خانه > مینو صابری > میز کنار پنجره > «زبان سیاه، زبان نوش و نیش است» | |||
«زبان سیاه، زبان نوش و نیش است»مینو صابریشاید اگر مردم در آن شب، سعدی را آنقدر تشویق نمیکردند سرنوشت وی جور دیگری رقم میخورد. آن شب نیمه شعبان را میگویم که در محله سینای تهران جشنی برپا بوده و سعدی که کودکی ده ساله بوده برای اینکه خود را در جشن سهیم کند، صورتش را با ذغال سیاه میکند به وسط جمعیت میرود و شروع به خواندن و رقصیدن میکند. خودش میگوید: تشویقهای زیاد مردم در آن شب، من را بیش از پنجاه شصت سال گذاشت سر کار! برخی او را چارلی چاپلین ایران مینامند، اما خودش میگوید آن سیاهی که میخواستم بشوم، نشدم! هفتاد و چهار ساله است و متولد تهران. وی علاوه برسالها هنرنمایی در تئاترهای لالهزار، به چند کشور اروپایی سفر کرده، به روی صحنه رفته و هنر سیاهبازی را به مردمان آن دیار شناسانده است.
لطفاً از پیشینهی سیاهبازی در ایران برایمان بگویید. من از پنجاه سال اخیر اطلاع دارم، اما قدمت آن بیش از اینهاست. البته نه بدین شکل گروهی، پیشترها سیاهبازی انفرادی اجرا میشد. یک کارهایی هم بود قدیمها که مثلاً عروسک را روی چوب میگذاشتند و عروسک توسط قرقره میرقصید. شاید بتوان گفت قدمت سیاهبازی به صدو پنجاه تا دویست سال میرسد. چون مرحوم مهدی مسی یا ذبیحالله مهاری که بنیانگزاران کار بودند با حساب سرانگشتی سن آنها و تاریخ فوت آنها و زمان بعد از فوت آنها، میتوان با اطمینان گفت حداقل صد و پنجاه سال ازعمر سیاهبازی میگذرد. مهدی و ذبیحالله به سیاهبازی شکل دادند و تعدادی را جمع کردند و گروه تشکیل دادند. عدهای سردسته شدند و بنگاه شادمانی باز کردند. آقای بهرام بیضایی حدود چهل پنجاه سال قبل در این باره، کتابی منتشر کردند که خیلی هم قشنگ نوشتند و سابقه سیاهبازی را بیش از آنکه من میگویم، میدانند و البته ایشان با زحمت و تحقیق، مطالب را جمعآوری کردند. فکر میکنم پایاننامهشان بود و یک بار چاپ شد و کمیاب هم شد تا این اواخر که بار دیگر چاپ شد. خیلیها درباره سیاهبازی کتاب نوشتند از جمله آقای مرتضی احمدی.
شما چند سال است که کار سیاهبازی را انجام میدهید؟ مدت زمانی که میشود گفت سیاه یکدست شدم، پنجاه سال است. اما پنجاه و شش هفت سال است که شروع کردم. ابتدای کار را نمیشود گفت سیاهبازی، چون مبتدی بودم. تازه همان پنجاه سالی را هم که میگویم هنوز خودم را پیدا نکردم و خودم را یک سیاه خوب نمیدانم. مثلاً سیاه خوب اسدالله قاسمی بود که من مانند او نیستم، اما به هر صورت جوری بودم که میتوانستم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. طی این پنجاه سالی که کار کردید از چه زمانی رسماً وارد تئاترهای لالهزار شدید؟ حدود ده سال قبل از انقلاب، وارد تئاتر نصر شدم. مدیران آن زمان آقایان داریوش اسدزاده و دکتر والا بودند. هنر سیاهبازی پیش از انقلاب در حال رشد بود یا بعد از انقلاب؟ پیش ازانقلاب. به این دلیل که آدمهایش هم بودند. اگر الآن هم مانند همانها کسانی بودند که خلاقیت و نوآوری داشتند سیاهبازی خودش را نگاه میداشت و از پای نمیافتاد. الآن علم ثانیهوار پیش میرود هنر به سرعت پیش میرود. نویسندگان بزرگی آمدند. برای همین سیاهبازی یکباره عقب رفت و کسی هم نبود که سیاهبازی را پیش ببرد.
