذهب در حقیقت شبیه اعمال غیرارادی فردی است که در حال غرق شدن است که در لحظات آخر حیات به هر وسیلهای چنگ میاندازد. جوابی که منطقی به نظر میرسید، بهویژه وقتی که عنصر «خودکشی و خودتخریبی» در اعمال مذهبیون افراطی چشمگیر و غیر قابل انکار بود. خوشحال شدیم و برای سقوط کامل مذهب روزشماری کردیم.
فیلیپ لانگمن قدم به قدم شیوههای مختلف توجیه وضع ناگوار موجود را برمیشمرد. او اشارهی کاملی دارد به دلائل جدیدتری که برای حضور پرهیاهوی مذهبیون عنوان شده است. تئوریپردازان سکولار معتقد هستند که تغییر سریع و بیش از حد دنیا، آزادی و قدرت ابراز وجود بشر، توسعهی بینظیر آموزش همگانی و گسترش فرهنگِ منطقی باعث شده است که گروههای کوچک افراطی بیشتر از پیش به اوهام و خرافات پناه ببرند تا خود را از اتفاقات جاری مصون کنند. در خاورمیانه که شاهد جوشش عظیم مذهب هستیم، بیتردید، رشد افسار گسیختهی بازگشت به مذهب میتواند به نتایج تلخ و ماندگار استعمار نظیر استبدادزدگی، فقر و عدم وجود تحول و شعور سیاسی جمعی ربط داشته باشد. رشد شهرنشینی، شکلگیری طبقه متوسط بزرگی که چشم و دل بسته به ارزشهای مصرفی غرب پناه برده است نیز به رونق بنیادگرایی دامن میزند. واکنش دفاعی که به رونق و بازگشت قدرتمند مذهب در امریکا و این اواخر حتی در اروپا انجامیده نیز ریشه در تغییرات سریعی دارد که بهویژه از اواسط قرن بیستم در غرب بهوقوع پیوسته است. آقای لانگمن با دقت تمام همهی پدیدههای مؤثر را برمیشمرد؛ اتفاقاتی چون شوک انقلاب دانشجویی دههی شصت، هیپیگرایی، فمینیسم، تأیید حقوق انسانی همجنسگرایان، افراط وقیحانهی مصرف، توجه بیش از حد به سکس و فروپاشی مدل سنتی خانواده از جمله آنها هستند. محقق و نویسندهی مقالهی «تسلط خداپرستان» بعد از آنکه با صبوری تمام به تشریح موقعیت موجود میپردازد به پشتوانهی تخصصاش و بر اساس آخرین سنجشهای تحقیقاتی که در «فصلنامهی جامعهشناسی آمریکا» به چاپ رسیده، با نگرانی تمام اعلام میکند که دلیل اصلی بازگشت مذهبیون در «تولید مثل» بیش از حد گروههای اجتماعی فوق نهفته است. آمار تکاندهندهی جمعیتشناسی در جهان معاصر حاکی از آن است که خانوادههای مذهبی با شدت و حدتی بینظیر در حال برپایی خانوادههای بزرگ هستند در صورتی که جمعیت سکولار جهان یا دست از تولید مثل کشیده، یا نسبت بسیار پایینی از آمار تولد انسان جدید را به خود اختصاص داده است. روند زایش جهانی با سرعتی غیرقابل کنترل در سه دههی آینده، انسانهای را وارد اجتماع جهانی خواهد کرد که در خانوادههای بسیار مذهبی بهویژه ادیان درهی نیل ( یهودی، مسیحی و اسلام) پرورش یافتهاند.
پر جمعیتترین خانوادههای امریکایی را باید در بنیادگراترینشان سراغگرفت. این اواخر در آمریکا، جمعیت پروتستانهای محافظهکار تقریبا دو برابر شده است. « آمیشها» متوسط تعداد اعضای خانواده شان ۶.۲ است. دراسرائیل آمار فرزند در خانوادههای یهودیان ارتدوکس بسیار بالاست. بنیادگراترین گروه یهودی «هاردیم»2 که تا این اواخر فقط ۲.۳ درصد جمعیت بالای ۸۰ سال کشور را تشکیل میدادند در حال حاضر ۱۶درصد از بچه های تازه متولد شدهی اسرائیل را در اختیار خود دارند. کشورهای مسلمان و « هندو» نیز با همان شتاب و آمار بالای خانوار، در حال افزایش انسانهای مذهبی به جامعه آینده هستند. سکولاریستها تا مدتها به این واقعیت بسنده میکردند که فرزندان مذهبیون در جامعهی غیر مذهبی دست از عقاید خود برمیدارند. آمار تحقیقات اخیر این وسیله توجیهی را نیز از سیستم فکری غیرمذهبی گرفته است، چون در عمل ثابت شده که فقط پنج درصد فرزندان خانوادههای بنیادگرا از الگوهای دیگر تبعیت میکنند. به نظر میرسد ارزشهای سکولاریسم نظیر آزادی، ذهن انتقادی، حساسیتها و ارزشهای فردی و بهویژه احترام به خود به « فرزند کمتر، زندگی بهتر» منجر میگردد. روندی که با همهی درستی و حقانیت، قادر به ادامهی بقا نخواهد بود. آینده بر طبق آموزههای تکامل بیولوژیک، چارهای ندارد جز در برابر جمعیت اصلی و ارزشهای مذهبی آن سر تعظیم فرود آورد. پانویس 1- Phillip Longman, Survival of the Godliest 2- Haredim still-notorious 1966 Time magazine cover story Shall the Religious Inherit the Earth?: Demography and Politics in the Twenty-First Century. Phillip Longman is a senior research fellow at the New America Foundation and Schwartz Senior Fellow at the Washington Monthly. His latest book, co-authored with Ray Boshara, is The Next Progressive Era: A Blueprint for Broad Prosperity.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
چه لزومی داره که مذهبی زاده ها خود مذهبی بشن؟ برا این اساس استنتاج این مقاله از پایه معیوبه!
