خانه > مینو صابری > سینما > «یا از تئاتر بیا بیرون یا میکُشمت» | |||
«یا از تئاتر بیا بیرون یا میکُشمت»مینو صابریminoo.saberi@radiozamaneh.com«قدرتالزمان وفادوست»، مشهور به «شهلا رياحی» که به عنوان اولین زن کارگردان سینمای ایران شناخته میشود، در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. او از بازیگران پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون است که علاوه بر ایفای نقش در این عرصهها، در رادیو هم فعالیتهای گستردهای داشته است و نزدیک به ۱۴ سال در نمايشنامههای راديویی در نقش بازيگر و كارگردان به فعاليت پرداخته است. شهلا در سال ۱۳۳۵ فيلم «مرجان» را كارگردانی كرد و به اين ترتيب نام اولين زن كارگردان سينمای ايران را به خود اختصاص داد. او در فیلمهای سینمایی بسیاری هم ایفای نقش داشته از جمله: خاطرخواه، آسمون بیستاره، درشكهچی، دلهای بیآرام، جهان پهلوان، عروس دهكده، مرجان، خوابهای طلایی، در مسير تندباد، مرگ پلنگ، میخواهم زنده بمانم و تعداد قابل توجه دیگری. شهلا ریاحی، در سن هشتاد و سه سالگی زندگی شاد و پر نشاطی در کنار همسرش اسماعیل ریاحی دارد. آنها دو فرزند دارند؛ یک پسر و یک دختر. با خانم شهلا گفت و گویی داشتم:
چگونه به عالم هنر راه پیدا کردید؟ من چهارده ساله بودم که با «ریاحی» ازدواج کردم. هفده ساله بودم که ریاحی دست من را گرفت و به تئاتر برد؛ تئاتر تهران. از آنجا شروع کردم و بعد از تئاتر، تلویزیون و رادیو و سینما و همهی اینها پشت سر هم آمد و من هم مجبور شدم همه را قبول کنم و ادامه دادم.
بین شاخههای مختلف هنری که شما در آن فعالیت داشتید، از دیدگاه خودتان در کدامیک موفقتر بودید و نیز کدام را بیشتر دوست داشتید؟ تا جایی که خودم احساس میکنم، هم در تئاتر، هم در سینما تقریباً اگر خودخواهی نباشد، موفق بودم. در رادیو هم چند سال کار کردم. حتی برنامههایی بود که هم کارگردانی میکردم هم بازیگر بودم. در تلویزیون هم همینطور؛ از من دعوت کردند که در آنجا، هم برنامههایی اجرا کردم و هم بازی. برنامههای رادیویی که کارگردانی کردهاید یا نویسنده بودید چه نوع برنامههایی بودند؟ برنامههای مخصوص خانوادهها بود. من در داستان شب هم ایفای نقش داشتم. در اکثر برنامههای رادیو و تلویزیون من کار کردهام. شما اولین کارگردان زن ایرانی هستید. میخواهم بدانم چطور شما را به عنوان اولین زن کارگردان پذیرفتند؟ اصلاً پذیرفتند؟ یک سناریویی بود که آقای «کیمرام» نوشته بود. آن زمان وضعیت سینما رفته بود روی سبک روحوضی که باید حتماً بزن و برقص داشته باشد و این سناریو از آن تیپ نبود. وقتی آنرا خواندم به دلم نشست و گفتم من خودم کارگردانی و تهیهکنندگی این فیلم را به عهده میگیرم. چون همکار هنری من زندهیاد «محمد علی جعفری»، از هنرپیشههای بسیار خوب زمان خودش بود و من در آن فیلم نقشی به او داده بودم تا بازی کند؛ من به احترام ایشان اسم کارگردان روی خودم نگذاشتم و فقط در تیتراژ نوشتم، «تهیه کننده: شهلا ریاحی». این اولین کار من بود و دیگر ادامه ندادم.
