خانه > مینو صابری > فرهنگ و جامعه > «برای گلهای پرپر شدهی وطنام میخوانم» | |||
«برای گلهای پرپر شدهی وطنام میخوانم»مینو صابریminoo.saberi@radiozamaneh.com«ناصر» از دوران نوجوانی به موسیقی علاقهمند شد؛ او در کنار تحصیل در دبیرستان، به آموختن موسیقی در «هنرستان عالی موسیقی» نیز مشغول شد و خیلی زود عضو «تالار رودکی» و به استخدام ادارهی «فرهنگ و هنر» آن زمان درآمد. ناصر در شانزده سالگی در مسابقات هنری دبیرستانها شرکت و جایزهی نخست - طلا - را به خود اختصاص داد و همین باعث شد به رادیو ایران راه پیدا کند که در آغاز با برنامههای «جوانان» شروع به کار کرد. ناصر با اینکه در آن دوران خیلی محبوب شد بود و ترانههایی چون «دختر همسایه»، «تو دروغاتم قشنگه» و «فقط عشقه که میمونه» که جزو صفحات پرفروش آنزمان شده بود را اجرا کرد، به فعالیتاش در رادیو و تلویزیون ادامه نداد و ما هیچوقت نفهمیدیم چرا؟ خوب به یاد دارم که ناصر علاوه بر آنکه با صدای گرماش محبوب همهگان بود به یک صفت نیز مشهور شد و آن متانتاش بود. در گفتوگویی که با ایشان داشتم احساس کردم ناصر، همان ناصری است که بود. او اخیرآ ترانهای به یاد زندهیاد «ندا آقا سلطان» اجرا کرده و میگوید قرار است برای سهراب نیز «سهرابها» بخوانم. با او در همین ارتباط گفتوگویی کردهام.
چطور شد که با گروه شش و هشت همکاری کردید و چرا از این گروه جدا شدید؟ همان زمانی که در برنامهی جوانان رادیو فعالیت داشتم، صبح به دبیرستان و عصرها هم به هنرستان عالی موسیقی میرفتم؛ چون دوست داشتم فن موسیقی را بهطور کلی یاد بگیرم؛ سُلفژ، تئوری موسیقی و آواز اپرا را. همان زمان با آقای «منوچهر سخایی» در رادیو آشنا شدم و ایشان از من دعوت کردند به همراه زنده یاد افشین، داریوش، کیوان، آسیس، نلی، آلیس و گاهی هم زندهیاد اونیک؛ با اینها برنامههای شاد اجرا میکردیم که خیلی مورد توجه مردم واقع شد چون تازگی داشت و جوانان هیچوقت چنین برنامههایی نداشتند. من زیاد تمایلی نشان نمیدادم و این برای مردمی که برنامه را میدیدند کاملآ مشهود بود که کناری میایستم و به قول معروف با آن گروه زیاد عجین نیستم. من راهم را از آنها جدا کردم و همان رادیو را ادامه دادم و از برنامهی جوانان دعوت شدم به برنامههای بزرگتر رادیو - برنامههای ارکسترهای پاپ - و خوانندهی رسمی رادیو شدم. زیاد دوست نداشتم چهرهام مطرح باشد؛ دوست داشتم صدایام مطرح باشد؛ دوست داشتم اشعاری که شاعران میسرودند به گوش مردم برسد؛ نه اینکه فقط «شو» مطرح باشد.