-- ... ، Nov 19, 2010قبلا از نظریه داروینیسم اجتماعی فاشیسم زائیده شده بود و حالا فیلیپ مورگان نظریه حاکمیت گرو های مذهبی را ارئه می دهد.
-- Ahmad _mortezai2508@gmail.com ، Nov 19, 2010این نظریه پرداز با اتکا به یک نظریه زیست شناسی می خواهد وضعیت اجتماعی را توضیح دهد که در خور چنین نظریه ای نیست .دار وینسیم اجتمای در بین نظریه پردازان جامعه شناس به حد کافی بد نام هست که به ان اعتناعی نکنند !هدف
آین اقای فیلیپ مورگان نیز
فقط جلب نظر مقاله خوانان ژورنال ها است که به تفکرات جنجالی جذب می شوند !
ارزش های نظیر آزادی، ذهن انتقادی، حساسیتها و ارزشهای فردی در وهله اول موضوعاتی ذهنی میباشند . برایند عمومی نوع برخورد و احساس نسبت به این ارزش ها نه به صورت انتزاعی در مغز بلکه در بستر عمل و در جامعه ای که مدعی برپا کردن این سیستم است تعیین میگردد. این یک راه حل میباشد.راه حل و بستری که راه حل در ان ازمایش میگردد با هم یکی میشوند. مثلا یک راه حل ممکن است باعث شود در جامعه ای که مردم از فرط گرسنگی همدیگر را میکشتند باعث شود به جای ان کارخانه بسازند و در کنار هم با اصول دمکراتیک بدون کشت و کشتار زندگی کنند.ولی ضروزتا باعث نخواهد شد که مردمان این جامعه همدیگر را دوست بدارند. افراطیهای مذهبی مذهب و خدا را دوست دارند(ممکن است دوست داشتنی برابر نباشد ولی دوست داشتن است ) بنابرین مشکلی با تولید یک انسان دیگر و دوست داشتن او ندارند. کاربرد ارزشهای سکولاریستی و دمکراتیک در غرب با توجه به تلفیق خود ان و بستر ان همین است که میبینیم . سکولاریسم خدا و مذهب را از صحنه خارج کرد و خواست انسان را جایگزین نماید .ولی این دوست داشتن از خدا و مذهب به انسان منتقل نشد یعنی سکولاریسم به طور کامل موفق به جایگزینی نشد. انسانی که دوست ندارد تولید مثل نمیکند. انسانی که از بخشش و دادن وحشت دارد همه چیز را در خود نگه میدارد و حتی اجازه چرخش انرژی را بین خود و محیط نمیدهد .این انسان ناتوان از دوست داشتن و تولید مثل است .این انسان محکوم به فناست مگر اینکه چاره ای بیندیشد.
-- شهراد ، Nov 19, 2010با مقاله به طور کلی موافقم.
-- سعید ، Nov 19, 2010و احساس می کنم خطر بنیاد گرایی خیلی جدی هست. من خودم سال گدشته در این باره مقاله ای نوشتم.
خطر جدی است! آزادی در خطر است. به داد بشر برسید. اینها از اصل آزادی اندیشه و عقاید برای ترویج و نشر عقایدی استفاده میکنند که اساسا سرکوبگر است و عقاید دیگر را بر نمیتابد.