چرا کارگردانی را ادامه ندادید؟ کار راحتی نبود. من آن زمان خیلی کارها داشتم، تئاتر بود، رادیو و تلویزیون بود. فرصت نمیکردم. در حین ساخت این فیلم اتفاق افتاده بود که سه - چهار شب، صبح تا شب بیدار بودم و شب تا صبح هم کار کرده بودیم. دیدم اینطور نمیشود و باید برای بقیه کارهایم هم انرژی داشته باشم. در آن زمان، کارگردانها دورهی خاص کارگردانی نمیدیدند و این کار بیشترحالت تجربی داشت؟ نه، هنرستان هنرپیشگی بود. یعنی شما برای کارگردانی دورهی خاصی دیده بودید؟ نه، من هیچ دورهای ندیدم و کارهایم همینطور حسی بوده. با یکی از بازیگران قدیمی گفت و گو داشتم، ایشان میگفتند که آنزمان فقط فیلمبردارها بودند که تخصصی کار میکردند و کارگردانها به این شکل که حالا هست دورهی کارگردانی ندیده بودند. از شما میپرسم، در آن زمان وظایف یک کارگردان چه بود؟ خب آن کسانی که تازه بازیگر میشدند چیزی نمیدانستند و باید کارگردان هدایتشان میکرد که مثلاً چه احساسی داشته باشند. فرض کن در این صحنه من با شما حرف میزنم و از چیزی ناراحت میشوم، برای من که هنرپیشه بودم راحت بود و میتوانستم که در این حالت اشک بریزم اما یک بازیگر تازه وارد تا بیاید و این کارها را یاد بگیرد طول میکشد. انتخاب لوکیشن و اینگونه مسائل با کارگردان بود؟ بله، هم کارگردان و هم فیلمبردار هر دو با هم صحنه را انتخاب میکردیم؛ میزانسنها را تشکیل میدادیم. استقبال از فیلم مرجان که شما کارگردانی کردید، زمانی که اکران شد چگونه بود؟ بد نبود؛ خوب بود. بازیگران این فیلم چه کسانی بودند؟ شادروان جعفری، قدکچیان، ظهوری، تاجی احمدی. خودتان نقش مرجان را داشتید؟ بله، من مرجان بودم.
از تئاترهایی که بازی کردید بگویید، از حال و هوای تئاترهای آن زمان، تئاترهای لالهزار یا تئاتر باربد. میخواهم از فضای آن تئاترها بگویید. آن زمان تئاترها بیشتر ترجمه میشد و ما کار میکردیم. از شکسپیر، ویکتورهوگو و دیگر نویسندگان مشهور. استقبال چگونه بود؟ همیشه صندلیها پر بود؟ بله خانم شهلا، شما با این چشمان شهلا و اینکه از هر حیث از زیبایی برخوردارهستید؛ با توجه به فاکتورهای سینمای آن زمان برای ایفای نقش اول؛ آیا خواست شخصی خودتان بود که در اکثر مواقع نقش مادر را بازی میکردید؟ آنزمان فیلمها یک مرتبه رفت روی سکس و من دوست نداشتم که چنین نقشهایی داشته باشم. نقش مادر را بازی میکردم که این نقشها را بازی نکنم. تمام کارهاتان که خوب و دیدنی است اما فکر میکنم در فیلم درشکهچی خیلی خوش درخشیدید، درست است؟ در کدام فیلم بود که بازی کردید و نام شهلا سر زبانها افتاد؟ من هر فیلمی که بازی کردم، افرادی که میدیدند اظهار محبت میکردند و تعریف میکردند. در رابطه با جامعهی آن روزها و دیدگاه و تفکر آن زمان؛ یک زن وقتی وارد عالم هنر میشد با مشکلاتی روبرو بود میخواهم از زبان یک زن که با چنین مشکلاتی روبرو بوده بشنویم. مشکلات خیلی بود. باور کنید اگر ریاحی پشت من نبود هیچوقت نمیتوانستم با مشکلات کنار بیایم. ریاحی خودش نویسنده بود، قطعاتی برای تئاتر مینوشت، سناریو مینوشت، کارگردان سینما بود، تهیه کننده بود و من هر چه دارم از ریاحی دارم و از او ممنونام. خیلیها با کار هنری من مخالف بودند حتی برادرم از آن طرف ایران برایم نامه نوشت؛ از تئاتر بیا بیرون وگرنه یا طلاقت را میگیرم یا میکُشمتان. [با خنده] من هم گفتم من را بکشد عیب ندارد بچه مردم(همسرم) را نکشد، او که گناهی نکرده. برادرم، روحش شاد، که اصلاً تهران نبود؛ گرگان زندگی میکرد. خانوادهام وقتی دیدند که من هم شهرت پیدا کردم، هم محبوبیت و نیز خانوادهی خودم را حفظ کردم، زندگیام هست، بچههایم هستند، شوهرم هست، مادر شوهرم هست این بود که خودشان کمکم با روی خوش به طرفم آمدند. از خدا میخواهم روح آنها شاد باشد و من هم همیشه این محبت مردم را داشته باشم.