جوانها استقبالشان کم است یا اساتید حال و حوصله آموزش دادن ندارند؟ برخی اطلاعات کافی ندارند و برخی از اساتید هم که اطلاعات خوبی دارند، میروند دنبال کارهای دیگر که از زندگیشان نیفتند. خیلیها هستند که کار سیاهبازی را خوب میشناسند از جمله استاد «علی نصیریان» با این کار آشنایی بسیاری دارند. حتی چند برنامه هم گذاشتند و خودشان هم سیاه شدند. البته نه آن سیاهی که من از آن صحبت میکنم و در عروسیها و جشنها است. چند تاتر اجرا کردند و کارشان هم مورد استقبال قرار گرفت. در یک جشنواره هم باز گروهی را تمرین داد و تاتری اجرا کرد که خیلی هم قشنگ بود، در تاتر سنگلچ. من رفتم دیدم. استقبال هم خیلی خوب بود، اما گویا به این قانع نبود. چون هم جواب مالیاش را درست نمیداد و هم جواب کاریاش را آنطور که او میخواهد. البته اینها تصور من است. خب وقتی اینها کارهای به آن قشنگی دارند، شاگرد پرورش میدهند، و علمی کار میکنند، نمیآیند با این سن و سال کارشان را رها کنند، بیایند سیاهبازی! الآن بین اینها یک نفر را داریم، آقای داوود فتحعلیبیگی، که ایشان، هم چند سالی رییس اداره تئاتر بودند و حالا هم در دانشگاه تدریس میکنند. یک گروه سیاهبازی هم داشتند که به آنها تعلیم میدادند. الآن از ایشان خبر ندارم که باز تعلیم میدهند یا نه. باز یک نفر دیگر هست به نام مجید افشار. نام چند تن از اساتیدتان که پیشکسوت این هنر بودند را بفرمایید. محمود نظری و حسین حولهای میرزا میشدند و حاجی. البته حاجی و میرزایی که نقش مثبت داشت. حسن شمشاد، اکبر شمشاد، علی اژدری، رحمن محسنی، عزیز نادرجو، پیرمرادی و... چه کسی متوجه شد شما این هنر را دارید و شما را به این راه هدایت کرد؟ کسی متوجه نمیشد. اگر هم کسی متوجه میشد، بعد از ده پانزده سال که کسی سیاه میشد، تازه توجه افراد صاحبنظر جلب میشد و خودشان با همدیگر میگفتند که مثلاً این، سیاه خوبی میشود. از چی متوجه میشدند؟ از حاضر جوابی، از بهجا حرف زدن، از نوآوریهاش. وقتی که اینها را متوجه میشدند آنوقت به آدم پروبال میدادند، دور آدم را میگرفتند و روی او کار میکردند. البته فقط تعلیمهای آنها کافی نبود باید خودش هم کار کند نه اینکه در جا بزند. اینطور نیست که اگر اساتید گفتند فلان سیاه خوب است یعنی دیگر تمام! و مهمتر از همه اینکه با تشویق استاد نباید طرف به خودش غره بشود. غره شدن بدترین چیز است.
گروه شما معمولاً از چند نفر تشکیل شده؟ گروه به آن شکل دیگر نداریم. دو نفر میرود، دو نفر دیگر میآیند به جای آنها. بستگی به نمایش هم دارد که کدام نمایش چند نفر را بخواهند، اما خب معمولا" ده دوازده نفری میشدند. این ماده سیاه رنگی که روی صورتتان میمالید چیست؟ چوبپنبه ست. همان چوبپنبههایی که در بطری میگذارند. آن را میسوزانند، پودر میکنند و با آب مخلوط میکنند و استفاده میکنند. راحت پاک میشود؟ برای کسانی که کارشان این است بله، اما برای کسی که وارد نیست سخت است. من خودم بار اول که سیاه شدم، نمیدانستم این ماده چیست صورت و گردنم را با ذغال سیاه کردم. تا یک هفته آثارش مانده بود و در خیابان مردم، هو میکردند. شما به کدامیک از هنرمندان جوانی که الآن دارند با شما کار میکنند امیدوار هستید که بتواند در آینده سیاهبازی را پیش ببرد؟ من که دیگر نمیروم و خبر ندارم، اما دورادور میدانم که کسی به آن شکل نیست. آخر من چه کسی را بگویم!؟ کسی به آن صورت نیست... یک جوانی هست به نام داوود داداشی، انشاالله که آینده خوبی داشته باشد. تا حالا که از نظر مالی پیشرفت داشته، امیدوارم از نظر کاری هم پیشرفت کند. یک نفر هم هست با نام مجید افشار که از داداشی پیشکسوتتر است. حتماً او هم خوب است انشاالله و امیدوارم خوب پیشرفت کنند. شنیدم در یکی از اجراهای فرانسهتان از کارتنخوابهای فرانسه و موقعیتشان انتقاد کردید، آنجا هم که میروید، انتقاد میکنید؟ نه، در نمایش یک صحبتهایی بود، مثلاً خزانهدار میگفت ثروت این ملک، دست من است... من به طنز گفتم: زبان، نوش و نیش است همانطور که میخنداند گاهی هم گزندگی دارد. با انتقاد من چیزی درست نمیشود این را همه میدانیم که اینجور چیزها همه جای دنیا هست، همه جا هم فقیر داریم هم دارا؛ هم کارتنخواب و هم پرقوبخواب.