نظر من هیچ چیز ابلهانه تر از توضیح مسائل اجتماعی و روانشناسی به وسیله نظریه تکامل نیست. تکامل فقط یه سری فرضیات در زمینه زیست شناسی ارائه می ده که قابل آزمایش هم نیست و تعتمیم اون به مسائل غیر زیستی انسان شدیدا شبه علمیه. اینا یه سری خیالبافی های شبه علمی هستن که فقط مردم رو سرگرم می کنن و یه عده هم طوطی وار اونا رو تکرار می کنن بدون اینکه به درست بودن یا به تبعاتش فکر کنن. در ضمن، سالها پیش کسی که اسمش رو فراموش کردم با استفاده از همین استدلال های شبه علمی "اخطار داد" که به زودی افراد فقیر و جهان سومی کره زمین رو اشغال خواهند کرد و نسل جهان اولی ها منقرض خواهد شد. خوب می بینیم که هنوز چنین اتفاقی نیفتاده، فقط به نظر میاد که برای بعضی غربی ها، "فقیران" جای خودشون رو به "بنیادگرایان" دادن. ایده بنیادگرایی تا حالا منافع بسیار زیادی برای دست کم ایالات متحده داشته و قدم اول برای تضعیف بنیادگرایی، متوقف کردن حمایت از دولت های پاکستان و عربستان سعودیه که بیشترین بنیادگراهای مسلمان رو تحویل دنیا می دن. قدم دوم گسترش عدالت اجتماعی و فرصت های برابر اقتصادی در دنیاست چون می دونیم که بنیادگرایی در فقر و ناآگاهی رشد می کنه. سوم گسترش آگاهی و حمایت واقعی (و نه نمایشی) از روند دموکراتیزاسیون خاورمیانه است، وگرنه بنیادگراهای مسیحی و یهودی کم جمعیت تر و بی اثر تر از اونی هستن که باعت نگرانی باشن. اما متاسفانه از اونجایی که ترویج بنیادگرا-هراسی منافع روشنی برای ایالات متحده داره، با حالا شاهد عملی شدن هیچ کدوم از این سه قدم نبوده ام و نخواهیم بود.
-- سارا ، Nov 19, 2010به این می گویند جنگ تن به تن .
-- عیالوار آینده ، Nov 19, 2010پیش به سوی تولد بچه.
متاسفانه مقاله کاملا منطقیست و این نوع تحلیل را قبلا هم جامعه شناسانی انجام داده بودند...
-- بدون نام ، Nov 19, 2010فقط می توانم به طنزِ تلخِ این مساله لبخند بزنم.
مقاله کاملا درست می گوید زیرا مذهبیون در حال رشد هستند، علت این است مذهب در گروهایی اجتماعی یک حس انسان دوستی و پیوند قوی بین افراد یک گروه مذهبی به وجود می آورد و ای افراد دائما از یکدیگر حمایت روحی وعاطفی میکنند و باعث کاهش افسردگی و میل به ادامه حیات و زاد و ولد می شود ولی در جامعه بی دین و غیرمذهبی افراد بی روح و خشک وبسیار حساب گر هستند وبسیار خشک و به اصلاح خودشان براساس عقل (نه قلب) رفتار می کنند و به دنبال ارامش برای خود هستند و حس فداکاری (مثلا برای فرزند) را ندارند و بیشتر به فکر خود هستند و به همین علت به مقدار زیادی از ریسک (مانند جنگ،فرزند دار شدن و..)دوری می کنند
-- TRUE ، Nov 20, 2010من با نظر اکثر دوستان موافقم و خیلی خوشحالم که پارسی زبانان هموطن ایرانی و غیر ایرانی اینقدر تحلیل های خوبی ارائه دادن. من می خوام این رو اضافه کنم که دین و اعتقاد به خدا غیر قابل ریشه کن شدن است و نظریه های ارائه شده در مورد اجتماع و سیاست به هیچ عنوان بهترین ها و درستترین ها نیستند بلکه فقط و فقط یک سری نظریه هستند. تغییرات آنها در آینده نه چندان دور محتمل است. همانطور که تئوری نسبیت انیشتین فیزیک کلاسیک رو دگرگون بلکه بهم ریخت این تئوری ها هم در اینده به احتمال قریب به یقیین با تئوری های بهتر جایگزین خواهند شد. هدفم از این حرفها این بود که بگم دین و اعتقادات دینی فعلی هیچ چیز جز تفسیر گذشتگان ما از دین نیستند و متفکران جدید با حفظ مبانی دین می توانند تفسیرهای جدیدتری از دین ارائه بدن. دین از بین نمیره بلکه پوست می اندازه و به شکل و شمایل جدید دوباره ظاهر میشه چون سوالاتی رو جواب میده که هیچ تئوری بشری نتونسته جواب بده. جوابی که انسانها رو آرام کنه و به اونها اطمینان بده که تمام زندگی میتونه معنی داشته باشه و پوچ نیست. اما بحث بنیادگرایی هم بیشتر به علت جهل و بی سوادی بوجود می اید که ریشه در نابرابری داره. بازهم از دوستان ناشناخته ممنون که با نظراتشون جبهه های جدید فکری رو باز می کنند.
-- علی ، Nov 20, 2010