یک خاطره از دورهی کار هنریتان برایمان تعریف کنید لطفاً. زمانی میخواستند ببینند حقوقهامان چقدر است که پورسانت حقوقمان را برای حق عضویت سندیکای هنرپیشگی که تازه تشکیل شده بود، بگیرند و ما باید مبلغی ماهیانه پرداخت میکردیم. خانم «بدری حورفر» از هنرپیشههای قدیم تئاتر وقتی متوجه شد دستمزد من از او بیشتر است ناراحت شد. شب روی صحنه بازی داشت؛ گفت من بازی نمیکنم. خدا بیامرزد آقای «دهقان» و مهندس «والا» را. اینها به من گفتند تئاتر نباید تعطیل شود و شما باید جبران کنید. گفتم من که اصلاً پییِس را ندیدم! پییِس را گرفتند جلوی آینه میز توالت و در حین گریم کردن آنرا برایم خواندند و من گوش کردم؛ سوفلور گذاشتند یکی دو جا. یکی این گوشه صحنه، یکی آن گوشه صحنه و قرار شد توی صحنه هم، هنرپیشهها حرکت صحنه را به من بگویند تا آن شب که بلیطها را هم فروخته بودند، تئاتر تعطیل نشود. من آن شب را به این صورت نقش بازی کردم و فردای آن شب تماشاچیانی که تئاتر را دیده بودند برایم کادو فرستادند. این یکی از خاطرات عجیب و غریب است برای من چون در تئاتر چنین کاری خیلی مشکل است. آن شب را هیچگاه فراموش نمیکنم. حالا اگر حرف خاصی با شنوندگان رادیو دارید بفرمایید. من یک احساسی دارم که دلم میخواهد این احساس در دل تمام مردم دنیا باشد. من معتقدم تمام مردم دنیا از هر رنگ و نژاد با هم نسبت فامیلی دارند. ما یک عده از فامیلمان را میشناسی؛ آنها با خانوادههای دیگری ارتباط دارند، ازدواج کردند، آنها هم فامیل ما هستند و به همین ترتیب همه با هم غیرمستقیم رابطه فامیلی داریم. اگر این احساس در دل ما پیدا شود، یکی از گرسنگی نمیمیرد و یکی از سیری منفجر نمیشود. دلم میخواهد تمام مردم دنیا این احساس را پیدا کنند و نسبت به هم احساس محبت داشته باشند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانم صابری عزیز ...دلمون تنگ شده بود براتون....مثل همیشه عالی بود...
-- فریمان ، Oct 7, 2009خانم ریاحی هنوز هم خوشگل و جذاب و دوست داشتنی و مهربان است تنش سالم و دلش شاد باد همیشه.../
-- یک هوادار ، Oct 7, 2009ممنون از اینکه مرا با این شخصیت نازنین آشنا کردید.
-- coral ، Oct 8, 2009Shahla jan you are still so beautiful. you are great. We love you!
-- MinaMaleki ، Oct 8, 2009شهلا ریاحی خیلی دوستت دارم. زنده باشی
-- سیاوش ، Oct 8, 2009دوستتان دارم شهلا جون
-- نگار رياحی ، Dec 4, 2009مادر بزگ عزيزم به شما افتخار می کنم
به اميد ديدار