شما کلاً چند صفحه یا آلبوم بیرون دادید؟ خیلی کم، به خاطر اینکه نمیخواستم حرفهام این باشد؛ حدود پنجاه ترانه خواندهام. آن زمان ما هیچ نفهمیدیم چرا ناصری که با خواندن چند ترانه اینهمه محبوب شده بود یکباره کنار کشید و دیگر هیچ خبری از او نشد. حس کردم دارد مسیر من منحرف میشود فقط به طرف برنامههای شاد؛ و من اینرا زیاد دوست نداشتم. دوست داشتم در یک سطح سنگینتر و در یک لِول دیگری برنامه اجرا کنم. بیشتر به اپرا گرایش داشتم و به همین خاطر هنرستان عالی موسیقی را ادامه دادم و بعد هم راهی ایتالیا شدم و چند سالی که در ایتالیا بودم به دانشکدههای مختلف میرفتم بهاضافهی کنسرواتور موسیقی ایتالیا. بعد از چند سال به امریکا آمدم و وقتی تحصیلاتام تمام شد دیگر انقلاب شده بود و من همینجا ماندم. به یاد دارم آنزمان اسم «ناصر» با ترانهی «دختر همسایه» روی زبانها افتاد و صفحهاش هم خیلی خوب فروش کرد؛ بعد از چندین سال کورس این ترانه را دوباره خوانی کرد؛ میخوام بدانم، هم از نظر حقوقی و هم از از نظر عرف دوباره خوانی یک ترانه چه شرایطی دارد؟ آیا کورس از شما یا آهنگساز و ترانهسرای این ترانه اجازه گرفت؟ از نظر قانونی میشد تعقیباش کرد به این دلیل که این ترانه در کمپانی صفحهزنی ِ آنزمان در ایران به ثبت رسیده بود و بنابر این مدرک بزرگی بود که نشان میداد این ترانه حاصل کار یک آهنگساز و ترانهسرا و خواننده است که اجرا شده و به ثبت رسیده؛ صفحه شده و صفحهاش هم بیش از صدهزار نسخه فروش رفته. بعد از آن یک خوانندهای بیاید - فرق نمیکند در کجای دنیا باشد - و اینرا به اسم خودش مطرح کند، قابل پیگیری است اما من نه وقتاش را داشتم و نه حوصلهاش را. باآقای کورس در امریکا - که برای بزرگداشت «آندرانیک» رفته بودیم - آشنا شدم و آقای کورس دید که من در امریکا هستم و زندگی میکنم؛ خیلی راحت میتوانست از من بخواهد و بگوید که میشود اینکار را بکنم یا نه؟ اما این ترانه را بدون اطلاع من خواندند و بعد از آن کار بدی که کردند ترانهی «تو دروغاتم قشنگه» را هم دوبارهخوانی کردند؛ بدون اطلاع من. بعد شنیدم که میخواهند برای سومین بار این عمل را مرتکب شوند و ترانهی سوم من را بدون اجازه بخوانند. این ترانهها مثل بچههای من است؛ هر خوانندهای در مورد ترانههایش همین حس را دارد و من دوست نداشتم این ترانهها اینگونه اجرا شود، خصوصاً با اجرای خیلی مبتذل با آن دخترهایی که در آن «شو» برای خواندن استفاده کرده بود کار درستی نبود. در یک مصاحبهی تلفنی که خانم «مولود زهتاب» مجری رادیویی در لُسآنجلس با من داشتند؛ همانجا پیغام دادم و گفتم از آقای کورس خواهش میکنم آهنگ سوم منرا نخوانند و گویا خوشبختانه مؤثر واقع شد و ترانهی سوم را اجرا نکردند.
شما گهگاهی هم در شوهای تلویزونی زنده یاد «فریدون فرخزاد» حضور داشتید میتوانید یک خاطره از فریدون برایمان تعریف کنید؟ اولین باری که با فریدون فرخزاد آشنا شدم در رادیو بود. تازه به ایران آمده و سردبیر رادیویی بود. خانم پوران فرخزاد - که من از قبل افتخار آشنایی با ایشانرا داشتم - خیلی به من محبت داشتند و پیشنهاد کردند که هر وقت فریدون از آلمان بیاید و شوی تلویزیونی اجرا کند حتماً پیشنهاد میکنم از تو دعوت کند تا در برنامهاش شرکت کنی. یک روز من رادیو بودم که خانم پوران فرخزاد زنگ زدند و گفتند که بیا فریدون هم اینجاست؛ در حیاط رادیو قرار گذاشتیم، آنجا با فریدون آشنا شدم و خانم پوران گفت فری، ناصر که گفتم همین است و صداش خیلی قشنگ است؛ حتماً در شوی تلویزیونی دعوتاش کن. فریدون گفت من تا نشنوم که نمیتوانم؛ باید حتماً صداش را بشنوم. خانم فرخزاد گفت برویم در یکی از استودیوها تا ناصر بخواند. رفتیم به یکی از استودیوها که مخصوص خبرگزاری بود و فقط یک میکروفن ساده داشت؛ مخصوص گویندگان خبر بود. به من گفتند برو پشت یکی از این میکروفنها و بخوان. من کمی مردد بودم چون اگر پشت میکروفن اخبار میخواندم نه اکو داشت و نه صدا آنطور که باید باشد پخش میشد؛ کیفیت خوبی هم نداشت با اینحال گفتند بخوان؛ من شروع به خواندن کردم: آسمان، آسمان وقتی شروع به خواندن کردم همان بیت اول یا دوم بود که فریدون از اطاق فرمان به من اشاره کرد بیا بیرون. شما اخیراً برای زنده یاد «ندا آقا سلطان» ترانهای خواندهاید؛ بفرمایید آهنگ و شعر این ترانه از کیست؟ شعر این ترانه ابتدا تقریبآ یک نثر بود که توسط ایمیلی از ایران دریافت کرده بودم. با یکی از شاعران اینجا، آقای «مسعود سپند» آنرا مرور کردیم و از ایشان کمی کمک گرفتم؛ خودم هم با سلیقهی خودم آنرا به صورت ترانه درآوردم. سپس با کمک آقای دکتر «فرزان روحپرور» که اینجا استاد دانشگاه و از شخصیتهای مهم ایرانی هستند - از آن جهت میگویم مهم که سه مدرک دکتری دارند - ، به موسیقی هم خیلی علاقه داشته و «تار» هم خیلی خوب مینوازند. این آهنگ را برای «ندا» ساختند و من با کمک ایشان با همان شعری که ابتدا بهصورت نثر بود اجرا کردیم. در نظر دارم ترانهای هم به یاد «سهراب» و سهرابها اجرا کنم؛ برای گلهایی که پرپر شدند و رفتند. درست است که ما خیلی از ایران دور هستیم ولی شاید خیلی نزدیکتر از خویشاوندان اینها باشیم؛ به این دلیل میگویم نزدیک که این اتفاقات خیلی ما را در اینجا متأثر کرد. فاصله و دوری ِ راه باعث نمیشود که نزدیکی قلبی از بین برود؛ ما قلبمان آنجا است و با این جوانهایی که پرپر شدند و پرپر میشوند. امید داریم که بهزودی از این گرفتاری بیرون بیایند. مثل اینکه در ایران مسئلهی «جان» هیچ ارزشی ندارد، انسانها هیچ ارزشی ندارند. وقتی که یک جان ِ عزیزی به سادگی در خیابان با یک گلوله گرفته میشود که هنوز هم معلوم نیست - ندا - قاتلاش کیست واقعآ باعث تأسف است! ترانهای که ناصر برای ندا خوانده است را میتوانید اینجا ببینید.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ممنون
-- نگار ، Nov 8, 2009سلام. انقلاب خواننده ی مردمی و بزرگی چون شما رو از نسل من گرفت. ترانه های شما اونقدر مملو زندگيه و شاديهاش اونقدر اصيل و درونی ست كه در رنگ رقص تاثير متفاوتی می ذاره. احساسی در صدای شما و سازهای متن ترانه هاتون موج می زد كه منتقل كننده ی احساسات يك مرد اصيل ايرانی بود برای همين هر وقت در خلوت خودم با "دختر همسايه" رقصيدم، متفاوتترين كرشمه های زنانه ی خودم رو كشف می كردم. شخصيت خواننده در عطر و رنگ صداش تاثير فراوان داره. بيشتر خواننده های امروز به نظر نمی رسه به تجربه ی عشق دست پيدا كرده باشن برای همين اين كلمه در صداشون هدر می شه. در كار شما يا زنده ياد فريدون فرخزاد مشخصه تجربه های پرشور عاشقانه نهفته.
با احترام و تشكر از خانم مينو صابری
-- فريبا شادكهن ، Nov 9, 2009وقتی انقلاب شد من شش ساله بودم و با كمتر كاری (شايد به تعداد انگشتان دست... ) كه از لس آنجلس می رسيد ارتباط می گرفتم تا براي رقص استفاده كنم. دختر همسايه در متن فرهنگی ايران ساخته شده. نه فرهنگ لس آنجلس و نه صدا و نه احساسات سطحی بيشتر خوانندگان اونجا توانايی اجرای اين ترانه رو داره. صدا يك ساز درونی ست و وقتی عشق رو برای مضمون ترانه هاش انتخاب كرده بايد رياضتهای عاشقانه رو با همه ی وجود تجربه كنه تا توان انتقال داشته باشه.
-- فريبا شادكهن ، Nov 9, 2009خيلي عالي بود.عمو ناصر عزيزم باعث افتخار ما هستي. اميدوارم كه هرچه زودتر در وطنمان سرود پيروزي بخواني.
-- مهناز ، Nov 9, 2009دوستت دارم
He has a great song and I really have a good time and memory with his song and I am 63 years old and still I am listening and enjoing
-- Masoud Farshchi ، Nov 9, 2009هم از شما هم از این هنرمند عزیز دوست داشتنی وطن دوست تشکر میکنم که ما ها رو فراموش نکردن . از اقای صبوری استدعا دارم اهنگهائی رو که قبل از انقلاب اجرا کردن رو دوباره منتشر کنند ! باز هم نیاز به همان ترانه های ساده و دلنشین در جامعه هست
-- سعید ، Dec 25, 2009با تشکر
صدای اقای ناصر صبوری فوق العاده است من فقط دو ترانه ایشان را دارم چگونه بقیه ترانه هایشان را میتوانم داونلود کنم؟
-- مهران ، Apr 15, 2010با تشکر مهران
ناصر یک پدیده بود صدای عالی شخصیت یک ایرانی دوست دارم همه البوم هایشان را داشته باشم
-- مهران ، Apr 15, 2010موفق باشید