شما از ایام نوروز کدامیک از آیینهاش را بیشتر دوست دارید؟ عید خیلی قشنگ است. ما اعیاد مذهبی هم داریم مثل عید غدیر عید... عید نوروز را عرض میکنم. من نوروز را دوست ندارم! بهخاطر خرجش دوست ندارم، البته الآن که کسی را ندارم رفت و آمد کند. ولی آن وقتها چند نفری بودند که میآمدند. به هر حال عید پیامآور بهار است. همین دید و بازدیدهای مردم خودش صله رحم است. این شیرینی خوردنها، بهانه است. شیرینی خوردنش مهم نیست، مهم این است که میروند از حال هم جویا میشوند. برای سال آینده چه آرزویی دارید؟ سلامتی برای همه مردم. در هیچ خانهای بیمار نباشد. همه با هم دوست باشند. جوانهاشان سر حال باشند و شاد. برای جوان ها شغل باشد که بیکار نباشند که نگویند ما از بیکاری پناه بردیم به اعتیاد. همه جوانها سالم و سرحال شاغل باشند که انشالله همینطور هم خواهد شد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
تایپیست شما مهدی مصری را مهدی مسی شنیده و ادیتورتون هم متوجه این خطا نشده.
-- mahbanoo ، Feb 9, 2009ضمنا مصاحبه کننده فرصت فوق العاده ی نشستن پای صحبت امثال آقای سعدی افشار رو با پرسشهای پیش پا افتاده از دست داده. اینکه شما چه چیز نوروز رو دوست دارین یا چه آرزویی دارین، کمی خنک و ابتدایی نیست؟؟
با تشکر
از همشهري عزيزم اراكي سركار خانم صابري به خاطر اين مصاحبه و تلاش براي پايداري و ماندگاري اين رسوم كهن سپاسگزارم همينطور از راديو دوست داشتني زمانه به خاطر انتشار آن
-- farhad ، Feb 9, 2009jaye taassof ast ke in honar jeddi gerefte nashode va baraye edameye on tamhidate lazem anjam nashode. inha foghaladde bahoosh va honarmand hastand;tanze tond o tiz hamrah ba hozoore zehne ghavi va bedahe az mokhtassate in honarmandan ast;gheyr az taziyeh ,siah bazi az honarhaye theatriye mosallam iran ast.hozoore in gorooh dar Bruxelles do sal pish ma ra ba taajjob roberoo krd va tahsin irani va oroopayi ra barangikht
-- بدون نام ، Feb 9, 2009به نظر من انتقاد کامنت اول بر این مصاحبه کاملا درست و اصولی است. اما به قول مولانا
-- امینی نجفی ، Feb 9, 2009آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
درود بر سایت شما و خانم صابری که به سراغ این هنرمند ارجمند رفتید. یکی از سعادت های بزرگ زندگی من این است که هزار سال پیش سعدی افشار و مهدی مصری را در تهران روی صحنه دیدم. موفق باشید
از افرادی که مصاحبه می شود پرسشهای نابی می توان مطرح کرد. مصاحبه با هنرمند بزرگ مرتضی احمدی خیلی باید بهتر از اینها می شد. اما متاسفانه فرد درستی برای این کار انتخاب نشده بود. البته ایشان هم تقصیری ندارند و حتما که بهترین تلاش خود را عرضه می کنند. دسشان درد نکند. این رادیو زمانه است که باید افرادی وارد و آگاه به این کار و اشخاص مصاحبه کننده را برای این کار انتخاب کند.
-- علی ، Feb 9, 2009لازم است خدمت خوانندگان محترم عرض کنم به دلیل انتقال مطالب به صفحه شخصیام، کامنتها از صفحههای قبلی به این بخش بیهیچ کم و کاستی منتقل شدهاند به همین دلیل تاریخ انتشار کامنتها با مطلب همخوانی ندارد.برای رفع هرگونه سوء تفاهم عرض کردم.
-- مینو صابری ، Feb 9, 2009با احترام
مینو صابری